واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: كتاب - تضاد دو تفكر
كتاب - تضاد دو تفكر
عليرضا عباسي :يك روز قشنگ باراني، مجموعهاي است مشتمل بر پنج داستان كوتاه اثر اريك امانوئل اشميت (1960م) نمايشنامهنويس و نويسنده معاصر فرانسوي برگردان از كتاب Odette Toulemonde et autres histories c2006 كه با ترجمه خانم شهلا حائري توسط نشر قطره منتشر و به چاپ دوم هم رسيده است.
اريك امانوئلاشميت را ميتوان نويسنده برجستهاي دانست كه توانايياش را در بيشتر آثارش در قالب نمايشنامه ارائه كرده است. به عنوان نمونه، از آثار وي كه به فارسي ترجمه شدهاند ميتوان به نمايشنامههاي (خردهجنايتهاي زناشويي، نواي اسرارآميز و ميهمانسراي دو دنيا) اشاره كرد كه توسط نشر قطره به چاپ رسيدهاند.
پنج داستان كوتاه (يك روز قشنگ باراني، غريبه، ادت معمولي، تقلبي و زيباترين كتاب دنيا) كه توسط مترجم از كتاب مورد اشاره بالا، در مجموعه (يك روز قشنگ باراني) گردآوري و ترجمه شدهاند، هر يك با روايتهاي مختلف اما پنداري نزديك، حكايت زناني را بازگو ميكنند. زناني با شخصيتهاي منحصربهفرد و متفاوت كه ويژگيهاي هر كدام در روايتي قابل تبديل به عينيت بازتاب يافته است و اين قابليت عيني كه در ذهن خواننده به اجرا نزديك ميشود، نشأتگرفته از تجربه و تبحر اشميت در ژانر نمايشنامهنويسي ميباشد، گويي خواننده در متن چون بينندهاي حضور مييابد و زواياي آن را براي خود به راحتي تصوير ميكند.
سادگي محسوس در نوشتار اين داستانها از توجه مولف به عيني كردن آثار و ايجاد قابليتهاي همذاتپندارانه در آنها براي طيف وسيعي از خوانندگان، حكايت دارد كه در ارائه آنها ضمن توجه و بهرهگيري از تعاريف و مشخصههاي داستان كوتاه سعي كرده از فرارويهاي فني و ويژگيهاي خاص در ظرفيتهاي اين ژانر ادبي صرفنظر و با نگاه دقيق به قابليتهاي انطباق آن با نمايشنامه آنها را به هم نزديك كند.
داستان اول اين مجموعه - يك روز قشنگ باراني - حكايت از تضاد دو تفكر در نوع نگاهي دارد كه هر كدام به موجوديت خود و دنياي پيرامونشان دارند، تضادي كه منتج از ديدگاه متفاوت شخصيتهاي اصلي داستان به زندگي شده است. ديدن زيباييها، توجه به ماهيت عشق، طبيعتگرايي و حس و لمس تفكرات آرامشزا و پذيرفتن واقعيات، در يكي از شخصيتها (آنتوان) و در مقابل صرف انرژي براي دستيابي به دو خواسته متضاد (آرمانگرايي و روشبيني) و انتزاعي پنداشتن حس خوشبختي و تمركز بر نگاهي محدود به نقاط منفي و تحليلدهنده در شخصيت ديگر (هلن)؛ كه روايت در زواياي مختلف خود تصوير و ذهنيتي از به همآميزي اين دو را دنبال ميكند و گويي مولف در طول روايت پسنديده و غالب بودن افكار منطبق بر روحيات دروني و پاك انساني را به عنوان نقطهعطف، مدنظر داشته است.
داستان كوتاه غريبه، با نوع روايتي متفاوت به لحاظ همساني با ساير آثار اين مجموعه (ايجاد شور زندگي)، حكايت از زني دارد كه بر اثر اتفاقات بيروني و آنچه پيرامونش در حال وقوع است، دچار توهماتي دروني شده كه او را به فردي چند شخصيتي و داراي روحيات متفاوت با افت و خيزهاي نامانوس و بيثبات تبديل نموده است. داستان كوتاه غريبه روايتي است كه در كش و قوس توهمات و واقعيات در رفت و آمد است.
آنچه در داستان ادت معمولي جلوه ميكند نوعي مبارزه مستتر در روايت با وضعيت و تفكرات بورژوازي و تصورات شبه روشنفكري و در مقابل برجسته نمودن عواطف عميق و لطافت روحيات انساني به دور از تداخل با مسائل بيروني و تا حدي آرماني است. اين توجه در قالب شخصيتهاي داستان (ادت معمولي و باتازاربالزان) در تفاوت زيستگاهي و تنوع تفكراتشان گنجانده شده و در طول روايت رخ مينمايد. در اين داستان كوتاه نيز خواننده درمييابد كه مولف درصدد اشاره به وجود ماهيت عشق و اميد نهفته در زواياي مختلف زندگي ميباشد.
داستان كوتاه تقلبي در ادامه روند نگرشي كه مولف در داستانهاي قبل اين مجموعه به خواننده داده است، حكايت زني (امه فاوار) را به تصوير ميكشد كه 25 سال از بهترين سالهاي عمرش را وقف احساساتش ميكند و هنگامي كه با وقايعي كه در داستان اتفاق ميافتد روبهرو ميشود خود را سادهلوح و بيارزش ميپندارد و محكوم به شكست ميداند، اما آنچه در ادامه روايت پس از مرگ وي اتفاق ميافتد، خواننده را با چالش مواجه ميكند كه آيا تصورات و تفكرات (امه فاوار) براي نتيجهگيري صحيح و كافي بوده است؟
در آخرين داستان كوتاه اين مجموعه اگرچه باز هم با سبك نوشتاري ساده و يكدست در نگارش روبهرو هستيم اما به نظر ميرسد در آن مولف علاوه بر توجه به ايجاد حسآميزي در خواننده به آرمانگرايي در تفكرات سياسي در كنار وجود احساسات رقيق انساني در زناني مبارز نيز نگاه ويژهاي داشته است. (الگا) زني است كه بهرغم پوست تيرهاش شباهتي به سياهپوستان ندارد و هنگامي كه براي مجازات به گولاگ (اردوگاه كار اجباري در اتحاد جماهير شوروي) برده ميشود و در كنار زناني قرار ميگيرد كه نظام حكومتي (استاليني) به جرم افكار انحرافي (سياسي) محكومشان كرده، ناگهان به دليل موهايش مورد توجه (تاتيانا) و ساير همبندانش قرار ميگيرد و در آن وضعيت اسفبار بارقهاي از اميد را در دل آنها ميافكند. اما به راستي چه تصور و تاملي در ذهن آنها شكل گرفت كه ميتوانست بهرغم وجود افكار كسالتبار و احساس پشيماني ناشي از قطع اميد از دنياي بيرون، اميدي تازه براي رابطهشان با دنياي پيشين و امكان بوسيدن فرزندانشان باشد؟
اين تصور هماني است كه روايت را به پاياني خوشايند و آرماني نزديك ميكند و منجر به خلق زيباترين كتاب دنيا ميشود! كه زنان آزاديخواه، ياغياني كه از نظر نظام استاليني خطرناك بودند، هر يك روي سه صفحه براي دخترانشان نوشته بودند چراكه بيم داشتند ديگر هرگز آنها را نبينند.
روي هر برگ يك دستور...
در آخر نكتهاي كه قابل ذكر و تحسين است؛ ترجمه روان، شيوا و كمنقص خانم شهلا حائري ميباشد، كه به دليل سابقه و تجربه ايشان در زمينه ترجمه، نقد و نويسندگي، شفاف است بيآنكه در ظرافتها و ظرفيتهاي خاص زباني، خللي وارد شده باشد زواياي مختلف منظر مولف اعم از روايي و پنداري به زبان فارسي برگردانده شده است.
دوشنبه 4 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 785]