محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844926766
گزيده سرمقاله روزنامههاي امروز تساهل و تسامح مقتدرانه
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گزيده سرمقاله روزنامههاي امروز تساهل و تسامح مقتدرانه
جام جم آنلاين: روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقاله هاي خود به مسائلي همچون در فضيلت تفاهم، آمريكا پذيرش نظام چند قطبي،حزب حلقه گم شده نظام مردم سالاري ديني،عقبگرد سه هفته اي مژده به نمايندگان مجلس،تساهل و تسامح مقتدرانه و... كه برخي از آنها در زير ميآيد.
كيهان
«در فضيلت تفاهم» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد؛ بعضي از عناصر عضو دولت نهم، دولت دكتر احمدي نژاد را همه موجوديت اصولگرايي به شمار مي آورند. بعضي ديگر از اصولگرايان دولت كنوني را يك جزء از مجموعه اصولگرايان مي دانند و اي بسا معتقد باشند، دولت دكتر احمدي نژاد از نردبان اصولگرايي بالا رفته و سپس نردبان را از كنار ديوار اصولگرايي به سمت پايين پرتاب كرده است!
بعضي از اصولگرايان - بخصوص برخي از نمايندگان فعلي مجلس- معتقدند دولت پاس «در رأس امور بودن مجلس» را نمي دارد و بعضي ديگر از نيروهاي اصولگراي دولت اعتقاد دارند نمايندگان مجلس پاس دولت كه «بار اصلي كشور را به دوش دارد» نمي دارند. به همين ترتيب بعضي از نيروهاي دولت اعتقاد دارند احزاب و گروههاي اصولگرا نوعاً درصدد ناديده گرفتن خدمات دولت هستند. كما اينكه بعضي از نيروهاي احزاب و گروههاي اصولگرا اعتقاد دارند دولت در پي انكار احزاب و گروههاست و اساساً نسبت به هرگونه تشكل آلرژي دارد. همين ديروز كه رئيس جمهور محترم در هنگام بازديد از نمايشگاه بين المللي مطبوعات و خبرگزاري ها ديدار از روزنامه ها و خبرگزاري ها را با اين استدلال كه اين بار نوبت رسانه هاي تخصصي و شهرستاني هاست، وا نهاد، اين زمزمه برخاست كه دولت از كارهاي حزبي گريزان است! و حال آنكه سال گذشته رئيس جمهور مطبوعات شهرستان را به دليل ضيق وقت وانهاده بود.
بعضي از نيروهاي اصولگرا معتقدند دولت از سرمايه هايي هزينه مي كند كه حاصل دهها سال تلاش دلسوزانه نظام، رهبري آن و مؤمنين است؛ از اين رو بايد با جديت تمام، همه عملكردهاي دولت را زير نظر گرفت و آنجا كه با معيارها ناهمخوان است مورد نقد «آشكار» وجدي قرار داد. از آن طرف بعضي از نيروهاي دولت معتقدند دولت كنوني مهمترين سرمايه و حصار اصولگرايي است و از اين رو همه نيروها بايد پاي كار اين دولت بيايند تا اين دولت با سرعت شرايط ناهموار كنوني را اصلاح كند.
از اين دست گزاره هاي متفاوت ميان اصولگرايان فراوان وجود دارد و هر كدام از آنها جداگانه درست يا نزديك به درست است؛ ولي ترديدي وجود ندارد كه اين گزاره ها در متن خود موجب وحدت و همگرايي اجتماعي و سياسي نمي شود.
در اين خصوص گفتني هايي وجود دارد كه به بعضي از آنها به اختصار مي پردازيم:
1- دولت دكتر محمود احمدي نژاد در «ميدان اصولگرايي» و در مقايسه با ارزشهاي هم عرض «ارزشمندترين» سرمايه اصولگرايان به حساب مي آيد ولي اطلاق همه موجوديت اصولگرايي براي دولت درست نيست. ضمن آن كه همه ارزش ها نيز در دولت خلاصه نمي شود. اين كه دولت را نه همه موجوديت بلكه ارزشمندترين سرمايه بدانيم چيزي از اهميت دولت نمي كاهد.
2- مجلس شوراي اسلامي بدون ترديد در رأس امور است و دولت نيز بدون ترديد مستوجب بالاترين حمايت است چرا كه بار اصلي كشور و نظام را بر دوش دارد. اما در اين ميان اگر اين دو گزاره را جداگانه ببينيم دچار چالش مي شويم از آن طرف اگر مجلس و دولت هر كدام به صلاحيت هاي خود بعنوان «اختيارات حداكثري» بنگرند و به عنوان پاسداري از حيطه و حدود خود در مقام اثبات خويش برآيند، مملكت با يك چالش فراگير و لاينحل مواجه مي شود. نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در يك نگاه انفرادي مي توانند «در همه امور كشور» قانون وضع كنند، رئيس جمهور و كابينه را مورد سؤال و استيضاح قرار دهند و با نظارت در ريز و درشت كاركردهاي دولت مواردي را بيابند و با آن دولت را زير سؤال ببرند، از آن طرف اعضاي دولت مي توانند با استفاده از هويت قانوني خود بدون توجه به نظرات ديگر اركان نظام وارد ميدان شوند و هر نوع نقد و نصيحتي را «تخريب» بخوانند و آن را محملي براي نفي دولت تلقي كنند؛ در اين فضا بسياري از امور كشور با تأخير يا تعطيلي مواجه مي گردد. واقعيت اين است كه نمايندگان مجلس در هنگام قانون نويسي بايد توجه جدي داشته باشند كه عملاً وارد حوزه «اجرا» نشوند. مجلس در عمل بايد در مواجهه با دولت به «حداكثر همكاري» بيانديشد در اين فضا اختيارات نمايندگان مجلس امكان بروز و ظهور دارد.
از آن طرف اگر دولت فضاي همكاري را دچار مضايقه كند و مجلس را در آن طرف ماجرا به حساب آورد علاوه بر آنكه خود را از كمك مجلس بي بهره نموده با موانع قانوني و نظارتي نمايندگان نيز مواجه شده و مقصود دولت تأمين نمي گردد.
3-دولت كنوني بدون ترديد نه محصول تصادف و حادثه است و نه محصول هنرمندي و هنرنمايي يك يا چند نفر. اين دولت محصول دو دهه تلاش پيگيرانه عدالت گرايان و معنويت خواهان- كه امروز به اختصار اصولگرا ناميده مي شوند- مي باشد و بدون تعارف بايد گفت براي پيدايي دولتي با اين مختصات بيش از همه رهبر معظم انقلاب اسلامي تلاش كرده اند. بنابراين اگر عناصر اصلي دولت با اين تحليل كه «اين دولت حزبي نيست» و «به هيچكس به جز مردم بدهكار نيست» به همه نيروهايي كه در اين دو دهه براي حاكم كردن انديشه عدالت خواهي تلاش كرده اند، پشت كند، در واقع خود را از عقبه اي عظيم محروم كرده و به مصداق «سرشاخه بنشسته بن مي بريد» حيات خود را در معرض خطر قرار داده است.
اما در عين حال اين نكته را نيز بايد در نظر داشت كه هيچكدام از گروهها، طيف ها، احزاب و شخصيت هاي اصولگرا نيز به تنهايي به وجود آورنده دولت نيستند بلكه جبهه اصولگرايان حاصل جمع همه آنهاست. از اين روي برخي دلخوري هاي متقابل- چه موجهه و چه غيرموجه- نبايد اين مجموعه را مخدوش كند و همگان بايد دولت كنوني را كه نزديكترين مصداق به «نسخه اصل» است، پاس بدارند.
4-بسياري از مخالفان اصولگرا تلاش مي كنند تا دولت كنوني دائماً «درگير حاشيه ها» باشد. ترديدي نيست كه عناصري از دولت نيز در اين حاشيه سازي ها نقش دارند ولي براي مخالفان اصولگرايي مي كوشند از اين حاشيه سازي به عنوان اهرمي بازدارنده بهره گيري كنند. اصولگرايان اگر هم به حاشيه اي ايراد دارند نبايد آنقدر وجه اين حاشيه يا آن حاشيه را پررنگ كنند كه اصل حركت اصولي دولت به حاشيه رانده شود.
5-اگر نيك بنگريم مي بينيم برخي از افراد و جريان ها كه در ابتداي عمر دولت كنوني وعده داده بودند كه اين دولت بيش از شش ماه دوام نمي آورد و پس از آن هر روز به طرح موضوعي عليه دولت رو مي آورده و به ابهام آفريني در تريبون ها و حتي مكان هاي مقدس رو مي آوردند در تلاش دائمي اند تا مخالفان اصولگرايي را به نام مخالفان دولت در زير يك خيمه گرد آورند و كمر اصولگرايي را با نفي عدالتخواهي و دولت عدالتخواه بشكنند از اين رو بسيار ساده لوحي است اگر بعضي از اصولگرايان آنقدر بر مدار ضعف هاي دولت بچرخند كه بازيگران از اين پديده براي مبارزه با اصولگرايي و در نهايت مبارزه با اصل نظام سوءاستفاده كنند.
6-اصولگرايي در سالهاي اخير اگرچه با موضوعاتي هم مواجه بوده ولي در نهايت امروز بعنوان نزديكترين راه به مسير انقلاب 1357 شناخته شده است و لذا مي توان گفت اصولگرايي عدالت خواهان، راه انقلاب اسلامي را در دهه چهارم هموار مي كند. يادمان باشد اين دهه كه دو، سه ماه ديگر آغاز مي شود دهه جهاني شدن اقتدار ايران اسلامي است.
جمهوري اسلامي
«آمريكا; پذيرش نظام چند قطبي» عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛ « شوراي ملي اطلاعات آمريكا » طي گزارشي هشدار داد آمريكا بايستي خود را براي پذيرش « نظام چند قطبي » آماده كند. اين نهاد تحقيقاتي آمريكا با پيش بيني تحولات عمده تا 20 سال آينده در سطح جهاني 3 تغيير كليدي در مناسبات جهاني قدرت را مورد توجه و تاكيد قرار داد.
1 ـ قدرت و نفوذ اقتصادي ـ سياسي و نظامي آمريكا در جهان طي 2 دهه آينده با ظهور قدرتهاي جديد كاهش خواهد يافت و دامنه تاثير تصميمات و اقدامات واشنگتن محدود شده و تضعيف مي گردد.
2 ـ قدرتهاي جديد اقتصادي همانند چين و هند طي دهه هاي آينده ظهور مي كنند و نقش پررنگ تري را در محاسبات منطقه اي و جهاني براي خود جستجو خواهند كرد.
3 ـ اقتصاد از ابعاد جهاني تري برخوردار شده و باعث انتقال قدرت از غرب به شرق مي گردد و با انتقال كانون هاي تاثيرگذار از غرب به شرق آسيا به كانون جديد قدرت مبدل خواهد شد.
اين احتمال وجود دارد كه گزارش شوراي ملي اطلاعات آمريكا علاوه بر تحليل هاي عمومي و قابل انتشار حاوي مطالب طبقه بندي شده و تحليل هاي حساسي هم باشد كه احيانا به دلايل مختلفي منتشر نشده اند يا در محدوده خاصي براي مخاطبان ويژه منعكس شده باشند.
حتي بدون در نظر گرفتن اين احتمال هم گزارش اين نهاد تحقيقاتي حاوي نكاتي است كه چرخش جدي و بنيادي در سطح سياست داخلي و خارجي آمريكا را ايجاب مي كند و مشخصا توصيه مي كند كه واشنگتن خود را براي پذيرش « نظام چند قطبي » در جهان آماده كند. اين بدين معني است كه حتي مراكز سياست گذاري و سياست بازي آمريكا نيز خود را ناچار به پذيرش واقعيت هاي جديد مي دانند و اگرچه هنوز هم براي حفظ شرايط فعلي سعي دارند زمينه هاي استمرار نظام تك قطبي را همچنان حفظ نمايند ولي خود را ناچار مي بينند كه توان و ظرفيت و قابليت هاي آمريكا براي پذيرش نظام چند قطبي و حفظ منافع واشنگتن در چنان فضاي متفاوتي را مورد بازنگري قرار دهند تا بلكه زيانهاي احتمالي بر اثر اين تحولات را به حداقل ممكن كاهش دهند.
اين گزارش 120 صفحه اي حاوي نكات ديگري هم هست كه شايد مستقيما به ما نيز ارتباط يابد . اين ارزيابي مي افزايد : سه كشور در دو دهه آينده به صف قدرتهاي عمده جهاني مي پيوندند كه عبارتند از ايران تركيه و اندونزي كه هر سه مسلمان و غيرعرب هستند.
علاوه بر اين به علت افول قدرت آمريكا در قلمرو سياسي نظامي و اقتصادي دلار آمريكا از اين پس « ارز مسلط » نخواهد بود و اعتبار بين المللي آن به تدريج از دست خواهد رفت.
محتواي منتشره از اين گزارش شوراي اطلاعات ملي آمريكا نشان مي دهد نگراني در مورد افول قدرت آمريكا در سطح جهاني ديگر يك ارزيابي از سوي مخالفان سياستهاي واشنگتن محسوب نمي شود بلكه پيش بيني عالي ترين نهاد اطلاعاتي اين كشور درباره جدي ترين مسائل پيش روي نظام سلطه را فهرست كرده و محورهاي اصلي نگرانيهاي اين نهاد عالي اطلاعاتي را درخصوص « تهديدهاي امنيت ملي آمريكا » مطرح نموده است . شواهد و قرائني وجود دارند كه نشان مي دهند چنين جمع بندي هاي بدبينانه اي در مورد آينده ساختار قدرت جهاني نزد طراحان سياسي آمريكا تازگي نداشته و عملكرد ده ساله اخير واشنگتن با آگاهي كامل از همين ديدگاهها و دقيقا براي جلوگيري از تحقق همين پيش بيني ها صورت گرفته است .
خوبست براي لحظه اي مهمترين رئوس سياست خارجي آمريكا در سالهاي اخير را مرور كنيم تا بهتر دريابيم كه واشنگتن پيشاپيش براي جلوگيري از قدرت گرفتن ساير رقباي احتمالي دست به چه جناياتي زده است.
الف ـ لشكركشي به افغانستان ظاهرا براي سركوب تروريسم صورت گرفت ولي عملا براي استقرار نيروهاي آمريكائي و ساير ارتشهاي ناتو در پشت مرزهاي روسيه هند چين و ايران از اين فرصت ها سواستفاده شد. بعلاوه امروز واشنگتن اصرار دارد بطور همزمان ارتشهاي ناتو را در پشت مرزهاي روسيه مستقر نمايد و ناتو را ملزم به تغيير نگرش كند تا در خارج از مرزهاي جغرافيائي كشورهاي عضو هم حضور يابند.
ب ـ اشغال عراق و ايجاد بزرگترين سفارتخانه در بغداد كه استعداد فعاليت 3 تا 5 هزار كارمند را دارد قطعا با اهداف آينده واشنگتن هماهنگي كامل دارد. بوش در نخستين ماههاي اشغال عراق گفته بود : « پنجاه سال ديگر خواهيد فهميد كه ما براي چه منظوري به عراق لشكركشي كرديم » . اشغال اين دو كشور آسيائي توسط آمريكا دقيقا با ارزيابي شوراي اطلاعات ملي در مورد انتقال كانون قدرت از غرب به شرق و تمركز آن در آسيا هماهنگي كامل دارد.
ج ـ طرح ناكام واشنگتن در مورد ايجاد « خاورميانه بزرگ » نيز با اين ارزيابي سازگاري دارد. البته آن طرح در نطفه خفه شد ولي واشنگتن با دستكاري در پيمان طرح آنرا براي سالهاي آينده « بازسازي » خواهد كرد و طرح تبديل اسرائيل به سرپل غرب در قلب دنياي اسلام را بطور جدي پيگيري كرده و مي كند. حتي سياست هاي مشترك اروپا و آمريكا براي به چالش كشيدن قدرتهاي آسيائي همچون ايران هم با اين ارزيابي ها تطابق دارد و نشان مي دهد واشنگتن در اين مقوله با تكيه بر اهداف و برنامه هاي خود ديگران را هم به بازي گرفته و براي تامين اهداف خود زمينه سازي مي كند.
د ـ اكنون انگيزه صدور بيانيه ها و گزارش هاي باصطلاح حقوق بشري درخصوص وضعيت حقوق بشر در كشورهاي آسيائي بهتر قابل درك است . در واقع هدف اينست كه ساختار سياسي ـ اجتماعي اين كشورها در سطح جهاني به زير سئوال برود و اين كشورها در لاك دفاعي فرو بروند و براي دفاع از خود مجبور شوند به حركات و اقداماتي دست بزنند كه در شرايط عادي در اين زمينه اجباري ندارند.
تصادفي نيست كه وضعيت حقوق بشر در كشورهاي آسيائي به « سيبل » اصلي براي بمباران سياسي ـ تبليغاتي توسط غرب اعم از سياستمداران دولتمردان و رسانه ها تبديل شده است . هدف اصلي اينست كه كشورهاي آسيائي هميشه از موضع دفاعي به جهان پيرامون خود بنگرند و كمتر در فكر احراز شرايط بهتر باشند. همين فرصت ها غرب را براي تاخير انداختن سقوط امپراطوري آمريكا ياري كند و مانع فراهم شدن زمينه ها براي استقرار نظام چند قطبي در جهان شود.
انتشار گزارش شوراي ملي اطلاعات آمريكا نشان مي دهد از ديدگاه اين نهاد عالي اطلاعاتي آمريكا واشنگتن در اين زمينه هم شكست خورده و ناچار است خود را براي پذيرش نظام چند قطبي در جهان آماده كند.
ابتكار
«حزب، حلقه گم شده نظام مردم سالاري ديني» عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم اميررضا بخشي است كه در آن مي خوانيد؛ با پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) تاريخ سياسي ايران وارد مرحله ي جديدي شد. مدل جديدي وارد عرصه مناسبات و انديشه سياسي گرديد كه از آن مي توان به مدل منحصر به فردي نام برد كه زير ساخت انديشه هاي سياسي رايج زمان خود ( كمونيسم و ليبراليسم) را به چالش جدي فرا خواند.
ساختار سياسي جديد ايران، جمهوري اسلامي بر مبناي مردم سالاري ديني، انديشه اي بود كه به عنوان الگويي نو به جهانيان معرفي شد و اكنون در 29 سالگي آن به سر مي بريم. حضور گسترده و مشاركت بالاي مردم در انتخابات گوناگون در طي اين سال ها همواره موجب سرفرازي ملت فهيم و آگاه ايران شده است اما يكي از درخواست ها و سوالاتي كه همواره پس از هر انتخاباتي در اذهان مردم مطرح مي گردد اين است كه چگونه مي توان بر عملكرد منتخبين خود نظارت لازم را اعمال كرده و آنان را نسبت به آرايي كه داده شده مسئول تر و پركارتر نمود؟سوالي كه اگر براي بسياري از مردم روشن گردد چه بسا مشاركت آنان را در انتخابات هاي آينده را افزايش بيشتري دهد و مشاركت كنندگان فعلي را اميدوارتر و فعال تر نمايد.
آنچه واضح است و تاكنون روشن گرديده اين است كه مردم به صورت مستقيم و غير سازمان يافته و نظام مند نمي توانند بر منتخبين خود نظارت لازم داشته باشند و مطالبات خود را از آنان طلب نمايند لذا براي تحقق اين امر نياز به ابزاري جهت نظارت بر آنهاست كه بر آمده از مردم در راستاي نظر مردم و از طرف مردم اين كار را انجام دهد. اين ابزار سازماني است به نام حزب.كاركرد حزب در پاسخگويي مسئولين به مردم:احزاب در نظام مردم سالار اين وظيفه را از طرف مردم انجام مي دهند. با احساس نياز به اين امر نخبگان و مردم علاقمند به مشاركت فعال در صحنه هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي در سطح ملي سازمان احزاب را از پايين به بالا شكل مي دهند و با كسب مجوز از نهاد ذي صلاح بر مبناي قانون اساسي و ارزشهاي حاكم بر جامعه فعاليت خود را آغاز مي نمايد.احزاب برمبناي خط مشي فكري خود در زمينه هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي ( مرامنامه حزب) و همچنين در دوره هاي مختلف زماني با بررسي علمي مشكلات مردم ( توسط تيم كارشناسان عضو) درحوزه هاي مختلف، راه كار حل آنان را تدوين نموده و با عنوان برنامه هاي پيش بيني شده به مردم ارائه داده و ضمن دعوت مردم به عضويت در حزب، از آنان مي خواهد كه با حمايت از برنامه هاي حزب و كانديدا هاي مورد نظر آنان در انتخابات به رفع برخي از مشكلات جامعه كمك نمايند.از طرفي حزب از بين نخبگان و افراد توانمند خود اقدام به بررسي و انتخاب افرادي جهت شركت در انتخابات مي نمايد كه خود در اجراي وعده هاي زمان انتخابات گامي موثر مي باشد.
كانديدا به دليل حضور فعال در برنامه هاي درون حزبي و از طرفي ديگر با حضور در پست هاي كوچكتر گذشته صاحب تجربه اي مفيد و كارآمد مي شوند و چون حزب خواهان حضور در قدرت است چاره اي جز حفظ اعتماد مردم در صحنه هاي مختلف ندارد و اعتماد مردم بستگي به حل مشكلات آنان توسط مديران حزبي دارد لذا در اين پروسه حزب از افراد ضعيف و ناكارامد به عنوان كانديدا حمايت نكرده و آنان را در ليست كانديداهاي خود وارد نمي سازد.از زاويه ديگر چون احزاب در سراسر كشور شعبه دارند چهر هاي مستعد استاني نيز مي توانند بدون حضور در مركز قدرت ( پايتخت) رشد نموده و با بروز استعداد ها و توانايي هاي خود در بستر ايجاد شده توسط حزب سهمي در مديريت منطقه اي و ملي داشته باشند و از اين طريق ظهور و حضور مديران غير بومي غير متخصص كم رنگ مي شود. در صورت انتخاب كانديداي مورد حمايت يك حزب در انتخابات، نماينده منتخب همواره خواهان فعاليت به نفع حزب است و مجري برنامه هايي مي شود كه حزب آن را به مردم ارائه داده و مردم نيز با انتخاب كانديداهاي حزب به آن راي داده اند. در صورت تخطي نماينده از وظايف، سازمان حزب يا آن را به مسير اجرايي آن هدايت مي كند يا با اخراج وي از حزب آن را به مردم معرفي مي نمايد. متآسفانه در كشور ما به دلايل مختلف احزاب بر آمده از مردم وجود ندارند و آنچه هست احزاب دولت ساخته با اعضاي كمتر از انگشتان دست مي باشد كه صرفا سياسي كاري و باند بازي را در دستور كار خود داشته و ترويج مي كنند و چون از بطن مردم ساخته نشده اند مورد توجه و حمايت مردم قرار نمي گيرند.
آنچه امروز بايد مورد توجه مسئولين، صاحبنظران و دلسوزان امر قرار گيرد ايجاد بسترهاي لازم و پارامترهايي كه احساس نياز به تشكيل احزاب از طرف مردم علاقمند و فعال در قالب گروه هاي اقتصادي ( اصناف)، گروه هاي فرهنگي و اجتماعي، گروه هاي سياسي در يك فضاي آرام و عقلاني و در چهارچوب قانون اساسي و ارزش هاي اسلامي شكل گيرد.اگر شكل گيري احزاب در كشورمان طي يك پروسه معقول انجام پذيرد شاهد آن خواهيم بود كه مردم در انتخابات هايي كه داراي داوطلبين گسترده است ( مثل مجلس و شورا هاي اسلامي) دچار سردرگمي نخواهند شد و با انتخاب احزابي كه خود يا عضو آن هستند و يا از برنامه هاي آنان حمايت مي كنند كانديدا هاي مورد نظر خود را انتخاب خواهند كرد و در مقابل آنچنانكه استدلال شد احزاب نيز نمايندگان را مورد حمايت قرار داده و پاسخگوي عملكرد آنان خواهند بود. بي شك همچنان كه مردم سالاري را در قالب ديني ارائه داديم مي توانيم احزاب را هم در قالب معنا و محتوايي جديد به عرصه سياسي وارد نماييم و از مضرات احتمالي آن كه گريبان گير كشور هاي غربي است رها سازيم; ضمن آنكه به نظر مي رسد كه بد بيني مطلق نسبت به ايجاد احزاب به اندازه ي تشكيل احزاب ناكارآمد دولت ساخته (كه مشكلاتي هم به مشكلات مردم اضافه كرده است) غير منطقي، مضر و مردود خواهد بود.
آفتاب يزد
«عقبگرد سه هفتهاي مژده به نمايندگان مجلس!» عنوان سرمقالهي روزنامهي آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛ روز دوازدهم آبان ماه، دكتر احمدينژاد كه از اقدام نمايندگان مجلس براي استيضاح كُردان بهشدت ناراحت بود در گفتگوي مفصل تلويزيوني، اعتراض خود به اين اقدام را بيان نمود. وي با مظلومخواندن كُردان به اين نكته اشاره كرد كه »همه ضعفهايي دارند اما اگر بنا باشد نقاط ضعف يكديگر را روي ميز بگذاريم، مسائل ديگري پيش خواهد آمد«. مهمترين سخن رئيس جمهور در آن مصاحبه تلويزيوني آن بود كه »عدهاي ميخواهند دولت را با مشكل مواجه كنند«. در آن زمان ترديدي وجود نداشت كه اصليترين مخاطب احمدينژاد، طراحان و موافقان استيضاح در مجلس هستند؛ همان استيضاحي كه رئيس جمهور اعلام كرد آن را قبول ندارد و به همين دليل در جلسه استيضاح شركت نميكند.
دو هفته بعد از اين اظهارات، رئيس جمهور در حالي كه جهت حضور در مجلس و اقناع نمايندگان براي اعطاي راي اعتماد به دوست ديرين خود - صادق محصولي - آماده ميشد، در گفتگوي ديگري كه از تلويزيون پخش شد بدون آنكه سخنان قبلي خود در خصوص انگيزه استيضاح كنندگان را به ياد بياورد و يا دوباره »نقاط ضعف ديگران« را يادآوري كند، از ارتباط بسيار حسنه دولت با مجلس سخن گفت. رسانه ملي هم در همراهي كامل با رئيس جمهور، مدعي شد كه برخي رسانهها و افراد ميخواهند بين دولت و مجلس، اختلاف افكني كنند. البته در همان روز سرمقاله آفتاب يزد، تغيير مجدد در لحن مقامهاي دولتي نسبت به نمايندگان را پيشبيني كرد. اما لحن سخنراني احمدي نژاد در صحن علني مجلس - به هنگام درخواست راي اعتماد براي محصولي - و تاكيد مكرر بر تمكين دولت نسبت به تصميمات مجلس، اين تلقي را ايجاد كرد كه احتمالاً »رابطه كلامي« دو قوه تا مدتها حسنه خواهد بود.
متأسفانه قسمتهايي از اظهارات رئيس جمهور در جلسه توديع كُردان كه از تلويزيون به طور مكرر پخش شد، تا حدي اين اميد را كمرنگ كرد. احمدينژاد در بازگشت به مواضع سه هفته قبل، وزير سابق كشور را مورد تقدير قرار داد. زيرا به نظر رئيس جمهور »كُردان مسائل را تحمل كرد و چيزي نگفت. اگر بنابر مقابله به مثل بود، خيلي چيزها مطرح ميشد وبيرون ميريخت«. مقايسه اين جملات با اظهارات سه هفته قبل احمدينژاد كه »اگر بنا باشد نقاط ضعف يكديگر را روي ميز بگذاريم، مسائل ديگري پيش خواهد آمد« نشان ميدهد كه در بازگشت به موضع سه هفته قبل، جديت فراواني ميان دولتيها وجود دارد و حتي رئيس جمهور بي ميل نيست كه براي بيان انتقادات خود نسبت به نمايندگان مجلس از عبارات صريحتري استفاده كند. در همين راستا، او وزير كشور و استانداران را مورد خطاب قرار داد و گفت: »هر مديري در مجموعه وزارت كشور قرار است جابجا شود، اين جابجايي بايد براساس معيارهاي انقلاب باشد... حق نداريد تحت تأثير فشار اين و آن تغييرات انجام دهيد. پيش خدا حجتي نداريد كه براي رضايت فلان آقا و فلان آقا، از معيارهاي انقلابكوتاه بيائيد«. هر كس اين جملات را بخواند يا بشنود مطمئن خواهد بود كه »فلان آقا و فلان آقا« نه عناصر دوم خردادي هستند و نه گروههاي ضد انقلاب يا وابستگان به آمريكا و اسرائيل. »اين آقا و آن آقا« تنها ميتوانند كساني باشند كه در حال حاضر شركاي حكومتي آقاي احمدي نژاد در ساير قوا هستندكه البته در ميان اين شركا، نمايندگان مجلس بيش از ساير كارگزاران حكومتي نسبت به تغييرات مديريتي در استانها و شهرستانها، حساسيت دارند و به اظهارنظر در اين خصوص ميپردازند.
رئيس جمهور شخصاً نيز به مخاطبان كمك كرد تا بدانند »اين آقا و آن آقا« عدهاي هستند كه در قواي ديگر كشور انجام وظيفه ميكنند. او براي آشكار ساختن نظر خود، به وزير و استاندارانش دستور داد كه »براي رضايت فلان آقا و فلان آقا... حق نداريد، استقلال قوه مجريه را مخدوش كنيد«.
اين سخنان نشانه ديگري از پايمردي رئيس جمهور براي استفاده حداكثري از اختيارات قوه مجريه است و هيچ كس نبايد به اين خاطر، احمدي نژاد را مورد نكوهش قرار دهد. بازگشت ادبيات سه هفته قبل به روابط كلامي دو قوه نيز مايه نگراني نيست. بلكه مخفي نگهداشتن تصنعي برخي اختلافات و تلاش براي نسبت دادن اين اختلافات به امور موهوم - همچون توطئه رسانهها- بسيار خطرناك خواهد بود. از سوي ديگر اظهارات اخير رئيس جمهور، بشارتي بزرگ براي مجلسيان خواهد بود تا بدون توجه به برخي رودربايستيها، بر »استقلال قوه مقننه« تاكيد كنند و به هيچ كس اجازه ندهند كه به خاطر رضايت »فلان آقا و فلان آقا« آنها را از انجام وظايف قانوني خود بازدارد. براي دفاع از استقلال قوه مقننه و عدم تاثير پذيري از »فشار اين آقا و آن آقا«، هم اكنون فرصت طلايي در پيش روي نمايندگان مجلس قرار دارد. آنها ميتوانند - و بايد - توصيه رئيس جمهور در خصوص نحوه حفظ يا جابجايي مديريتها را بسيار جدي بگيرند و با تكيه بر استقلال قوه مقننه، آنچه را كه به مصلحت مردم ميدانند عملي كنند. اين در حالي است كه به نظر ميرسد كساني در مجلس و به ويژه در هيئت رئيسه، مترصد آن هستند كه از انجام وظيفه شرعي و قانوني نمايندگان براي استيضاح تعدادي از وزيران - كه ناكارآمدي آنها براي بسياري از وكلاي مردم ثابت شده است - جلوگيري نمايند. اين اقدام، ممكن است موجب رضايت »آقا«ي رئيس جمهور شود و يا برخي فشارهايي كه »آقا«يان حامي دولت در مجلس به همكاران خود وارد ميكنند را خنثي نمايد، اما آيا به تعبير رئيس جمهور، براي اين كار »حجتي نزد خدا« يا »توجيهي در برابر خلق خدا« وجود دارد؟
آيا بهتر نيست كه موضع اخير دكتر احمدينژاد، به عنوان يك بشارت براي نمايندگان مجلس تلقي شود تا با استفاده از حقوق نظارتي خود، به رئيس دولت و همكاران او اعلام كنند »آنها نيز مايل به حفظ استقلال خود هستند و حاضر نخواهند شد به خاطر رضايت اين آقا و آن آقا شاهد خدشه بر استقلال قوه مقننه باشند«؟ به عبارت بهتر، آيا آنها نميخواهند مانند آقاي رئيس جمهور، به سه هفته قبل بازگردند كه عليرغم برخي توصيهها و فشارهاي رواني، وظيفه خود در مورد يكي از وزيران را با قاطعيت انجام دادند؟
قدس
«سفر سليمان ؛ تقويت محور بيروت - تهران» عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن مي خوانيد؛ ميشل سليمان دوازدهمين رئيس جمهور لبنان امروز دوشنبه در رأس هيأتي بلندپايه در راستاي تعميق و تقويت روابط بيروت با جامعه بين المللي، بويژه كشورهايي كه در كنار آن ايستاده و همچنان از قضيه لبنان دفاع مي كنند، وارد تهران مي شود و در مجموعه نهاد رياست جمهوري مورد استقبال رسمي رئيس جمهور كشورمان قرار خواهد گرفت.اكنون سفر مذكور محور و كانون توجهات رسانه هاي منطقه قرار گرفته و صاحب نظران سياسي آن را گامي مؤثر در راستاي تحكيم روابط دو كشور ارزيابي مي كنند.
جمهوري اسلامي ايران همواره خواهان برقراري صلح و ثبات و استقرار امنيت پايدار در بيروت بوده و مخالفت خويش را با هرگونه مداخله بيگانگان در اين كشور اعلام نموده است. تهران راه حل مشكلات داخلي لبنان را در وهله نخست بهره گيري از ظرفيتهاي داخلي با اهتمام به رويكردهاي بومي مي داند و در صورت عدم دستيابي به توافق و ناتواني از حل معضلات، ساز و كارهاي ديگر را بدون دخالت عنصر خارجي توصيه مي نمايد.
امروز دولت و ملت لبنان بسترهاي قابل اعتنايي را در دو كشور براي همگرايي منطقه اي باور دارند و ايران را به عنوان بازيگري مي شناسند كه همواره تحقق منافع و امنيت ملي لبنان را بر خلاف جهت گيريهاي تفرقه انگيز قدرتهاي منطقه اي و فرامنطقه اي، در تعاملات سياست خارجي خويش قرار داده است.
تردد شخصيتهاي مطرح و ديپلماتهاي عالي رتبه لبنان به تهران، بيانگر عزم جدي آنها براي تقويت محور تهران- دمشق و بيروت مي باشد. اين در حالي است كه بيماري «ايران هراسي» برخي كشورها، به عنوان سوژه خبري رسانه ها همواره از سوي دشمنان ايران با هدف انزوا و مرعوب نمودن كشورهاي ديگر از ايران، در دستور كار قرار گرفته بود تا از اين رهگذر جمهوري اسلامي را غايب مناسبات جغرافياي جهان اسلام معرفي نمايند و بتوانند با اين سرمايه در بدنه ساختار سياسي- فرهنگي لبنان نفوذ كنند. با وجود اين، سفرهاي اخير را مي توان نوعي تحليل عيني و عملي به پروپاگانداي مخالفان تهران اعلان نمود.
افزون بر تلاشهاي فرامنطقه اي برخي قدرتهاي زياده خواه و نظام سلطه، بعضي كشورها در جغرافياي منطقه نيز در همسويي با ديگران، كاهش و تيرگي روابط تهران، بيروت و دمشق را خواستارند تا از اين منظر ضمن خوش خدمتي به مقامهاي كاخ سفيد، هزينه اقدامهاي رواني و تبليغي نظام هژمونيك را به حداقل برسانند.
موضوع ديگري كه مي تواند قرابت سياسي و استراتژيك بين محور تهران- بيروت برقرار نمايد، تهديد رژيم غاصب صهيونيستي است كه تاكنون بارها بر خلاف تعهداتش حريم لبنان را عرصه تاخت و تاز خويش قرار داده است. اكنون در بيروت اين باور وجود دارد كه حمله رژيم صهيونيستي در جنگ 33 روزه به جنبش مقاوت نبود، بلكه تماميت لبنان را هدف قرار داده بود. تقويت اين ايده مي تواند چهره خون آشام رژيم اشغالگر قدس را بر همگان آشكار نمايد.رئيس جمهور لبنان بر گزينه «مقاومت» در رويارويي با رژيم صهيونيستي تأكيد دارد و از مقاومت در مبارزه با اشغالگران براي آزاد سازي جنوب لبنان در سال 2000 حمايت كرد.
كشف فعاليت شبكه هاي تروريستي و جاسوسي رژيم صهيونيستي نيز از ديگر مواردي بود كه سليمان به خوبي از عهده آن برآمد و آخرين آن كشف يك شبكه جاسوسي اسرائيل در تاريخ 10 ژوئن 2006 در يك عمليات غافلگيركننده بود.نقش بي بديل جمهوري اسلامي در حمايت از مردم مظلوم و ستمديده لبنان براي رويارويي با تجاوزهاي رژيم صهيونيستي و نيز پشتيباني در دستيابي گروه هاي سياسي اين كشور در توافق دوحه، قابل كتمان نيست.
تلاش ايران در بازسازي ويرانيهاي ناشي از جنگ 33 روزه، جايگاهي منحصر به فرد براي تهران در ميان كشورهاي خاورميانه ايجاد نموده است كه ديدگاه مردم لبنان به وضوح اين موضوع را تأييد مي كند.سليمان در حالي به تهران سفر، مي كند كه پيش از اين سفر، راهي سوريه شد تا به تنش در روابط دو كشور پايان دهد و با برطرف كردن غبار روابط بعد از ترور رفيق حريري، بار ديگر روابط دو كشور را به روزهاي اوج نزديك سازد.
روابط بين سوريه و لبنان از زمان ترور رفيق حريري نخست وزير پيشين لبنان در فوريه سال 2005 در بيروت به تيرگي گراييد و دمشق در پي فشارهاي آمريكا و غرب، نيروهاي خود را در آوريل همان سال از اين كشور خارج كرد.
از سوي ديگر، اين سفر مي تواند به تبليغات گسترده و جهت دار كشورهاي غربي و برخي بنگاه هاي خبرساز مبني بر حمايت جمهوري اسلامي از يك جريان خاص خاتمه داده و ايران را آماده بسط روابط با ملت لبنان و گروه هاي سياسي اين كشور نمايد كه سفر ميشل سليمان مؤيد اين ادعاست.
بدين ترتيب، مي توان اذعان نمود، سفر رئيس جمهور لبنان به ايران مي تواند از زواياي گوناگون مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد و دو كشور با برخورداري از ظرفيتها و توانمنديهاي فراوان فرهنگي و سياسي، زمينه توسعه روابط را فراهم نمايند كه قطعاً اين مهم، خرسندي رژيم صهيونيستي و حاميانش را در پي نخواهد داشت.
دولتهاي منطقه بايد بدانند ملتها نمي توانند اهمال و اغماض زمامدارانشان را در آماده سازي زيرساختهاي جاده سازش با رژيم غاصب ناديده بگيرند، لذا انتظار مي رود كشورهاي خاورميانه با عنايت به دشمن شناسي و بيگانه ستيزي، بستر مانور ديپلماتيك و سياسي رژيم صهيونيستي را فراهم نكنند.
كشورهاي اسلامي بايد با عنايت به وجود ظرفيتهاي چشمگير فرهنگي، سياسي، اقتصادي و... از تحقق همگرايي جهان اسلام به عنوان يك بلوك مؤثر در پروسه هاي سياسي غفلت نورزند كه كوتاهي در اين زمينه جسارت بيگانگان را در راستاي تفرقه افكني ميان كشورهاي منطقه، تقويت مي نمايد.
مردم سالاري
«تساهل و تسامح مقتدرانه» عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم محسن دقت دوست است كه در آن ميخوانيد؛ تاريخ، بهترين آموزگار بشريت است. اين جمله با ارزش و مفاهيم عميق آشكار و نهفته در آن، گوياي طريقه رستگاري و عاقبت بخيري انسان با توسل به آموزه ها و عبرت هاي او از غفلتهايش و آن چه از آن به عنوان «روزمرگي» ياد مي كنيم است. علي الخصوص آنجا كه قضاوت هاي نقش بسته بر اذهان بر اثر تجربيات تاريخي، مي توانند نوع واكنش ما را نسبت به رويدادهاي پيش رو تعيين نمايند يا تغيير دهند و در نهايت سرنوشت و فرجام ما را بسازند. درست مانند سنگواره هايي كه پس از هزاران سال در دامان طبيعت يافت مي شوند و تصورات ما را نسبت به خط سيري كه با آن گذشته را به آينده وصل كرده ايم بر هم مي زنند.
ارزيابي اتفاقات رخ داده در روزهاي اخير و مقايسه موشكافانه آنها با نظاير و مشابهات آنها در گذشته، بازگوي تفاوت هايي معنادار هستند و نتايج بعضا جالبي را به دست مي دهند كه مرور كردنشان مي تواند موجبات درآمدن برخي از ابهام و قانع شدن شبهه داران را فراهم كند. البته گذشته اي كه اين جا غرض است خيلي هم گذشته نيست، مربوط به همين 10 تا 12 سال پيش است كه شايد براي بعضي ها فراموش شده باشند، ولي كساني هم هستند كه آن ماجراها و پيامد آنها برايشان مثل زخمي كه بهبودي نمي يابد و همواره خون تازه از آن جاري است، كهنگي نمي گيرند و مشمول مرور زمان نمي شوند.
يادم مي آيد روزهايي در سال 76 را كه سياست هاي فرهنگي دولت تازه كار معرفي و براي آنها برنامه ريزي مي شد و آقاي مهاجراني به عنوان سكان دار اين سياست ها معرفي شدند. آن چه به عنوان رويكرد اصلي و اولويت دار دولت اصلاحات براي ميدانداري در عرصه فرهنگ عمومي كشور معرفي شد و اشتهار يافت، سياست برخورد همراه با «تساهل و تسامح» نام گرفت و اين گونه تبيين شد كه اين نظريه منطبق با تعاليم روشن ديني براي حركت جامعه به سمت تشكيل «مدينه فاضله» و بر اساس تئوري «تبديل معاند به معترض و تبديل معترض به همراه» وضع مي شود.
اين كه آيا در پيش گرفتن چنين رويكردي در آن شرايط زماني از اساس صحيح بود يا خير و يا اينكه نتايج و آثار آن سياست را در چه سطحي مي توان ارزيابي كرد، چيزهايي نيستند كه قصد پرداختن به آنها را در اين مجال داشته باشيم. بلكه منظور بازتاباندن نوع برخوردي است كه از سوي رقبا و مخالفان شناسنامه دار و ناشناس دولت برآمده از راي و اعتماد مردم در آن زمان، به ويژه در برابر روشي كه آن دولت بر رفع نگراني ها و دغدغه هايش در مورد وضعيت حاكم بر روابط اجتماعي و فرهنگي كشور برگزيده بود صورت پذيرفت. برخوردي كه از همان روزهاي شروع و حتي پيش از عملي شدن برنامه ها آغاز شد و تا پايان دوره كاري دولت اصلاحات نيز ادامه يافت، با غوغاسالاري و تخطئه مداوم همراه بود و با مرتبط كردن انواع كاستي ها و انحرافات باربط و بي ربط جامعه به اين سياست، سعي وافري در القاي ناكارآمدي و ناتواني چنين برنامه اي و به طرق اولي كليت و شاكله دولت خرج گرديد.
مخالفان به همين بسنده نكردند و با ايجاد حساسيت در ميان سطوحي از اقشار متدين و متعصب و سلب اعتماد و اطمينان از آنان، صحنه تعاملات اجتماعي را كه مي توانست بر بستر آرامش و عقلانيت برقرار باشد و حتي اعتراضات نيز از طريق سازوكارهايي از پيش تعريف شده صورت گيرند، به عرصه كش مكش هاي پرهزينه و تنش هاي توان فرسا تبديل كردند و با استفاده از نفوذ خود در ميان برخي از گروه ها و با بزرگنمايي كوچك ترين اشكالات، به بحران سازي و گستراندن تلاطمات پرداختند و بدين سان ظرفيتي را كه دولت بايد صرف مديريت بخش هاي ديگري همچون اقتصاد مي كرد، با مشغولياتي كه اينگونه ايجاد مي شد به هدر رفت.
اگر از زاويه ديگري به اين موضوع پرداخته شود مشاهده مي گردد آن چه به عنوان غفلت از ارزش ها و سوق دادن جامعه به سوي بي بندوباري از طريق پيشرو بودن رويكرد تساهل و تسامح تبليغ شد، اگر كمي منصف باشيم و بي طرفانه به مسئله بنگريم، عملا ثمرات قابل قبول تري را در پي داشت و حداقل آنكه بسياري از بي ملاحظه گي هاي كنوني روي نمي داد يا حتي در صورت وقوع، برخورد قاطع تر و شايسته تري با آنها مي شد كه اين مساله از ديدگاه نگارنده بر سه پايه استدلالي استوار است.
نخست آن كه خود برنامه ها بر اساس ديدگاهي شفاف و ملموس و شاخص هايي از پيش اعلام شده قرار داشتند كه سنجش عيار توفيق آنها را با مقايسه وضعيت مطلوب با شرايط موجود ممكن مي ساخت. دومين مورد مربوط به نحوه اجرا و پياده سازي تئوري بود، مديراني انتخاب شدند كه هم احاطه مكفي بر روي مولفه هاي اساسي نظريه «تساهل و تسامح» داشتند و هم بر شيوه هاي پياده سازي آنها با توجه به معيارهاي جامعه شناختي كشور تسلط داشتند. و دليل سوم نيز از عدم انديشه قدرت مطلقه بودن و احساس نياز و اولويت دولت اصلاحات نسبت به پاسخگويي به افكار عمومي بابت عملكرد خود به دور از شعارزدگي و عوام فريبي ناشي مي شد.
بسياري از رويكردهاي دولت فعلي كه آشكاري اشتباهات نهفته در آنها مثل روز روشن است و با آنكه توسط روش هايي خاص سطح تقابل و حساسيت افكار عمومي نسبت به عملكرد و سياست هاي دولت نهم به حداقل ممكن كاهش يافته است، متاسفانه نه از اصول خاصي پيروي مي كنند، نه تجديد نظري در آنها صورت مي گيرد و نه لااقل در پيشگاه ملت پاسخي شفاف و استدلالي راضي كننده مي يابند. ماجراي اخير هتك حرمت قرآن و در كنار آن عدم واكنش مسوولين دولتي حاضر و ناظر بر ماجرا، تنها از اين منظر مي تواند قابل بررسي باشد. ماجرايي كه مشتي غيرقابل استتار از خروار است.
البته اين طور برداشت نشود چنين شرايطي را براي بهره برداري و گله گذاري يا احيانا عقده گشايي مناسب يافته ايم، تنها يادگار اين نوشته اين است كه الهام بخشي تاريخ را بايد باور داشت و تعاليمش را بايد منشا اثر قرار داد.
دنياي اقتصاد
آيا از كاهش قيمت نفت بايد نگران بود؟» عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق الحسيني است كه در آن ميخوانيد؛در حالي كه در 11 جولاي 2008 (21 تير ماه 87) نفت به بالاترين قيمت خود، در تاريخ توليد و صدور اين منبع طبيعي رسيده بود (يعني 147دلار)، در چند ماه گذشته، خصوصا در چند هفته گذشته، قيمت اين ماده طبيعي كه نقشي حياتي در اقتصاد جهاني دارد، رو به نزول نهاده و هر روز بيش از پيش بر شيب نزولي روند قيمت آن نيز افزوده شده است. بهطوري كه هماكنون قيمت نفت مابين 48 الي 50دلار در نوسان ميباشد. اقتصاددانان متخصص در زمينه اقتصاد انرژي هم چنين قيمتهايي را حداكثر سقف بهاي نفت براي سال آينده پيشبيني ميكنند. اين ارزيابيها با وجود پيشبيني تداوم ركود در اقتصاد آمريكا تا سه سال آينده، به هيچ وجه بد بينانه محسوب نميشود.
با وجود كاهش قيمت نفت و تداوم اين وضعيت مبنيبر عدم افزايش قيمت نفت، اين روزها در ميان مردم، در اتوبوس و تاكسي و حتي در ميان جمعهاي اقتصاددانان، اين صحبت شنيده ميشود كه كاهش قيمت نفت، فاجعهاي است كه سبب ميشود تا وضعيت كشور خراب و خرابتر شود و در نتيجه وضعيت قاطبه مردم نيز رو به وخامت ميگذارد. به عبارت صحيحتر، هم اكنون نگراني فراگيري نسبت به كاهش قيمت نفت در سطح جامعه موج ميزند. اما آيا چنين نگراني واقعي است؟ به عبارت ديگر آيا بايد از كاهش قيمت نفت، واقعا نگران بود؟ يا اگر كاهش قيمت نفت نگرانكننده است، چه كساني بايد نگران باشند؟ به نظر نگارنده، چنين نگراني حداقل براي قاطبه مردم موضوعيت ندارد. حتي ميتوان ادعا نمود كه نه تنها مردم نبايد از اين كاهش قيمتها نگران باشند، بلكه دوره كاهش قيمتهاي نفت، دوره شادماني مردم است، نه دوره نگراني و غمناكي. براي روشنتر شدن اين مدعا، به اختصار مطالب زير به استحضار ميرسد:
1 - به لحاظ روند تاريخي در كشورهاي نفت خيز، در غالب موارد هنگام دورههاي رونق نفتي، با وقفهاي چند ماهه، وضعيت اين اقتصادها رو به وخامت گذارده است.
همچنين در دورههاي كاهش قيمت اين ماده حياتي، حداقل وضعيت اين اقتصادها (با توجه به شاخصهاي عملكرد وضعيت اقتصادي، نظير درآمد سرانه، توليد ناخالص داخلي، رشد اقتصادي و ...) بدتر از زمان رونق نفتي نبوده است. در ايران هم بهطور مشخص در سالهاي 1337 الي 1352 ميانگين رشد اقتصادي به حدود 10درصد ميرسيد، در حالي كه در اين دوره قيمت نفت بسيار پايين است و عملا سهم قابلتوجهي از اقتصاد كشور از ارزهاي نفتي تغذيه نميشود. قضيه آنجا جالبتر ميشود كه بدانيم از سال 1352 تا 1356 كه اوج قيمتهاي نفت تا آن زمان بوده است، رشد اقتصادي رو به كاهش ميگذارد، تا جايي كه رشد اقتصادي در سال 56 به منفي يكدرصد ميرسد! در حالي كه در اين دوره به دليل شوكهاي نفتي، قيمت نفت رو به آسمان گذارده بود. بنابراين به لحاظ تجربه تاريخي نبايد نگران كاهش قيمت نفت بود. بلكه نگراني اصلي نگراني از افزايش قيمت نفت است، بهطوري كه اقتصاددانان مطرح كشور در دورههاي ركود نفتي هشدارهاي كمتري ميدهند تا در دورههاي رونق نفت!
2 - در علم اقتصاد، نظريهاي تحت نام مصيبت منابع (Resource curse) وجود دارد كه بيان ميكند درآمدهاي منابع طبيعي، از جمله نفت و گاز، باعث كندي و كاهش رشد اقتصادي (خصوصا در كشورهاي توسعه نيافته) ميشود. طبق اين تئوري، ارزهاي ناشي از نفت و گاز از كانالهاي اقتصادي و سياسي خاصي روند رشد اقتصادي را تخريب ميكنند. از جمله اين كانالها ميتوان به كانالهاي اقتصادي نظير بيماري هلندي و صنعتزدايي و همچنين كاهش سرمايهگذاريهاي خصوصي اشاره كرد. همچنين در مباحث اقتصاد سياسي مدرن از كانالهاي سياسي خاصي كه طي آنها منابع طبيعي موجب تخريب رشد اقتصادي ميشوند، نام برده ميشود كه در حوصله اين مقال نيست. بهطور خلاصه در مباحث آكادميك نيز اين درآمدهاي نفتي براي كشورهاي نفت خيز جهان سومي كه نهادهاي مناسبي ندارند، چيزي جز بلا و مصيبت نبوده است. بنابراين مردم نبايد از كاهش اين درآمدها نگران باشند.
3 - اين ادعا در ابتداي امر ممكن است براي اذهان آموزش نديده و اقتصاد نخوانده، غريب بنمايد و نويسنده آن متهم به ندانستن واقعيات جامعه شود. چرا كه اين همه ارز نفتي كه در ذهنيت مردم باعث ميشود اتوبانها، بزرگراهها، سدها و پالايشگاهها ساخته شوند، ميوه ارزان وارد شود، گندم و برنج و چاي وارد شود و ...، اگر نباشند، كشور به قحطي دچار ميشود و نميتوانيم حتي امور روزمره خود را از سر بگذرانيم. اما اين تصورات نه تنها همگي نادرست هستند، بلكه مبتنيبر مغالطههاي فاحشي بنا شدهاند. بهطوري كه اين اصل بديهي را ناديده ميگيرند كه آنچه براي ما رفاه و قدرت و ثروت ميآورد، نفت نيست، رفتار صحيح در عرصه سياستگذاري، قانونگذاري و اجرا در جهت ايجاد آزاديهاي اقتصادي است. چرا كه با وجود آزاديهاي اقتصادي و عدم اجبار بخش خصوصي به يكسري قوانين زايد كه البته در دوران افزايش قيمت نفت، بر تعدد اين قوانين و اين اجبارها افزوده ميشود، جاده و سد و پالايشگاه و .... را بخش خصوصي با سرمايه كمتر، با بازدهي بيشتر در مدت زمان كوتاهتر و با توجيههاي اقتصادي مشخصي ميسازد، بنابراين نيازي به پول نفت در اين عرصهها نيست. مگر كشورهاي فقير المنابعي همانند كشورهاي شرق آسيا يا كشورهايي همانند شيلي و نروژ كه منابع طبيعي هم دارند، از اين ارزها براي ساختن زير ساختها استفاده كرده اند!؟ مگر درآمد سرانه اين كشورها در 40 سال گذشته به بيش از ده برابر نرسيد؟ مگر از ميان كشورهاي فقير توسعه نيافته، قدم به باشگاه توسعه يافتهها نگذاردند؟ آيا پول نفت اين كار را كرد؟ در يك كلمه به هيچ وجه! آنچه ميتواند رشد و توسعه ايجاد كند، آزاديهاي اقتصادي و ايجاد محيط امن براي سرمايهگذاري است. و اين نيازي به پول نفت ندارد! حال اگر وضع اين كشورهاي فقيرالمنابع را با ايران و كشورهاي نفت خيز مقايسه كنيد، مشاهده ميكنيد كه در اين 40 سال با �
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 166]
-
گوناگون
پربازدیدترینها