واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: مانعی برای قبول نشدن اعمال
هم کفر باطنی، یعنی نفاق، مانع قبولی اعمال عبادی می.باشد و هم بی نشاطی در نماز و نارضایتی در انفاق که چه بسا اهل ایمان را نیز شامل بشود؛ یعنی، ممکن است فردی مؤمن باشد ولی نه در حال نماز نشاط دارد و نه به هنگام انفاق، رضایت؛ نمازش با کسالت است و انفاقش با کراهت که این خود، کاشف از نوعی نفاق است. هر چند دارای مرتبه.ای از ایمان هست ولی در مقام عمل، تقوا ندارد.
«قل أنفقوا طوعاً أو کرهاً لن یُتقبّلَ مِنکم أنکُم کُنتم قَوماً فاسقین و ما مَنَعَهم أن تُقبلَ مِنهُم إلاّ أنّهم کَفرُوا باللهِ و برسولهِ و لا یَاتونَ الصّلاة إلاّ و هُم کُسالی و لا یِنفِقُونَ إلاّ وهُم کارهُون»؛ (1).
«بگو: چه با میل و رغبت انفاق کنید و چه با بی میلی و کراهت، [به هر حال] از شما قبول نخواهد شد؛ زیرا شما گروهی فاسق [کافر و بی تقوا] هستید؛ و آنچه که مانع قبولی انفاق.ها آن.ها می.شود [این است که] آن.ها به خدا و رسول، کفر می.ورزند و [از علائم نفاق و کفر آن.ها این است که] به نماز نمی.ایستند مگر با کسالت و انفاق نمی.کنند مگر با کراهت [و عدم رضایت].»
موانع قبولی اعمال
آیه نشان می.دهد که هم کفر باطنی، یعنی نفاق، مانع قبولی اعمال عبادی می.باشد و هم بی نشاطی در نماز و نارضایتی در انفاق که چه بسا اهل ایمان را نیز شامل بشود؛ یعنی، ممکن است فردی مؤمن باشد ولی نه در حال نماز نشاط دارد و نه به هنگام انفاق، رضایت؛ نمازش با کسالت است و انفاقش با کراهت که این خود، کاشف از نوعی نفاق است. هر چند دارای مرتبه.ای از ایمان هست ولی در مقام عمل، تقوا ندارد.
تقوا ملاک قبولی اعمال
«إنّما یَتقبّلُ اللهُ منَ المُتّقینَ» (2).
آنچه ملاک مقبولیّت است تقوا می باشد. ممکن است عملی صحیح باشد؛ یعنی، تمام شرایط صحّت آن موجود باشد امّا مقبول نشود، شرطِ مقبول بودن عمل این است که شخص عامل، متّقی باشد.
آنچه که توجّه به آن، دقیقاً لازم است این است که قرآن کریم با تعلیمات آسمانی اش می.کوشد روح و جان بشر را در مسیر تکامل افکنده و آن را جوهری مطهّر و منوّر و منبع جوشان فضائل و مکارم بسازد و این را بفهماند که ملاک سعادت و شقاوتِ انسان، عملِ تنها نیست؛ یعنی، خود عمل «بِما هُو عَمل» ارزشی ندارد، بلکه از آن نظر که اثربخش به جوهر جان است دارای ارزش می.باشد. در واقع ملاک سعادت و شقاوت انسان، مَلکات نفسانیّه ی اوست؛ اگر آدمی دارای ملکات فاضله بود، سعید است و اگر دارای ملکات رذیله بود، شقیّ است.
شما قطعه زغالی را کنار آتش قرار می.دهید. از این آتش، حرارت اندکی به زغال می.رسد. این حرارت، در ابتدا بسیار کم است، که اگر دست به آن زغال حرارت گرفته بزنید، اصلاً احساس گرمی نمی.کنید، ولی مدّتی که گذشت و تدریجاً حرارت پی در پی به زغال رسید، کم کم می.بینید روی زغال گُل انداخت و قرمز و سرخ شد و سرخی رو به شدّت رفت و در جسم زغال راسخ شد و عاقبت تبدیل به یک قطعه آتش شد
مَلَکه و مفهوم آن
مَلکه؛ آن حالت راسخه ای است که در اثر تکرارِ عملی اثربخش در جان آدم پیدا می.شود. چون خداوند، انسان را به گونه.ای آفریده که خاصیّت انفعال و پذیرش دارد؛ یعنی، هر عملی که از او صادر می.شود اثری از آن، در روحش نقش می.بندد.
عمل، فی.نفسه، حرکاتی است که به حسب ظاهر، موجود و معدوم می.شود. با زبان تلفّظی می.کنیم، با دست و پا حرکتی انجام می.دهیم و ظاهراً معدوم می.گردد؛ ولی از همین حرکات، اثری در صفحه.ی جان ما حادث می.شود و نقش می.بندد و تا مدّتی باقی می.ماند. حال، آن عمل اثرگذار اگر تکرار نشود، آن اثر به مرور زمان از بین می.رود؛ امّا اگر آن عمل تکرار شود طبیعی است که آن اثر نیز شدیدتر می.گردد تا به حالتی می.رسد که در جان رسوخ پیدا می.کند و از آن حالت راسخه، در اصطلاح عملی تعبیر به ملکه می.شود و آن ملکه بر اثر اشداد، تبدیل به جوهری در درون انسان می.شود که منشأ آن آثار و منبع افعال می.گردد!
از باب تشبیه: شما قطعه زغالی را کنار آتش قرار می.دهید. از این آتش، حرارت اندکی به زغال می.رسد. این حرارت، در ابتدا بسیار کم است، که اگر دست به آن زغال حرارت گرفته بزنید، اصلاً احساس گرمی نمی.کنید، ولی مدّتی که گذشت و تدریجاً حرارت پی در پی به زغال رسید، کم کم می.بینید روی زغال گُل انداخت و قرمز و سرخ شد و سرخی رو به شدّت رفت و در جسم زغال راسخ شد و عاقبت تبدیل به یک قطعه آتش شد. این قطعه زغالی که ابتدا سرد و سیاه بود و اثری نداشت، الان آتشی روشن و سوزان گشته که به هر چه برسد آن را می.سوزاند، نفس آدمی نیز دارای این خاصیّت است؛ یعنی؛ خداوند حکیم آن را چنین ساخته که اگر در مجاورت اعمال خوب باید قرار گیرد، تدریجاً و پی در پی از آن اعمال، آثار نیک یا بد به او می.رسد تا اینکه عاقبت، جان آدم مبدّل می.شود به دیوی مهیب و غولی وحشتناک که پیوسته از او شرّ و فساد می.جوشد و پس از مرگ نیز سر از جهنّم سوزان در می.آورد؛ و یا بر اثر مجاورت با اعمال نیک، انسانی می.شود فرشته خو که پیوسته از او خیر و صلاح و فضیلت تراوش می.کند و پس از مرگ نیز در بهشت ابدی جایگزین می.گردد.
ملکات نفسانیّه و تأثیر آن در سرنوشت انسان
پس ملاک شقاوت و سعادت، همان ملکات نفسانیّه است که از آن می.شود به صفت رو به خدا بودن و پشت به خدا بودن، تعبیر کرد؛ یعنی، کار انسان به جایی می.رسد که حقیقتاً موجودی رو به خدا می.شود و جنبه.ی وجه اللّهی پیدا می.کند و هیچ گاه از بین نمی.رود.«کُلُّ شیءٍ هالٌ إلاّ وجههُ...»؛ (3).
امّا همین انسان بر اثر تکرار اعمال بد، موجودی پشت به خدا می.شود و هرگز روی حیات و آثار حیات در خود نمی.بیند.
«الّذی یصلی النّار الکبری ثمّ لا یموتُ فیها و لا یحیی»؛ (4)
آن کسی که رو به خدا شد و ملکه خیر در او به وجود آمد، چه بسا کار به ظاهر بدی هم از او سر بزند، امّا همان کار بد، چون اشتباهاً و به انگیزه.ی الهی انجام شده است، به جانش نورانیّت می.دهد! چرا که جانش رو به خدا و انگیزه.اش خدایی است.
مثلاً ممکن است آدمی که واقعاً متّقی و پرهیزکار است اشتباهاً خَمر را به گمان اینکه شربت حلال است بنوشد و یا به گمان اینکه دارویی است که بر حسب دستورِ طبیب برای رفع بیماری.اش مؤثّر است تناول کند و عمل به دستور طبیب نیز شرعاً واجب است و حال آنکه در واقع شرابی است که خوردنش شرعاً حرام است. در این صورت، این شُرب خمر نه تنها موجب ظلمات در روحش نمی.شود بلکه چون به قصد امتثال امر خدا انجام داده و انگیزه.ی الهی داشته است سبب افزایش نورانیّت جانش نیز می.گردد و همچنین است آدمی که بر اثر تکرار اعمال زشت و ناپسند، ملکه.ی طغیان و عصیان در روحش پدید آمده و حالت «پشت به خدایی» به خود گرفته است، اگر شربت حلالی را با اعتقاد به اینکه خَمر حرام است، با انگیزه.ی شکستن حریمِ دین و پا نهادن روی فرمان خدا بنوشد، این عمل بر ظلمت روحش می.افزاید و او در نزد خدا، آدم طاغی و عاصی محسوب می.گردد؛ زیرا اگر چه او شربت حلالی نوشیده است امّا چون این نوشیدن از ملکه.ی طغیان بر خدا نشأت گرفته و حاکی از خُبث طینتِ وی می.باشد، طبعاً به خاطرِ قُبحِ فاعلی.اش محکوم به قبح می.گردد و سبب افزایش ظلمت در روح می.شود.
نشانه.های مقبولیت اعمال
پس این چند جمله از آیات شریفه به ما نشان می.دهد که مقبول بودن اعمال در نزد خدا دو علامت دارد: یکی نشاط در عبادت و دیگر رضایت در انفاق؛ یعنی، انفاق مسلمان باید توأم با رضا و رغبت باشد، و نمازش باید توأم با نشاط و حضور قلب باشد و او اگر بخواهد این دو حال برایش حاصل شود باید از دنیا بر کند وگرنه دلبستگی به دنیا موجب بی نشاطی در نماز و کراهت در انفاق می.گردد.
«قُل أنفقوا طَوعاً أو کَرهاً لَن یُتقبّلَ مِنکم...»؛
«با کفر درونی که شما دارید هیچ عملی از شما مقبول نخواهد شد.» ما به حمدالله، کفر درونی نداریم ولی ترس این هست که مرتبه.ای از نفاق در ما باشد! چون نفاق و ریا هم مراتب دارد. هم ایمان باید خالص باشد و هم اعمال، با نشاط. تمام اعمال این.گونه باید باشد تنها موضوع نماز و زکات نیست. در آیه اگر اشاره به نماز و زکات شده است شاید به این جهت باشد که نماز، ارتباط با خدا را نشان می.دهد و زکات، ارتباط با مردم را؛ انسان مسلمان باید رابطه.اش با خدا و مردم محکم باشد. هر جا حقّ خدا و حقّ خلق خدا هست باید ادا شود؛ آن هم با نیّتی پاک و انگیزه.ای خالص و الهی.
پی نوشت ها :
1- سوره.ی برائت، آیات 53 و 54
2- سوره.ی مائده، آیه 27
3- سوره.ی قصص، آیه.ی 86
4- سوره.ی اعلی، آیات 12 و 13
بخش قرآن تبیانمنبع :
صفیر ولایت، ش 62، سید محمدضیاء آبادی.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 123]