واضح آرشیو وب فارسی:آفرينش: اخلاق از ديدگاه اسلام و سعدي علم النفس از ديدگاه دانشمندان اسلامي
بيان وترويج اصول اخلاقي درهر دوره نيز دربسياري از آثار مهم ادبي غرض وهدف اصلي شاعران و نويسندگان است. گلستان وبوستان سعدي مثال هاي برجسته ومعروف اين شيوه است. وي در حوزه علم اخلاق - كه روشنايي فضايل اخلاقي كه از كليه ي آثار او ساطع وآشكار است - دست چيره دارد. او نه تنها شاعر و نويسنده اي كم نظير است، بلكه فرزانه اي است آگاه درعلم دين، اخلاق، عرفان، سياست وشناخت اجتماع تبحر و احاطه اي كامل دارد.
بررسي اخلاق درباب هاي بوستان:
يكي ازآثارسعدي به نام « بوستان» شناخته شده است. اين كتاب با حكايت هايي كه دارد يك حماسه ي اخلاقي است كه با حمد وثناي خداوند ونعمت پيغمبر(ص) وچهار وظيفه ي اول شروع مي شود. وي درابتدي آن مي گويد:
چون اين كاخ دولت بپرداختم
براو ده در از تربيت ساختم
يكي باب عدل است وتدبير و راي
نگهباني خلق وترس خداي
دوم باب احساس نهادم اساس
كه معم كند فضل حق را سپاس
سوم باب عشق است ومستي وشور
نه عشقي كه بندند برخود بزود
چهارم تواضع، رضا پنجمين
ششم ذكر مرد قناعت گزين
به هفتم دراز عالم تربيت
به هشتم درازشكر برعافيت
نهم باب توبه است وراه صواب
دهم در مناجات و ختم كتاب
پسندها وآرزوي سعدي دربوستان بيش از ديگرآثار او جلوه گر است، به عبارت ديگر، سعدي مدينه فاضله اي را كه مي جسته، در بوستان تصوير كرده است. دراين كتاب پرمغز از دنياي واقعي كه آكنده است از زشتي وزيبايي، تاريكي و روشني، و بيشتراسير تباهي وشقاوت، كمتر سخن مي رود، بلكه جهان بوستان همه نيكي، پاكي، دادگري وانسانيت است يعني عالم چنانكه بايد باشد، وبه قول مولوي « شربت اندرشربت است.»
اگرچه بوستان لبريز از مطالب است ولي بعضي ابواب آن به طور خاصي جذاب وزيباست، فعل چهارم در فضيلت تواضع است، اما تنها در فضيلت تواضع نيست، در انصاف، گذشت وجوانمردي تمثيل هاي ارزنده اي دارد كه گاهي دستورهاي حضرت مسيح(ع) را به ياد انسان مي آورد.
درعالم بوستان همه انسان ها با يكديگر همدلي وهمدردي مي كنند. درحقيقت، آن كسي كه ازاين فضيلت بي بهره است, شايسته ي اين مدينه ي فاضله نيست، به همين سبب در قحط سالي دمشق مردمي كه با مكنت است و جاه و زر ومال دارد از رنج ديگران از او استخواني پوسيده ماند وغم بينوايان رخ وي را نيز زرد كرده است.
بوستان عالم انسانيت و تسامح است، به معني كامل كلمه، بي آنكه اين مفهوم عالي وشريف در مرز نژاد كيش وآيين محصور بماند. دراينجا خداوند، ابراهيم خليل را ملامت مي كند كه چرا گبرپير را ازخود رانده است. نه تنها همه انسان ها دوست داشتني اند و درخور شفقت اند، بلكه هرموجود زنده نيز چنين تواند بود، پس نه عجب كسي كه تشنه را دربيابان آب دهد و پاداشش آن باشد كه خداوند گناهان او را عفو كند.
باب هاي اول ودوم بوستان درباره عدل واحساس عمدتا به پادشاهان مي باشد. وي درباب اول، دادگري وعدالت را توصيه مي كند وعنوان مي كند كه پادشاه چگونه بايد عدالت را اجرا كند. سپس درمورد رفتار پادشاه با كارگزاران، اطرافيان، فرمانروايان ايالت ومقامات اداري، اندرزهايي داده مي شود. سعدي پس از آنكه تكاليف پادشاه را در زمينه دادگري يادآور مي شود، او را به « احسان» كه موضوع باب دوم بوستان است، فرا مي خواند و درآنجا از سخاوت ونيكوكاري صحبت مي كند.
باب سوم صحبت تربيت وپرورش باطن آدمي را مي گشايد، اين باب با مدخلي بزرگ كه صفت والاي فرد را دارا است، شروع مي شود. اين صفت « عشق» است. «عشق» خصوصيتي كاملا ويژه دارد كه دراين باب تاكيد بسيار برآن شده است. براي مثال، آدمي را كروكور مي كند، شكيبايي و آرامش را از انسان مي گيرد و... بدين سان عشق رفتار وهنجاري است كه نگرش آدمي را دگرگون مي كند.
باب چهارم بوستان به تعيين تواضع اختصاص يافته است. تواضع از طبيعت و ماهيت انسان كه ازخاك درست شده است، نشات مي گيرد. همانگونه كه غرورخاص طبيعت شيطان است كه ازآتش آفريده شده، در اول تمامي اين باب، انسان افتاده و فروتن اين گونه تعريف شده است: كسي را تحقير نمي كند، ضعف كوچك ترها را مي فهمد، مهربان وخوش سخن است، خوشخو وملايم طبع است، رفتارهاي زشت را برمي تابد و...
در باب پنجم بوستان ديگر سخن از تعيين آداب و معاشرت و قانون رفتار آدمي درميان هم جنسانش درميان نيست. بلكه سخن از رفتار آدمي دربرابر تقدير ازلي ونسبت به شخص خودش درميان است. سعدي در برابر حكم آسماني فقط يك رفتار را ممكن مي داند وآن « رضا» است. زيرا كه تقديرحاكم برسرنوشت وزندگي انسان است. بديهي است كه آدمي داراي اختيار است، اما نه اختيار مقابله با سرنوشت و تقدير. بهترين كار اينست كه آنرا به شيوه اي مسالمت آميز بپذيرد.
سعدي درباب ششم بوستان به گفتگواز رفتارهاي مناسب آدمي - كه نيازهايي دارد - پرداخته است. رفتاري كه برمبناي صورت ظاهر ميانه روي پيشنهاد مي شود، قناعت است.
نيازهاي انساني كه دراين باب برشمرده اند، عبارتنداز: نيازهاي حكم، آميزش، خواب ومسكن. قاعده اين است كه برخورداري ازحد ضروري كفايت مي كند وهرچه بيشتراز آن باشد، زايراست.
قناعت فضيلتي است كه بر اعتماد به خدا و قدرت او دربرآوردن نيازهاي بشر استقرار است. قناعت عبارت ازاين است كه آدمي كار تامين آتيه رابه خدا واگذارد. جز به زمان حال ننگرد، تا از روزي روزانه وسرنوشت كنوني خشنود باشد وبه آن بسازد.
باب هفتم به تربيت اختصاص دارد. تربيت برحسب مقدمه اي باب هفتم بوستان عملي است كه عقل به وسيله آن هوي وهوس را برانتظام درمي آورد واين كار برهمه كس واجب است.
تربيت با حفظ زبان آغاز مي شود. « حفظ زبان يا خاموشي» موضوع اصلي اين باب است. آدمي بايد كم حرف بزند وچون لب مي گشايد، نيكو گويد، غيبت نكند، ازخود تعريف نكند واز زبان بد بيمناك باشد.
باب هشتم بوستان درامر تامل درباره ي كل تفكر اهميتي خاص دارد. اين باب بي گمان حاوي بالاترين و برجسته ترين ديدگاه سعدي است وازهمين رهگذراست كه او رفتاري را كه ازهرانسان توقع دارد، ترسيم مي كند. موضوع اين باب عبارتست ازشكر كه ازايمان نشات مي گيرد وهدف آن دانستن قدر نعمت هاي الهي است.
چه انديشي كه فعلم نكوست
ازاين درنگه كن كه توفيق اوست
برد بوستان، بان به ايوان شاه
به نوباوه گل، هم زبستان شاه
دراين باب ازبوستان، بيشترازهرجايي ديگر درمي يابيم كه ايمان اسلامي سعدي به او كمك كرده است، تا در زندگي رفتار ومنشي مثبت درپيش گيرد.
سعدي درباب نهم ودهم نشان مي دهد كه نگران نزديك شدم مرگ ولزوم توبه است ودر همين زمينهي خاص است كه فرصت مي يابد تا به تاملاتي بپردازد، كه به مسئوليت اخلاقي انسان مربوط است. وي عنوان مي كند كه:
چو پاك آفريدت، بدهش باش وپاك
كه ننگ است ناپاك رفتن به خاك
و اذعان مي كند كه آدمي درخود ازيك اصل فاسد كننده برخوردار است وآن نفس اماره است. بدبختي اينست كه انسان اجازه ي رشد به نفس بدهد، زيرا كه به بچه گرگي مي ماند كه چون بزرگ شود پرونده ي خود را ازهم مي درد.
عرفان در خدمت اخلاق
از مطالعه ي بوستان وبعضي حكايت هاي گلستان مي توان استنتاج و استدلال نمود كه سعدي عقيده به تصوف داشته ومشرب عرفان را پسنديده است.
تعاليم عرفاني تا آنجايي مورد پسند سعدي است كه براي تعديل اخلاق اجتماع نافع واقع شود وليكن بطور كلي اين حكيم ارجمند خواسته است بين علل و عوامل تربيتي واخلاقي باحصول قدرمشترك، روابط نامناسب ايجاد كند وفضيلت درخور مقتضيات زندگي بشر قرار دهد. سعدي راجع به عقايد تصوف آنچه را پسنديده، معاني اخلاقي آنهاست، نه خود نمايي وتظاهر به درويشي، وي در تعاليم تصوف بيشتربه معناي باطن، جمعيت خاطر، بذل عاطفه وايثار نفس نظرداشته وخواسته است، بغض، حسد، كينه، حرص، غصب وخود پرستي در نهاد بشري بدين وسيله ازميان برود.
يکشنبه 3 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفرينش]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1125]