تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بر شما باد رجوع به كتاب خدا (قرآن) ... كسى كه به آن عمل كند از همه پيشى مى گيرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820994923




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

«گناه» عامل محروميت از لذت عبادت است


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:

آيت.الله روح.الله قرهي در درس اخلاق خود اظهار داشت: ترک گناه خود به خود، عبادت لذّت بخش براي انسان مي.آورد، امّا وقتي روح و جسم مبتلا به گناه شد، ديگر لذّت عبادت براي انسان نيست.

در آخرين جلسه درس اخلاق آيت.الله روح.الله قرهي که در مسجد و حوزه علميه امام مهدي(عج) برگزار شد به بررسي نقش گناه و ترک آن در پيدايش لذت عبادت، پرداخته شد؛ که مشروح آن تقديم مي.شود: ذوالجلال و الاکرام دائماً در قرآن تذکار داده که بشر مقام الهي خودش را متوجّه شود و مواظب يک مطلب باشد؛ که اگر آن مطلب را رعايت کرد، حضرت حق به لطف و کرمش او را اوج ميدهد تا جايي که ملائکه الله به حال او غبطه ميخورند.

حضرت حق نه تنها اين تذکار مهم را در قرآن و به انبياء عظامش، داوود، زکريّا، يحيي، موساي کليم و عيسي بن مريم(ع) در حال مناجات و اتّصال و در بهترين حالاتي که داشتند، فرمود بلکه آن را از روز نخست به آدم ابوالبشر نه در دنيا بلکه در ابتداي خلقتش در بهشت بيان فرمود.

اگر انسان اين يک چيز را رعايت کرد، خود ذوالجلال و الاکرام کفالت ما بقي آمورش را به دست مي.گيرد و او را به اوج مي.رساند و آن اين که انسان گناه نکند.

اگر انسان بتواند بر گناه چيره شود، ما بقي امور در دست خداست. فقط گناه نکند، ببيند چه قيامتي به پا مي.شود. پروردگار عالم او را بالا مي.برد، ديگر هيچ پابند و قفلي در عالم نيست که بخواهد او را به زمين ميخکوب کند.

گناه يعني چه؟ معني جديدي از گناه بيان کنم که عرفاي عظيمالشّان آن را تبيين کرده.اند و عندالعرفا عجيب است. گناه؛ يعني انسان به آن فعلي که خدا نهي کرده است - که نهي حضرت حق حکمت او براي رشد بشر است - دچار شود.

عرفا ميگويند: هر فعلي از ناحيه ذوالجلال والاکرام نهي شد؛ يعني اي بشر! يک ريسمان از ريسمان.هايي که به پاي تو است، برداشتم؛ چون گناه ريسمان و زنجيري است که به پاي انسان بسته مي.شود و او را از حرکت و پرواز باز مي.دارد.

* نشانه حب خدا به انسان
ذوالجلال و الاکرام بندگانش را دوست دارد و نهي از افعال زشت و گناه، دلالت بر حبّ او است. تعبير بسيار زيبا و عجيبي را عارف بزرگوار ملّا حسينقلي همداني (اعلي اللّه مقامه) دارند. ايشان مي.فرمايند: هر کس بخواهد نشانه حبّ خدا را ببيند، در اوامر حضرت حق نبيند بلکه در نواهي حضرت حق جستجو کند؛ چون نواهي حضرت حق؛ يعني ذوالجلال و الاکرام نمي.خواهد بندهاش از مقام بندگي و قرب به او بيافتد.

لذا حضرت حق درباره هر چيزي که نهي کرد و اسم گناه بر آن گذاشت، مي.خواهد بفرمايد: بنده من! اين عامل مي.شد تو اوج نگيري، من تو را دوست دارم و به تو عشق مي ورزم، نمي.خواهم تو به گناه؛ يعني آن عاملي که تو را از پرواز باز مي.دارد، مبتلا شوي و اوج نگيري!

سلطان.العارفين، آيت.الله سلطان.آبادي بزرگ(اعلي اللّه مقامه الشّريف) تعبير بسيار عالي دارند، ايشان مي.فرمايند: حبّ ذوالجلال و الاکرام به بندگانش آنقدر زياد است که حتّي خصّيصين درگاه حضرت حق، اين حب را بما هو حب درک نمي.کنند.

ايشان در ادامه مي.فرمايند: چون خدا بندهاش را دوست دارد، قبل از اينکه اعلام کند حسنات را انجام بدهيد، به لسان ناطقيّه و حکمتيّه خودش از لسان مولي.الموالي، عليّ ابن ابيطالب(ع) بيان فرمود: "اِجتنابُ السيّئات اَولي مِن اِکتِسابِ الحَسنات "[1] - دوري از گناهان برتر است از اکتساب حسنات - و اين عين حبّ است.

* تضمين رسيدن به مقام تالي تلو معصوم!
آسيّد هاشم حدّاد (اعلي اللّه مقامه).، آن عارف بزرگ به بعضي از شاگردان و خصّيصينشان بيان فرمودند: من تضمين مي.کنم، شما يک سال از هر گناه و فعل زشتي دوري بجوييد، اگر به مقام رفيع تالي تلو معصوم نرسيديد، فرداي قيامت نزد خدا هاشم را مؤاخذه کنيد. حرف بسيار سنگيني است. اين را براي خودتان تکرار کنيد، ببينيد چه به دست مي.آوريد؟ اگر گناه نباشد، طبيعي است انسان به خودي خود در درياي رحمت خدا قرار مي.گيرد و به اوج؛ يعني رسيدن به مقام تالي تلو معصوم پرواز مي.کند. تالي تلو معصوم جزء چهارده معصوم نيست؛ امّا فعل و عملش عين معصوم است- اين را به عنوان کد به ذهنتان بسپاريد-

حضرت امام (اعلي اللّه مقامه).، آن امام العارفين راجع به شهيد بزرگوار، عارف عظيم الشّأن، شهيد چمران(اعلي اللّه مقامه) مي.فرمايند: ايشان فرداي قيامت با آبرو است. مي.دانيد اين حرف يعني چه؟ يعني ايشان تالي تلو معصوم است.

شما در دعاي توسّل، وقتي مي.خواهيد به اوج دعا برسيد، در هر فرازي ميگوييد: "يا وجيهاً عند اللّه اشفع لنا عنداللّه" يا به بي بي دو عالم(س) عرضه ميداريد: "يا وجيهة عنداللّه اشفعي لنا عنداللّه " اي آبرومند نزد خدا، اي آبرومند نزد پروردگار عالم. امام فرمودند: شهيد چمران آبرو دارد؛ يعني مقام شفاعت دارد؛ يعني تالي تلو معصوم است.

مناجات.هاي شهيد چمران را ببينيد، حال عجيبي دارد. مي.دانيد دليل آن چيست؟ از ايشان سؤال کردند: اين حالاتي که شما داريد، از چيست؟ ايشان بدون تأمّل فرموده بودند: من از سن قبل از تکليف مواظبت کرده.ام که نواهي ذوالجلال و الاکرام را انجام ندهم و گناه نکنم - خيلي حرف بزرگي است- بعد فرموده بودند: نمي.دانم، من معصوم نيستم، خطا کرده.ام، گناه کرده.ام امّا سعي.ام بر اين بود.

"لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي "[2] سعي انسان بر اين باشد که گناه نکند، ببيند تا کجا مي.رود. اگر گناه نکرديم اوج مي.گيريم، اگر گناه نکرديم تالي تلو معصوم مي.شويم؛ يعني معصوم مي.شويم.

آسيّد هاشم حدّاد(اعلي اللّه مقامه) نفرمودند: اگر يک سال گناه نکرديد، آيت.الله قاضي(اعلي اللّه مقامه) مي.شويد - که ايشان هم همين حال را داشتند- بلکه به طور کلّي بيان کردند: تالي تلو معصوم مي.شويد. اگر آيت.الله قاضي(اعلي اللّه مقامه)، آيت.الله قاضي شد و تالي تلو معصوم شد به خاطر اين بود که مواظبت کرد گناه نکند، دنبال اين نرفت که ثواب زيادي جمع کند، روزه.هاي مستحبّي زياد بگيرد؛ چون وقتي کسي گناه نکرد، اين کارها خود به خود به وجود مي.آيد.

شخصي در زمان طاغوت اهل قمار بود، در گود عرب.ها يک عدّه از قماربازها را جمع مي.کرد و خودش هم تلکه بگير آنها شده بود. ولي در ماه محرم، صفر و ماه مبارک رمضان از اين کار خود دست مي.کشيد، تا اين که با عنايت و نگاه آن مرد الهي، حاج ميرزا علي اصغر صفّار هرندي(اعلي اللّه مقامه)، عوض شد و خودش از اوتاد و اولياء الهي گرديد.

خود اين شخص تعريف مي.کرد: حاج ميرزا داشت به سمت مسجد مي.آمد، من هم داشتم از گود بالا مي.آمدم، به طور ناگهاني به هم برخورديم، موقعي که من داشتم نزديک مي.شدم، احساس کردم الآن يک اتفّاقي مي.افتد، يک نگاه عميقي به من کرد، من سلام کردم و او گفت: سلام. با نگاه او دگرگون شدم.

ايشان بعد از آن قضيه با ترک گناه و مطالبي که داشت، به يکي از اوتاد تبديل شد. من چيزهايي از ايشان ديده.ام خودشان فرمودند: من قبلاً در ماه مبارک رمضان که مي.خواستم روزه بگيرم حتّي در زمستان، در هواي سرد و روزهاي کوتاه اصلاً حالي براي روزه نداشتم، وقتي هم که روزه ميگرفتم، دائم مي.گفتم: کي اذان ميشود؟ بعدها وقتي در اوج گرما روزه مي.گرفتم، غروب که مي.شد، مي.گفتم: تا نمازم را نخوانم، افطار نمي.کنم و دائم از خدا مي.خواستم که اي کاش ساعات زيادتر مي.شد.

يک روز با آيت.الله انصاري همداني(اعلي اللّه مقامه) برخورد کردم، سلام کردم و دست آقا را بوسيدم، ايشان يک دفعه من را بغل کردند و با خنده در گوشم فرمودند: اين قدر نگو ساعات زياد شود، تو تنها نيستي، ديگران هم دارند روزه مي.گيرند. يعني به خاطر لذّتي که خودت از روزه در روزهاي بلند تابستان در اوج گرما مي.بري، دائم ميگويي: اي کاش ساعت زيادتر شود تا من از اين روزه کيف کنم!

* محروميّت از عبادت لذّت بخش
ترک گناه خود به خود عبادت لذّت بخش براي انسان مي.آورد - به اين تعبير دقّت بفرماييد- امّا وقتي انسان مبتلاي به گناه شد، براي همين سه رکعت، چهار رکعت نماز واجب هم حالي ندارد. مگر اين چند رکعت نماز چقدر از انسان وقت مي.گيرد؟ نمازي که ما مي.خوانيم، چهار، پنج دقيقه، نهايت ده دقيقه طول مي.کشد، امّا انسان مبتلاي به گناه، براي همين نماز معمولي کأنّ کوه عظيمي را مي.خواهد جا به جا کند، مي.گويد: نمي.دانم چرا؟ وقت دارم امّا دائم مي.گويم: الآن بلند مي.شوم، ده دقيقه ديگر، پنج دقيقه ديگر، يک موقع نگاه مي.کنم نمازم قضا شده و به خواب رفتم. اوايل خودم از خودم بدم مي.آيد، مي.گويم: من که مي.توانستم بخوانم، دو رکعت، سه رکعت، چهار رکعت نماز که وقتي نمي.گرفت، چرا نخواندم؟ دليل، همان گناه است.

وقتي روح و جسم مبتلا به گناه شد، ديگر لذّت عبادت براي انسان نيست، براي همين است که از آنجا به بعد عبادت براي انسان سنگين مي.شود امّا وقتي انسان گناه را ترک کرد، روز طولاني، گرما و عطش براي او مهم نيست. چنان از روزه کيف مي.کند، چنان با عبادت حال مي.کند، چنان به خلوت با خدا عشق مي.ورزد که اصلاً مي.خواهد تمام عمرش در اين لحظات باشد "فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب "[3].

ذوالجلال و الاکرام به يحيي بن زکريا(ع)، آن نبّي مکرّم فرمود: يحيي! اگر بندگان خاصّ خودم را که از گناه بريدند و به من متصّل شدند به حال خودشان بگذارم؛ چون از گناه بريدند و لذّت عبادت را مي.چشند، ديگر گرسنگي و تشنگي را درک نمي.کنند، آنقدر به عبادت مشغول مي.شوند و آنقدر گرسنه و تشنه هستند که در همين حال جان به من تسليم مي.کنند. امّا من خودم يک حالاتي را براي آنها قرار مي.دهم، لحظاتي آنها را از آن حال بيرون مي.آورم که احساس گرسنگي، تشنگي و نيازهاي بشري و دنيوي کنند.

ببينيد ترک گناه چه مي.کند! اوج مي.دهد تا جايي که ديگر انسان نمي.فهمد گرسنه يا تشنه است. اگر امتحان کنيم، مي.بينيم تشنگي در يک حدّي است، اوّل عطش مي.آيد، اوج مي.گيرد، وقتي به آن محل نگذاشتي، جسم عادت ميکند ديگر تشنه نيست.

امّا آن چيزي که باعث مي.شود انسان از اوّل عطش را درک نکند، عطش به قرب خدا و دور شدن از گناه است. با عطش به قرب خدا، انسان عطش جسم را نمي.فهمد و دليل عطش به قرب خدا دوري جستن از گناه است. لذا عزيزان من! جوان.هاي عزيز! فرزندان عزيزم! کد اصلي همين است، اگر کسي بفهمد کد اصلي اين است، ديگر به جايي نمي.رود.

* هر دو مدهوشند امّا اين کجا و آن کجا؟
پيغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفي(ص) مي.فرمايند: گناه و خطا سکرآور است، مست مي.کند و وقتي انسان دائم بر گناهانش افزود، مستي او بيشتر مي.شود.

امشب رمزي را که اولياء داشتند، پرده برداري کنم: بدانيد در هر دو طرف سکر است، هم گناه سکرآور است و هم عبادت. ترک گناه سکر ديگري دارد و مشغول شدن به گناه سکر ديگري. هر دو مستي دارند امّا خوشا به حال آن کسي که در مستي عشق به خدا و عبادت به خدا غرق شود.

مست است که در عالم مستي وصال با پروردگار عالم عطش را درک نمي.کند و گرسنگي براي او معلوم نيست. خود پروردگار عالم فرمود: اگر من مانع نمي.شدم و موانعي براي او ايجاد نمي.کردم و لحظه.اي او را از اين حال خارج نمي.کردم، آن.قدر در اين مستي، جوع و عطش را درک نمي.کرد که جان به جان.آفرين تسليم مي.کرد. چون مست، متوجّه نيست چه خبر است، يک جاي ديگر است و اين حال خوش اولياء است.

مي.دانيد اولياء بعد از نماز عشاء يک چيز مختصري، يک دو لقمه نان و انگوري مي.خوردند و به ساعتي نمي.گذشت که شروع به نماز شب خواندن مي.کردند - حسب مطالب و حالاتي که داشتند - و فقط يک رکعت مي.خواندند، طوري که وقتي به رکوع مي.رفتند تا نزديک اذان صبح و بعضي مواقع هنگام اذان که صداي اذن الهي را باد صبا به گوش آن.ها مي.رساند -که اگر آن حال را هم خدا نمي.آورد، ديگر صداي اذان را هم نمي.شنيدند- سر از رکوع برمي.داشتند.

چطور مي.شود کسي ساعت.ها، آن هم در زمستان که شب.ها طولاني است، يک موقع مثلاً از هفت شب تا پنج صبح همين.طور در حال رکوع باشد و با پرودگار عالم اينگونه عشق.بازي کند، اصلاً چه مي.گويد؟ يک "سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ " را صد بار تکرار کن، بالاخره خسته مي.شوي، اين چيست که يک "سُبْحَانَ رَبِّيَ " مي.گويد، چنان با اين "رَبِّيَ " عشق.بازي مي.کند که احساس مي.کند متعلّق به خودش است. "رَبِّيَ "، کدام ربّ من؟ ربّ من که عظيم است "رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ ". آن.وقت تکرار اين هر بار يک معنايي دارد - مثل نماز وجود مقدّس مولا که صد بار "إِيَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاکَ نَسْتَعِينُ " بيان مي.کنند و هر کدام يک معنا و يک حالي براي آنها دارد، آن.قدر معاني مي.آيد و براي آنها باز مي.شود که عشق، عبادت، کمک از او، خلوت با او، حالات حاليّه با او را مي.بينند و اين زبان مدام مي.چرخد و مي.گويد: "إِيَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاکَ نَسْتَعِينُ "، جسم در اختيار اين اتّصال قرار مي.گيرد و اصلاً خستگي نمي.فهمد -

از مرحوم آيت.الله اصفهاني(اعلي اللّه مقامه) که معروف به مرحوم نخودکي است، سرّ رکوع اولياء را سؤال کردند و پرسيدند: آقا! اين چه حالي است که پيرمردي که ديگر به طور طبيعي وقتي مي.خواهد راه برود عصا به دست مي.گيرد، کمرش درد مي.کند، در آن حال رکوع نمي.فهمد کمردرد چيست؟

فرمودند: آن کسي که از گناه دور شد، آن.قدر اين جسم هم از عبادت لذّت مي.برد که اينجا ديگر جسم است که به روح قسم مي.دهد: اي روح! دائم بگو، بگذار من هم لذّت ببرم. جسم و روح يکي مي.شوند - حرف خيلي سنگيني است- براي همين است که اجسام اين اولياء در قبر هم نمي.پوسد، حتّي کفن هم نمي.پوسد. ديگر اين جسم نحيف اولياء الهي به روح اجازه نمي.دهد، مي.گويد: باز هم بگو، من دارم لذّت مي.برم. جسم هم دائم در اتّصال است! اين حال خوش اولياء است.

گناه که نباشد، خود عبادت مي.آيد و لذّت از عبادت براي انسان معلوم مي.شود. يک سال گناه نکنيم، ببينيم چه پيش مي.آيد و چه حالي هست!

* بپرهيز از مستي گناه!
پيغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفي(ص) مي.فرمايند: "احْذَرْ سُکْرَ الْخَطِيئَةِ "[4] از مستي خطا و گناه بپرهيز- خطا تو را مست مي.کند، آن طرف يک مستي دارد و اين طرف يک مستي - "فَإِنَّ لِلْخَطِيئَةِ سُکْراً کَسُکْرِ الشَّرَابِ " چون مستي هر گناهي عين مستي شراب است، عقلت را ضايع و زايل مي.کند.

شراب حرام است، چون مستي دارد. آن کسي که مست شد متوجّه نيست، عربده مي.کشد، فرياد مي.زند، فحّاشي مي.کند، بي.ادبي مي.کند، گاهي خودش را عريان مي.کند، آبرو و حيثيت خودش را مي.برد. گاهي حتّي به .جايي ميرسد که به محارم خودش تعدّي مي.کند؛ چون مست شده، هيچ چيز نمي.فهمد، بي.عقل شده و در حال خودش نيست.

پيامبر(ص)، آن حبيب خدا مي.فرمايند: گناه هم مستي.اي عين مستي شراب دارد. تو را غرق مي.کند، وجودت را مي.گيرد و نميفهمي. گاهي انسان يک لحظاتي به هوش مي.آيد، مي.فهمد اين کار بد است امّا مجدّد بستر و زمينه گناه که آماده مي.شود، به آن سمت مي.رود؛ چون مست شده، بي.عقل شده و نمي.فهمد، دست خودش نيست. خيلي بايد مواظب بود.

آيت.الله العظمي بهاءالدّيني(اعلي اللّه مقامه) مي.فرمودند: هشتاد درصد از مذنبين بعد از گناه براي يک لحظه هم شده پشيمان مي.شوند ولي مي.گويند: نمي.توانيم ترکش کنيم، عادت کرديم.

گناه مرض است و انسان گناهکار به مرض مبتلا شده، خودش هم مي.فهمد اين مستي بد است، آبرويش را برده، مي.گويد: اين گناه را انجام دادم، بعد چه شد؟ خودش هم مي.فهمد خطا کرد، چيزي به دست نياورد، مقام انسانيّتش خرد شد، امّا نمي.تواند ترک کند چون مست است و گرفتار شده است. پيامبر(ص) مي.فرمايند: "بَلْ هِيَ أَشَدُّ سُکْراً مِنْهُ " مستي گناه از مستي شراب بدتر است.

شخصي براي مشاوره زنگ زده بود، اشک مي.ريخت، مي.گفت: به يک گناهي مبتلا هستم. بدم مي.آيد امّا نمي.دانم چرا در خلوت که مي.روم دست خودم نيست، آن را انجام مي.دهم. بعد سرم را به ديوار مي.زنم امّا نمي.توانم آن را ترک کنم، مي.دانم عمل زشتي است، من را عصبي. هم کرده است امّا نمي.دانم چرا در خلوت يک.دفعه دچار مي.شوم، بدبخت شدم، يک دارويي، يک چيزي به من بدهيد، به دادم برسيد، چه کنم؟ اين فرد مست شده، مستي گناه انسان را با خودش مي.بَرد - إن.شاءالله ما درمان هر کدام .از اين گناهان را به موقع عرض مي.کنيم -

مستي گناه از مستي شراب بدتر است؛ چون مستي شراب بالاخره ساعاتي است، بعد از بين ميرود امّا مستي گناه انسان را بيچاره مي.کند. وقتي مستي آن از بين رفت، به آن اعتياد دارد، مجدّد مي.خواهد آن را انجام بدهد.

پيامبر(ص) در ادامه مي.فرمايند: "يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ " خدا ميفرمايد: چنين کسي ديگر کور، کر و لال مي.شود.

عزيز دلم! اينکه مي.گويند: "اجْتِنَابُ السَّيِّئَاتِ أَوْلَى مِنِ اکْتِسَابِ الْحَسَنَاتِ "[5] به خاطر اين است که وقتي انسان مبتلا شد، ديگر برنمي.گردد "فَهُم لا يَرجِعُون ". مي.گويد: من خودم هم بدم مي.آيد امّا نمي.دانم چرا مبتلا هستم؟! مواظب باشيم، دنبال ثواب نرويم.

* ديگر خدا را عبادت نکنيد؟!
آيت.الله آشيخ جعفر شوشتري(اعلي اللّه مقامه) حرف زيبايي را فرمودند، ايشان در به کار بردن تکّه.هاي ناب معروف هستند. يک روز بالاي منبر رفتند و بعد از حمد و ثناء فرمودند: مردم! همه آمده.اند و شما را به عبادت پروردگار عالم دعوت کرده.اند، من امشب مي.خواهم بگويم که شما خدا را عبادت نکنيد. ثواب جمع نکنيد. والسّلام عليکم و رحمة الله و برکاته.

گفتند: اين شيخ امشب مي.خواهد چه بساطي را براي ما پهن کند؟! فردي گفت: شيخ ما را بيچاره نکن! ما که مي.دانيم يک مطلبي داري!

فرمودند: چه عجب، يک کسي چيزي گفت! بعد فرمودند: عبادت نکنيد امّا گناه هم نکنيد! همه فعلِ انجام دادن را ترويج مي.کنند، من فعلِ انجام ندادن را. عبادت نکنيد، گناه هم نکنيد. وقتي انجام نداديد اصلاً خودتان مي.بينيد که عبادت کرديد! اگر گناه نکرديد ديگر عابد هستيد.

لذا رمز اين است: گناه نکنيد. امّا اگر گناه کرديد و مبتلا شديد، پيامبر(ص) ميفرمايند: "فَهُم لا يَرجِعُون" است؛ يعني ديگر برگشتي نيست.

* تنها راه بازگشت
البته يک راه وجود دارد، عزيز دلم! راهش اين است که انسان در مجالس موعظه، اخلاق و نزد اولياء الهي برود.

عزيز دلم! جوان عزيز! دختر گرام.يام! پسر عزيزم! من به فداي شما! انسان بايد خودش را در حصن حصين قرار دهد! به خدا قسم که اين امر مولاجان است که به اوتاد و اولياء فرموده.اند. فرمودند: به جوان.ها بگوييد تا مي.توانند خودشان را به اولياء متّصل کنند، به چهره آن بزرگان نگاه کنند و در محضرشان باشند که نفس آنها انسان را از آن حال و هواي گناه بيرون مي.کشد.

چطور در مجلس گناه حال و هواي انسان عوض مي.شود! مجلس الهي هم انسان را به يک حال ديگري مي.برد، از دنيا مي.بُرد! عزيز دلم! يک جايي برو که از دنيا بِبُري! آن کساني که ما را به دنيا دعوت مي.کنند، به حسب روايت قُطّاع الطّريق هستند؛ دزدان گردنه هستند. ما خودمان دنبال دنيا مي.دويم، اهل دنيا هستيم، آنوقت فرد ديگري هم بيايد و ما را به دنيا پرتاپ کند؟! محبّت و عشق به دنيا را بيشتر کند؟!

يک مکاني برويم که ولو ساعاتي ما را از اين دنيا بکَنند. ما را از اين قيل و قال.ها، از اين هاي و هوي.ها، از اين دنياي رنگارنگ بيرون بکشند، خودمان شويم! عزيز دلم! خود ما اين نبوديم. خود ما همان حال خوشي است که داريم. اين کد را بدهم: آن لحظه.اي که حال خوش پيدا کردي، بدان که تازه خودت شده.اي!

* ماه دردانه خدا
رجب المرجّب دارد تمام مي.شود. چشم به هم بزنيم، شعبان المعظّم مي.آيد. باورمان مي.شد که به اين سرعت بگذرد؟! خودمان را براي آن ماه خوبي، ماه مبارک رمضان، عشق اولياء، محلّ رقص روح اولياء و اکسير رحمت خدا، آماده کرده.ايم؟ عجب ماهي است؟! ماه عشق بازي، ماه سبک شدن، ماه خودمان شدن، ماه خدا شدن!

اولياء ماه رجب المرجّب که مي.آمد هر روز اشک مي.ريختند، ناله مي.زدند که خدا! مي.شود جان ما را نگيري؟ ميداني ما جان عزيز نيستيم امّا ماه دردانه.ات، ماه مبارک رمضان دارد مي.آيد. ماه خلوتکده دارد مي.آيد!

يک بريز و بپاشي است! ضيافت است! چه کسي باني ضيافت است؟ ملکي نيست! خود خدا ميزبان شده است! خود خدا مي.گويد: بنده من! آمدي! خوش آمدي! خودم برايت دعوت نامه داده بودم: "کُتِبَ عَلَيکُمُ الصيام ". در آغوش من بيا! بيا تا با هم خلوت کنيم! يک مهماني راه انداختم، چه مهماني؟! ملائکه را راه نمي.دهم، فقط بايد بوي آن به مشام ملائکه بخورد. من هستم و تو!

يک عشق.بازي.هايي است! يک ضيافت عجيبي است! اولياء گريه مي.کردند که خدايا! وقتي ماه مبارک رمضان تمام شد، اگر خواستي ما را ببر! براي همين است که مي.بينيد اکثر اولياء و اوتادمان از شوّال به بعد از دنيا رفته.اند. آنها فهميدند که چه خبر است! "لَيلَة القَدر خَيرُ مِن ألفِ شَهر"

وقتي در ضيافت آمدند مي.دانند که فقط يک نفر هست، در اين خلوتکده با خدا يک نفر همه کاره سفره ضيافت است، حجت بن الحسن المهدي (.عج)! آقاجانمان مي.فرمايد: آمدي؟! ديدي چقدر خلوت خوشمزه است؟! ديدي با خدا ضيافت داشتن چقدر مي.ارزد؟! حالا من مهدي فاطمه هم به امر خداوند تو را دوست دارم. بعد ميبيني که به خدا قسم، آقاجان دستانشان را باز مي.کنند و مي.فرمايند: در آغوش من بيا!

بعضي در ضيافت به جاهايي رسيدند! بعضي در دعاي ابوحمزه که اوّل عرفان بود، به جايي رسيدند! چه کساني از سال گذشته تا به حال با آقاجانشان خلوت کرده.اند و حرف زده.اند؟ يکي از مسئولين نظام گفتند: از موقعي که اين مطلب را شما فرموديد و من انجام دادم، يک مطالبي براي من اتّفاق افتاده است.

با آقاجانمان خلوت کنيم، بگوييم: آقاجان! من هر شب با شما خلوت مي.کردم، اسم من از ليست خط نخورد؟! من در ضيافت الله و مهماني باشم. آقاجان! شما اسامي را مي.نويسيد، دعوت نامه.ها را شما بايد بدهيد. ذوالجلال و الاکرام مي.فرمايد: مهدي جان! اين دعوت نامه.ها را به هر کسي مي.خواهي بده، دست توست! يکي را پاک مي.کني، يکي را اضافه مي.کني! حجّت خدا تو هستي! آقاجان! من هر شب داشتم با شما حرف مي.زدم. آقا اسم من خط نخورد؟!

از امشب به بعد اينگونه با آقا حرف بزن! ضجّه بزن! بگو که آقا ماه مبارک دارد مي.آيد، من را فراموش نکن! وقتي کسي دارد به زيارت مي.رود، پيش او مي.آيند و مي.گويند: ما را يادت نرود! ما آخرآمديم که در ذهن شما بمانيم. هرشب به آقا بگو: آقاجان ما را يادت نرود!

منابع
1. غررالحکم،ص: 185
2. نجم/39
3. الشرح/7
4. بحارالأنوار، ج: 74، ص: 104، باب: 5
5. غررالحکم، ص: 185، حديث: 3514







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 236]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن