واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: تكامل انسان از منظر قرآن، با جسم و روح متعين است
گروه انديشه: مطابق اوپانيشادها، تكامل انسان با مرگ و تولدهاي مكرر (تناسخ) ممكن ميشود كه در آن، ارواح افراد براساس اعمال خوب و بدشان به جسم ديگري منتقل ميشوند، ولي از ديدگاه قرآن، انسان ميتواند با بهرهگيري از استعدادهاي تكوينياش كمالات خود را در همين جسم و با همين روح متعين، كاملتر كند.
به گزارش خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا)، آيين هندو از جمله اديان ابتدايي است با اندكي تسامح ميتوان اصول اين دين را چنين برشمرد: 1) اعتقاد و احترام به كتاب هاي باستاني و سنتهاي ديني برهمنان؛ 2) پرستش خداياني كه به ظهور آنها در دورههاي قديم عقيده دارند؛ 3) اعتقاد به تناسخ؛ 4) رعايت مقررات و طبقات اجتماعي (كاست) در معاشرت و ازدواج؛ 5) احترام به موجودات زنده، مخصوصاً گاو ... .
همه فرقههاي اين آيين، به ثالوث اعظم، يعني خدايان بزرگ سهگانه 1. برهما (خداي خلقت و آفريدگار كل)؛ 2. شيوا، (خداي مرگ و مهلك كل) و 3. ويشنو (خداي زندگي و حافظ كل) اعتقاد دارند. در عين حال هندوان به عدهاي بيشماري از خدايان آسماني و زميني با اسما و صفات عجيب و غريب معتقدند و به آنها كرنش ميكنند و براي هر يك بتخانههاي باشكوهي ميسازند. البته آنها را زيرمجموعه خدايان اصلي (برهما، شيوا و ويشنو) ميدانند.
با بررسي و دقت در كتابهاي ديني هندوان، روشن ميشود كه آيين آنها از توضيح و تبيين منشأ عالم و انسان عاجز است و به نوعي دچار تناقضگويي دچار شده است و همين امر باعث شده تا داراي فرقههاي بيشماري باشند، عدهاي شيوا و عدهاي ويشنو و ... و در نهايت بتهاي دستساز خود را بپرستند و سرزمين هند به سرزمين بتخانههاي بزرگ شهرت يابد.
لذا بنا به گفته برخي، هندوستان يك موزه ادياني است كه هيچ ديني نيست كه هندوستان وجود نداشته باشد لذا بزرگان اديان اعتقاد دارند كه انسان دو نوع است: انسان هند ديده و انسان هند نديده. از زمينيترين جنبههاي ديني مانند مكتب «چار واكه» تا آسمانيترين و لطيفترين جنبههاي توحيد و وحدتوجود از بتپرستي خشن تا لطيفترين روح و پيچيدهترين نوع وحدت وجود در هندوستان وجود دارد.
در هندوستان چهار طبقه اجتماعي معروف به كاست وجود دارد: «برهمنها» كه طبقه روحاني بودند، «كشتريا» كه طبقه شاهزادگان، نيروهاي مسلح هستند و «وايشيا» كه كاسبكاران، كشاورزان، و دامداران هستند و «شورده» كه بوميان هند هستند.
در كتب مقدس هندوها كه مسمي به «وداها» است، كمال انسان، در عمر طولاني و خوشبختي در اين جهان و زندگي مناسب در جهان پس از مرگ در بهشت برين است اما كمال انسان در «اپانيشادها»، اتصال «آتمن» با «برهمن» يا رستگاري روح بدن انسان از قيد زمان و مكان و اتصال به ابديت است.
در اوپانيشادها اصل «برهمن» مقبول است، اما برهمني كه نه مذكر و نه مونث، بلكه خنثي است، لذا بنا بر اوپانيشادها، انسان براي دستيابي به كمال عرفاني ميبايست به مرحله «فنا» يا «نيروانا» برسد؛ يعني وقتي روح انساني انسان، واقف بر اتحاد خودش با روح جهاني شود. روح فردي «آتما» نام دارد و روح كلي جهان «برهما» ناميده ميشود؛ لذا كما نهايي انسان وقتي است كه به حقيقي به نام «براهما آتما» برسد.
مطابق اوپانيشادها، سير تكاملي انسان براي دستيابي به «براهما اتما» در مسير زندگي انسان نيست، بلكه با مرگ و تولدهاي مكرر ؛ يعني تناسخ، فرد به مرحله بالاتر يا نازلتر سير ميكند. اين صورت كه ارواح افراد بر حسب اعمال خوب و بدشان به يكي از كاستها يا نباتها يا حيواناتها ميرود.
مثلا اگر شخصي در كاست كشتريا باشد با وظيفهشناسي در مرحله بعدي از زندگي به طبقه برهمن و اگر رفتار بد را انجام داد، به طبقه وايشا و يا شودر منتقل ميشود و اگر باز هم بدتر شد به طبقه حيوانات و حتي حيوانات موذي متنقل ميشود.
لذا بنابر انسانشناسي اوپانيشادها، سير تكاملي و يا تنزلي انسان با تناسخ رخ ميدهد، لذا هر انساني بالأخره در سير تكاملي و رسيدن به حقيقت مطلق بايد در يكي از مراحل زندگياش به دوره برهمن برسد و اگر اين دوره را به درستي طي كرد به حقيقت مطلق برسد. پس اگر انسان، مطابق انسانشناسي اوپانيشادها اعمال خوب انجام بدهد در مرحله ديگر زندگياش در كاست بالاتر و اگر نه، در كاست پايينتر قرار ميگيرد.
در انسانشناسي اوپانيشادها، اگر شخصي به حقيقت مطلق رسيد ديگر بازگشتي به دنيا نخواهد داشت و از «سامساره» ؛ يعني تولدهاي مكرر رها شده به حقيقت اصلي دست مييابد.
ولي در انسانشناسي قرآن، وضع بهگونه ديگري است و فيالواقع انسانشناسي اوپانيشادها با انسان شناسي قرآن بسيار متفاوت است، چرا كه اولا قرآن نظام طبقاتي يا كاستي قبول ندارد و تمام انسانها از طبقه ميداند «خلقكم من نفس واحدة» و ملاك برتري را در تقوا ميداند «ان اكرمكم عند الله اتقكم» و ثانيا تناسخ را قبول ندارد، به نحوي كه روح بعد از مرگ جسم انسان و روح او وارد جسم ديگري شود و ثالثاً مسير تكاملي را در زمان زندگاني فرد با همين جسم و روح متعين ميداند.
توضيح مطلب: از ديدگاه قرآن انسان در آغاز وجود نسبت به حيوان و جماد و نبات، استعدادهاي تكويني بيشتري دارد اما انسان ميتواند با بهرهگيري از اين استعدادها كمالات خود را در دراز مدت، كاملتر كند و از همه موجودات فراتر رود و نيز ميتواند كمالات خويش را از دست بدهد به جايي برسد كه از حيوانات پستتر شود.
سمسارا (Samsara) به معناى تناسخ در بسيارى از اديان و مذاهب جهان، حتى نزد برخى فرقههاى انحرافى جهان اسلام با عناوين گوناگون وجود داشته و دارد، اما اين عقيده در آيين هندو از اهميت بيشترى برخوردار است. هندوان معتقدند آدمى همواره در گردونه تناسخ و تولدهاى مكرر در جهان پر رنج گرفتار است.
تنها راه رهايى انسان از گردونه تناسخ و تولدهاى مكرر در جهان پر درد و بلا پيوستن به نيروانا است. اين كلمه در لغت به خاموشى و آرامش و در اصطلاح به فناى فى الله دلالت مى كند. نيروانا مورد توجه بوداييان واقع شده است.
از جمله آياتي كه در قرآن كريم با تناسخ در تضاد مي باشد آيه هاي 100-99 سوره مومنون است كه ميفرمايد: حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ « آنها همچنان به راه غلط خود ادامه ميدهند تا زماني كه مرگ يكي از آن ها فرا مي رسد مي گويد: پروردگارا مرا بازگردان(99) باشد كه در آنچه ترك كرده ام عمل صالح انجام دهم. حاشا كه بازگردد، همانا سخني كه او ميگويد و هيچ فايدهاي ندارد. از اين پس سرايشان برزخ است تا روزي كه برانگيخته شوند.»
در آيات 53-51 سوره يس هم داريم: وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ* قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ*اِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ «و در صور دميده شود، ناگهان آنها از قبرها، شتابان به سوي پروردگارشان مي روند(51) مي گويند: اي واي بر ما! چه كسي ما را از خوابگاهمان بر انگيخت؟ (آري) اين همان است كه خداوند رحمان وعده داده است و فرستادگان او راست گفتند.(52) صيحه واحدي بيش نيست، ناگهان همگي نزد ما حاظر مي شوند.»(53)
استكمال و به فعليت رسيدن هر يك از توانشهاي انسان، فقط به ميزان ارزشمند و كمال افرين است كه زمينه تحقق كمال بيپايان و جاودانه را فراهم كند و مقدمه دستيابي به كمال نهايي باشد، به عبارات ديگر، رشد و كمال بودن آنها مقدماتي است و با فقدان جنبه مقدماتي، ارزش و مطلوبيت انساني خود را از دست ميدهد.
مصداق كمال نهايي در اسلام قرب به خداست؛ يعني مقامي كه انسان به ذاتاقدس الهي رهنمون شود و در جوار رحمت الهي اسقرار مييابد. در اسلام هيچگاه تناسخ مقبول نبوده است در هنگام مرگ خداوند «يتوفي الانفس حين موتها» يعني آنچه انسانيت انسان به او است، توسط خدا و يا فرشته مرگ گرفته ميشود و اينگونه نيست كه روح انسان با مرگ از بدن خارج و وارد بدن ديگري شود.*
*منابع: تاريخ جامع اديان نوشته جان بي ناس، ترجمه علياصغر حكمت؛ اديان بزرگ نوشته حسين توفيقي؛ معارف قرآن آيتالله مصباح يزدي؛ انسانشناسي نوشته محمود رجبي و تفسير انسان به انسان نوشته آيتالله جوادي آملي.
نويسنده: ابوالفضل عنابستاني
شنبه 2 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 243]