واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > میرفتاح، سیدعلی - سیدعلی میرفتاح ظاهراً بوی آشتی میآید. توی تلویزیون، توی روز عید فطر، خبرنگارها طوری سؤال میکردند و طوری جواب میگرفتند که انگار قرار است همه چیز ختم به خیر شود. همه مسئولین طوری کنار هم نشسته بودند و طوری میخندیدند و احوالپرسی میکردند که انگار قرار است هر چه زودتر این نزاعهای بیحاصل را کنار بگذارند و شروع کنند به کار کردن. انگار که دیگر زنگ تفریح، تفریح که نه، زنگ دعوا، تمام شده و همه باید برگردند سر کارشان که توی این چند وقت حسابی عقب افتادهایم. هزارتا کار زمین مانده داریم که بابت هر روز تأخیرش کلی تاوان باید بدهیم... آنهایی که دلشان فراتر از دعواهای سیاسی میسوزد، دائماً نگران توسعهاند که از اصل و فرعش عقب افتادهایم. عید فطر، یک طوری بود که انگار دعوت به کار بود و تلاش و اینکه هر چه بوده تمام شده و باید زودتر فکری به حال ملت و مملکت کرد. کور از خدا چه میخواهد؟ دو چشم بینا. مردم نیز مگر چه میخواهند؟ جز همین کار و رفاه و آبادانی و امنیت و آزادی و عدالت. من که در حد خودم از توی همین کافه از روز اول داد زدم که زودتر باید برگردیم به زندگی و کار و فکر و زحمت. اما مگر میگذاشتند...؟ میترسم که حالا هم نگذارند... مادامی که بازار شایعه و تهمت و دروغ و افترا داغ است، مادامی که هنوز اصل کاریهای دعوا، تسویه حسابها را تمام شده فرض نمیکنند، مادامی که هنوز سردمداران هیاهو، به حذف بیشتر و گستردهتر فکر میکنند، مادامی که برای رسیدن به هدف، استفاده از هر وسیلهای را توجیه میکنند، هنوز جای نگرانی هست که خدای نکرده به خطبههای فطر، جامه عمل نپوشند و همچنان بر این طبل توخالی نزاع بکوبند. چی گیرشان میآید؟ خدا عالم است. من بارها و بارها توی همین ستون عهد کردهام که از سیاست دوری کنم و به کار و بار اصلی خودم برگردم. اینقدر توبه کردهام و بلافاصله شکستهام که دیگر در میان رفقایم به لطیفه بدل شده این با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن سیاست، تقصیر من نیست. من بیست سال بود که سیاسی ننوشته بودم و این چند وقت، نه فقط من که نانوای سر کوچه هم جز نان سیاست از توی تنور بیرون نمیآورد. ظاهراً اپیدمی وحشتناکی بود که مثل آنفلوآنزای خوکی همه ما را مبتلا به خودش کرد و چارهای نداشتیم جز آنکه نگرانیمان را با صدای بلند اعلام عمومی کنیم. اما باور کنید که اگر هوس هم بوده، بس بوده. حالا دیگر باید به زندگی و کار و وظیفه برگردیم و همه چیز را از سر بگیریم و باقیاش را بسپاریم به تقدیر. اما همچنان میترسم که نگذارند و دوباره هیزم این آتش نزاع را زیاد کنند. بعضیها، اصولاً و ذاتاً توی دعواست که جان میگیرند و سر ذوق میآیند و میتوانند کار خود را پیش ببرند. در حالت عادی باور کنید که قدم از قدم نمیتوانند بردارند. انگار خدا بعضیها را ساخته برای دعوا. توی دعواست که بلدند روزنامه در بیاورند، توی دعواست که بلدند خط و نشان بکشند، توی دعواست که بلدند نقشه بکشند و توی دعواست که بلدند اتهام بزنند و مدعی شوند و حریف را به خاک سیاه بکشانند و... توی صلح و آشتی، به خدا قسم عین چی توی گل میمانند و قدم از قدم نمیتوانند بردارند. طبیعی هم هست. همیشه و همهجا توی دوران آرامش و آشتی، کسانی رو میآیند که کاری بلدند و هنری دارند و پیش از این فنی آموختهاند. وقتی قرار باشد که مهندسان و پزشکان و ادبا و علما و اساتید و کارگران و... با جدیت تمام به سر کارشان برگردند و کارشان را از سر بگیرند، طبیعی است که دیگر جایی برای نشو و نمای بیهنران مدعی نمیماند. اگر بنا به دعوا نباشد، حتی اینها دیگر توی روزنامه هم جایی ندارند که بیایند و جای روشنفکران و نویسندگان و خبرنگاران را اشغال کنند. متوجه عرضم هستید؟ میگویم حالا که مردم و بزرگان قوم عیدشان را با آشتی و صلح شروع کردهاند، کاری کنیم که فرصت از هیزمکشان بدبخت این نزاع بیحاصل گرفته شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 404]