واضح آرشیو وب فارسی:تهران98:
ترانه علیدوستی در گلدن گلوب در کنار فرهادی بود! انگار برای اولین بار است که صدای بلند و دهن کجی دختر معصوم و مظلوم سینما را می شنویم. آن هم وقتی سر کاوه (مانی حقیقی) داد می زند و فحش می دهد. این آخرین برداشت از بازیگر خوشنام سینمای ایران، ترانه علیدوستی است. در جشنواره سی ام، ترانه با «پذیرایی ساده» چنان بازی زیبایی به نمایش گذاشت که خیلی ها معتقد بودند، این یکی از بهترین بازی های اوست. ترانه این بار هم با مانی حقیقی همکاری کرده تا علاوه بر فیلمی قابل قبول و بازی هایی دیدنی، همکاری ویژه ای با هم داشته باشند. روز گذشته درحالی آخرین ساخته حقیقی یعنی «پذیرایی ساده» به اکران رسید که خیلی ها از جشنواره قطع امید کرده بودند. اما این فیلم، حال تازه ای به جشنواره داد. بعد از اکران «پذیرایی ساده» و بعد از نشست فیلم، ترانه علیدوستی به سوالات خبرنگاران جواب داد. این گفت و گو، حاصل سوالات خبرنگاران و البته سوالات اختصاصی تماشا از اوست.
تقریبا هر کار دلم خواست کردم واقعا خوشحالم که آقای حقیقی ایده ها و سلیقه مرا در طول کار پسندیدند. من شاید برایم سخت بود جور دیگری این نقش را اجرا کنم و او هم قبول کرد و هیچ وقت به من نگفت کاری را نکن، چیزهایی را سر صحنه از من می خواستند اما واقعا باید بگویم تقریبا هر کار دلم خواست سر این فیلم کردم. «پذیرایی ساده» بسیار تجربه لذت بخشی بود. البته نقش عادی نبود و شرایط فیلمبرداری بسیار سختی داشت. کلا هم قصه ای است که شخصا عقیده دارم فکر کردن به آن انرژی بر است. یعنی حتی خود من که بازیگر آن بودم وقتی فیلم را به عنوان تماشاگر دیدم با اینکه آن را بسیار دوست دارم و بر خلاف نظر آن عده ای که از فیلم خوششان نیامد یا حتی آنهایی که بیش از حد تعریف کردند بر این باورم که فیلم بسیار منصفانه ای است و حرف پشت عمل و عکس العمل شخصیت های آن است اما واقعا درباره این فیلم حکم صادرکردن را سخت می دانم. البته چون شخصیت ها پرخاش جو هستند ممکن است به نظر نیاید و تماشاگر حرف ها و سختی قضاوت را بار اول که فیلم را می بیند، درک نکند. شاید بعدا که فیلم تمام شد و هیجان مخاطب هم آرام شد بفهمد که چقدر این مناسبات پیچده بود. به نظر من هر دو طرف هم داشتند از این مناسبات نامتعادل ضربه می خوردند. از آنجا که این گره ای است که در قصه باز نمی شود و چیزی است که ما گاه با آن در همه جوامع رو به رو هستیم. هرجا ناعدالتی باشد این سوال ها مطرح یم شود. یک مقدار اذیت کننده است از این جهت که ساخت و تماشای این نوع فیلم، فکر و انرژی زیادی می برد. این نقش را خیلی دوست داشتم چون نمونه اش را در فیلم های ایرانی ندیده بودم و یک تیپی است که در اقلیت است و به آن پرداخته نمی شود. لیلا حاصل مکاشفه بود *می توانید به روند درآوردن این نقش، عنوان یک جور مکاشفه را بدهید؟ بله، می توانم این را بگویم چون به هر حال وقتی من بازیگر با طرح کلی رو به رو می شوم، درست نیست موضع خودم را بگیرم، چون ممکن است آن وقت آن فیلمنامه به هر سمتی برود و البته در این حالت بازیگر با موضع اشتباه، اجرای اشتباهی می کند، نه اینکه مسئله دیگری باشد. بنابراین صبر می کنم که ببینم لحظه اجرا که ما می رسیم چه چیزی برای اجراکردن هست. خب، این خود به خود مکاشفه می شود همان طور که برای خود فیلمنامه نویس هم اتفاق می افتد، از یک جا شروع می کند. بعد وقتی شروع به نوشتن می کند قصه، فضا و پیچیدگی هایی از پس ذهنش بیرون می آیند و خودشان را نشان می دهند. ممکن است جهت و لحن فیلم را عوض کنند و همه اینها برای ما هم در بازی اتفاق افتاد. *از همکاری دوباره تان بعد از «کنعان» با مانی حقیقی بگویید؟ همکاری سه یا بهتر بگویم چهارباره مان بود. ما در «درباره الی» با هم بازی کردیم و ایشان یکی از نویسندگان «چهارشنبه سوری» هم بودند. می توانم بگویم ما به یک زبان مشترک خیلی خوبی رسیدیم و چون سلیقه نزدیک به هم دا ریم، حرف همدیگر را خوب می فهمیم و شاید به این دلیل کارکردن با همدیگر برایمان لذت بخش است. نقش هایی که مانی حقیقی می نویسد و فیلم هایی که کار می کند را معمولا من دوست دارم، دوست دارم به من پیشنهاد بدهد و او هم پیشنهاد می دهد و منهم با کمال میل قبول می کنم و امیوارم باز هم این پیشنهادها تکرار شود. *تفاوت کار کارگردانی مانی حقیقی با دیگران چیست؟ به هر حال هر کارگردانی تفاوت هایی با کارگردانان دیگر دارد. با هر کس کار کردن شیرینی های خودش را دارد و با بعضی ها هم کارکردن شیرین نیست که البته اگر کار اقتضا کند مساله نیست. ولی به لحاظ شخصی من و مانی حقیقی از زمان چهارشنبه سوری همدیگر را می شناسیم و همان طور که گفتم سلیقه هایمان به هم نزدیک است و حرف مشترک زیاد داریم. شکلی از تفاهم بین ماست که کار کردن را برایمان دلپذیر می کند. این اشتراکات و تفاهم ها باعث می شود بتوانیم وقت خودمان را به جای اینکه صرف نزدیک کردن درکمان به همدیگر بکنیم وقتمان را صرف بهترشدن کیفیت کارمان بکنیم. این خیلی خوب است.
یازده سال خاطره *در جشنواره سی ام یک پذیرایی ساده از شما شده است. من روز اول است به جشنواره آمدم و به نظرم این پذیرایی کمی پیچیده است ولی احتمالا چون کارت سینمای رسانه و هنرمندان را دارم در روزهای آینده هم بعضی فیلم ها را می آیم و در کنار اهالی مطبوعات نگاه می کنم. *سی امین سال جشنواره است. چه خاطراتی از جشنواره فیلم فجر دارید؟ از روزهای بگویید که هنوز بازیگر نشده بودید و به جشنواره می آمدید؟ این یازدهمین دوره ای است که من جشنواره را به یاد می آورم. از سال هشتاد که خودم بازیگر بودم و سال قبل از آن هم به عنوان یک علاقه مند به سینما به جشنواره می رفتم و فیلم ها را می دیدم. برایم جالب است آن موقع جان در صف ایستادن و هل دادن و… را داشتم اما حالا دیگر نمی توانم و به سالن رسانه ها می آیم اما آن زمان مزه و کیف دیگری داشت. ای کاش الان هم حوصله آن روزها را داشتم. آن روزهایی که سینمای خوب مثل الان زیاد نداشتیم و بیشتر به سینماهایی مثل سپیده، فرهنگ و فلسطین می رفتیم. پیشنهاد می کنم «برف روی کاج ها» را ببینید *چقدر در انتظار سیمرغ هستید؟ هر بازیگری هر سال به سیمرغ فکر می کند و فکر می کنم اگر کسی بگوید برایم مهم نیست، اشتباه است. چون نماد این جشنواره سیمرغ است و کسب آن هم قطعا خوشحال کننه است. اما صادقانه انتظاری که من همیشه از ۱۰ روز جشنواره دارم همین حور در جمع اهالی مطبوعات و پرسش و پاسخ و گفت و گو با آنهاست و وقتی فیلمی دارم که صحبت درباره آن دلپذیر نیست و عواملش حتی بعضا حاضر نمی شوند به نشست مطبوعاتی آن بیایند، سرخورده می شوم. در تمام طول سال آدم گوشه گیری هستم اما در جشنواره دلم می خواهد بیایم و ببینم مردم چه می گویند حتی آن کسانی که مخالف فیلمم هستند. این شور و هیجانی که هست را دوست دارم. به نظرم اگر مردم یک دقیقه بیشتر در پایان یک فیلمی دست بزنند از سیمرغ خیلی شیرین تر است. *چه کسی به نظر شما سیمرغ را خواهد برد؟ من به جز «برف روی کاج ها» هیچ کدام از فیلم ها را ندیده ام و طبیعتا نمی توانم حدسی بزنم. خانم مهناز افشار در فیلم آقای معادی خیلی خوب بازی کردند و من بازی اش را خیلی دوست داشتم. به شما هم پیشنهاد می کنم آن فیلم را ببینید.
سکانس برگزیده *کدام صحنه «پذیرایی ساده» را خیلی دوست داشتید؟ صحنه که لیلا و کاوه در ماشین نشستند و درباره چوب هایی که کاوه روی سقف بسته با هم صحبت می کنند. هجو جالبی در آن صحنه هست و حرف های قلمبه و سلمبه اش را با ظرافت پنهان می کند. آن سکانس را همیشه در فیلمنامه از همه بیشتر دوست داشتم و بازی اش هم خیلی لذت بخش بود. ولی سکانس آسانی بود و درگیرکننده نبود. *سکانس درگیرکننده کدام بوده؟ آن صحنه ای که آخر شب با صابر ابر تو ماشین نشسته بودیم، یک مقدار فشار بیشتری از صحنه های دیگر به من وارد کرد. موفقیت های «جدایی…» باعث افتخارم است *در «جدایی نادر از سیمین» با آقای فرهادی همکاری نداشتید. نظرتان درباره موفقیت های جهانی این فیلم چیست؟ باعث افتخارما ست. من بعد از اینکه جایزه گلدن گلوب را گرفتند به خودشان هم گفتم من واقعا احساس کردم من هم آنجا بودم. حالا شاید خودخواهی و خیال پردازی باشد اما من احساس نکردم که آنجا نیستم. بی نهایت به موفقیت ایشان افتخار کردم و از صمیم قلبم امیدوارم به زودی برگردند و فیلم دیگری اینجا بسازند. *دوست نداشتید به جای آن سه فیلمی که با فرهادی همکاری کردید در «جدای…» بازی می کردید؟ خب ایشان باید نقشی به من پیشنهاد می کردند که نکردند. البته من هم همزمان سر کار دیگری بودم. مسلما هرکسی دوست دارد در چنین فیلمی باشد ولی واقعا مثل این می ماند که آن هم فیلم من است و واقعا فرقی نمی کند.
اولین همکاری با بهرام توکلی *برنامه آینده تان چیست؟ یک کاری را با آقای بهرام توکلی برای فیلم جدیدشان داریم شروع می کنیم. *ظاهرا شما در یکی از صحنه های فیلم لقمه ای دل و جگر خوردید که گازوئیل رویش ریخته شده بوده. چطور واکنشی نشان ندادید و این لقمه را قورت دادید؟ شما هم بودید آن لقمه گازوئیلی را می خوردید. من به خاطر اینکه جو سر صحنه این است که هر بار پلانی گرفته می شود هنوز برای من مثل یک جادو است که چطور ممکن است همه چیز این طور هماهنگ بشود تا این پلان اتفاق بیفتد. یعنی صوت، نور، تصویر و… همه با هم در لحظه نادری با هم جفت و جور خوب می شوند. بنابراین من اصلا انتخابی در آن لحظه نداشتم جز اینکه آن لقمه را قورت بدهم و پلان را خراب نکنم. فکر می کردم کم هوشی ام را می رساند اگر کات می دادم. *نترسیدید؟ نه، فهمیدم که گازوئیل خیلی تلخ و وحشتناک است اما گفتم خوب حالا نمی میرم که. گردآوری: تهران۹۸ منبع: تماشا / برترین ها
بهمن ۲۹م, ۱۳۹۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تهران98]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 568]