واضح آرشیو وب فارسی:تهران98:
ترلان پروانه: در چهار سالگی بـه دار آویخته شــدم!
ترلان پروانه، بازیگر نوجوانی است که از وقتی دختر کوچکی بود و در سریالهایی مانند «زیر تیغ» بازی میکرد، او را میشناختیم. او که سوم راهنمایی است و این روزها هم درگیر امتحانهاست، در سریال «تا ثریا» ساخته سیروس مقدم، نقشی چند سال بزرگتر از سنش را بازی میکند و این را باید اولین تجربه بازی او در نقش بزرگسال دانست. با او گفتوگویی درباره «تا ثریا» و حال و هوای این روزهایش به عنوان دختری نوجوان داشتیم. کمک پدر و مادرم مادر من علاقه زیادی به بازیگری دارد و حتی مدتی قبل از ازدواج در زمان دانشجویی در تئاتر فعالیتهای هنری انجام میداده. او و پدرم بزرگترین مشوقهای من بودند. به همین دلیل وقتی برای اولین بار در ۳ سالگی خانمی در فرودگاه من را دید و به مادرم پیشنهاد بازی من را در یک تیزر تبلیغاتی داد، مادرم با علاقه قبول کرد. بردن و آوردن و مواظبت از من سر صحنه، به خصوص وقتی خیلی کوچک بودم، برای مادر و پدرم زحمت زیادی داشت، اما آنها به عشق اینکه من روزی هنرمند بزرگی شوم، همه این سختیها را قبول کردند. آنها همیشه با من سر صحنه بودند و حتی وقتی مادر و پدرم نمیتوانستند بیایند برایم پرستار میگرفتند و او را با من سر صحنه میفرستادند تا تنها نباشم و ساعتهای بین کار با او بازی کنم و کارهای شخصیام را انجام دهد. برای مادرم مهم بود که من علاوه بر بازی، بچگیام را از دست ندهم. شاید برایش سخت بود اما همیشه اسباب بازیهایم را با خودش سر صحنه میآورد و با من بازی میکرد تا من پشت دوربین خیلی سرگرم بزرگترها و دنیای آنها نشوم. مادرم من را در کلاسهای مختلف ثبتنام کرد و من به جز بازیگری هنرهای دیگری هم بلد هستم مثلا پیانو میزنم و ورزشهای مختلف انجام میدهم. خانوادهام به من یاد دادند فقط به چهره تکیه نکنم و سعی کنم شایستگیهای دیگری هم داشته باشم. من علاوه بر بازیگری از بازیگران بزرگی مثل خانم فاطمه معتمدآریا و آقای پرویز پرستویی و دیگر بزرگانی که با آنها همکاری کردم، اخلاق و رفتار کار را هم یاد گرفتم. مادرم به من میگفت به این بزرگان نگاه کن و از آنها اخلاق و رفتار شایسته یک هنرمند را یاد بگیر. من حتی به لباس پوشیدن آنها هم دقت میکردم تا ببینم یک بازیگر حرفهای چطور باید بپوشد. کتاب هم زیاد میخوانم و فیلم هم خیلی میبینم و سعی میکنم از کتاب و فیلم هم یاد بگیرم. اما از همه چیز مهمتر برایم درسم است و دلم میخواهد در یکی از رشتههای تجربی ادامه تحصیل بدهم. خدا را شکر با اینکه کار میکنم توانستم همیشه نمرات خوب بگیرم و از درسهایم عقب نمانم. من برای اینکه بازیگر شوم خیلی زحمت کشیدم. من که یادم نمیآید ولی مامانم تعریف میکند ۴-۳ سال بیشتر نداشتم که برای یک تیزر شامپو هر روز ساعتها کار میکردم و گاهی چند ساعت پیشانیام عرق میکرد. خیلی کوچک بودم و این کارها برای یک بچه در آن سن خیلی سخت است.
معدلم خوب است مدرسه سخت نمیگیرد این روزها چه کار می کنی؟ به شدت درگیر امتحانها و درسهایم هستم. سوم راهنمایی همینطوری سخت است چه برسد به اینکه من به خاطر سریال «تا ثریا» کلی هم عقب ماندم و باید جبران کنم. چه شد این کار را با توجه به اینکه از سن واقعی خودت هم بیشتر است، قبول کردی؟ وقتی آقای مقدم نقش عسل را به من پیشنهاد کرد، گروه کارشان را شروع کرده بودند و فقط این نقش انتخاب نشده بود. از من خواستند یک روز بروم سر لوکیشن و صحبت کنیم. بعد آقای مقدم من را برای نقش عسل پسندید و من هم چون خیلی به کار او اعتقاد دارم و به عنوان کارگردانی حرفهای برایشان احترام قائلم، با کمال میل با اینکه نقش از سن واقعی خودم بیشتر بود، پذیرفتم. این کار دقیقا همزمان با شروع سال جدید تحصیلی بود. نگران درس و مدرسهات نبودی؟ خب برای من که از بچگی در این کار بودم دیگر برایم عادت شده البته مدرسه هم سختگیریهای خاص خودش را دارد اما من چون معدلم خوب است و غیبتهایم را جبران میکنم معمولا خیلی سخت نمیگیرند و سعی میکنند درک کنند. چون کارم را خیلی دوست دارم زیاد نگران غیبتهایم در مدرسه نمیشوم. در «تا ثریا» نقشی در گروه سنی متفاوت را تجربه کردی، چه حس و حالی داشت؟ تجربه یک نقش متفاوت و جدید را خیلی دوست داشتم و خوشحالم که این کار را قبول کردم. نقش عسل یک مقدار از سن واقعی خودم بزرگتر بود اما کار با آقای مقدم و خانم حاجیان و بقیه گروه را دوست داشتم و سختی آن را زیاد احساس نکردم. من نکات زیادی در بازی و رفتار و اخلاق کاری از این گروه یاد گرفتم. سیروس مقدم با تو سختگیر بود؟ آسان که نمیگرفت اما نمیتوانم بگویم سختگیر بود. فکر میکنم به هر حال دوست داشت و همه سعیاش را هم میکرد که کار را به نحو احسن انجام بدهد. البته سرعت کار طبیعتا بالا بود اما این باعث نمیشد او از پلانی سرسری بگذرد. تمرینهایتان به چه شکل بود؟ تمرین به خصوصی نداشتیم. فقط قبل از هر پلان معمولا با خانم حاجیان یا بازیگران دیگری که نقش مقابلم بودند و دستیارهای آقای مقدم، فیلمنامه را میخواندیم و تمرین میکردیم و بعد شروع به فیلمبرداری میکردیم. نمیشود فقط تابستانها سر کار بروی؟! تفاوت سبک زندگیات با بچههای دیگر باعث اذیت تو نمیشود؟ در مدرسه مشکلی نداری؟ همیشه سعی میکنم رفتار عادی مثل همه داشته باشم ولی خب بالاخره یکسری بچهها مخصوصا سال پایینیها خیلی علاقه نشان میدهند و دائم میآیند سوال میپرسند و … اما ناظمهای مدرسه سعی میکنند آنها را کنترل کنند تا نظم مدرسه را به هم نزنند. اما من با همه باادب رفتار میکنم چون بالاخره لطف دارند که من را دوست دارند و علاقه نشان میدهند. معلمها هم مثل بچههای دیگر با من رفتار میکنند البته گاهی واقعا کار من را درک نمیکنند و مثلا میگویند نمیشود فقط تابستانها سر کار بروی؟ یا درسهایت را ببر سر کار بخوان. یعنی متوجه نمیشوند کار ما چطوری است. وقتی سر کار هستی دلت برای مدرسه تنگ میشود؟ برای درس که نه خیلی ولی برای دوستانم دلم تنگ میشود. بیشترین تفریحت چیست؟ من که اینقدر یا سر کار هستم یا درس دارم که وقتی برای تفریح ندارم اما کتاب خواندن و فیلم دیدن را خیلی دوست دارم. عاشق فیلمهای ژانر وحشت هستم. یک بار هم فیلمی با نام «عروس غریبه» در این ژانر بازی کردم که پخش نشده. تا به حال به جز «تا ثریا» کار دیگری هم بزرگتر از سنات پیشنهاد شده؟ بله، نقش حضرت آمنه در فیلم «محمد (ص) » آقای مجید مجیدی به من پیشنهاد شد که بزرگتر از سنم بود و اتفاقا از نقشهای اصلی کار هم بود. رفتم تست گریم هم دادم اما آقای مجیدی گفتند هنوز برای این نقش کم سن هستی. من ۱۳ سالم است و نقش ایشان ۱۹ ساله بود. اما گفتند احتمالا برای نقش دختر نوجوانی در قسمتهای بعدی این مجموعه از تو استفاده میکنیم. همین که من را برای این نقش دعوت کردند و تست گریم دادم، باعث افتخارم است. در چهار سالگی به دار آویخته شدم «زیر تیغ» هم یکی از سختترین تجربههای کاری من بوده و هم یکی از بزرگترین شانسهای زندگی کاریام. یادم هست در دفتر آقای هنرمند بودیم. در راه پله او را دیده و گفتم شما چقدر شبیه آقای پرستویی هستید. از همان جا آقای هنرمند از برخورد من خوششان آمد و من را برای «زیر تیغ» انتخاب کردند. خانوادهام هم از این که قرار بود من کاری را با پرویز پرستویی، فاطمه معتمدآریا، فریبا جودیکار، نگار جواهریان و … بازی کنم فوقالعاده خوشحال بودند. فقط آن صحنهای که اول فیلم پدرم خواب میدید من به دار آویخته شدم، برای مادرم خیلی سخت بود. یادم هست موقع ضبط آن صحنه هم خیلی اذیت شدم. آقای پرستویی زیر طنابدار ایستاده بودند و به محض اینکه من را پایین میآوردند بغلم میکرد. خیلی ناراحت بود من که دختر بچه کوچکی بودم و ۵-۴ سال بیشتر نداشتم باید این صحنه را بازی میکردم. من را با یک تاپ کشی به شاخه درخت وصل کرده بودند و فشار کشها قسمتهایی از تنم را کبود کرده بود. مادرم هم وقتی این صحنه را دید خیلی ناراحت شد مخصوصا که یاد عذاب من موقع فیلمبرداری افتاد. اما در کل «زیر تیغ» را خیلی دوست داشتم و گروه بسیار خوبی داشت مخصوصا آقای پرستویی و خانم معتمدآریا خیلی مهربان بودند. روی سینما نمیشود حساب کرد تصمیمت برای آینده چیست؟ میخواهی بازیگر بمانی یا شغل دیگری را در نظر داری؟ بازیگری را که قطعا کنار نمیگذارم اما به عنوان رشته اصلی هم ادامه نخواهم داد و کنار درسم آن را دنبال خواهم کرد. یعنی نمیخواهم رشته تحصیلیام بازیگری یا سینما و هنرهای نمایشی و این چیزها باشد. چرا؟ تو که میگویی به کارت علاقه داری؟! چون هنر و به خصوص بازیگری کاری است که نمیتوان خیلی روی آن حساب کرد. یعنی امن و قابل اعتماد نیست. چرا این را میگویی خیلی بازیگرهای حرفهای داریم که کارشان همین است و با همین بازیگری زندگی میکنند؟ من چون از بچگی در این کار بودم و با بازیگران سرشناسی مثل آقای پرستویی و خانم معتمدآریا و خانم حاجیان و … کار کردم، درسهای زیادی در این کار گرفتم و واقعا به این نتیجه رسیدم که خیلی نمیتوان روی این کار حساب کرد. از چه نظر نمی توان روی آن حساب کرد؟ امنیت شغلی ندارد؟ امنیت مالی ندارد؟ نه، روی پیشنهادهای آن نمیتوان حساب کرد. معلوم نیست چه جور فیلمهایی ساخته شود و آیا پیشنهادهای خوب داشته باشی یا نه. بعد هم این کار خیلی سخت و بیبرنامه است. مثلا من همین الان خیلی کلاسها میروم و سعی میکنم هنرهای دیگری مثل پیانو و … را یاد بگیرم اما همیشه کارم برنامه کلاسهایم را به هم میزند و نمیگذارد زندگی منظم و درستی داشته باشم. نمیدانم اما شاید همین بینظمی هم یکی از دلایل تردیدم در اینکه بازیگری شغل اصلیام در آینده باشد، است. چه چیزهای در قبول یک پیشنهاد برایت مهم است؟ کارگردان، بازیگرهای دیگر و فیلمنامه. یک بازیگر همه فن حریف من برای ارتقای کار بازیگریام خیلی تلاش کردم و انواع هنرها و فنها را فقط به خاطر اینکه بازیگر تواناتری باشم، آموختم. فن بیان، زبان بدن، موسیقی، هنرهای رزمی، سوارکاری و … را یاد گرفتم تا در حرفهام آمادهتر باشم. این در حالی است که درس و مدرسه ام هم همیشه در کنار کارم بوده. من فقط ۳ سال و نیم داشتم که وارد این کار شدم. شروع کارم را حتی به یاد نمیآورم. مادرم تعریف میکند که خانمی در فرودگاه ما را دیده و به مادرم پیشنهاد داده من در تیزری تبلیغاتی بازی کنم. بعد شماره ما را گرفته و خیلی اصرار و پیگیری کرده تا اینکه مادرم راضی شده. مادرم خیلی دوست داشته من بازیگر شوم. پدر و مادرم برای موفقیت من در این کار خیلی تلاش و از خودگذشتگی کردند و از خیلی چیزها به خاطر موفقیت من گذشتند. هیچ وقت من را سر صحنه تنها نگذاشتند و حتی وقتهایی که خودشان نمیتوانستند با من باشند، پرستاری را همراهم میفرستادند تا تنها نباشم. الان به خاطر محبتهایشان از آنها متشکرم. هر چند یک بازیگر کودک سختیهای زیادی را تحمل میکند و اصولا کار کردن مثل آدم بزرگها برای بچهها سخت است اما چون کارم را دوست دارم فکر میکنم ارزشش را داشته. خدا را شکر نتیجه زحمتهایم را هم گرفتم. همین امسال در جشنواره کودک و نوجوان اصفهان برای ایفای نقش اصلی فیلم «پیشونی سفید» تندیس بهترین بازیگر دختر را دریافت کردم. گردآوری: تهران۹۸ منبع: برترین ها/شهرزاد
بهمن ۲۰م, ۱۳۹۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تهران98]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 156]