تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):فريب نماز و روزه مردم را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه اگر آن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815698026




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

یک نفر تلفن همراه داشت


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: یک نفر که مسابقه فوتبال تماشا می.کرد از بازی تیم برنده خوشش آمد رفت پیش مربی تیم وگفت: من دلم می.خواهد تیم شما به شهرستان ما بیاید.

مربی گفت: نمی.آید، چون بازیکنان تیم و خانواده.شان در این شهر زندگی می.کنند.

آن یک نفر گفت: البته که می.آید، چون من تلفن همراه دارم.

مربی گفت: من هم تلفن همراه دارم، حتی همه بازیکنان تیم تلفن همراه دارند.

آن یک نفر گفت: اما تلفن همراه من دارد زنگ می.زند.

مربی گفت: همه تلفن.ها ممکن است زنگ بزنند.

آن یک نفر گفت: اما تلفن من با شما کار دارد. و گوشی را داد دست مربی!

مربی گوشی را گرفت و گفت: بفرمایید... نه اصلا... غیر ممکن است...خوب البته شاید هم بشود... البته قربان حتما ... بنده اصلا معتقدم که بچه.ها دلشان پر می.زند برای انتقال به شهرستان... شما خیلی لطف کردید که با درخواست بچه.ها برای انتقال موافقت فرمودید.

آن یک نفر لبخند زد و به مربی گفت: دیدی که می.شود؟!

مربی گفت: دیدم، شنیدم، خندیدم.

یک نفر رفت به یک بانک بزرگ و گفت: من یک وام بزرگ می.خواهم.

رییس بزرگ گفت: وام بزرگ، طرح.های بزرگ، مدارک بزرگ و ضامن.های بزرگ می.خواهد،

داری؟ آن یک نفر گفت: ندارم، فقط یک تلفن همراه کوچک دارم. بفرمایید!

و گوشی را به رییس بزرگ داد. گوشی زنگ زد، رییس بزرگ با تلفن حرف زد، مکالمه تمام شد، وام آماده شد. آن یک نفر وام را گرفت و لبخند زد و رفت. رییس بزگ هم لبخند زد و کیفش را برداشت و رفت و دیگر به بانک برنگشت. آن یک نفر هم دیگر به بانک برنگشت.

یک نفر رفت به یک دانشگاه بزرگ وگفت: یک مدرک بزرگ به من بدهید!

گفتند: باید سال.ها درس بخوانی، تکلیف بنویسی، امتحان بدهی، پژوهش کنی، پایان.نامه بنویسی، از پایان.نامه دفاع کنی، بعد مدرک بزرگ بگیری.

آن یک نفر گفت: من وقت ندارم، سواد درست و حسابی هم ندارم، حوصله هم ندارم.

گفتند: پس چه داری؟

گفت: تلفن همراه دارم.

گفتند: خوشا به سعادتت! تو که تلفن همراه داری، چه نیازی به مدرک بزرگ داری؟

آن یک نفر گفت: تلفن همراه که چیز مهمی نیست.

گفتند: مگر تو این نوشته را از آغاز نخوانده.ای تا اهمیت آن را بدانی؟

آن یک نفر گفت من که گفتم سواد درست و حسابی ندارم لطفا شما آن را برایم بخوانید!









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 382]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن