واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: كاش يكي از كبوتران حرم امام رضا(ع) بودم پشت پرده تشكيلات (خاطرات عضو سابق فرقه بهائيت) - 95
نوشته : سعيد سجادي
اشاره:
در شماره قبل خوانديم كه فرهاد در حرم امام رضا(ع) مهتاب را گم كرد و براي يافتن او به قسمت گمشدگان مراجعه كرد. در آنجا با مسئولين آن بخش درددل كرد و آنها هم براي او دعا كردند. مدتي بعد فرهاد همسرش را پيدا كرد و آنها با هم به دعا و مناجات مشغول شدند. صاحب مسافرخانه اي كه فرهاد و مهتاب در آنجا بودند، وقتي داستان آنها را شنيد، فورا به خانه خودش دعوتشان كرد. شبي كه زوج تازه مسلمان ميهمان صاحب مسافرخانه بودند، در منزل او جلسه مداحي و روضه خواني برقرار بود. ادامه ماجرا:
وقتي وارد جلسه شديم جواني كه مشغول مداحي بود، از پشت تريبون موضوع مسلمان شدن ما را به جمع گفت و جمعيت يك صدا صلوات فرستادند. بعد از قرائت قرآن كريم، مراسم مداحي و بعد دعاي توسل بود. قبل از گشايش صندوق قرض الحسنه نيز از من خواستند تا اولين عضو اين صندوق باشم كه با افتخار قبول كردم.
شب را در منزل اين مرد مهربان گذرانديم و بعد به مسافرخانه رفتيم و منتظر فرستاده آقاي ياوري شديم. بعد از مدتي كوتاه مردي متين و باوقار و با سيمايي جذاب به سراغ ما آمد. در اين فرصت از در لحظه وداع از آن بزرگوار درخواست كرديم تا باز هم توفيق زيارتش نصيب ما شود و در حالي كه اشك مي ريختيم به سوي فرودگاه رفتيم. با يادآوري اسم زادگاهم پشتم مي لرزيد، زيرا مي دانستم كه با ورود ما دوباره مشكلات و ضربه زدن ها آغاز مي شود در اين حال آرزو مي كردم، اي كاش يكي از كبوتران حرم آقا امام هشتم(ع) بودم.
وقتي از فرودگاه به خانأ پدري ام رسيدم، قلب من و همسرم بشدت مي طپيد و هر دو اضطراب داشتيم كه باز چه نقشه هايي براي ما كشيده اند.
همان طور كه حدس مي زديم، جماعت از ما استقبال سردي كردند. اما در همان حال شجاع الدين نتوانست خود را كنترل كند به همين سبب با نيشخند گفت: «حالا اين امام جديدت، پاهايت را شفا داد. . . »
گفتم:
«من شفايم را زماني گرفتم كه فكر نمي كردم روزي روي پاهايم راه بروم و اين سفر در واقع حاصل نذر من بود كه با همين پاهاي مجروح پنج كيلومتر تا حرم مطهرش راه بروم. »
گفت:
«عجب، پس شما پيش از مسلمان شدن شفا گرفتيد؟! خب وقتي آنجا بوديد كور و كچل ديگري شفا نگرفت؟!»
در اين حال ديگر نتوانستم سكوت كنم. به همين دليل گفتم:
«شجاع الدين شما كه مدعي ادب و احترام هستيد؛ چرا به بندگان خدا توهين مي كنيد. مگر شما زماني كه سربازهاي مسيحي از ترس توبيخ فرمانده شان، تيرشان را به طناب زدند و علي محمد شيرازي به طور موقت از مرگ نجات يافت و به دستشويي پناه برد، دم از معجزه نمي زنيد؟!
مگر نمي رويد خاك قلعه شيخ طبرسي را به خورد دخترك بيمار مي دهيد تا بجاي شفا بيمارتر شود. پس چگونه اين همه معجزه را ناديده مي گيري، اي كاش بودي و مي ديدي در قسمت شفا يافته ها، شرح و احوال چه كساني با عكس و سند وجود دارد. »
شجاع الدين گفت: «عزيزجان دروغ كه كنتور ندارد. . . »
گفتم:
«بدبختي شما همين است كه هر جا در منطق و استدلال كم مي آوريد، فحاشي مي كنيد و يا به ديگران نسبت دروغ مي بنديد. در حالي كه كل بهائيت ساخته و پرداخته انگليسي هاست وگرنه چرا بايد ميرزا آقاخان نوري در خانه خودش به ميرزا حسينعلي پناه بدهد تا جان سالم به در ببرد؛ چون اجانب احساس كردند ميرزا يحيي استعداد كمتري براي نوكري دارد. »
سه شنبه 28 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 183]