واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: فرصتي گرانبها به نام جشنواره فيلم كوتاه تهران
بيستوپنجمين اتفاق خوشيمني كه اوايل اين هفته در طي پنج روز به پايان رسيد، فرصتي براي تبادل فرهنگهاي بومي ايرانيان از يك سو و از سوي ديگر، تعامل فرهنگهاي ملل، از طرف ديگر بود. هرچند فيلمهاي كوتاه، پسوند كوتاه را در بطن خود دارد، اما اين دليل نميشود كه فيلمهاي بلند را اتفاقي از سر فرصت و بلند دانست! بهرحال كوچكترين بهانه هم براي همدلي هنرمندان، آن هم هنرمنداني از جنس جوان، بسيار گرانقدر و ارزشمند است.
بيست و پنجمين جشنواره فيلم كوتاه در تهران در حالي روزهاي پرفروغ خود را در سينما فلسطين تهران پشتسر گذاشت كه صرف نظر از فيلمهاي منتخب و برتر، ميتوان با اغماض و با ديدهاي فراخ، همه اين تجربهها را فرصتي در خور توجه دانست.
هرچند در جدول روز 25 آبانماه و نيز روزهاي ديگر جشنواره فيلمهاي زيادي اكران شد، اما از آن جهت كه نميتوان به عنوان يك بيننده، در همه سالنها پر كشيد و نظارهگر فيلم شد، چند فيلمي كه دفعتاً مشاهده شد را زير نظر قرار ميدهيم كه شايد بنا بر مصداق ضربالمثل معروف؛ مشت نمونه خروار، پُر بيراه نگفته باشيم.
چه سرسبز بود دره ما
در بخش مسابقه ملي، فيلمي مستند به مدت 30 دقيقه با عنوان «چه سرسبز بود دره ما» به كارگرداني فرشته جغتاي اكران شد كه بخشهايي از آن باعث تالم و حزن در جمع تماشاگران شد.
حكايت از اين قرار بود كه (لااقل تا آنجايي كه ما به عنوان تماشاگر از ماجرا دستگيرمان شد)، يك امامزاده به نام شهمير با گورستان محلي پيرامونش براثر بالا آمدن آب سد در معرض تهديد زير آب رفتن قرار گرفتهاند.
اهالي و ريشسپيدان شروع به انتقال باقيمانده اجساد ميشوند و كفنهايي تعبيه ميكنند و نبش قبرها را با گريه و ناله انجام ميدهند. استخوانهاي ريز و درشتي كه پيرمرد ريشسفيد با دعا و سلام و صلوات با دو دست درون كيسههاي مطهر و سپيد ميكند، حسي عجيب در ميان تماشاگران ايجاد ميكند. اينكه چنين واقعهاي بر پرده سينما ثبت ميشود با استغاثه يك زن محلي كه امامزاده را استمداد ميكند درهم ميآميزد و حسي دو چندان ايجاد ميكند. اما دو مساله به شدت به جريان روايي اين فيلم مستند لطمه ميزند. نخست آنكه چند بانوي سياهپوش روستايي به صورت انگشتنمايي، لباس يكدستي پوشيدهاند و اينكه اين سيهجامگان، به صورت واحد در جلوي دوربين حركت ميكنند به مستند بودن اثر لطمه زده است.
در ثاني، حركات تند دوربين كه علاوه بر اين، پايينترين كيفيت ممكن را داراست، باعث خستگي چشم تماشاگر ميشود و از جذابيت كار ميكاهد. بهرحال فصل پاياني اين فيلم مستند كه داستانش به اسم آن بسيار وفادار است؛ «چه سر سبز بود دره ما»، بسيار زيبا از كار در آمده است. چرا كه پيرمرد ريش سپيد با اداي احترام به امامزاده، كلنگ بر مرمر مزار امامزاده ميكوبد كه برق كلنگ شايد قهر اين مرد مقدس را نسبت به اين نبرد نابرابر تكنولوژي و سنت، ابراز ميدارد.
نَقل گُرد آفريد
در سالن دوم از سالنهاي سهگانه مجموعه سينماي فلسطين، فيلمي مستند به نام «نقل گُرد آفريد» به كارگرداني هادي آفريده، روي پرده ميافتد.
اين فيلم 30 دقيقهاي، در همان لحظات اول، غنچه لبخند را بر چهره بينندگانش ميشكوفاند. اگرچه در كل اين فيلم را نميتوان طنز دانست اما باركميك و چاشنيهاي طنز اجتماعي و گزنده آن از همان لحظات نخست فيلم، خودنمايي ميكند. دانشجويان ترم اولي كه نميتوانند حتي نام گرد آفريد را درست تلفظ كنند، و يا حتي جواني كه در برابر اين پرسش كه سهراب كيست؟ و چه نسبي دارد؟ ديده بر آسمان ميدوزد تا مگر اتفاقي خارقالعاده و هنگامهاي شگرف رخ دهد تا او بهياد آورد كه نام نياي سهراب، زال است و نام پدرش رستم دستان است. پس از اينكه دوربين به تماشاگراني كه حال و روز بهتري از كاراكترهاي روي پرده ندارند، خوب گوشمالي ميدهد، مسير تكوين بانويي فرهنگدوست را روايت ميكند. خانم فاطمه حبيبي زاد (گُرد آفريد) كه همچون گُردآفريد، كمر همت ميبندد و به عشق و فرهنگ ايران زمين، در هجوم آلايشهاي فرهنگ بيگانه، پالايش سستي از تن را هدف و آرمان خود قرار ميدهد و در مكتب تنها بازماندگان نقال، نقالي ميآموزد. اين نقال بانو از محضر مرشد ترابي، نقلهاي زيادي ياد ميگيرد و در چند صحنه او را ميبينيم كه در عرصههاي مختلف جشنوارهاي، آييني و حتي نمايشهاي خياباني به نقالي ميپردازد.
در اين ميان نگاه دوربين زيباست. در سكانسهاي ابتدايي، دختر را در بلنداي يك تپه با پشت زمينه شهر پر از ماشين و دود و دم نشان ميدهد كه گُردآفريد تجدد را با آيين پاك شاهنامه به مبارزه ميطلبد، و در نمايي رانندگان زنداني در قوطيهاي فلزي را نشان ميدهد كه از اين سرسام ترافيك در منتهاي كلافگي هستند و در نماي باز ديگري بانوي نقال را نشان ميدهد كه در حال تمرين نقالي، فارغ از زرق و برق دنياي پايتخت دودزده، خود را از آلودگيهاي جسم و روح ميزدايد.
چند صحنه ديگر هم در اين مستند جالب است. آنجا كه دخترك دانشجو در قهوهخانههاي پايينشهر، پا به پاي مرشد ترابي در محافل متنوع كه خود از هفتخان رستم كم نميآورد، حاضر ميشود و در يك صحنه، ميزانسن به گونهاي است كه با بازدم يك نوجوان قليان به دست، قامت اين نقال بانو در دود غليظ قليان ميوهاي ناپديد ميشود!
تندي و تيزي انتقاد اين مستند اجتماعي آنجاست كه دختر دانشجو از شركت در يك جشنواره آييني در توس باز ميماند و او ديگر اين شعر را ميخواند.
«جهان سر به سر عبرت و حكمت است
چرا بهر ما سر بسر غفلت است؟»
اين فيلم بايد در سيماي جمهوري اسلامي بارها و با تامل پخش شود مگر براي فقر دانش شاهنامهاي جوانان اين مرز و بوم چارهاي انديشند.
قرار ديدار
همچنين در سالن نخست سينما فلسطين، چند فيلم كوتاهتر از كوتاه اكران شد. فيلم «قرار ديدار» (date)، يك پويانمايي تجربي است كه به مدت دو دقيقه و چهارثانيه، روي پرده خودنمايي ميكند. اين اثر كه متعلق به «پتروس پاپا دوپولس» و «زينا پاپا دوپولوس» است، اگرچه از نظر تكنيك و موسيقي پرمايه «لنا پلانتونوس»، چند دقيقه، چشمها را به سوي خود خيره ميكند ولي، قشري است و كمعمق و در واقع رابطه چندان موثري با بينندگان برقرار نميكند. اين فيلم كوتاه اثري مشترك از انگلستان و هلند است.
ژيل
فيلم بعدي در همين بخش موسوم به بخش مسابقه بينالملل، «ژيل» نام دارد كه متاسفانه در بروشور جشنواره كه از سوي اين فيلم انجمن سينماي جوانان ايران به چاپ رسيده است، به غلط اين فيلم «گيلس» درج شده است.
ماجرا از اين قرار است كه (Gilles) در فرانسه ژيل خوانده ميشود كه سهلانگاري مسئولان جشنواره، باعث عدم اطلاعرساني صحيح نام اين فيلم ميشود.
بهرحال داستان اين فيلم جنايي از نوع آثار پايان ـ تعليقي است كه فيلمي يك بار مصرف را ايجاد كرده است، چرا كه با يك بار ديدن اين فيلم، ماجرا لو رفته و از قضا چون داستان ساده فيلم هيچ حشوو زوائدي ندارد و داستان يك خطي است، دوباره ديدن آن لطفي ندارد. ماجرا ازاين قرار است كه در ابتداي فيلم بيننده باديدن يك مرد ميانسال و زني فرتوت نميتواند پيشبيني كند مادر و فرزند را ميبيند يا زن و شوهر و تا نيمه فيلم، آنگاه كه پيرزن مي خواهد كه پسر عقبافتاده ذهني خود را متقاعد كند كه به جاي ديگري برود، ميفهميم كه با داستاني نه چندان عجيب مواجه هستيم. پيرزن به پسر درشت هيكل خود ميقبولاند كه به خارج از خانه برود و اسكي بازي كند و چند ثانيهاي كشدار با كلوزآپي از چهره پيرزن، بيننده در مييابدكه پيرزن، پسر را از سر باز كرده است و زماني كه دوربين رد پاهاي روي برف را نشان ميدهد، متوجه حفرهاي ميشويم كه پسر بيچاره در آن فرو رفته است و ديگر هيچ. اين فيلم ساخته «كونستانت منتزاس» از كاناداست.
«همچون پدر، همچون مرگ»
فيلم همچون پدر، همچون مرگ، اثر مشترك «آدي اوما نويچ» و «مارك اومانويچ»، 10دقيقه زمان برده است و متعلق به كشور سوئد است. اين فيلم قتل پدري معتاد به دست پسري است كه روز تولدش از سوي پدر به سينما دعوت ميشود.
هرچند پيش از رفتن به سينما، پدر و پسر در كافه با هم كمي مشاجره ميكنند، اما پسر كه به هفت تيري مسلح است از كشتن پدر صرفنظر ميكند. اما با پيشنهاد پدر به اينكه برويم فيلمي اكشن پر از تيراندازي ببينيم، پدر خود شرايط مرگ خويش را ميسر ميكند.
اين فيلم نه در محتوا و نه در تكنيك حرف قابل تأملي ندارد هرچند از لحاظ جنايي، برخوردي سبُعانه را با چاشني نچسب طنز بيان ميسازد.
«ورزش سهگانه»
فيلم بعدي ورزش سه گانه نام دارد كه مستندي در حدود 8 دقيقه است اين فيلم متعلق به كشور لهستان، بطور كلي فاقد هرگونه جذابيت است.
«آخرين سفر»
فيلم آخرين سفر ساخته «پير دو كلوت» از كشور بلژيك، به علت مميزي نامناسب و بزرگنمايي تصوير به صورتي غيرحرفه اي باعث اعتراض بينندگان شد و البته اين اعتراض به صورت خندههايي از روي تمسخر بود. اگرچه اين فيلم با پايان سمبليك كه نشان ميداد پيرزني درحالت نزار به دعوت پرستار خود، براي آخرين سفرش به پارادايز، با اتوبوس پرجمعيت اين خانواده اصالتاً مراكشي سفر ميكند، داستاني زيبا داشت، اما در كل داستان آن نخنماست.
«مردان و سايهها»
فيلم نه چندان كوتاه 22 دقيقهاي مردان و سايهها ساخته «آرلين فوكاست»، در واقع مستندي از نمايش سنتي سايهاي در چين است كه هم تماشاگران آن و هم فعالان آن در حال انقراض هستند. اگرچه اين فيلم قابل تأمل و ارزشمند است ولي كل ماجرا درچند دقيقه نخست تمام ميشود و لحظات ديگر فيلم با بردباري تماشاگران به انجام ميرسد.
«آ،چهار»
و سرانجام فيلم آ،چهار، ساخت نيما يوسفي از سوئد، كاري است تجربي با مدت زمان 3 دقيقه، كه روايت مردي است كه پيرامون خود را با كاغذهاي فتوكپي، مجسم كرده است.
نكته پاياني
جشنواره بيست و پنجم فيلم كوتاه تهران، تلاشي است مشفقانه كه حمايت از آن، بيترديد آثاري محسوس در سينماي ايران خواهد گذاشت. جا دارد از اين حداقل كوششها كه براي هنرجويان، علاقهمندان و سينماگران آينده ايران، خود بسيار گرانقدر است، به بهترين وجه بهره برد كه يكي از راههاي بهرهبرداري از اين فرصت، ميزگردهاي تلويزيوني و تكثير فيلمهاي كوتاه برتر و عرضه آن در شبكه ويديويي خانگي است.
گزارش: هومن ظريف
دوشنبه 27 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 481]