واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: گوهراخلاق
سخاوت حاتم طایی
روزی حاتم طایی در صحرا عبور می کرد، درویشی راه بر حاتم گرفت و از او ده هزار دینار کمک بلاعوض خواست. حاتم گفت: ده هزار دینار بسیار خواستی، درویش گفت: یک دینارنده.
حاتم گفت: آن زیاده طلبی چه بود؟ و این کم خواستن از چه سبب است.
درویش گفت: از شحصی چون تو کمتر از ده هزار دینار نبایست درخواست کرد و به چون تویی کمتر از این مبلغ نمی توان بخشید!!
حاتم دستور داد: ده هزار دینار درخواستی درویش را به او پرداخت کردند.
بلند همت تر از حاتم طایی
حاتم طایی را گفتند: از خود بلند همت تر در جهان دیده یا شنیده ای ، گفت: بلی، روزی چهل شتر قربانی کرده بودم امرای عرب را، پس به گوشه صحرایی به حاجتی بیرون رفتم.
خارکنی را دیدم که پشته خار فراهم آورده ، گفتمش به مهمانی حاتم چرا نروی که خلق بر سماط او گرد آمده اند؟ گفت:
هر که نان از عمل خویش خورد ، منت از حاتم طایی نبرد
من او را به همت و جوانمردی از خود برتر دیدم.یک سخاوت بی مانند حضرت عبدالله بن جعفر الطیار (ره) یک روز از نخلستانی عبور می کرد. غلامی را دید در سایه نخلی نشسته و در پیش روی او سگ مفلوکی زانو زده است.
غلام از توبره خود قرص نانی بیرون آورده و پیش سگ انداخت. سگ آن را خورد و غلام گرده دیگری برآورد و باز به سگ داد که آن را نیز خورد. باز برای سومین بار غلام مذکور آخرین قرص نانی را که در توبره داشت پیش سگ انداخت.
عبدالله پیش رفت و از غلام پرسید: جیره روزانه تو چند قرص نان است؟
گفت: سه قرص نان! عبدالله گفت: سه قرص نان که داشتی برای این حیوان دادی پس خود تو چطور روزگار می گذرانی؟
گفت: این حیوان از راه دور آمده بود و من احساس کردم که گرسنه است. شرط انصاف نبود که او را محروم از نزد خود برانم. امشب گرسنه به سر خواهم برد و اگر فردا زنده باشم روزی هم برای من خواهد رسید.
عبدالله متعجب شد و بر جوانمردی آن غلام آفرین گفت.
نزد صاحب نخلستان رفت ، نخلستان را از او خریداری نمود و غلام را نیز خریده و آزاد ساخت سپس نخلستان را به وی بخشید. گشاده دستی و فتوت حاتم طایی
حاتم طایی فرزند عبدالله بن سعد بن مکنی معروف به ابوسفانه ، از قبیله طی مردی بخشنده و جوانمرد بود . نوشته اند او این صفت عالی را از مادرش عتبه دختر عفیف به ارث برده بود ، زیرا با وجود ثروت و مکنت فراوان هر چه به دستش می آمد به مسکینان و مستمندان می بخشید ، کسانش او را از این کار منع کردند ، چون سودی نبخشید او را یک سال زندانی کردند و خوراک قلیلی به قدر سد جوع ( رفع گرسنگی ) به او می رساندند ، بعد از یک سال از بند آزادش کردند و قسمتی از اموالش را در اختیار او گذاشتند . قضا را روزی زنی مستمند به وی مراجعه کرد و چیزی از او خواست عتبه تمامی اموالش را به آن زن مستمند بخشید و گفت : یک سال که در آن سختی بسر بردم ، عهد کردم چیزی از کسی دریغ نکنم ، حاتم طایی از چنین مادری زاده شد و در جوانی شترهای پدر را ساربانی می کرد .
سعدی در بوستان از فتوت و جوانمردی حاتم ، حکایاتی به نظم آورده است که به صورت نثر در آورده و تقدیم می نماییم .
شنیده ام که حاتم طایی را از نژاد اسبهای اصیل عرب اسبی بود راهوار که چون برق لامع می پریدی و چون باد سحرگاهی سریع بر همه جا روان بودی . بارها سوار خویش را از خطرها و آسیبهای طبیعی رهانده و به محل امن و بی خطری رسانده بود . اوصاف آن اسب پربها و نادر در دنیای آن روز به گوش عده ای از مردم جهان رسیده ، از جمله پادشاه روم نیز از وجود چنین اسبی در مقام حاتم باخبر شد ، و چون از کرم و سخاوت حاتم نیز در حضور سلطان روم سخنها رفته بود ، وزیر سلطان روم گفت : ادعا بدون شاهد و گواه پشیزی ارزش ندارد ، من آن اسب پر بها را از حاتم درخواست می کنم ، اگر او کرامت کرده ، به درخواست من جواب مثبت داد و آن اسب اصیل را به من هدیه کرد ، هر چه از کرم و جوانمردی او بگویید قبول خواهم کرد .
پس سفیری عاقل و دانا و هنرمند که فراز و فرود جهان دیده و تلخ و شیرین دنیا چشیده همراه ده مرد به سوی حاتم روان ساخت.
آن مردان شب به خانه حاتم وارد شدند و حاتم سفره شاهانه ای برای آنان بگسترانید . روز بعد حاتم ، از آن سفیران سلطان روم سوال کرد که ای جوانمردان شما به چه حاجت به قبیله ما آمده اید ؟ بزرگ سفیران گفت : ای حاتم ذکر جوانمردی و سخاوت تو در حضور سلطان روم به میان آمد ، سلطان برای امتحان ما را به درگاه تو فرستاد تا آن اسب پر بهاء را برای سلطان روم طلب کنیم!!.
حاتم سر انگشت حسرت و ندامت به دندان گزید و گفت : ای عزیزان من ؛ چرا زودتر حاجت خویش بیان نداشتید . دیشب چون هوا بارندگی بود و دسترسی به گله و رمه نداشتم ، آن اسب اصیل را برای شما کباب کردم ، چون بر در خیمه ام جز آن اسب هیچ چارپایی وجود نداشت و این را از مروت و جوانمردی به دور می دانستم که میهمان من بخوابد در صورتی که دلش از گرسنگی ریش باشد . انسان باید نامش به آزادگی و جوانمردی در جهان مشهور شود ، حالا اسب تیز روی اصیل عرب موجود نباشد . بعد به هر یک از آن سفیران خلعتهای نیکو و اسبهای راهوار و پول نقد تقدیم کرد ، چرا که اخلاق نیکو به قول سعدی اکتسابی نیست و خداوند در سرشت انسان به ودیعه نهاده است . چون سلطان روم از این اعمال نیکوی حاتم خبردارشد هزارها آفرین بر طبع حاتم بگفت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 318]