واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: مرگ، معاد کافران
منابع مقاله:
آشنائی با قرآن جلد سوم، مطهری ، مرتضی؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و لو تری اذ یتوفی الذین کفروا الملائکة یضربون وجوههم و ادبارهم و ذوقوا عذاب الحریق.ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید کداب آل فرعون و الذین من قبلهم کفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوی شدید العقاب ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم کداب آل فرعون و الذین من قبلهم کذبوا بآیات ربهم فاهلکناهم بذنوبهم و اغرقنا آل فرعون و کل کانوا ظالمین .
آیه اولی که تلاوت شد، حالت بسیار ناهنجار و دردناکی را که کافران در حین قبض روح دارند بیان می کند.مکرر گفته ایم که روح کفر عبارت است از عناد ورزیدن در مقابل حقیقت.روایتی هست در کافی از امام باقر علیه السلام که مضمون آن این است:کل ما یجر الی الایمان و التسلیم فهو الاسلام و کل ما یجر الی الجحود فهو الکفر (1) یعنی هر چیزی که بازگشتش به این باشد که وقتی انسان در مقابل حقیقتی قرار می گیرد و تشخیص می دهد که این حقیقت است، تسلیم باشد، این برمی گردد به ایمان; و هر چیزی که بازگشتش به این باشد که وقتی انسان در مقابل یک حقیقتی که تشخیص می دهد حقیقت است قرار می گیرد عناد و مخالفت بورزد و انکار بکند، روح کفر است.
کافرانی که در مقابل پیغمبر اکرم(ص)قرار گرفته بودند، خداوند آنها را اینچنین مستحق عذاب دنیا و آخرت می داند.این بدان جهت است که اینها با تشخیص این که رسول اکرم(ص)کیست و سخنش چیست عناد می ورزیدند.از این جهت است که این مخالفت اینها کفر به معنی واقعی است.حالا قرآن کریم وضع قبض روح اینها را بیان می کند که با چه شدتی است و آغاز معذب شدن اینهاست.
می فرماید:و اگر مشاهده کنی آنگاه که فرشتگان الهی، اینها را قبض می کنند و تحویل می گیرند چگونه از پیش رو و پشت سر می زنند و به اینها می گویند اکنون این عذاب سوزان را بچشید.
چرا به «مردن » می گوییم «وفات » ؟
راجع به این آیه چند مطلب هست که باید درباره آنها صحبت بکنم.یکی اینکه قرآن «مردن » را «توفی » تعبیر می کند که ما هم الآن در اصطلاح خودمان می گوییم فلانی وفات کرد. چرا ما به «مردن » می گوییم «وفات » ؟کلمه «فوت » که ما به کار می بریم [از این ماده نیست و] غیر از لغت «وفات » است.بعضی ها خیال می کنند کلمه «فوت کرد» با «وفات کرد» یکی است.نه، فوت یک معنی دارد و وفات معنی دیگر، و این معنی که عرض می کنم در لغت فوت نیست، در لغت وفات است، و قرآن راجع به مردن، کلمه «توفی » را به کار می برد که از ماده «وفات » است نه از ماده «فوت » . «فوت » معنایش از دست رفتن است.می گوییم: «نماز من فوت شد» یعنی از دستم رفت.
یا می گوییم: «فلان عمل از من فوت شد» ، «فلان شخص از مکه آمد و من می خواستم به دیدن او بروم ولی در اثر گرفتاری این دیدن از من فوت شد» . «از من فوت شد» یعنی از دستم رفت.ما اگر به «مردن » کلمه فوت را اطلاق می کنیم-که قرآن اطلاق نمی کند-به اعتبار این است که مرده را از دست رفته تلقی می کنیم.نسبت به ما همین طور است، یعنی کسی که می میرد، از دست ما می رود.وقتی می گوییم «فلانی فوت شد» یعنی از دست ما رفت.ولی قرآن مکرر کلمه «توفی » را به کار می برد. «توفی » با «وفات » از یک ریشه است. «توفی » درست نقطه مقابل «فوت » را می رساند، یعنی چیزی را قبض کردن و تمام تحویل گرفتن.مثلا اگر شما از کسی طلبکار باشید و طلبتان را از او بگیرید، می گویند استیفا کرد. «استیفا» هم از این لغت است.اگر تمام طلبتان را بگیرید نه اینکه نیمی از آن را بگیرید و نیمی را نگیرید، می گویند توفی کرد یعنی استیفا کرد.پس «توفی » و «استیفا» به معنی از دست رفتن نیست، بر عکس، چیزی را به تمام و کمال تحویل گرفتن است.قرآن همیشه «مردن » را «کامل تحویل گرفتن » تعبیر می کند.لهذا می فرماید: الله یتوفی الانفس حین موتها خدا نفوس را در وقت مردن به تمام و کمال تحویل می گیرد.آیه ای هست در سوره سجده: و قالواء اذا ظللنا فی الارض آیا آن وقتی که ما گم شدیم در زمین(فقط همان بدنش را می بیند)پراکنده شدیم، هر ذره مان به جایی رفت که پیدا شدنی نبود ائنا لفی خلق جدید بار دیگر خلق می شویم، زنده می شویم، محشور می شویم؟قرآن می گوید: بل هم بلقاء ربهم کافرون بلی اینها لقاء پروردگار را که قیامت است منکرند.به اینان جواب بده: قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون (2) بگو اشتباه کردی که آن پراکنده شده را خودت دانستی. تو آن نیستی.آنچه که تو، تو هستی به آن، چیزی است که فرشته ما او را تحویل گرفته و با خودش برده است.از این آیه و آیاتی نظیر آن، کاملا فهمیده می شود که در قرآن، مردن، وفات است نه فوت; از وفات هم کمی بالاتر، «توفی » است.یعنی «مردن » از دست رفتن نیست; نسبت به ما از دست رفتن است اما از نظر شخص متوفی تحویل داده شدن است، تحویل گرفته شدن است از یک عالم دیگر.فرشتگان الهی می آیند او را تحویل می گیرند و می برند.
مساله روح
اینکه اشخاصی می گویند در کجای قرآن مسئله روح مطرح است; در خیلی جاهای قرآن مطرح است.از جمله همین جاست که مردن را توفی تلقی می کند، می گوید ما تحویل گرفتیم و به تمام و کمال هم تحویل گرفتیم، نه اینکه بگوید شخصیت انسان عبارت است از روح و بدن، نیمی از آن را تحویل می گیریم، نیم دیگرش را رها می کنیم تا تکه تکه شود. اصلا آن تکه تکه شده را جزء شخصیت انسان حساب نمی کند.
تعبیر «توفی » مکرر در قرآن آمده است.در یک جا می فرماید:
الله یتوفی الانفس حین موتها .در جای دیگر می فرماید: قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم در یک جا می فرماید: ان الذین توفیهم الملائکة ظالمی انفسهم در اینجا هم که می فرماید:
و لو تری اذ یتوفی الذین کفروا الملائکة...
بنابراین در قرآن مسئله روح مطرح است و مردن از نظر قرآن فوت نیست، از باب اینکه شخصیت انسان تنها بدن و تشکیلات و ترکیبات بدنی نیست، و الا از نظر بدنی در اینکه مردن، فوت و متلاشی شدن و از دست رفتن است شکی نیست; ولی قرآن می گوید مردن مساوی است با تحویل گرفتن به تمام و کمال شخصیت انسان بدون اینکه ذره ای از آن مانده باشد.
شخصی آمد خدمت امیر المؤمنین علی علیه السلام و عرض کرد:
یا امیر المؤمنین!من در بعضی از آیات قرآن یک تناقضی می بینم و از این جهت مضطرب و ناراحت شده ام.می بینم یک مطلب را قرآن در جاهای مختلف به صور مختلفی بیان کرده است که با هم نمی خواند.
فرمود:چه مطلبی؟بگو تا جواب بدهم، (ظاهرا در ابتدا حضرت خیلی از او تقدیر کردند که سؤال طرح می کند)عرض کرد:مسئله مردن و قبض روح.من در یک آیه می بینم قرآن می فرماید: الله یتوفی الانفس حین موتها یعنی خدا نفوس و ارواح را قبض می کند و تحویل می گیرد.در اینجا قبض روح را به خدا نسبت داده است و می گوید قابض الارواح خود خداوند است.در آیه دیگر می فرماید: قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم بگو قبض روح شما را ملک الموت [انجام می دهد] ; فرشته ای که موکل برای قبض روح و میراندن افراد است قبض روح می کند.همچنین آیات دیگری است که با هر دوی اینها منافات دارد، مثل اینکه می فرماید: ان الذین توفیهم الملائکة ، یا همین آیه مورد بحث که می فرماید: و لو تری اذ یتوفی الذین کفروا الملائکة... در این آیات می گوید فرشتگانی می آیند و روحها را قبض می کنند.صحبت از فرشتگان است نه یک فرشته.پس در یک جا می گوید خود خدا قبض روح می کند، در جای دیگر می گوید ملک الموت (3) و در یک جا می گوید عده ای از ملائکه چنین کاری می کنند.کدامیک از اینها قبض روح می کنند: خدا یا ملک الموت یا عده ای از ملائکه؟
فرمود تو اشتباه کرده ای.این سه تا با همدیگر منافات ندارد.
آنچه که ملک الموت می کند، به امر و اراده خداست، از پیش خود کاری نمی کند.او مجری اراده پروردگار است بلکه مجرای اراده پروردگار است.فرشتگان نیز مجری اوامر و جنود ملک الموت هستند، و ملک الموت امر پروردگار را به وسیله آنها انجام می دهد.در مقام تشبیه -که تشبیه ناقص و ضعیفی است-مثل این است که یک کسی که در راس یک مملکت قرار گرفته است فرمانی را خطاب به یک استاندار صادر می کند و استاندار به وسیله فرماندارها آن امر را اجرا می کند.این عمل را، هم می شود به فرماندارها نسبت داد، هم به استاندار و هم به آن شخص اولی که فرمان را صادر کرده است.البته همان طور که عرض کردم این تشبیه، تشبیه رسایی نمی تواند باشد.یعنی هیچ چیزی را نمی شود به خدا تشبیه کرد.ولی مطلب این است که کار جهان نظام دارد، نظام علت و معلول.هر چیزی در جا و پست خود کار خودش را انجام می دهد و همه مجری امر و اراده پروردگار هستند.
بنابراین این آیه از آن آیاتی است که قبض روح را نه به خدا نسبت داده است نه به ملک الموت، بلکه به گروهی از فرشتگان که به امر ملک الموت، امر الهی را اجرا می کنند نسبت داده است.
عالم برزخ
مطلب سوم اینست که از آیات قرآن کاملا این مطلب استفاده می شود که غیر از دنیای قیامت که در آن به حساب کلی افراد رسیدگی می شود، دنیای دیگری در بین این دنیا و دنیای قیامت وجود دارد که آن را اصطلاحا می گویند عالم برزخ.برزخ یعنی حائل و واسطه.عالم برزخ یعنی عالمی که در بین عالم دنیا و عالم آخرت قرار گرفته.و لهذا در عالم برزخ هم با اینکه هنوز حساب کلی افراد رسیدگی نشده است و در قیامت باید رسیدگی بشود، افراد مختلفند، بعضی متنعمند و بعضی معذب.این است که فرموده اند: القبر اما روضة من ریاض الجنة، او حفرة من حفر النیران عالم قبر برای انسان یا به منزله باغی است از باغهای بهشت و یا به منزله گودالی است از گودالهای جهنم.اهل سعادت، از همان آن توفی و مردن، سعادتشان شروع می شود، و اهل عذاب، از همان آن مردن، عذاب برزخیشان آغاز می گردد.این آیه بر همین مطلب دلالت می کند.قرآن نمی گوید که قبل از قیامت، مردم، چه سعید و چه شقی همین طور منتظر نگهداشته می شوند برای محاکمه نهایی و تا آن وقت همه در یک حالت انتظار بسر می برند.و لهذا می فرماید اگر ببینی آن زمان را که فرشتگان می آیند اخذ می کنند، توفی می کنند، تحویل می گیرند به تمام و کمال کافران را و فقط بدنشان می ماند که بعد می پوسد، و اینها را معذب می دارند (عذاب عالم برزخ).این بدن دیگر در کار نیست ولی معذلک عذابش هست. یضربون وجوههم و ادبارهم از پیش رو و پشت سر، اینها را می زنند و به آنها می گویند عذاب سوزان را بچشید. ذلک بما قدمت ایدیکم، و ان الله لیس بظلام للعبید .این آیه دو فراز دارد:یکی ذلک بما قدمت ایدیکم و دیگر: و ان الله لیس بظلام للعبید .این دو فراز مکمل یکدیگرند.وقتی که صحبت عذابهای دردناک می شود، فورا به ذهن انسان می آید که چرا خدا چنین عذاب می کند؟آیا این العیاذ بالله ظلم نیست از طرف خداوند؟قرآن همیشه اینطور جواب می دهد: ذلک بما قدمت ایدیکم اینها همه به موجب آن چیزهایی است که دستهای خودتان آنها را پیش فرستاده است، یعنی تمام این عذابها و متقابلا نعیمها، عذابها و نعیمهایی است که به دست خودتان آنها را پیش فرستاده اید.خدا هرگز به بندگان خودش ظلم نمی کند.
آیات قرآن که این مطلب را می رساند زیاد است.در قرآن، همیشه عموم مشیت الهی به چشم می خورد یعنی قرآن در مسئله مشیت الهی چنین نیست که مثلا ثنوی باشد و بگوید بعضی امور تحت مشیت الهی است ولی بعضی دیگر تحت مشیت الهی نیست; بلکه می گوید همه چیز تحت مشیت الهی است ولی انتساب هر چیزی به اراده خداوند از مجرای سبب و علت خودش است.کارهای بشر هم انتسابش به خداوند از طریق خود بشر و اختیار و اراده اوست.
آیا اسلام یک دین جبری است؟
بعضی افراد که فقط آیاتی را می بینند که می گوید همه چیز به اراده خداست، خیال می کنند که قرآن چون فرموده همه چیز به اراده خداست پس قائل به اسباب و مسببات و از آن جمله قائل به اختیار و اراده بشر نیست.مخصوصا اروپاییها اغلب وقتی درباره اسلام اظهار نظر می کنند اسلام را العیاذ بالله یک دین جبری معرفی می کنند یعنی دینی که برای بشر هیچگونه اختیار و اراده ای قائل نیست.ولی واضح است که این، یک تهمت به قرآن است.من در کتاب کوچک «انسان و سرنوشت » این مسئله را تا اندازه ای بحث کرده ام.قرآن به شکلی عموم مشیت الهی و عموم قضا و قدر را قائل است که هیچگونه منافاتی بین آن و اختیار و اراده بشر ن
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 580]