واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: بيان ابن داود صاحب سنن ابن داود :
ابوداود، سليمان بن طيالسى سنن معروف خود مى گويد :
«على بن ابى طالب فرمودند : آيا نمى خواهى كه از خودم و از فاطمه دختر پيامبر اسلام بگويم ؟
او با آنكه عزيزترين فرد در نزد پيامبر اسلام بود ، در منزل من از فرط دستاس كشيدن (چرخاندن آسياب دستى) دستش زخمى شد، و از فـــرط حمل آب با كوزه شانه اش متألم گرديد، و از جارو كشيدن و نظافت خانه لباسهايش كهنه شد. شنيديــم كــه خدمتگزارانى پيـش رســول خـــدا هستند. فاطمه به سراغ پدر رفت تا كمكى از او دريافت كند و يكى از ان خدمتگزاران را براى كمك در كارهاى خانه از پدر بخواهد. ولى وقتى كـه به حضور پدر رسيده بود ، با جوانانى در آنجا برخورد كرده و از فرط حجب و حيا خجالت كشيده بود درخواست خــود را بــازگو كند ، و بــدون ابـراز مطلب بازگشته بود.» (1)
1ـ سنن ابى داود ، ج 2، ص 334
بيان بخارى در كتاب صحيح :
بخارى، ابوعبداللَّه محمد بن اسماعيل در صحيح معروف خود، جزء پنجم، ص 17 باب فضائل صحابه (چاپ مكه به سال 1376) با سندهاى خاص خود نقل مى كند كه پيامبر اسلام فرمودند :
«فاطمه پاره ى تن من است ؛ هر آن كس كه او را به غضب وادارد مرا خشمناك ساخته است.»
بخارى در موارد متعددى از كتاب خود ، از جمله در ج 3 ص 146 و در جزء چهارم ص 203 نقل مى كند كه پيامبر اسلام فرمود :
فاطمه پاره ى تن من است ، هر آن كس كه او را به غضب وادارد مرا ناخشنود كرده است.»
و در جزء پنجم ص 20 مى گويد : «فاطمه بانوى زنان بهشتى است.»
بيان ترمذى در كتاب صحيح :
ترمذى، يكى ديگر از ارباب سنن در صحيح خود در اين باره مى گويد :
«از عايشه سؤال شد كدام يك از مردم ، محبوبترين افراد در نزد رسول خدا بودند ؟
گفت : فاطمه، پرسيده شد : از مردان ؟ گفت: همسرش على.»
الاسلام والشيعة محمود شهابى.
بيان مسلم در كتاب صحيح :
مسلم بن حجاج قشيرى (م 261 ه) يكى از ارباب صحاح ششگانه در صحيح معروف خود مى گويد : «فاطمه پاره ى تن پيامبر است. پـيـامـبـر را مى رنجاند كسى كه او را رنجانده باشد و پيامبر را خوشحال مى سازد كسى كه زهرا را خوشحال كرده باشد.»
بيان احمد بن حنبل :
احمد بن حنبل امام و پيشواى فقه اهل سنت ، در جزء سوم مسند خود ، با اسناد خاص خويش از مالك بن انس نقل كرده است :
«شش ماه بود كه پيامبر اسلام ، هر روز هنگامى كه به نماز صبح مى رفتند ، از درب خانه ى فاطمه عبور مى كردند و مى فرمودند :
«نماز! نماز! اى اهلبيت» ... و آنگاه آيه ى «انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» را تلاوت مى فرمودند.»
بانوى اسلام از ديدگاه سليمان كتانى انديشمند مسيحى :
دربـــاره ى شخصيت ممتاز زهراى اطهر (ع) ، گفتارها و نوشتارها و اظهارنظر ها، چه از دوست و چه از دشمن- به ويژه دشمن دانا و با انصاف - بسيار فراوان است. در جهان انديشه و علم و پژوهش، وجود ذيجود فاطمه (ع)، محور برخورد آراء و افكار گوناگون گرديده و ميدانهاى گستردهاى را براى قلمفرسايى هاى پرشور ايجاد كرده است.
هم اكنون كه نگارنده، مشغول تنظيم اين بخش از گفتارهاى كتاب حاضر است ، دهها كتاب مختلف ، از نويسندگــان و متفكران اطـراف و اكناف جهان را پيش روى خود دارد ، كه در فصل فصل هر كدام از اين كتب و رسالات، شخصيت و زندگى پربار و افتخارآميز آن حضرت ، از ابـعـاد مختلف مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است. از آنجا كه نقل و بررسى مجموع آن گفته ها و نوشته ها ، در اين مجال اندك به هيچ وجــه مـمـكن و ميسر نيست ، ناگزير سعى مى شود كه در اين فصل كتاب ، برخى از نقطه نظر هاى چند تن از انبوه نويسندگان و متفكران مختلف، به اختصار نقل و بازگويى شود. با اين اميد كه خوانندگان اين نوشتار، تنها با مختصرى از بازتاب عظمت روح و شموخ مقام علمى و معنوى و مـذهبى آن بــانوى بزرگ اسلام ، در جهان تحقيق و نگارش آشنا شوند و انعكاس نيمرخ آن چهره ى درخشان را در آئينه ى كتاب ها و رسالات نظاره كنند.
در ايـن بــخــش ، نــخــسـت قسمتى از آراى دانشمندان غـيـر اسلامى بــازگــو مى شود و سپس آرا و نظرات مشاهير صاحب نظران اسـلامى منعكس مى گردد.
نخست از يك نويسنده و شاعر و اديب مسيحى بــه نـــام «سليمان كتانى» كه داراى تأليفات مشهور و موفقى در چهره نگارى شخصيت هاى اسلامى است ، مطلب را آغاز مى كنيم.
براى آشنايى با وى لازم به تذكر است كه : چند سال قبل ، كتابخانه ى عربى اسلامى در نجف اشرف، مسابقه اى در ميان عموم نويسندگـان عرب ترتيب داد ، تا درباره ى شخصيت والا و ممتاز مولاى متقيان على بن ابيطالب (ع) قلمفرسايى كنند.
در آن مسابقه ، نويسنده ى چيره دست لبنانى و اديب و شاعر صاحب انصاف نصرانى ، آقاى سليمان كتانى ، بــا نــوشتـن كتابى تحت عنوان «الإمام عـلـى نبراس و متراس» شركت جست. پس از بررسى تمام كتب و آثار شركت داده شده در مسابقه ، كـتـاب سلـيـمـان كتانى مـقــام نخست را به دست آورد و نويسنده مزبور برنده ى جايزه ى اول شد.
بار دوم ، همان كتابخانه ، نگارش كتابى را در مورد شخصيت درخشان بانوى بزرگ اسلام، فاطمه زهرا (ع) به مسابقه گذاشت و نويسندگان و محققان و شخصيت هاى علمى و ادبى متعددى در اين مسابقه شركت جستند. اين بار نيز نويسنده ى مسيحى نامبرده بــا نـوشـتــن كتابى تحت عنوان «فاطمة الزهرا ، وترٌ فى غمدٍ» (فاطمه زهرا ، زهى در نيام) مقام نخست را به خود اختصاص داد و برندهى جايزه شد.
گرچه در اين گزينش ها، در مرحله ى اول احتمال تشويق كردن يك فرد مسيحى كه در عالم مسايل اسلامى به تحقيق و نگارش پرداخته است بى وجه نيست. و بــاز گــرچــه همين امر ، در صورتى كه نوشته هاى شركت كنندگان در مسابقه در سطح مساوى و برابر قرار داشته باشند ، خود مى تواند مجوز برنده شدن يك فرد مسيحى در مسابقه باشد ، ولى با مطالعه ى كتاب مزبور روشن مىشود كه اين حد اطلاعات و آگاهى و اين شور و حماسه قابل تحسين است كه يك فرد بيگانه و خارج از اسلام ، آنچنان از غناى فرهنگى و ادبى و احساسى و عـاطـفـى ســرشار باشد كه در مورد يك شخصيت اسلامى كتاب بنويسد و در جمع نويسندگان مسلمان شركت جـويـد و عـرض وجــود كند و تا حدود زيادى هم به حقيقت مطلب برسد. لذا اگر كتاب او حائز مقام اول و برنده ى جايزه مى گردد ، جاى حرفى و بحثى نيست ، چــرا كــه شخصيت زهرا اطهر (ع) يك شخصيت جهانى و الهى است كه عموم مردم در مورد او حق اظهار نظر و قلمفرسايى دارند ، و سخن دوست را ، از هــر زبـــان و قلمى كه انسان بشنود و بخواند ، زيبا و پسنديده است و مصداق «الفضل ما شهدت به الأعداء» خواهد بود.
امروزه كه شخصيت جميله بوپاشاها ، اينديرا گاندى ها، فلورانس ها ، اليزابت ها و بنت الهدى ها و نظاير آن در سطح وسيعى از جـهــان مورد تجزيه و تحليل قرار مى گيرد ، آيا جا ندارد كه شخصيت فوق العاده والاى اين بانوى بزرگ اسلامى در عرصهى جهانى مورد معرفى و شناسايى قرار گيرد ؟
نـويـسـنده ى مورد بحث ، درباره ى شخصيت زهرا ، شعر و حماس به كار مى برد ، سمفونى احساساتش اوج مى گيرد و بـهـتـريـن شـورهـا و عواطف شاعرانه را نثار او مى كند ...
او در آغاز كتابش مى نويسد :
«فاطمه ى زهرا (ع) مقامى والاتر از آن دارد كه سندهاى تاريخى و روايتى به سوى او اشاره كنند و گرامى تر از آن است كه شرح حال گونه هـا به جانب وى راهنما باشند. فاطمه (عليهاالسلام) را همين چهارچوب كافى است كه : وى دختر محمد (ص) و همسر على (ع) و مادر حسن و حسين (ع) و بزرگ بانوى جهان است.» (1)
و در پايان كتابش مى گويد : «فاطمه ، اى دخت مصطفى ! اى روشنترين چهره اى كه زمين را بر روى دو كتف خود بلند كرد ، تــو جــز دو نـوبــت براى زمين لبخند نزدى : يك بار در سيماى پدر ، آن دم كه در بستر آرميده بود و تو را مژده ى قرب وصل مى داد لبخند زدى ؛ و لبخندى ديــگــر ، بدان هنگام گرداگرد لبان تو مى گرديد كه جان بر لب داشتى و واپسين دم خويش را فرو فرستادى ... تو هميشه با محبت زيست كردى ، تـو با پاكى و پاكدامنى زيستى ، براى پاكيزه ترين مادرى كه دو ريحانه زادى و پروردى و بر قامت آن دو جامه اى از خز بخشندگى پوشاندى ...
تو زمين را همراه با لبخندى استهزاآميز رهـا كردى و به ابديت پيوستى ، اى دختر پيامبر ! اى همسر على! اى مادر حسن و حسين و اى بزرگ بانوى بانوان همه جهانها و اعصار» (2)
و باز در جاى ديگر مى نويسد : «قهرمانى نيرويى نيست كه مستند به تن و بازو باشد ، يا مستند به تــاج و تخت ، بلكه قهرمانى چيزى اسـت كه منطق عقل ، رشد و فهم را به كار گيرد ، آنگاه هدف ها را تعيين كند و برنامه را ترسيم نمايد ؛ و قهرمانى زهرا ، چيزى جــز اين معنى بزرگ نبود. از اين رو از هر چه عامل روشنايى ديگران مى شد بهره گرفت ، بى آنكه بازوان ناتوان و نزار و پهلوهاى لاغر و نحيف وى در ايـن خواست از مؤثر باشد.» (3)
1ـ كتاب «فاطمة الزهراء وترٌ فى غمد»، پيشگفتار، ص 3.
2ـ ص 205 ترجمهى همان كتاب.
3ـ ص 211 همان ترجمه
لوئى ماسينيون محقق فرانسوى :
مستشرق و پژوهشگر مـعروف فرانسوى ، لويى ماسينيون كه مدتى از عمر خود را وقف شناخت حضرت فاطمه ى زهرا (عليهاالسلام) ساخته ، در زمينه ى شناخت آن حـضـرت ، بــا گـام هاى تحقيق پيش رفته و تلاش و كوشش بسيار به عمل آورده است. وى رساله ى محققانه اى در مورد مباهله ى مسيحيان «نجران» با پيامبر اسلام ، كه در سال دهم هجرى در مدينه صورت گرفت ، نوشته كه در آن نكته هـــاى جـالـب توجه فراوانى مطرح شده است. در آن رساله مى گويد :
«اوراد و دعاهاى ابراهيم (ع) از وجود دوازده نور كه منشعب از فاطمه هستند خبر مى دهد ...
تورات موسى از آمدن محمد (ص) و دختر پربركت او ، و دو آقازاده به مانند اسماعيل و اسحق (حسن و حسين) نويد مى دهد ...
و انــجــيــل هـــاى عـيـسـى (ع) از آمــدن احـمـد (ص) نــويد مى دهد و نيز بشارت مى دهد كه دختر پربركتى خواهد داشت كه دو پسر به دنيا مى آورد ...» (1)
1ـ شخصيات قلقه عبدالرحمن بدوى و ضميمهى آن «المباهله» تأليف لويى ماسينيون چاپ ميلان به سال 1944، ص 179
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 145]