تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 1 بهمن 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كه بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم را با اعتقاد و دوستى محمد و آل پاكش و با تسليم در ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855386711




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خاطرات یک پزشک قانونی | واقعی ، دنباله دار


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: pay off

عبدالله مرد میانسالی بود که سابقه خوبی نداشت.زمانی که فهمید فرزندانش بزرگ شده اند ونیاز به پدری لایق دارند تصمیم به برگشت گرفت.تا حدی هم موفق بود ولی افسوس که نتوانست اعتیادش را ترک کند.زمین کشاورزی داشت که در ان کار می کرد و به سختی زندگی رافقط می گذراند.بیشتر از همه نگران دختر بزرگش مریم بود که حالا هفده سال داشت و اخیرا در درسهایش افت کرده بود.بیشتر توی خودش بود و به اطراف توجهی نداشت.گاهی اوقات حالش بد میشد و اوق میزد ولی حتی مادرش هم سر از کارش در نمی اورد. سرنوشت عبدالله را سر همان مواد لعنتی به زندان کشاند ولی مدت حبسش زیاد نبود. دران ایام در زندان باجوانی اشنا شد که به جرمی دیگر در انجا بود. جرمی انقدر سنگین که به این زودیها احتمال ازادیش نمیرفت:اغفال دختران جوان وتعرض به انها.جوان که نامش بهرام بود انقدر جسور شده بود که هر شب شرح جنایات خود را با اب وتاب برای هم بندیهایش تعریف می کرد.عده ای با حرفهایش سرگرم می شدند وعده ی ابراز تاسف می کردند.عبدالله اما احساس خاصی نداشت. او بیشتر به این فکر می کرد که تا چند روز دیگر ازاد میشود وبه نزد خانواده اش بر می گردد.اما داستان شب اخر بهرام سرنوشت راطور دیگری رقم زد.داستان اغفال دخترکی روستایی به نام مریم وتجاوز به او وباردارشدنش.حال عبدالله با بقیه متفاوت بود .دندانهایش قفل شده بود. نای ایستادن یا حتی نشستن را نداشت . دیگر حرف های ان جوان را نمی شنید. کسی نمی داند ان شب بر عبدالله چه گذشت.نای رفتن به خانه را نداشت. ارزو میکرد زمان برگردد وگذشته ها را جبران کند.به اتفاق همسرش مریم را به بیمارستان می برند سونوگرافی انجام میدهند. ان کابوس واقعیت داشت وتا دو ماه دیگر نوزاد به دنیا می امد.هنوز ان روز در خاطرم هست که از بیمارستان تماس گرفتند و خبر تولد نوزادی را دادند که همراهانش کسی را به عنوان پدر معرفی نکردند. تا به بیمارستان برسیم مادر ونوزاد وهمراهان گریخته بودند.چند روز بعد اما جسد بی جان عبدالله را اوردند ومی گفتند که سکته کرده است.
یکسال بعدوقتی حکم اعدام ان جوان شیطان صفت امد بر خلاف دفعات قبل از رفتن سر صحنه اعدام ناراحت نبودم. دستبند به دست جلویم ایستاده بود. چند سئوال پرسیدم وگفتم که ایا حرف دیگری دارد؟
نگاهش را از من برنمی داشت یکسال از من کوچکتر بود. نمی دانم به چه فکر میکرد امافکش می لرزید واهسته گفت :دکتر می ترسم یه امپول بهم بزن.حرفهای زیادی برای گفتن داشتم .از دخترهایی که توسط او بی ابرو شده بودند از خانواده هایی که از هم پاشیده بودند از عبدالله بیچاره که دق کرد ومرد. ولی ترجیح دادم چیزی نگویم فقط بانفرت گفتم :زیاد طول نمی کشه.
هوا گرگ ومیش بود بادی می وزید وپیکر بی جان بهرام را بر بالای دار تکان میداد.
پایان خاطره






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 127]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن