محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846042327
رابطه شخصيت با نظامهاى ارزشى از ديدگاه آلپورت
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
رابطه شخصيت با نظامهاى ارزشى از ديدگاه آلپورت
(با نگاهى ويژه به ارزش دينى)
رحيم ميردريكوندى
نشو و نماى آلپورت
گوردن آلپورت (Gorden W. Allport, 1967-1897) در ايالت ايندياناى امريكا متولد شد و تقريبا تمام دوران زندگى حرفهاىاش را در دانشگاه «هاروارد» سپرى كرد. او دانشنامه دكترى (PhD) خود را براساس نظريهاى تحت عنوان «يك مطالعه تجربى از صفات شخصيت» از همين دانشگاه دريافت كرد. آلپورت به عنوان پلى بين گذشته و حال شناخته شده است و البته كسانى هم هستند كه آلپورت را جزئى از تاريخ روانشناسى مىدانند. آلپورت اولين كسى است كه در امريكا نظريه «صفات» را براى مطالعه شخصيت به كار برده است.
شخصيت از ديدگاه آلپورت
آلپورت در سال 1961 شخصيت را اينگونه تعريف كرده است: «شخصيت عبارت است از: سازمانى پويا در درون فرد و متشكل از نظامهاى روانى ـ جسمانى كه خصوصيات رفتار و تفكر فرد را مشخص مىكند.»
آلپورت شخصيت را آميزهاى از عوامل روانى ـ جسمانى مىدانست و معتقد بود كه اينها طورى به هم پيوند خوردهاند كه نمىتوان شخصيت را تنها ماهيتى تنكردشناسى يا روانى دانست. وى اضافه مىكند كه اين نظامهاى روانى ـ جسمانى در وجود انسان به طور تصادفى جريان ندارند، بلكه به طور منظّم و پويا سازمان يافتهاند. به همين دليل، شخصيت انسان داراى ويژگىهاى تداوم و قابليت انعطافپذيرى است كه به آن امكان تغيير و تحول مىدهد. آلپورت معتقد است كه شخصيت يك پديده انتزاعى نيست، بلكه سازهاى است كه مشاهدات ما را از اعمال و رفتار يك فرد خلاصه مىكند. منظور آلپورت اين نيست كه واقعا وجودى خاص در درون افراد هست كه افكار و رفتار آنان را تنظيم مىكند، بلكه مىخواهد حالت پويا و ديناميك بودن درون فرد را نشان دهد.
علاوه بر اين، رفتار و شيوه تفكر انسان يكى از ويژگىهاى او به شمار مىرود كه وى را از ديگران متمايز مىسازد و موجب تفاوتهاى فردى مىشود. اين تفاوتهاى فردى هسته اصلى نظريه آلپورت را تشكيل مىدهند. آلپورت ادعا مىكرد كه هيچيك از افراد بشر كاملاً شبيه به هم نيستند. او معتقد بود به جاى اينكه دنبال قوانينى بگرديم كه حاكم بر رفتار افراد باشند، بهتر است رفتار افراد را مورد مطالعه قرار دهيم.(1)
به نظر مىرسد كه آلپورت، بيش از آنكه به دليل ارائه نظريه خاص در شخصيت معروف شده باشد، به دليل موضوعات و اصولى كه مطرح كرده، مورد توجه است. او در طول زندگى حرفهاى و پربار خود، به جنبههاى انسانى، سالم و سازمان يافته رفتار انسان توجه كرد. اين طرز فكر در مقابل ديدگاهى است كه انسان را موجودى زيستى، روان رنجور، تنشكاه(2) و داراى رفتارى ماشينى تلقّى مىكند.(3)
آلپورت چهره مهمى در بسط مفهوم «سلامت روان»(4) به حساب مىآمد. وى روانشناس معروفى است كه به طور گسترده در مورد تعداد زيادى از حوزههاى شخصيت از قبيل خويشتن، انگيزش، ارزشها و شخصيت سالم مطلب نوشته است. آلپورت به دليل مطالعات گستردهاش در مورد شخصيت، لقب «پدر روانشناسى شخصيت» را به خود اختصاص داده است. شايد بتوان گفت: آلپورت اولين روانشناسى است كه اظهار داشت: روانشناس نبايد صرفا به مطالعه علايم گوناگون و انواع مرض بپردازد، بلكه بايد شخصيت سالم را مورد توجه قرار دهد.
اين در حالى بود كه فرويد (Freud) و عده ديگرى از روانشناسان فقدان علايم و فقدان تعارض را سلامت روان و وجود آنها را نشانه مرض روانى به حساب مىآوردند. فرويد همواره در درمانها و روش درمانى خود، به دنبال كشف علايم و ريشهيابى و تعليل آنها بود. فرويد براساس مشاهده مشكلات روانى متنوع كه در مراجعان خود مىديد و صحبت كردنهاى زياد با آنان در مورد گذشته و دوران كودكىشان، نظريه خود را در باب شخصيت بنياد نهاد و آن را گسترش داد. به عقيده فرويد، مرض و سلامت، و انسان سالم و انسان ناسالم فقط در كميّت ـ يعنى مقدار علايم مرض روانى ـ با هم تفاوت دارند، اما از لحاظ كيفى هيچگونه تفاوتى بين آنها وجود ندارد.
گروههاى شخصيتى
آلپورت برخلاف فرويد، معتقد است كه انسان سالم و انسان ناسالم با هم تفاوت كيفى دارند، نه تفاوت كمّى. آلپورت اين دو را با اصطلاحاتى مثل «شخص مريض» و «شخص سالم»(5) و سپس با «شخصيت سالم» و «شخصيت نوروتيك»(6) متمايز ساخت.
به عقيده آلپورت، تفاوتهاى كيفى ذيل بين اين دو گروه شخصيتى به چشم مىخورند:
1. شخصيت مريض (نوروتيك) تحت سلطه ناخودآگاه(7) است، در حالىكه شخصيت سالم به صورت آگاهانه هدايت مىشود و تحت خودآگاهى(8) قرار دارد.
2. شخصيت مريض حالتى از اجبار دارد و مىخواهد به شيوههايى عمل كند كه اين شيوهها ضد خود(9) به حساب مىآيند، در حالىكه شخصيت سالم به جاى اجبار و فشار، از آزادى و استقلال برخوردار است. و اين همان چيزى است كه وى را به طرف نتايج مثبت (و نه ضد خود) هدايت مىكند.
3. منبع انگيزش براى شخصيت بيمار نوعا در گذشته است و حال آن كه منبع انگيزش شخصيت سالم عمدتا در آينده است.
به دليل همين تفاوتهاى اساسى بين شخصيت سالم و شخصيت ناسالم است كه آلپورت معتقد است: فهم روان سالم از طريق مطالعه مرض، امرى غير ممكن است.(10)
آلپورت عقيده داشت كه بايد يك مطالعه تمام عيار و كاملاً مستقل در مورد خود شخصيت سالم انجام بگيرد. وى در خلال مطالعات زيادش بر روى سلامت روان، به اين نتيجه رسيد كه به جاى اصطلاح Healthy personality (شخصيت سالم) اصطلاح Mature personality (11) (شخصيت بالغ و كامل) را به كار ببرد.
ويژگىهاى شخصيت بالغ
طبق ديدگاه آلپورت شخصيت بالغ داراى صفات و ويژگىهاى ذيل است؛ ويژگىهايى كه به عقيده آلپورت كاملاً با هم مرتبط هستند:
1. بسط و گسترش خويشتن(12)
طبيعى است كه هر انسانى خود را دوست دارد و از خويش مراقبت مىكند. وى مسائل و موضوعات خود را مهم به حساب مىآورد، به اندازه توان خود كار مىكند تا هم از خودش مراقبت كند و هم به رفاه و راحتى برسد. بسط خويشتن اشاره دارد به اينكه درگيرى و مشغوليت فرد در موضوعاتى است كه بيرون از «خود» وجود دارند. چنين فردى خالصانه و صادقانه با موضوعى كه خارج از خويشتن خويش است، مشغول شده، مقدارى از نيرو و وقت خود را صرف آن مىكند. آلپورت چنين چيزى را «درگيرى اصيل و صادقانه» مىنامد.
2. ارتباط گرم و صميمى خود با ديگران(13)
به عقيده آلپورت، فرد سالم و كامل قادر است به صورت صميمانه با ديگران ارتباط برقرار كند. وى ارتباط با ديگران را به دو نوع تقسيم مىكند:
الف. Intimacy يعنى نزديكى، صميميت و عشق به ديگران؛
ب. Compassion يعنى همدردى، دلسوزى و درك موفقيت ديگران.
Intimacy عشق و محبتى است كه فرد نسبت به نزديكان و خويشاوندان خود از قبيل پدر و مادر، فرزند، همسر و يا دوست صميمى دارد. فرد سالم به شيوهاى حقيقى و بىريا با ديگران ارتباط برقرار مىكند و به صورت واقعى به آنان عشق مىورزد. وى، هم به فكر رفاه و سعادت خويش است و هم به فكر رفاه و سعادت كسانى كه با آنها در ارتباط است. برخلاف فرد بيمار كه بيش از آنچه به ديگران محبت كند و به آنان عشق بورزد، نياز به عشق و محبت دارد. وى بيشتر گيرنده محبت است تا اينكه دهنده آن باشد. حتى اگر هم در مواقعى به ديگران ابراز محبت كند، محبت آنان با شرط و شروط و انتظاراتى همراه مىباشد، در حالىكه عشق و محبتى كه به وسيله يك شخص كامل و سالم ابراز مىشود به صورت خالصانه و آزادانه و بدون هيچ گونه شرط و شروط و توقّعاتى مىباشد.
Compassion شامل درك موقعيت اساسى انسان است و به معناى احساس قرابت و نزديكى با تمام افراد مىباشد. فرد كامل و سالم ضعفها و قوّتها، شادىها و غمها، فرازها و نشيبهاى خود و ديگران را درك مىكند. او مىداند كه هم خودش و هم ديگران در زندگى با موفقيتها و شكستهايى روبهرو خواهند شد و حال آنكه فرد بيمار قدرت تحمّل ديگران را ندارد. وى نمىتواند ديگران را درك كند و ضعف آنان را دريابد. به عكس، انتظار دارد كه ديگران او را درك كنند و كاملاً با او همدردى نمايند.
3. امنيت روانى (آرامش درونى)(14)
آلپورت معتقد است كه فرد بالغ از لحاظ روانى و درونى ايمن و آرام است. وى عواطف خود را قبول داشته، به خوبى از عهده آنها برمىآيد؛ به اين معنى كه وى عواطف خود را تجربه نموده، هدايت كرده، و آنها را تحت اراده خودش به نمايش گذاشته، آنها را ابراز مىنمايد. او با عواطف خود در جنگ و كشمكش نيست. هيچگاه عواطفش بر او حاكم نمىشوند و از مهار او به در نمىروند. چنين فردى تمام جنبههاى خودش، ضعفها و قوّتهايش را مىپذيرد. وى نه به دليل شكستهايش مأيوس و زمينگير مىشود و نه به نقاط مثبت خويش مغرور مىگردد.
4. هوش كاركردى(15)
اين ويژگى به ميزان هوش و استعدادى اشاره دارد كه به فرد اجازه مىدهد قادر باشد در زندگى به وظايف خودش خوب عمل كند. به عقيده آلپورت، مهم نيست كه يك انسان از چه سطحى از هوش برخوردار باشد، بلكه مهم اين است كه چگونه بتواند از هوش خود استفاده نمايد و آن را به كار بگيرد. طبق ديدگاه آلپورت، يكى از كاركردهاى عمده هوش، حل مسائل روزمره زندگى است. وى معتقد است: براى اينكه هوش از كاركرد خوبى برخوردار باشد دو چيز لازم است: يكى درك درست واقعيت و شناخت موقعيت و ديگرى داشتن ذهنى شفّاف و روشن.
5. آگاهى از خود (بصيرت به خود)(16)
به عقيده آلپورت، فرد بالغ داراى يك فهم واقعبينانه از خود مىباشد. او قادر است خود را همان جور كه هست، ببيند؛ هم نقاط خوب و هم نقاط بد خودش را. آلپورت بيان مىدارد كه Self - insight ارتباطى است بين آنچه فرد واقعا هست و آنچه فكر مىكند مىتواند باشد (ارتباط بين خودِ واقعى و خودِ آرمانى.)
به عقيده آلپورت، شخصى كه به خود بصيرت دارد، معمولاً با ديگر افراد ارتباطات بهترى دارد. وى ارتباطات واقعترى را با ديگران برقرار مىكند و از طريق همين توانايى، بر ايجاد ارتباط واقعىتر، مىتواند ارزيابى واقعىترى از خود و ديگران داشته باشد. چنين شخصى در زندگى و مسائل مربوط به آن، صددرصد خشك و جدّى و غيرقابل انعطاف نيست، بلكه گاهى با حوصله و شوخ طبعى از كنار مسائل آن مىگذرد. چنين فردى هرگز ديگران را به مسخره نمىگيرد و آنان را ضايع نمىكند.
6. وحدت و يكپارچگى شخصيت(17)
آخرين و مهمترين معيار ويژگى يك شخصيت سالم و كامل وحدت و يكپارچگى شخصيت در زندگى است. براى فهم نظر آلپورت در مورد اصطلاح Unifying philosophy، فهم مفهوم و مراد وى از شخصيت لازم به نظر مىرسد.
طبق ديدگاه آلپورت، شخصيت يك نظام واحد روانى ـ جسمانى است كه فرد از طريق آن، با دنياى خويش در تعامل و ارتباط است. طبق اين تعريف، شخصيت يك نظام كلى است كه از دو زيرنظام روانشناختى و جسمانى تشكيل شده است. مثل هر نظام ديگر، نظام شخصيت نيز به شيوهاى واحد و متحد كار مىكند. بنابراين، اين زيرنظامها بايد در يك نظم و هماهنگى خاصى كار كنند تا نظام شخصيت بتواند عمل كند. عملكرد شخصيت تعامل با دنياى اطراف است براى ارضاى نيازها و رسيدن به اهداف. به عقيده آلپورت، براى اينكه شخصيت بتواند به يك شيوه واحد عمل كند، نيازمند وحدت و يكپارچگى است؛ يعنى همان چيزى كه آلپورت از آن به «Unifying philosophy» تعبير مىكند.
بايد توجه داشت كه آلپورت با اين اصطلاح درصدد اشاره كردن به فلسفه به معناى سنّتى آن نيست، بلكه مراد وى از اصطلاح مزبور يك نظام ارزشى كلى است كه به تمام زندگى، معنا و انگيزه مىبخشد.
نظامهاى ارزشى
آلپورت شش نظام ارزشى اساسى را تعيين مىكند. به عقيده وى تمام انسانهاى دنيا از اين شش نظام استفاده مىكنند و هيچ انسانى از اين شش نظام خارج نيست و غير از اين نظامهاى ارزشى كلى و اساسى، نظام ارزش ديگرى وجود ندارد. اين نظامها عبارتند از:
1. علم و دانش(18)
در اين نظام، فرد به علم و دانش، آن هم به جنبه نظرى و انتزاعى آن و نه معناى عملى و عينى آن، بها مىدهد. هدف عمده او تحقيق دانش و افزايش يافتههاى علمى است، به گونهاى كه اصلاً با جنبههاى كاربردى و عملى آنها كارى ندارد. وى تشنه علم و دانش است و صرفا مىخواهد كه بخواند و بخواند.
2. ارزشهاى سياسى (قدرت و سلطه)(19)
در اين نظام ارزشى، فرد به قدرت و سياست ارزش و اهميت مىدهد. وى عقيده دارد كه كسب قدرت و مهار دولتها و ملتها از مهمترين اهداف در زندگى مىباشند. هدف اصلى چنين فردى در زندگى، يادگيرى شيوهها و فنون جديد سياست و يافتن شيوهاى براى قرار دادن خود در يك موقعيت قدرت سياسى مىباشد.
3. ارزشهاى زيبايى شناختى (هنر)(20)
در اين نظام، فرد عقيده دارد كه زيبايى مهمترين و ارزشمندترين چيز در زندگى است. هدف اصلى وى در زندگى رشد توانايىهاى هنرى خود و درگير شدن با اعمال و حركاتى است كه زيبايى را در سطح عمومى و خصوصى افزايش مىدهد.
4. ارزشهاى اقتصادى (پول و ثروت)(21)
در اين نظام ارزشى، فرد به پول و ثروت بها مىدهد. هدف اصلى او در زندگى جمعآورى پول و ثروت زياد، تا جايى است كه امكان دارد. او به هيچ چيز غير از پول و ثروت نمىانديشد. حتى ممكن است از خواب و خوراك و خانواده خود بگذرد تا به پول بيشتر برسد.
5. ارزشهاى اجتماعى (شهرت و محبوبيت)(22)
در اين نظام، فرد به افراد و ارتباط بين آنان اهميت مىدهد. هدف اصلى وى در زندگى، رشد و گسترش ارتباطات دلسوزانه و محبتآميز با ديگران است. همچنين ممكن است چنين فردى درصدد يافتن راههايى باشد تا از طريق آنها رفاه و آسايش عمومى مردم را بالا ببرد. چنين فردى همواره به دنبال كسب رضايت مردم و كسب وجهه و موقعيت اجتماعى است.
6. نظام ارزشى دينى(23)
در اين نظام، فرد اعتقاد دارد كه ارزشهاى دينى، بالاترين، مقدّمترين و ضرورىترين ارزشها هستند. هدف اصلى او در زندگى اين است كه زندگىاش را به شيوهاى عملى كند كه با باورهاى دينىاش متحد و سازگار باشد.
آلپورت معتقد است كه نظام ارزش دينى به تنهايى قادر است شخصيت را سازماندهى كند. عملكرد يك نظام ارزشى وحدت بخشى به شخصيت و يكپارچه ساختن آن است. به عقيده آلپورت، همه اين نظامهاى ارزشى كلى به صورت مساوى قادر به يكپارچه سازى شخصيت نيستند. وى معتقد است: نظام ارزشى دينى تنها نظامى است كه مىتواند به صورت كامل و مستمر به شخصيت، وحدت و يكپارچگى ببخشد. وى ادامه مىدهد كه نظام ارزشى دينى به دو دليل عمده و اساسى، قادر به انجام اين كار است:
دليل اول اينكه دين با تمام جنبههاى زندگى انسان سر و كار داشته، در هر بخشى از زندگى، حرفى براى گفتن دارد. دين مىتواند فرد را در تمام تعاملاتش با دنيا، در تمام جنبهها راهنمايى و يارى كند. در بين تمام نظامهاى ارزشى، فقط نظام ارزشى دينى مىتواند در تمام جنبهها و در تمام زندگى راهنماى انسان باشد.
آلپورت اشاره مىكند كه دين يك احساس بزرگ و عمده است كه مىتواند تمام حقايق و تمام نظامهاى ارزشى ديگر را ارزيابى نموده، چهارچوب آنها را در زندگى مشخص نمايد.
به همين دليل، وى اصطلاح Master Sentiment (احساس بزرگ، عقيده عمده) را در مورد دين به كار مىبرد.
دليل دوم اينكه دين پديدهاى است كه با عالم بالا(24)، يعنى عالم غيرمادى نامحدود فوق طبيعى، مرتبط است.(25) نظام ارزشى دينى ساخته دست بشر نيست، اما ساير نظامهاى ارزشى ديگر ساخته و پرداخته دست بشر هستند. اين نظامها مجموعهاى از باورها هستند كه افراد بشر خودشان آنها را خلق كرده و طرحريزى نمودهاند. اين نظامهاى مصنوعى محدود و ناقص هستند؛ زيرا خالق آنها خود محدود و ناقص است. ولى به دليل آنكه نظام ارزشى دينى از منبع وحى و عالم بالا سرچشمه مىگيرد، مىتواند فهم انسان را بالا ببرد و به انسان كمال و تعالى ببخشد و بنابراين، قادر است به صورت كامل و تمام عيار انسان را درك كند و نيازها و خواستههاى او را ارضا نمايد. نظام ارزشى دينى مىتواند به صورت دايم انسان را با عالم بالا پيوند دهد.
اما نظامهاى ارزشى ديگر علاوه بر اينكه ناقص و محدودند، موقّتى نيز هستند؛ زيرا بر چيزهايى تأكيد مىكنند كه موقّتى و زايل شدنى هستند؛ مثل زيبايى، پول، ثروت، قدرت و شهرت كه همگى محدود و موقّتى مىباشند و سرانجام، با فرو ريختن آنها، اين نظامهاى ارزشى نيز فرو مىريزند و انسان نيز در مرحلهاى از زندگى به جايى مىرسد كه آنها را دور مىريزد و حتى گاهى از آنها متنفّر مىشود. وقتى يك نظام ارزشى فرو مىريزد انسان معتقد به آن نظام نيز سرخورده، نااميد و متلاشى مىشود. حتى ممكن است كه اقدام به خودكشى كند و رفتارهاى خود ويرانگر داشته باشد.
بسيارى از روانشناسان مثل يونگ (Jung)، فرانكل (Frankl) و تيليك (Tillic) اين اعتقاد آلپورت را، كه داشتن يك نظام ارزشى دينى بخش مهمى از سلامت روان به حساب مىآيد، مورد تأييد و حمايت قرار دادهاند.
يونگ نوشت: تمام مراجعان و بيماران بالاى 35 سال او فاقد معنا و استحكامى بودند كه ديدگاه مذهبى مىتوانست به آنها اعطا كند. به عبارت ديگر، اين مراجعان به سبب نداشتن يك ديدگاه مذهبى، معنا و استحكام خود را از دست داده و مريض شده بودند.
فرانكل نوشت: يكى از فراوردههاى جانبى دين كمك بىحساب به سلامت روان است. به عقيده وى، اين فقط محصول جانبى دين است، وگرنه محصول اصلى دين چيزهاى مهمترى است.
تيليك، كه يك روانشناس و فيلسوف بود، بيان داشت: ايمان و اعتقاد به خدا به تمام جنبهها و مسائل زندگى فرد و در نتيجه، به كل شخصيت انسان، عمق، جهت و وحدت مىبخشد. به عقيده وى، قدرت وحدت و يكپارچگى شخصيت فرد به ايمان و اعتقاد وى به خدا بستگى دارد؛ هرقدر ايمانش بيشتر و قوىتر باشد، توان وحدت و يكپارچگى شخصيت او نيز بيشتر و قوىتر است.
آلپورت در اينجا به يك نكته مهم و اساسى اشاره مىكند و با همين نكته است كه جواب معترضان و منتقدان به دين را مىدهد. او مىگويد: درست است كه نظام ارزشى دين بهترين نظامى است كه به شخصيت وحدت و يكپارچگى مىبخشد، ولى چنين نيست كه هر نوع از اعتقاد دينى بتواند از عهده چنين كارى برآيد. آلپورت خود متوجه بود كه بسيارى از افراد ادعا مىكنند كه به خدا اعتقاد دارند و از دين نيز پىروى مىنمايند. همچنين متوجه بود كه همه اين افراد سالم نيستند و از آن وحدت و يكپارچگى شخصيت، كه بخشى از شخصيت سالم و كامل به حساب مىآيد، برخوردار نيستند. حال سؤال اين است كه آيا عيب از دين است يا از افرادى كه ادعاى ديندارى مىكنند؟
پس از انجام تحقيقات در زمينه رابطه بين بىدينى و مرض روانى، آلپورت كشف كرد كه دو نوع اعتقاد دينى (جهت و گرايش دينى) وجود دارد: اعتقاد دينى ظاهرى(26) و اعتقاد دينى باطنى.(27)
«اعتقاد دينى ظاهرى» يك تعهد كاذب و عهد و پيمان دروغين نسبت به خدا و دين است كه در آن شخص از دين استفاده مىكند تا به ديگر اهداف خود برسد. فردى كه داراى جهت مذهبى ظاهرى(28) است، داراى ايمانى منافقانه نسبت به خدا و تعهدى رياكارانه نسبت به دين مىباشد. چنين فردى ادعا مىكند كه مهمترين ارزش در زندگى او، پرستش و عبوديت
عده زيادى از روانشناسان مشهور،
از جمله آلپورت، يونگ و ديگران
در روانشناسى خود، به خوبى از دين
دفاع كردهاند و بر اهميت آن در زندگى
فردى و اجتماعى انسان پافشارى نمودهاند.
خداوند از مجراى دينش مىباشد. اما حقيقت امر اين است كه ساير ارزشهاى غير دينى براى او مهمترند. وى از دين به عنوان يك ابزار استفاده مىكند تا به اهداف غير خدايى ـ يعنى اهدافى كه با ساير ارزشها مرتبط هستند ـ برسد. شخصى كه داراى يك تعهد مذهبى ظاهرى است، دين را به كار مىگيرد تا از طريق آن منافعى را كسب نمايد، اعمال و گفتار و نيات مذهبى از خود بروز مىدهد تا از اين طريق، منافع انسانى و حتى گاهى شيطانى خود را تأمين نمايد. و در يك كلام، او جانماز آب مىكشد، ولى با پنبه سر مىبرد. چنين شخصى در واقع، زير لواى دين و با نام دين، سعى و تلاشش و همّ و غمش اين است كه به اهداف سياسى، اقتصادى، اجتماعى، هنرى يا علمى برسد. به اعتقاد آلپورت، چنين جهتى و چنين اعتقادى نه تنها نمىتواند به شخصيت وحدت و يكپارچگى ببخشد، بلكه مىتواند منشأبيمارى روانى نيز باشد.
نوع ديگر اعتقاد دينى، «اعتقاد دينى باطنى» يا به تعبير ديگر، «جهت مذهبى باطنى»(29)، يك عهد و پيمان كامل و خالصانه نسبت به خدا و نسبت به شيوه مذهبى زندگى است. به عقيده آلپورت، جهت مذهبى باطنى يك جهت زنده و پوياست كه در تمام زندگى وجود دارد، نه اينكه به صورت عادت درآمده باشد.
آلپورت بيان مىدارد: شخصى كه داراى جهت مذهبى باطنى است، بيشتر علاقهمند است به دين خودش خدمت كند تا اينكه آن را به خدمت بگيرد. چنين جهتى يك پيمان جامع و كامل به حساب مىآيد كه از طريق آن، همه چيزهاى ديگر در زندگى به دست آمده، به نتيجه مىرسند. به عقيده وى، جهت مذهبى باطنى نمىتواند براى هيچ هدف ديگرى، حتى هدف رسيدن به سلامت روان، مورد استفاده قرار بگيرد؛ زيرا چنين جهتى يك جهت كاملاً خالصانه است كه فقط در جهت رسيدن به خدا مورد استفاده قرار مىگيرد. به عبارتى ديگر، مىتوان گفت: قصد و نيت افراد در جهت مذهبى آنان مهم است. اگر اين نيت يك نيت خالصانه خدايى باشد، جهت دينى آنان نيز باطنى و خالصانه خواهد بود و اگر اين نيت يك نيت رياكارانه باشد، جهت دينى نيز ظاهرى و رياكارانه خواهد بود.
به عقيده آلپورت، اگر شخصى تصميم بگيرد مذهبى باشد تا از اين طريق به سلامت روان برسد، جهت مذهبى او يك جهت مذهبى خالصانه نخواهد بود؛ زيرا وى در حال استفاده از دين است براى رسيدن به هدفى (به دست آوردن سلامت روان)، كه اين هدف، غير خداست.(30) از ديدگاه آلپورت، حتى چنين شخصى نيز در حقيقت، داراى جهت مذهبى ظاهرى بوده، در نهايت از لحاظ روانشناختى مريض به حساب مىآيد.(31) با وجود اين، خود آلپورت بيان مىدارد: اگر شخصى داراى گرايش و جهت مذهبى خالصانه باشد، محصول جانبى اين جهت خالصانه آن خواهد بود كه دين چنين شخصى را حفظ كرده، از او مراقبت مىنمايد و سلامت و روان را براى او به ارمغان مىآورد.
عده ديگرى از روانشناسان نيز با انجام مطالعات و تحقيقاتى در اين زمينه، نظريه آلپورت در مورد جهت مذهبى را تأييد كردهاند.
ويبى (Wiebe) و فِلك (Fleck) يافتهاند كه انسانهاى با گرايش و جهت مذهبى باطنى نسبت به انسانهاى با جهت مذهبى ظاهرى يا انسانهاى بىدين داراى سطح بالاترى از وحدت و انسجام و يكپارچگى شخصيت مىباشند.
مطالعات بولت (Bolt) با همكارى كرندال (Crandall) و رسميوزن (Rasmussen) و نيز با همكارى سودرستروم (Soderstrom) و رايت (Wright) نشان دادند افرادى كه جهت مذهبى باطنى دارند، در زندگى از سطح بالايى از اهداف برخوردارند. به عبارت ديگر، آنان داراى يك معناى محورى هستند كه به زندگىهاى آنان خط و جهت مىبخشد.
بنابراين، مىتوان گفت: طبق ديدگاه آلپورت، نظام ارزشى دينى مهمترين و وحدتبخشترين نظام ارزشى است، مادامى كه شخص داراى يك جهت مذهبى باطنى و يك اعتقاد دينى خالصانه باشد.
عدهاى از روانشناسان و جامعهشناسان دين را به باد انتقاد گرفتهاند و گفتهاند: دين نيرويى است كه فرد را از خود بيگانه مىكند. فرويد دين را نشانه مرض روانى به حساب آورد. به عقيده فرويد، انسان سالم كسى است كه دين ندارد؛ انسانهاى ديندار همه مريضاند؛ چون احساس گناه مىكنند، اضطراب دارند و قادر به تصميمگيرى نيستند.
ماركس (Marx) دين را به عنوان «افيون» افراد معرفى كرد.
مطالعات ديگرى كه به وسيله ديگران انجام گرفت، چنين نماياند كه انسان مذهبى نسبت به افراد غيرمذهبى، انسان ديندار در مقايسه با انسان بىدين، وابستهتر، كوته بينتر، كم ظرفيتتر، تسليمتر (آن هم به صورت كوركورانه) و تابعتر مىباشد.
آلپورت اعتقاد دارد كه تمام اين انتقادات و تمام اين ايرادات درست هستند، منتهى فقط موقعى كه جهت دينى فرد يك جهت دينى ظاهر باشد. اما ـ همانگونه كه بيان شد ـ اگر جهت دينى فرد يك جهت دينى باطنى و خالصانه باشد، نه تنها اين انتقادات وارد نيستند، بلكه دقيقا عكس آنها در مورد دين و فرد دينى صدق خواهد كرد.(32)
آلپورت عقيده دارد كه روانشناسى بايد انسان سالم و انسان دينى را مورد مطالعه عميق قرار دهد. روانشناسى وظيفه دارد شخصيت انسان را در ارتباط با دين تجزيه و تحليل كند. به عقيده وى، روانشناسى كه صرفا به مطالعه رفتارهاى مادى و يا مطالعه انسانهاى مريض و ناسالم بپردازد و به دين و ارزشهاى دينى اهميت ندهد، روانشناسى نخواهد بود. مگر مىتوان شخصيت انسان را عميقا بررسى نمود، بدون اينكه به مهمترين و بهترين عامل وحدتدهنده آن (دين)، توجه كنيم؟ در نهايت، به عقيده آلپورت، عمدهترين وظيفه روانشناس و روانشناسى بررسى شخصيت انسان، دين انسان و شخصيت دينى انسان است.(33)
نظريه
برخى تصور كردهاند كه روانشناسى و روانشناسان كاسه خود را از دين جدا نموده و در حوزه مطالعه و تحقيق خود، اصلاً كارى با دين و ارزشهاى دينى ندارند. اين گروه چنين گمان مىكنند كه روانشناسى نوعى علم است و بسان ساير علوم، نسبت به دين بىتفاوت مىباشد.
اما حتى در غرب نيز چنين چيزى به صورت صد در صد اتفاق نيفتاده است. عده زيادى از روانشناسان مشهور، از جمله آلپورت، يونگ و ديگران در روانشناسى خود، به خوبى از دين دفاع كردهاند و بر اهميت آن در زندگى فردى و اجتماعى انسان پافشارى نمودهاند. حتى آلپورت تا جايى پيش مىرود كه وظيفه اصلى روانشناسى را مطالعه دين و ارزشهاى دينى مىداند. همانگونه كه ذكر شد، به عقيده ايشان، مطالعه شخصيت و رفتار انسان بدون مطالعه دين او، يك مطالعه نادرست و يا دستكم يك مطالعه ناكافى است.
حال سؤال اين است كه چرا غرب و سياستمداران غربى در گذشته و حال، علاقهاى نداشتهاند كه از چنين روانشناسانى بزرگمثلآلپورتويونگو نتايج تحقيقاتومطالعاتآنهاو اصول روانشناختى كشف شده به وسيله آنان، سخنى به ميان آورند؟
··· پىنوشتها
1ـ آلن. اُ. راس، روانشناسى شخصيت (نظريهها و فرايندها)، ترجمه سياوش جمالفر، تهران، بعثت، 1373، ص 186ـ188.
2. Tension - reducing.
3ـ لارنس اى. پروين، روانشناسى شخصيت (نظريه و تحقيق)، ترجمه محمدجعفر جوادى و پروين كديور، تهران، رسا، 1374، ج 2، ص 7.
4. Mental Health.
5. The ill person and the healthy person.
6. The healthy personality and the neurotic personality.
7. The Unconscions.
8. The Conscious.
9. Self - defeating ways.
10ـ اين همان كارى است كه فرويد كرد. او مىخواست از طريق مطالعه چند انسان مريض، نتايج و قوانينى به دست آورد و سپس آنها را به تمام انسانهاى دنيا تعميم دهد.
11ـ Mature Personality يعنى: انسان كامل، سالم، بالغ، پخته شده.
12. Extension of the self
13. Warm relating of self to others
14. Emotional Security
15. Functional intelligence
16. Self - insight
17. Unifying philosophy
18. Theoretical value system
19. Political Values
20. Aesthetic Values
21. Economic Values
22. Social Values
23. Religious value System
24. Transcendent
25ـ آلپورت در زمان خود، به دليل مصالحى (از قبيل حمله و انتقاد شديد ديگران و جلوگيرى از تخريب و تكذيبهاى مغرضانه) اصطلاح God را به صورت مستقيم به كار نبرد و در مقابل، از اصطلاح "Transcendent" استفاده نمود.
26. Extrinsic religious belief
27. Intrinsic religious belief
28. Extrinsic religious orientation
29. Intrinsic religious orientation
30ـ البته مىتوان اين نكته را ياداور شد كه اگر هدف رسيدن به سلامت روان يا هر هدف سالم و انسانى ديگر، در مسير كمال و رسيدن به قرب خداوند قرار بگيرد، آيا باز هم هدفى غير خدايى و ناخالص به حساب مىآيد يا اينكه هدفى خالصانه و خدايى است؟ جواب چنين سؤالى مستلزم بررسى عميق مبانى اسلامى و مبانى آلپورت است كه خود بحثى مفصل و دقيق بوده، مجال ديگرى مىطلبد. آنچه در اين مقاله بيان شده فقط نظرات آلپورت است.
31ـ لازمه اين حرف آلپورت آن است كه انسان بىدين و انسانى كه خود را به صورت رياكارانه به ديندارى مىزند، از سلامت روان برخوردار نيستند.
32. "Theories of Mental Health" English Psycholog Texts, Dr. Sayid Muhammad - Muhsin Jalali - Tehrani; Imam khomeini Research and Study Institure, fall, 2002
33. Gordon W. Allport, Basic considerations for a psychology of personality, (Yale University pres, U.S.A, Michigan, 1978), p.93
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 175]
-
گوناگون
پربازدیدترینها