واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
روزنامه بانی فیلم در شماره ویژه نوروز خود مصاحبه.ای جذاب با داریوش کاردان، مجری، طنزپرداز و بازیگر قدیمی تلویزیون و رادیو ایران انجام داده است که بخش.هایی از آن را می.خوانید.
بارها قربانی شدم
کار من در تلویزیون طنز است و طنز من هم همه می.دانند یک طنز خاص، تلخ، نیش.دار، سیاسی - اجتماعی و گزنده است. به طور مثال همان «شبکه سه و نیم» که خیلی.ها آن زمان نوشتند شبکه مزخرفی است! (چون همزمان با پخش «شب.های برره» بود!)، اما همان موقع حس می.کردم یک موسیقی بسیار با معنی را در یک ارکستر کوچک می.نوازم و یک نفر همان موقع سرنا - دهل می.زد و گوش.ها را کر کرده که صدای من به گوش کسی نرسد، اما حالا که یک مقدار دور شده.ایم، خیلی.ها در جاهای مختلف از «شبکه سه و نیم» صحبت می.کنند و می.گویند چه شبکه خوبی بود! ما آن زمان قربانی شدیم رفت. یک بار هر سر « جنگ 39» قربانی شدیم، آن هم به خاطر «ساعت خوش»!
بلدم مثل بعضی.ها با «توالت» مردم را بخندانم
سری را که درد نمی.کند دستمال نمی.بندند! برای ساختن یک برنامه یا حتی ساخت یک ساختمان، یک سری لوازم لازم است. وقتی این لوازم در کنار تو نیست، چرا باید خودت را به دردسر بیندازی!... بله من هم می.توانم راجع به «توالت» مثل آقای عطاران و دوستان دیگر طنز بسازم! با صد و سی قسمت راجع به توالت کار ساختن و مردم را خنداندن را من هم بلد هستم، اما اگر از این مقوله استفاده کردم و یکی را نقد کردم چی!؟
به ضرغامی گفتم بیمارستان خوابیدم و ترک کردم
زمانی که «عصرانه» را اجرا می.کردم و روزی چهار ساعت اجرای برنامه داشتم هم کار و هم بازی می.کردم. یادم می.آید تا آخرین شب انتخابات هم برنامه داشتیم. خدا می.داند من در آن چهار ساعت چگونه ویراژ دادم که هم مردم را بخندانم، هم مردم را به شرکت در انتحابات تشویق کنم و هم چیزی نگویم که تبلیغات فردی از میان کاندیداهای محترم باشد! باور کنید کار بسیار سختی بود! بعد از مدتی آن برنامه را رها کردم. دنبالم آمدند که چرا نمی.آیی. پس از شش - هفت ماه رفتم، گفتند فعلاً صبر کن! روزی آقای ضرغامی مرا پشت صحنه یکی از این کارهای جدی دیدند، گفتند کارهای جدی باعث نشود طنز را فراموش کنی! گفتم آقا من رفتم بیمارستان خوابیدم ترک کردم، گفتند چه چیز را؟ گفتم طنز را!
دوبله دیگر جای ماندن و کار کردن نبود
به نظر خودم در دوبله هم به قله رسیده بودم چون از صدای خرس و سوسک و ملخ در کارتون.ها گرفته صدای اشعث.بن.قیث در «تنهاترین سردار» و حاج رسول رستگاری در سریال «نبردی دیگر» و هزاران جایزه نقدی دیگر...! من حرف می.زدم، اما دنبال بهانه بودند و گفتند شما حق ندارید دیگر این کار را انجام دهید! من هم گفتم احتمالا این.ها جزو الطاف خفیه الهی است! من هم از دوبله بیرون آمدم، رفتم یک کانون تبلیغات زدم و فکر می.کنم به اندازه 30 سال دوبله پول درآوردم. بعدش آنجا را هم بستم. دوبله شده بود یک جور زیرآب رفتن و کلاه سر هم گذاشتن و ... باور کنید این جور نان.ها از گلوی من پایین نمی.رود.
ما مرده پرستیم
متاسفم از اینکه روزی دست.نوشته.ها، اشعار جدی و داستان.های کوتاه من بیرون می.آید و مورد نقد و بررسی قرار می.گیرد که دیگر نیستم... ما ملتی مرده.پرست و خصم جان هستیم. ما ملت، ناصر عبداللهی را نشناختیم، محمد نوری را هم نفهمیدیم. جنس ما طوری است که از عروسی خوشمان نمی.آید، دوست داریم کسی بمیرد دور هم جمع شویم. همه یک گوشه کار را بگیرند، قابلمه می.شویند، شلنگ دست می.گیرند، کی رفت خرما بخره! شلوغ می.کنیم...، اما توی عروسی دعوا درست می.کنیم. نمی.دانم چرا شادی یکدیگر را نمی.توانیم ببینیم، اما در زمان غم دور هم جمع می.شویم. من امروز هنرمندانی را می.شناسم که در بدترین شرایط زندگی می.کنند.
جکرگی باز می.کنم
وقتی سر نخواستن ما دعواست چه کنیم، ما هم از دوستان فحش می.شنویم و هم از صدای آمریکا! شما شک نکنید بزودی مغازه جگرکی باز خواهم کرد، مطمئن باشید در یک سال به اندازه 32 سال خدمت، پول در می.آورم. این را به شما قول می.دهم! چند تا سیخ می.خواهد و یک منقل، یک لباس سفید می.پوشم بایستم به باد زدن، تمام تهران می.آیند. کافی است بچرخد که کاردان جگرکی زده! چه اشکالی دارد؟ یک مقدار هم طنز زندگی کینم، به جای اینکه طنز بنویسیم!
«برره» ضربه به ادبیات ما بود
من از میان کارهای آقای مهران مدیری سریال «پاورچین» را پسندیدم. آن کار رگه.هایی از طنز خاص مد نظر خودم را به همراه داشت. دیدم آنجا بدون استفاده از رکیک گویی و لودگی، کار پیش می.رود. من آن کار را خیلی دوست داشتم، اما سریالی مثل «شب.های برره» را یک ضربه مهلک به ادبیات خودمان می.دانم. من در جایی گفتم صلاح نیست این کار پخش شود و بسیاری از سایت.ها از همان جمله استفاده کردند و نام آن را حمله شدید.الحن گذاشتند.
حال مردم ما خراب است
خنداندن مردم ایران اصولا سخت است و این خودش دو دلیل دارد؛ اول اینکه خودشان بسیار نکته.بین هستند. می.بینید به محض اینکه یک اتفاقی رخ می.دهد، چه پیامک.هایی می.آید، واقعا محشر است! تو به این مردم چه می.خواهی بگویی تا بخندند! و دیگر اینکه حال مردم ما خراب است! شما در خیابان از 1000 نفر یک نفر را نمی.بینی که لبخند روی لبش باشد! همه قیافه.ها در هم کشیده شده است. هوای آلوده باعث این مسئله است. اینکه اصلا گرانی در کشور ما وجود ندارد، باعث این مسئله می.تواند باشد! ترافیک هم از سوی دیگر، گران شدن هزینه.های دانشگاه آزاد و ... ضمن اینکه همه اعلام می.کنند ما گران نکردیم! خب شما به من بگو آیا این مردم را می.توان خنداند!
---------------------------------
منبع : بانی فیلم __ نقل از خبرآنلاین
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 343]