واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: معماى پليسى عينك شكسته
[خسرو مبشر ]
ساعت پنج عصر بود كه تلفن همراه سرگرد على اشترى به صدا درآمد. از مركز ۱۱۰ پليس اطلاع داده شد كه جسد يك مرد كه با شليك گلوله به قتل رسيده داخل خودروى پژو در ابتداى جاده ساوه كشف شده است.
سرگرد با دريافت اين گزارش و هماهنگى بازپرس جنايى، سوار بر خودرويش راهى محل كشف جسد شد. 40 دقيقه بعد هم به محل حادثه رسيد.در هواى ابرى وقتى به محل حادثه رسيد، با جسد يك مرد ۶۰ ساله با موهاى جوگندمى روبه رو شد. صورت مرد روى فرمان قرار داشت و لباس هايش هم خون آلود بود. اما داخل خودرو خونى ديده نمى شد.مأموران اداره تشخيص هويت نيز سرگرم نمونه بردارى بودند. در همين هنگام يكى از مأموران تجسس كلانترى با مشاهده سرگرد به طرفش رفت و پس از سلام و احوالپرسى به او گفت: وقتى موضوع كشف جسد به ما اعلام شد بلافاصله خودمان را به محل حادثه رسانديم و پس از بررسى از داخل خودرو، متوجه شديم مرد را با شليك دو گلوله به ناحيه قلب و شكمش به قتل رسانده اند. در بازرسى از لباس هاى مقتول هم هيچ كيف جيبى، پول و كارت شناسايى كشف نشده است. اما يك عينك طبى كه شيشه هاى آن شكسته شده، زير صندلى سمت راننده پيدا شد.
سرگرد: پوكه گلوله هاى شليك شده را كشف كرديد.
سروان: خير قربان.
زمان احتمالى قتل
پزشك جنايى اعلام كرده، بين سه تا پنج ساعت از زمان قتل مى گذرد.
چه كسى موضوع كشف جسد را اعلام كرد
يك راننده كاميون.
سرگرد اشترى سپس به دقت مشغول بررسى محل اصابت گلوله ها به مرد راننده شد. دقايقى بعد نيز دستور انتقال جسد به پزشكى قانونى صادر شد.سرگرد در حالى كه به عينك شكسته با دقت نگاه مى كرد به تحقيق از راننده كاميون پرداخت.
چگونه متوجه شدى كه راننده مرده است
جناب سرگرد، امروز ساعت سه و چهل دقيقه بعد از ظهر پس از بارگيرى كالاى خانگى، از جنوب تهران عازم ساوه بودم كه ابتداى جاده كاميون حال ما را گرفت و يك دفعه خاموش شد. پس از بررسى ها متوجه شدم برق به موتور نمى رسد. البته كارم با يك تكه سيم برق حل مى شد. همان موقع در فاصله حدود ۲۰۰ مترى دو خودروى پژو و پرايد سفيد رنگ را ديدم. چند لحظه بعد به سرعت يك نفر از پژو پياده و سوار خودروى پرايد شد. پرايد هم با سرعت منطقه را ترك كرد. وقتى موفق نشدم كاميون را روشن كنم تصميم گرفتم از راننده پژو كمك بگيرم. بنابراين خودم را به محل پارك خودرو رساندم كه متوجه شدم راننده سرش را روى فرمان گذاشته است. به آرامى چند ضربه به شيشه زدم اما جوابى نشنيدم.سرانجام در ماشين را باز كردم كه ناگهان متوجه لباس هاى خونين راننده شدم. وقتى با دقت به صورتش نگاه كردم متوجه شدم او را كشته اند. بلافاصله پليس را در جريان قرار دادم.
آيا فردى كه از خودروى پژو پياده شد عينك به چشم داشت
چون فاصله زياد بود متوجه اين قضيه نشدم.
شما خودتان با عينك رانندگى مى كنيد
نه جناب سرگرد چشم هايم سالم است و خوب مى بينم.
شماره پلاك خودروى پرايد را يادداشت نكرديد
فكر مى كنم دو رقم آخر سمت راست پلاك ليزرى ۲۹ بود.ساعتى بعد هويت جسد پس از استعلام مشخصات خودرو از راهنمايى و رانندگى شناسايى شد. بازپرس هم دستور داد خانواده تقى - مقتول - براى اطمينان بيشتر در پزشكى قانونى حضور بيابند تا جسد را شناسايى كنند. ثريا همسر مقتول در اين باره به سرگرد اشترى گفت: آقا تقى يك كارگاه تراشكارى در اطراف ميدان قزوين داشت. حدود يك هفته قبل، مردى به نام «پيمان» كه دلال ماشين آلات صنعتى است با مراجعه به او پيشنهاد خريد يك دستگاه ماشين صنعتى را به شوهرم داد.سرانجام هم قرار شد آقا تقى دستگاه را ۷۰ ميليون تومان بخرد. دو روز پيش در حالى كه ۳۰ ميليون تومان تراول چك و 40 ميليون تومان چك تضمينى به همراه داشت به اتفاق پيمان سوار بر خودروى پژو مشكى اش، به يك كارگاه صنعتى در جاده ساوه رفت اما ديگر بازنگشت. سرانجام پس از جست وجوى فراوان وقتى ناكام مانديم موضوع مفقود شدن همسرم را به پليس خبر داديم.
سرگرد با شنيدن اظهارات همسر مقتول و سرنخ هايى كه به دست آورده بود، كارگاه صنعتى متروكه را در اطراف جاده ساوه شناسايى كرد و همراه چند تن از مأموران براى تحقيق به آنجا رفت. بعد هم به تحقيق از «رحمان» و «حيدر» - نگهبانان كارگاه - پرداخت /
سرگرد درحالى كه عكس تقى - مقتول - را به رحمان نشان مى داد از او پرسيد اين مرد را مى شناسى رحمان هم با كمى دقت ناگهان گفت: «بله! اين مرد دو روز پيش به همراه پيمان كه دوست صميمى آقا بيوك -صاحب كارخانه - است سوار بر يك خودروى پژو به اينجا آمدند. آقا بيوك نيز از ساعتها قبل منتظرشان بود. آنها حدود دو ساعت با هم صحبت كردند. وقتى برايشان چاى بردم متوجه شدم مرد غريبه قصد دارد دستگاه تراش صنعتى - كه حدود سه سال در اينجا خاك مى خورد - را بخرد. همان موقع فهميدم درباره قيمت دستگاه تراش بحث شان شده است. خريدار قصد داشت آنجا را ترك كند كه پيمان - واسطه معامله- مانع او شد. من هم به اتاقك نگهبانى برگشتم. دقايقى بعد صاحب كارخانه، «حيدر» نگهبان را صدا كرد. او هم با چوبدستى وارد دفتر شد. من هم به سركشى انبار رفتم. اما همان موقع صداى شليك دو گلوله پى درپى را شنيدم. بلافاصله از انبار بيرون آمدم كه حيدر را در محوطه كارخانه ديدم. او با تعجب درباره شليك گلوله ها پرسيد. سپس با هم به بيرون از كارخانه رفتيم. آن اطراف را به خوبى جست وجو كرديم. اما هيچ خبرى نبود. وقتى به كارخانه بازگشتيم مرد خريدار را در حالى كه عينك به چشم داشت داخل خودروى پژو ديديم. پيمان هم پشت فرمان نشسته بود. مرد خريدار هم به آرامى با تكان دادن دست خداحافظى كرد. 10 دقيقه بعد آقا بيوك از دفتر بيرون آمد و نفرى ۱۰۰ هزار تومان به من و حيدر داد و سوار بر خودروى ماكسيما از كارخانه رفت.»
آقا بيوك چند ماشين دارد
فقط يك خودروى ماكسيما.
او عينكى است
ايشان از عينك آفتابى استفاده مى كند.
پس از شنيدن صداى شليك گلوله ها از آقا بيوك يا پيمان در اين باره سؤالى نپرسيديد
ما اجازه نداريم از آقا بيوك سؤال كنيم. ضمناً مسئله خاصى نبود، چون هر ازگاهى صداهايى شبيه شليك گلوله مى شنويم.
حيدر، نگهبان ديگر كارخانه نيز با تأييد حرف هاى رحمان به سرگرد گفت: آن روز پيمان همراه مرد خريدار وارد كارخانه شد. آنها مدتى با هم صحبت كردند. بعد آقا بيوك مرا صدا كرد تا چاى ببرم.
پيمان با مرد خريدار برسر مبلغ دستگاه تراش بحث مى كردند. وقتى از دفتر بيرون آمدم متوجه شدم رحمان در اتاقك نگهبانى نيست.در حالى كه دنبالش مى گشتم ناگهان صداى دو گلوله را شنيدم. همان موقع رحمان آمد و به اتفاق هم به بيرون از كارخانه رفتيم اما خبرى نبود. پس از بازگشت پيمان و مرد خريدار را ديدم كه سوار بر خودروى پژو كارخانه را ترك كردند و مرد هنگام خروج از كارخانه با تكان دادن دستش با من خداحافظى كرد و آقا بيوك هم پس از ۱۰ دقيقه كارخانه را ترك كرد.
وقتى وارد دفتر كارخانه شدى چيز غيرعادى نديدى
نه، پيمان و آقا بيوك و مرد خريدار در حال صحبت بودند و آقا بيوك در حالى كه عينك طبى به چشم داشت در حال نشان دادن اوراق دستگاه تراش صنعتى به مرد خريدار بود.
يك روز بعد
مأموران پيمان و بيوك را براى بازجويى به دفتر سرگرد اشترى انتقال دادند. سرگرد ابتدا بازجويى خود را از پيمان بدون حضور صاحب كارخانه آغاز كرد او درباره تقى ـ مرد خريدار ـ گفت: من با تقى دوست هستم. او حدود دو هفته پيش براى گسترش كارش درخواست يك دستگاه تراش صنعتى كرد. من هم او را نزد آقا بيوك بردم. وقتى دستگاه تراش را ديد از خريد آن پشيمان شد و ما هم پس از حدود دو ساعت كارخانه را ترك كرديم.
تقى براى خريد دستگاه تراش چه مقدار پول به همراه خود آورده بود
دقيقاً نمى دانم.
مگر مبلغ دستگاه را به او نگفته بودى
من واسطه معامله بودم و قرار شد اگر معامله اى صورت بگيرد طرفين حدود يكى - دو ميليون تومان به من بدهند. البته قيمت پايه دستگاه ۱۰۰ ميليون تومان تعيين شده بود.
تو چرا مانع خروج تقى از كارخانه مى شدى
چنين چيزى دروغ است. وقتى تقى متوجه شد كه قيمت دستگاه گران است از خريد منصرف شد و حتى آقا بيوك اوراق مربوط به دستگاه را به او نشان داد ولى باز هم تقى نپذيرفت.
آيا در آن لحظه تو صداى شليك گلوله را شنيدى
بله، صداى دو گلوله پى در پى را شنيديم. آقا بيوك به تصور اين كه دزدان قصد حمله به كارخانه را دارند از ما خواست آنجا را ترك كنيم. تقى هم به دليل خستگى از من خواست رانندگى كنم. پس از خداحافظى با حيدر و رحمان آنجا را ترك كرديم. من ابتداى جاده ساوه از ماشين پياده شدم و تقى پشت فرمان خودرويش نشست. من هم با يك خودروى پرايد عبورى به تهران بازگشتم.
آيا مى دانيد همان روزى كه از خودروى تقى پياده شديد، او را به قتل رسانده و ۱۰۰ ميليون تومانش را سرقت كردند.پيمان با شنيدن اين خبر ناراحت شد و با صداى بغض آلود به سرگرد گفت: باورم نمى شود كه تقى را كشته باشند. او مرد دست به خيرى بود. در چند معامله كه برايش انجام داده بودم، پول خوبى به من پرداخته بود. من هم خودم را مديون او مى دانم. جناب سرگرد اگر بدانم كدام نامردى دوستم را كشته، خودم با دست هايم خفه اش مى كنم. در ادامه بيوك ـ صاحب كارخانه ـ به سرگرد گفت: چند سال پيش كارخانه را به دليل ورشكستگى تعطيل كردم. قصد داشتم با فروش ماشين آلات صنعتى كارخانه، بدهى هايم را پرداخت كنم. يك روز پيمان تلفنى به من گفت براى يك دستگاه تراش صنعتى مشترى خوبى پيدا كرده است. بعد هم طبق قرار، مرد خريدار به همراه تقى براى خريد دستگاه به كارخانه آمدند. پس از حدود دو ساعت گفت وگو تقى از خريد دستگاه پشيمان شد. اما پيمان تلاش مى كرد او را براى خريد راضى كند كه وى نپذيرفت. چون معتقد بود دستگاه تراش صنعتى سالم نيست. همان موقع هم صداى دو گلوله در فضاى كارخانه شنيده شد. من از ترس اين كه دزدان قصد حمله به اين جا را دارند از آنها خواستم كارخانه را با عجله ترك كنند تا آسيبى نبينند. پيمان هم به اتفاق تقى سوار بر خودروى خريدار از آنجا رفتند.
تقى براى خريد دستگاه چقدر پول همراه خود داشت
دقيقاً نمى دانم، ولى پيمان به من گفته بود او حاضر است دستگاه را ۷۰ ميليون تومان بخرد.
آيا در محل كارتان سرقتى رخ داده بود كه شما نگران حمله دزدان به كارخانه بوديد
بله، حدود يك سال قبل چنين اتفاقى افتاده بود و نيمه هاى شب دزدان مسلحانه به انبار كارخانه دستبرد زده و قطعات يدكى ماشين آلات صنعتى را سرقت كرده بودند.
شما براى مطالعه از عينك طبى استفاده مى كنيد
بله، از حدود ۱۰ سال قبل چشم هايم ضعيف شده اند. همان موقع نيز بيوك از داخل كيف دستى اش قاب عينك مشكى رنگى را درآورد و از داخل آن عينك طبى خود را به سرگرد نشان داد. سرگرد با ديدن عينك طبى به آرامى گفت: زيبا و بسيار شيك است. يكى از دوستانم عينكى شبيه شما دارد اما شكسته است. مى خواهم آن را براى تعمير به يك جاى مطمئن بدهم. بيوك هم بدون مقدمه گفت: جناب سرگرد عينك سازان ماهرى هستند كه مى توانند با سليقه خودتان عينك را تعمير كنند اما اين عينك را از اروپا برايم فرستاده اند و سپس با لبخند طنزآلود گفت: البته اسنادش هم موجود است.
شما چند تا ماشين داريد
- يك ماكسيما دارم كه قابل شما را ندارد.
به طور قطع شنيده ايد كه تقى پس از خروج از كارخانه به قتل رسيده است.
- بله تا قبل از اين كه به اداره آگاهى بيايم در جريان قتل نبودم.
مى دانى پيمان در بازجويى ها اعتراف كرده كه شما تقى را با شليك دو گلوله به قتل رسانده ايد
-بيوك وحشت زده پاسخ داد: اين دروغ است. او به من تهمت مى زند، من شاهد دارم كه تقى به اتفاق پيمان، صحيح و سالم از كارخانه ام بيرون رفته اند. من قاتل نيستم و كسى را نكشته ام.
شما پس از قتل تقى، در جاده ساوه با خودروى پرايد، پيمان را سوار كرديد
- اصلاً من خودروى پرايد ندارم و آن روز هم از كارخانه به خانه رفتم و همسرم و خدمتكار و دختر خردسالم مى توانند شهادت بدهند.
بدين ترتيب سرگرد پس از بازجويى از شاهدان پرونده و با مرور اظهارات شان عامل و يا عاملان جنايت را شناسايى و آنان را دستگير كرد.
شما خوانندگان گرامى مى توانيد با اشاره به سه دليل سرگرد اشترى - براى افشاى راز قتل، در معماى پليسى اين هفته شركت كنيد /
پاسخ هاى خود را به نشانى تهران - خيابان خرمشهر پلاك ۲۱۲ گروه حوادث و يا صندوق پستى ۵۲۸۸-15875 ارسال نماييد. روى پاكت ذكر شود پاسخ مربوط به كدام معماى پليسى است.
پنجشنبه 23 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 271]