تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805394423




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفت.وگو با ناصر محمدخاني / بازي دو سر باخت


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: جام جم / مي.خواهم بگويم «اين بازي دو سر باخت بود مرد!با اين تفاوت كه حالا به جاي يك خانواده، 2خانواده داغدارند!حالا، هم شهلا در بهشت.زهرا خفته است و هم لاله!» زبانم نمي.چرخد. مردي كه روبه.رويم نشسته و منتظر شروع گفت.وگوست، همان ناصر.محمدخاني است كه در دهه 60، .جوان.هايي مثل من، هيجان.زده به افتخارش كه در پيراهن سرخ تيم پرسپوليس يا سپيد تيم ملي گل مي.زد، هورا مي.كشيدند و در دهه 80 آنقدر از پشت پرده.هاي متاثركننده زندگي.اش شنيديم كه ناباورانه شنيده.ها و ديده.هايمان را در دادگاه درباره.اش انكار كرديم؛ مردي كه 20 سال طول كشيد تا نامش در حركتي آرام از صفحه ورزشي روزنامه.ها كوچ كند و برسد به صفحه حوادث.شان!
محمدخاني از سال 81 كه براي پيگيري قتل همسرش لاله سحرخيزان به دادگاه مي.آمد تا در جايگاه شهود يا متهم حاضر شود، تغيير كرده است. او اين روزها، ريش انبوه آن سال.ها را كوتاه كرده و حلقه ازدواجش را از انگشتش درآورده است، كت و شلواري خاكستري رنگ پوشيده و نمي.دانم به ياد كدام يك از همسرهايش پيراهنش را مشكي انتخاب كرده يا فقط سياهي آن را با خاكستري كتش همخوان.تر دانسته است! حرف.هاي مرد اما بر خلاف ظاهرش تغييري نكرده است. او هنوز هم اعتقاد دارد رابطه پنهاني.اش با شهلا كه منجر به قتل همسرش لاله سحرخيزان شد، دام بوده است؛ اعتقادي كه خيلي از هواداران سابقش آن را باور ندارند.

... اما كار ما خبرنگارها قضاوت نيست و به همين دليل، نخستين جملات اين گزارش را از محمدخاني نپرسيديم. كار ما خبرنگارها فقط روايت است، پس قضاوت را به شما واگذار مي.كنيم و توجه داشته باشيد كه چاپ اين گفته.ها به معناي تاييد يا تكذيب آنها نيست.

آقاي محمدخاني!برخي از مردم پس از ماجراي دادگاه شهلا و محكوم شدنش در سال 81 مي.گفتند شما هم بايد به دليل اشتباه.تان مجازات مي.شديد، اما نشديد. اگر قرار باشد شما قاضي باشيد و براي محمدخاني سال 81 حكمي بدهيد، تبرئه.اش مي كنيد يا مجازات؟

من بارها گفته.ام، مطبوعات مغرضانه قلم زدند. كساني راجع به من خبر و مطلب نوشتند كه من و لاله و حتي شهلا را هم نمي.شناختند. براي قضاوت درباره يك موضوع بايد آن را از زواياي مختلف تحليل و بررسي كرد. وقتي با دستگيري شهلا و محاكمه او اين موج عليه من آغاز شد، بسياري از دوستان از من مي.خواستند وكيل بگيرم و شكايت كنم، اما مگر يكي دو نفر بودند كه وكيل مي.گرفتم، طبق برآوردم بايد 50 وكيل مي.گرفتم و تمام اوقاتم با توجه به شرايطي كه داشتم از جمله حمايت از 2 فرزندم صرف پاسخگويي، دادگاه و مواردي از اين قبيل مي.شد. من فقط سكوت كردم و اكنون نيز اعتقاد دارم بالاخره در آموزه.هاي ديني ما بر اين نكته تاكيد شده است كه يك روز همه ما بايد پاسخگوي اعمال خود باشيم، حال اين فرد مي.خواهد ناصر محمدخاني باشد يا شماي مصاحبه.گر.

آنچه گفتيد پاسخ من نبود. بالاخره تبرئه يا مجازات؟

من چندين سال بازيكن برتر اخلاق بودم و خانه.ام پر از لوح.هاي تقدير براي رعايت اخلاق است. اين حق من نبود. به خدا اين آبرو را ذره.ذره جمع كردم. وقتي پليس قاتل چند نفر را دستگير مي.كند، روزنامه.ها هنگام چاپ عكس، چهره او را مي.پوشانند اما در برابر من چه كردند؟ با آبروي من و خانواده.ام بازي شد. بالاخره من هم انسان هستم و مي.خواهم با 2 فرزندم كه از كودكي محبت مادري از آنها دريغ شد زندگي كنم. قبول!من اشتباه كردم. تقصير بچه.هايم چه بود؟

به نظر شما اسطوره از ديد مردم يعني چه؟

اسطوره يعني كسي كه همه او را قبول دارند و به عنوان نمادي از خوبي.ها مي.شناسندش و رفتارش را الگو و سرمشق زندگي و رفتارهاي اجتماعي خود قرار مي.دهند.

با اين حساب، شما به عنوان يك اسطوره در ورزش، بار سنگيني روي دوش.تان داشتيد.

به طور يقين بايد در همه حال مراقب رفتارهاي خود باشيم، حال اين مراقبت مي.تواند در ميدان ورزش و امثالهم باشد يا حتي در زندگي شخصي و خصوصي.

گفتم بار سنگين از آن نظر كه وقتي اسطوره.اي شكسته مي.شود، تاثير بسيار منفي بر اذهان عمومي. مي.گذارد. اين را هم قبول داريد؟

چه بگويم! خدا نكند انسان در دام گرفتار شود.

يادم مي.آيد شما در دادگاه.هاي شهلا هم بارها از اين دام صحبت كرده بوديد. چرا منظورتان را واضح.تر نمي.گوييد؟

توصيه من به افراد معروف بخصوص فوتباليست.ها با پول.هاي آنچناني.شان، اين است كه مراقب باشند بلايي كه سر من آمد به سر آنها نيايد. محيط ورزش پاك و مقدس است و بايد به آن ارزش و احترام گذاشت. بايد در همه حال مراقب رفتار خودشان در زمين و بخصوص بيرون از زمين باشند.

خيلي.ها معتقدند شهرت گاهي بلاي جان آدم.هاي مشهور مي.شود و وسوسه.شان مي.كند. شما هم قبول داريد؟

بايد اعتراف كنم شهرت خيلي هم خوب نيست. برداشت من اين است كه شهرت و ظرفيت اجتماعي بايد كنار هم قرار بگيرند. شهرت زمان من كه فوتباليست بودم با شهرت فوتباليست.هاي امروزي خيلي فرق مي.كند.

چه جور تفاوتي منظورتان است؟

آن زمان كسي به پول فكر نمي.كرد و به عشق مردم بازي مي.كرد، اما امروز پول اصلي.ترين گزينه است. امروز بسياري منتظرند براي يك فوتباليست مشهور، هنرپيشه يا افراد ديگر در سمت.هاي مختلف اتفاقي بيفتد. آن وقت هجوم خبري شروع مي.شود و هر كس حرف خود را مي.زند.

شايد اين واكنش به دليل همان تحليل شما از اسطوره و جايگاه اجتماعي.اش باشد. مسلما مردم از اسطوره.ها انتظارات بيشتري دارند.

باور كنيد برخي با شهرت آدم.ها دشمني دارند، در حالي كه مي.توان با سعه.صدر و انتقاد از فرد مشهوري كه به كژراهه مي.رود او را حفظ كرد. من در سوال.هاي قبلي شما اشاره كردم، افراد مشهور بايد مراقب باشند، زيرا يك لحظه غفلت آنها را دچار بن.بستي مي.كند كه خارج شدن از آن غيرممكن يا بسيار مشكل خواهد بود. درست مانند بن.بستي كه من گرفتار آن شدم و آبرويم رفت.

احساس مي.كنم داريم بر مي.گرديم به ابتداي گفت.وگويمان! بگذاريد كمي. خاطرات قديمي .را زير و رو كنيم. در چه سالي ازدواج كرديد؟

(چند لحظه سكوت مي.كند) تير يا مرداد سال 1369 با لاله ازدواج كردم.

لاله را از كجا مي.شناختيد؟

خدا نكند انسان در دامي گرفتار شود. توصيه من به افراد معروف بخصوص فوتباليست.ها با پول.هاي آنچناني.شان، اين است كه مراقب باشند بلايي كه سر من آمد به سر آنها نيايد
وقتي در قطر بازي مي.كردم با لاله آشنا شدم. او علاقه عجيبي به تيم پرسپوليس داشت و پدر ايشان مرحوم هوشنگ.خان هم عاشق فوتبال بود. يك شب با پدرش به هتل آمد. من و حميد درخشان را به شام دعوت كردند. سال 65 بود و من به خانه آنها رفت و آمد مي.كردم تا اين كه يك روز مادر لاله با من حرف زد و گفت، لاله تو را دوست دارد و پيراهن تو را مي.پوشد. اگر تصميم به ازدواج داري لاله زوج مناسبي براي توست.

بعد از آن به تهران زنگ زدم و ماجرا را به مادرم گفتم و ايشان هم به من اجازه داد. بعد هم در هتل شرايتون عروسي گرفتيم و من خانه.اي را در ميرداماد، ميدان كتابي خريدم كه قربانگاه لاله شد.

با شهلا چطور آشنا شديد؟

فكر كنم سال 62 يا 63 بود. آن زمان شهلا كه يك دختر 14 ساله بود به فروشگاه ورزشي برادرم در شهرري رفته و اصرار كرده بود كه عكس امضا شده از من بگيرد. يادم مي.آيد او پرسان.پرسان خانه ما را پيدا كرده و با يك مانتوي سرمه.اي مدرسه آمده بود. وقتي زنگ خانه را زد، برادرزاده.ام در را باز كرد و به من گفت يك دختر مدرسه.اي با تو كار دارد. وقتي او را ديدم شروع به نصيحت كردم و گفتم به درس و مدرسه.ات فكر كن. گرگ زياد است. برو دنبال درس. اما او در پاسخ گفت، عاشقت هستم.

...و شما چه واكنشي نشان داديد؟

يادم مي.آيد او را تا نزديك خانه.اش در جاده قديم كرج محله خليج رساندم. وقتي قصد خداحافظي داشت از من شماره خواست و من نيز گفتم اگر قصد ديدن مرا دارد به محل زندگي.ام نيايد و اگر تمايل داشت در ستارخان مرا ببيند.

شما كه معتقد بوديد گرگ در جامعه زياد است، چرا خودتان به آن دختر بچه مدرسه.اي پيشنهاد كرديد اگر مايل است در ستارخان با شما ملاقات كند؟

او مدام اصرار به ديدن من داشت. از سوي ديگر همه مردم، من و خانواده.ام را در شهرري مي.شناختند و دلم براي او مي.سوخت و مي.ترسيدم خودش را دچار مشكل كند.

پس از اين ماجرا ديدارها را ادامه داديد؟

خير، چند سال هيچ خبري از او نداشتم تا اين كه تابستان سال 76 به من زنگ زد و بعد از گفت.وگو متوجه شدم او همان دختري است كه پس از 13 سال بارديگر به سراغم آمده است.

به نظر شما، ناصر محمدخاني كجاي تعريف از وفاداري به همسر ايستاده است؟

شما اگر مي.خواهيد راجع به من قضاوت كنيد بايد خودتان را در جايگاه من قرار دهيد و آن وقت نتيجه.گيري كنيد. من و لاله عاشق هم بوديم و به يكديگر وفادار.

پس چرا در سال 76 شما و شهلا بارديگر با هم ارتباط برقرار كرديد؟

من در شرايطي قرار گرفتم كه احساس كردم مي.توانم به شهلا كمك كنم.

چه جور كمكي مي.خواستيد بكنيد؟

خدا را شاهد مي.گيرم بارها از او خواستم به سراغم نيايد و او به من قول داد هر زمان كه احساس كرد لاله به اين ارتباط پي برده مرا ترك خواهد كرد. هيچ.گاه تصور نمي.كردم او عزيزترين كس مرا به قتل برساند.

پس شما قصد داشتيد تا زماني كه لاله از اين ارتباط مطلع نشود به كارتان ادامه بدهيد؟

صادقانه مي.گويم اشتباه من آنجا بود كه با داشتن همسري مثل لاله به شهلا اجازه دادم به زندگي.ام وارد شود.

بنابراين اشتباه.تان را مي.پذيريد؟

بله، قبول دارم كه اشتباه كردم.

اين حادثه موجي از تنفر نسبت به شما در افكار عمومي پديد آورد، در اين باره چه مي.گوييد؟

طبيعي است. اين تنفر را روزنامه.ها و مطبوعات ايجاد كردند و بعد جوسازي.هاي رسانه.هاي خارجي. چه فرقي ميان شهلا و فلان قاتلي است كه مرتكب جنايت شده؟ چرا به همان اندازه كه به پرونده شهلا پرداخته شد به پرونده ديگر زناني كه به اتهام قتل محكوم شده.اند پرداخته نمي.شود؟ شما از خودتان منصفانه بپرسيد كه چه كسي بذر تنفر را كاشت. در 8 سالي كه همسرم را از دست دادم چه كسي خواست حقايق را بپذيرد؟ شهلا وانمود مي.كرد كه لاله را نكشته است. پس روزي كه مقابل چشم خبرنگاران، صحنه قتل همسرم را بازسازي كرد، چرا كسي آن را يادآوري نكرد و به جزئيات توجه نكرد؟

اگر به عشق باور داريد لطفا توضيح بدهيد كه جايگاه لاله در آن كجا بود؟

تا روزي كه زنده هستم لاله در قلب من جاي دارد و لحظه.اي او را فراموش نخواهم كرد. بايد با چراغ گردسوز گشت تا شايد بتوان زني مانند لاله را پيدا كرد.

اگر اين طور است كه مي.گوييد پس چطور هواداران.تان بايد بپذيرند كه با وجود اين عشق عميق، سال.ها ارتباط پنهاني.تان را با شهلا ادامه داديد؟

من چوب صداقتم را خوردم. تصور نمي.كردم او اينقدر راحت وارد زندگي.ام شود و همه. چيز مرا نابود كند. چند بار از او خواستم به سراغم نيايد، اما گريه كرد و به التماس افتاد و گفت هيچ مشكلي برايت ايجاد نخواهم كرد.

پس اين گونه بود كه شما او را در زندگي.تان پذيرفتيد؟

سرانجام تسليم شدم.

چطور و در برابر چه چيز تسليم شديد؟

او را صيغه كردم و برايش خانه.اي در خيابان ظفر كرايه كردم.

لاله از زندگي پنهاني شما اطلاع نداشت؟

آن اواخر وجود يك زن ديگر را احساس كرده بود. او دوست آرايشگري داشت كه در خيابان ظفر بود، چند بار مرا در آن محل ديده بود و به لاله گفته بود ناصر به اين محل رفت و آمد مي.كند. لاله چند بار از من علت حضورم را در ظفر پرسيده بود.

شما چه جوابي داديد؟

من گفتم قصد دارم از يكي از دوستانم آپارتماني بخرم. (بغض مي.كند). كاش لاله اين خانه را پيدا مي.كرد. كاش با شهلا رودررو مي.شد، شايد آن وقت اين اتفاق نمي.افتاد. روزي كه شهلا پس از 13 سال بارديگر به سراغم آمد، در كيف او 3000.تومان بيشتر پول نبود، اما پس از شروع زندگي با من كيفش پر از تراول بود. احساس مي.كردم اكنون كه او به من ابراز علاقه مي.كند بايد از او حمايت كنم و حتي براي او يك خودروي پرايد صفر يشمي.رنگ خريدم،. كه .اي كاش نمي.خريدم، چون اين خودرو موجب شد تا او مدام مرا تعقيب كند.

راستي، ميانه.تان با دروغ گفتن چطور است؟

به خدا دروغ بلد نيستم. شما اما بگذاريد يك گله كنم. پس از قتل لاله و روشن شدن ماجراي ازدواج من با شهلا، حكم صادر شد و بسياري بدون آن كه شناختي از من داشته باشند، مرا نزد خود محاكمه كردند و برايم حكم بريدند.

مگر شما اشتباه نكرده بوديد؟ چرا مي.خواهيد از مردم و رسانه.ها حق قضاوت كردن را بگيريد؟

من اشتباه كردم، اما آيا نبايد براي اين محاكمه از من نيز مي..خواستند از خودم دفاع كنم، بعد برايم حكم مي.بريدند؟ اگر شهلا مجازات شد، در اين طرف نيز زندگي من بود كه نابود شد و فرزندانم در اوج نياز به محبت از مهر مادري بي.نصيب ماندند. من گناهكارم قبول. اما گناه بچه.هايم چه بود؟ گناه مادر لاله كه هنوز در فراق لاله شب و روز ندارد چيست؟ من امروز در مقابل روح بلند مادر لاله احساس شرمندگي مي.كنم.

اما مردم، مادر لاله و بچه.هايش را محكوم نكردند، بلكه شما را مقصر دانستند! بعد از مطرح شدن رابطه.تان با شهلا در دادگاه، برخورد خانواده لاله با شما چگونه بود؟

آنها مرا بخشيده.اند. مادر لاله هميشه مي.گويد ناصر!تو قرباني صداقت شده.اي و از تو سوءاستفاده كردند.

عكس.العمل بچه.ها بعد از وقوع اين حادثه و رفتارشان با شما چطور است؟

مشكلي نداريم. همين چند روز پيش علي ـ پسر بزرگم ـ كه براي خودش مردي شده است، مي.گفت ازدواج كن. با اين وضعيت نمي.تواني به زندگي ادامه دهي. بالاخره تو هم نياز به زندگي داري.

فكر مي.كنيد لاله هم شما را بخشيده باشد؟

من او را بيشتر از همه مي.شناختم. مي.دانم لاله آنقدر بزرگوار است كه مرا بخشيده باشد. او هميشه تاكيد مي.كرد، انساني مي.تواند به بخشش خداوند اميدوار باشد كه ديگران را ببخشد.

بگذاريد كمي بيشتر درباره شهلا حرف بزنيم. به هر حال سالي كه گذشت، سالي بود كه پرونده او پس از انتظاري 8ساله، با اعدام بسته شد. خانواده شهلا از ارتباط ميان شما و دخترشان باخبر بودند؟

بله. آنها مي.دانستند شهلا با من زندگي مي.كند. حتي يك بار آنها مستاجري داشتند كه كرايه خود را به پدر شهلا پرداخت نمي.كرد و نمي.توانستند او را وادار به تخليه كنند كه به سراغم آمدند و من نيز اين كار را با كمك شهردار منطقه انجام دادم.

شهلا در يكي از جلسات محاكمه.اش، به سقط جنينش اعتراف كرد. آيا همسر صيغه.اي شما باردار بود؟

قتل لاله مانند كابوسي است كه بر سرم سايه انداخته است، چه روزهايي كه به خانه ميدان كتابي مي.روم و در تنهايي خود ساعت.ها مي.گريم. من جواني كردم. نبايد اجازه مي.دادم شهلا در زندگي.ام رسوخ كند. اين بزرگ.ترين اشتباه من بود
خير. او مدام به من اصرار مي.كرد كه بايد صاحب فرزند شويم، حتي چند بار وقتي به خانه.اش رفتم، ديدم مقداري لباس بچه. و اسباب.بازي مانند عروسك خريداري كرده است. او را نصيحت كردم كه نمي.توانم از او صاحب فرزند شوم، چون 2 فرزند داشتم و آنها همه چيز من بودند. شهلا دروغ مي.گفت. او هيچ.وقت باردار نبود و سعي مي.كرد با گفتن اين قبيل مسائل افكار عمومي .را متوجه خود كند.

قبول داريد كه شهلا هم مانند لاله قرباني شد؟ بخش عمده.اي از زندگي او در خفا گذشت و بخش ديگرش هم در زندان تلف شد.

بله، اما او خودش خواست. مگر من به او گفته بودم لاله را بكشد؟

شهلا ماه.ها در بازداشت بود و يك شب پس از ديدار با شما در اداره آگاهي يكباره اعتراف به قتل كرد. گفته مي.شود شما به او وعده داده بوديد كاري مي.كنيد كه در مجازاتش تخفيف قائل شوند. اين موضوع صحت دارد؟

ببينيد، من 2 ماه بازداشت بودم. آن شب از شهلا خواستم واقعيت را بگويد. بچه.هايم پس از مرگ مادرشان سرگردان شده بودند. شهلا هم مدت 8 ماه در بازداشت بود و به سال مرگ لاله نزديك مي.شديم. آن روز به شهلا گفتم در اين مدت ماموران آگاهي همه راه.ها را رفته.اند و به تو رسيده.اند تو ديگر به آخر خط رسيده.اي. بيش از اين من و بچه.هايم را عذاب نده. پس از گفتن اين جملات شهلا يكباره زانو زد، كفش.هايم را بوسيد و در حالي كه مي.گريست گفت ناصر اشتباه كردم، مرا ببخش من لاله را كشتم. حلالم كن. من به او هيچ وعده.اي ندادم. او در آن لحظات دچار عذاب وجدان شده بود.

اما من مطمئن هستم كه به شهلا قول داده شده بود در صورت اعتراف در مجازاتش تخفيفي در نظر گرفته شود.

پدر و مادر لاله قول داده بودند. مادر لاله به شهلا گفت بيا حرف بزن تخفيف مي.دهيم. حالا چه تخفيفي مي.خواست بدهد من نمي.دانم. من به شهلا قولي نداده بودم. در اصل من كاره..اي نبودم. براساس قانون پدر و مادر لاله صاحب حق هستند و آنها مي.توانستند او را ببخشند.

وكيل شهلا تا آخرين روزهاي اجراي حكم همچنان اصرار مي كرد موكلش مرتكب قتل نشده يا همدست داشته است. شما در اين باره چه نظر داريد؟

من عقيده دارم شهلا به تنهايي نمي.توانست قاتل باشد، چون لاله بسيار قوي.تر از شهلا بود و براحتي مي.توانست از خود دفاع كند. لاله ورزشكار بود و جثه شهلا كوچك.

پس تاييد مي كنيد كه او همدست داشته است؟

بله، اما تا لحظه آخر نخواست نامي.از همدستان خود ببرد. نمي.دانم چرا، اما او راز خود را به گور برد و اصرارهاي من براي معرفي همدستانش بي.نتيجه بود.

شهلا پس از محكوم شدن به قصاص از زندان با شما تماس مي.گرفت؟

بله، تماس مي.گرفت و من به او مي.گفتم عذاب سختي انتظارت را مي.كشد.

او از شما چه مي خواست؟

مي.گفت يا مرا ببخشيد يا قصاص كنيد.

زماني كه از قتل لاله اطلاع پيدا كردي، در اولين واكنش، با دست خود به پشت دست ديگرت زدي و گفتي، نامردها بالاخره كار خودشان را كردند، منظورت چه كساني بودند؟

راستش را بخواهيد،. 3 روز قبل از رفتن به آلمانم يك خودرو پرايد يا پژو را ديدم كه به فاصله نزديكي از خانه محل سكونتم را تحت نظر قرار داده.اند كه 2 با.ر آنها را مشاهده كردم. حتي موضوع را به مادرخانمم گفتم، او و لاله هم حرف مرا تاييد كردند و گفتند آنها هم چندين بار اين زن و مرد را ديده.اند. منظورم از نامردها آن زن و مرد بودند.

آقاي محمدخاني! من فكر مي.كنم اگر جاي شما بودم و به اين باور مي.رسيدم كه شهلا همدستاني داشته است،كاري مي.كردم كه اعدام او تا بر ملا شدن حقيقت متوقف شود، اما شما اين كار را نكرديد. به هر حال مي.رسيم به روز اجراي حكم در صبح 10 آذر سال 89 در زندان اوين. آن روز چه اتفاقي افتاد؟

شهلا را به محوطه محل مجازات آوردند. آقاي رحيمي، .نماينده قوه قضاييه هم آمده بود. او از شهلا خواست حرفش را بزند، زيرا شهلا گفته بود حرف.هاي ناگفته دارم. هرچه نماينده قوه قضاييه اصرار كرد شهلا چيزي نگفت و شايد نخواست حرفش را بزند. او وقتي متوجه شد ديگر به پايان راه رسيده است يكباره تغيير رفتار داد و به دست و پاي مادر لاله افتاد و درخواست مي.كرد او را ببخشند.

فكر مي.كنيد چرا شهلا در لحظات آخر حتي حاضر نشد به شما نگاه كند؟

مگر شهلا چه كسي بود كه بايد به من نگاه مي.كرد. شهلا به خاطر خجالتي كه داشت به من نگاه نكرد. او با قتل لاله كه همسر ناصر محمدخاني بود، معروف شد.

فرزندان.تان چه نظري درباره اعدام شهلا دارند؟

آنها اصرار به اجراي حكم را داشتند. عرفان هنوز هم مي.گويد از 6 سالگي از مهر و محبت مادر محروم شده.است.

به عنوان سوال آخر، وقتي حكم اجرا شد چه احساسي داشتيد؟

خيالم راحت شد. او مدام از داخل زندان با برخي خبرنگاران مصاحبه مي.كرد، مصاحبه.هايي كه هم ما را اذيت مي.كرد و هم داغ دل.مان را زنده مي.كرد.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 193]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن