محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855801497
اوژن فلاندن و ايران
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: اوژن فلاندن و ايران
در دوران سلطنت محمدشاه قاجار، تحريك و توطئه مداوم عاملان انگليس در شرق و جنوب ايران، و نفوذ روز افزون روسها در مناطق شمال كه شاه سلطنت خود را مديون مداخله و اعمال نفوذ آنان ميدانست ، رجال مصلحت انديش كشور را برآن داشت كه باز دست دوستي به سوي دولت فرانسه دراز كنند و تصور آنان اين بود كه آن دولت هنوز از قدرت افسانهاي دوران امپراتوري ناپلئون برخوردار است؛ غافل از اينكه در آن سالها لوئي فيليپ (1848-1830) در فرانسه سلطنت ميكرد، و تجارت و صنعت در اروپا در حال رشد و گسترش بود و فرانسه براي توسعه مستعمرات خود در اطراف و اكناف عالم، ناگزير بود در پارهاي از موارد با انگليس نوعي سياست همزيستي مسالمت آميز در پيش گيرد و هرگز حاضر نميشد به سبب منافع ايران، از ادامه سياست بيطرفانهاي كه در قبال دولتهاي انگليس و روس اتخاذ كرده بود، بدين سادگي دست بردارد؛ اما چون به ايجاد ارتباط بازرگاني با ايران و بسط نفوذ فرهنگي خود در اين سرزمين علاقه وافر داشت، در هر شرايطي آماده مذاكره با نمايندگان ايران بود و از اعزام هيأتي به رياست حسين خان مقدم مراغهاي(آجودان باشي) كه در تاريخ 23 جماديالثاني 1254ق/27 مارس 1838م به فرانسه اعزام گرديد، حسن استقبال كرد و سي سال بعد از قطع ارتباط سياسي با ايران، مناسب دانست هيأت مهمي را به رياست كنت دو سرسي به كشور ما گسيل دارد. البته در آن زمان، افراد كتابخوان در آن كشور با خواندن سفرنامههاي جهانگردان معروف، تا حدي با آثار باستاني اين سرزمين كهنسال آشنايي داشتند، به خصوص چاپ و نشر سفرنامه كارستن نيبور در سال 1778 در كپنهاك، كه تخت جمشيد را به جهانيان ميشناسانيد، بيش از پيش اهل تحقيق را به ديدن ايران تشويق و تحريص كرد.
به سائقه اين مسائل، ديدار ايران و بررسي خرابههاي تخت جمشيد، براي باستانشناسان و اهل تاريخ، به ويژه براي اعضاي موسسههاي علمي و فرهنگي، فرصتي طلايي بود و انجمن هنرهاي زيباي فرانسه به مجرد آنكه از اعزام چنان هيأتي به رياست كنت دو سرسي اطلاع حاصل كرد، بلافاصله دست به كار شد و به دو هنرمند كه از طريق مسابقه انتخاب شده بودند، مأموريت داد به همراه آنان به ايران مسافرت و از آثار تاريخي و باستاني اين كشور گزارش مشروح و مصوري تهيه كنند. نام اين دو هنرمند، اوژن ناپلئون فلاندن(Flandin) و پاسكال كُست(Coste) است. اولي نقاشي ماهر بود و در مسافرت به الجزاير به خاطر علاقهاي كه به باستان شناسي داشت، اطلاعاتي در اين زمينه به دست آورده بود، و دومي معماري مجرب كه در كاوشهاي نقاط باستاني مصر تجربيات ارزندهاي اندوخته بود. شرح سفر و حاصل مطالعات آن دو در ايران، طي كتابهايي با قطع بزرگ و سفرنامه مستقل به چاپ رسيده است كه براي شناختن اوضاع اجتماعي ايران از آن روزگار و آثار بر جاي مانده از دورانهاي قديم، يكي از منابع بسيار مهم است. اوژن فلاندن علاوه بر ترسيم تصويرهاي دقيق و تهيه سفرنامه خواندني، كه به مراتب از شرح سفر رئيس هيأتشان پرمطلبتر و منصفانهتر است، در مجله معروف نيز مقالاتي درباره ايران نوشته است.
هيأت فوق العاده فرانسوي، بعد از صدور دستورالعمل لازم از سوي مارشال سولت دوك دالماسي--- نخست وزير فرانسه -- روز 30نوامبر1839م/8 رمضان 1255 از طريق بندر تولون به سوي شرق حركت ميكنند و 22 روز بعد، در عيد فطر سال 1255ق/ 8 دسامبر 1839 وارد شهر قسطنطنيه، يا استانبول امروزي ميشوند. در قسطنطنيه سلطان عبدالمجيد اول كه بيش از 18 سال ندارد، اعضاي هيأت را با تشريفات خاص به حضور ميپذيرد. زمستان در پيش است و راهها صعبالعبور و طولاني، بايد شتاب كرد. مسافران فرانسوي تا طرابوزان باز با كشتي ميروند؛ اما از آنجا به بعد چارهاي جز انتخاب راههاي كاروانرو نيست. آنها وقتي به ارزروم ميرسند، اطلاع حاصل ميكنند كه مكنيل،1 وزير مختار انگليس در ايران بر سر محاصره هرات با محمدشاه اختلاف پيدا كرده و در راه مراجعت به لندن، چند روزي در ارزروم توقف نموده است.
باري، در آن هنگام رابطه مكنيل با زعماي ايراني، به ويژه با حاج ميرزا آقاسي سخت تيره شده و در واقع كجتابيهاي اوست كه باعث شده پاي فرستادگان فرانسوي دوباره به ايران باز شود و طبعاً نه او، و نه سرهنگ شيل2 و دو نفر وابستگان ديگر او، كه از سوي وزير مختار مأموريت دادند در ارزروم مراقب تحولات بعدي ايران باشند، از اعزام اين هيأت خشنود نيستند؛ اما مسافران تازه از راه رسيده، بيآنكه كاري به كار آنان داشته باشند و يا ناراحتي رقيبان را به دل بگيرند، به راه خود ادامه ميدهند و روز 11 ژانويه 1840م/5 ذيعقده 1255 از مرز بازرگاني وارد خاك ايران ميشوند. از اين نقطه به بعد فضاي سفر به كلي عوض ميشود و چون آنان مهمانان شاه خوانده ميشوند، بايد با اعزام زو اكرام تمام روانه مقصد شوند.
مهمانداري كه از قبل براي پذيرايي و راهنمايي آنان در خطه آذربايجان تعيين شده، شخصي است به نام نظر عليخان. اين فرد برادرزاده عسكرخان افشار ارومي است و هنگامي كه عمويش در سال 1807/1222، بعد از سفارت ميرزا محمدرضاي قزويني، مقام سفيري فتحعلي شاه را در دربار ناپلئون به عهده گرفت، همراه وي به فرانسه اعزام شد و طبعا كم و بيش فرانسه ميدانست.
خوي
اعضاي هيأت به اشاره مهماندار، يك روز در قره ضياءالدين، استراحت ميكنند تا خيل پيشوازكنندگان كه از خوي راه افتادهاند، بتوانند به موقع از آنان استقبال كنند. فراواني درخت و زيبايي مناظر طبيعت در دشت خوي، چشم فلاندن را از دور نوازش ميدهد. اين نقاش نكتهبين در خوي كه نخستين شهر مهم ايراني در مسير سفر آنان است ، متوجه ميشود كه مسجدهاي اين شهر، برخلاف مساجد تركيه فاقد مناره هستند و ساختمان خانهها پست و كم ارتفاع ساخته شده است. چند روز بعد در تبريز علت آن را درمييابد. ترس از وقوع زمينلرزه كه اغلب زمينهاي اين منطقه را ميلرزاند، موجب كوتاهي ارتفاع ساختمانهاست.
تبريز
در تبريز قهرمان ميرزا، فرزند هشتم عباس ميرزا والي آذربايجان است. اين شاهزاده عبوس، شايد به سبب آنكه برادر شاه وقت است، چندان اعتنايي به كنت دوسرسي و به همراهان ريز و درشتش نميكند و ديدارش مطلقاً مطبوع نيست؛ اما برخلاف وي، ملاقات با ملك قاسم ميرزا، فرزند بيستوچهارم فتحعلي شاه بسيار لذتبخش بود و همه آنان را به شدت تحت تأثير قرار داد. اين شاهزاده كه در آن هنگام بيش از سي و سه سال ندارد، بنا به نوشته فلاندن، علاوه بر فارسي با شش زبان زنده دنيا: فرانسه، انگليسي، روسي، تركي، عربي و هندي (؟) آشنايي داشت و در سايه حمايت و پشتيباني اوست كه اوژن بوره، از كشيشان و مروجان مذهبي فرانسوي كه در كنار افسران فرانسوي با حسينخان آجودانباشي به ايران آمده بود، توانست در تبريز مدرسهاي براي تدريس زبان فرانسه، يا به عبارت دقيقتر براي تبليغ مذهب كاتوليك دائر كند.
فلاندن وقتي به اندروني ملك قاسم ميرزا راه مييابد، ديوارهاي تالار پذيرايي را پوشيده از تابلوهاي نقاشي زيبا ميبيند. ديدن اين همه شاهكار در درون خانه يك مسلمان او را وسوسه ميكند كه از شاهزاده بخواهد فرصتي براي او فراهم كند كه بتواند از چهره يك زن بيحجاب ايراني، تصويري تهيه كند؛ درخواستي كه برخلاف انتظار او، بسيار زود پذيرفته ميشود و ملك قاسم ميرزا، نقاش فرانسوي را براي صرف شام به خانهاش، كه بيست خانم زيبا در اندروني آن زندگي ميكنند، دعوت ميكند! در راه حركت از تبريز به سوي پايتخت، چاپاري از تهران پيغام ميآورد كه محمدشاه به اصفهان عزيمت كرده است. پس بايد براي ديدن شاه به اصفهان رفت.
تهران
روز اول مارس 1840م/25 ذيحجه 1255، اعضاي هيأت وارد تهران ميشوند. در تهران به افتخار ورود هيأت فوقالعادهاي از فرانسه، مراسم استقبال رسمي برگزار ميشود. غرش پي در پي توپها، همه اهالي شهر را براي تماشا، به كوچه و خيابان ميكشاند. فرداي روز ورود، اولين مقام مهمي كه به منظور خوشامدگويي به ديدار آنان ميشتابد، ژنرال دوهامل، وزير مختار امپراتوري روس در دربار ايران است. پس از وزير مختار روس، نوبت صارم افندي، سفير دربار عثماني است كه از هيأت ديدن كند. رقيب گرد تو گرديد، من نگرديدم...!
وسعت و اهميت تهران، در نظر افراد هيأت، به اندازه تبريز و اصفهان نيست. جمعيت اين شهر به تخمين كنت دوسرسي، كه به واقعيت نزديكتر است، 60 هزار نفر و به تخمين اوژن فلاندن، در حدود صد هزار نفر است: اين است ظاهر و باطن پايتخت پادشاهان قاجار تا زمان سلطنت محمدشاه غازي! فلاندن بعد از بازديد اجمالي از اين شهر، جمله حكيمانهاي در سفرنامهاش يادداشت ميكند كه درخور تأمل است:
در غياب شاه، فرستادگان فرانسوي لازم ميدانند براي اداي احترام به حضور فرهادميرزا[معتمدالدوله، فرزند پانزدهم عباس ميرزا، كه از شاه يازده سال كوچكتر است] برسند. فرهاد ميرزا از شاهزادگان فاضل و مقتدر قاجار است و هنگام ورود آنان به تهران، با عنوان نايبالاياله، مسئوليت نظم و حفاظت تهران را برعهده دارد.
فلاندن در تهران فرصت اين را پيدا ميكند كه با ميرزا صالح شيرازي، از نخستين محصلاني كه به فرمان عباس ميرزا در سال 1230/1815 به اروپا فرستاده شد، آشنا شود و از او علت مسافرت غيرمنتظره شاه را جويا گردد. كاشف به عمل ميآيد كه لوطيان اصفهان به تحريك شخصي كه با مسائل هرات و تحريك و توطئه انگليسيها بيارتباط نيست، شهر را به آشوب كشيدهاند. شاه و حاجي ميرزا آقاسي مصلحت را در اين دانستهاندكه براي خواباندن فتنه، شخصاً در اصفهان حضور پيدا كنند. فرستادگان فرانسوي پس از توقفي كوتاه در تهران، به سوي اصفهان حركت ميكنند.
كاشان
در كاشان شاهزاده فتحالله ميرزا [شعاعالسلطنه، پسر سي و پنجم فتحعلي شاه و پدر شكوهالسلطنه مادر مظفرالدينشاه]، حاكم آن منطقه، از مهمانان فرانسوي پذيرايي شاياني به عمل ميآورد.فلاندن با مشاهده ركود كارخانههاي پارچهبافي كاشان كه روزگاري در دوران سلطنت پادشاهان صفوي، و پارچههاي ابريشمي گلدار و زريهاي زيباي ظريف، و همچنين مخملها و شالهاي معروف در آن شهر بافته ميشد، دستخوش تأثر ميشود و موجبات اين ركود را ميداند كه بازار ايران را عمداً با كالاهاي نازل انباشته است تا هيچ توليدكنندهاي قدرت رقابت با كالاهاي آن دولت را نداشته باشد؛ اما جاي شكرش باقي است كه صنعت مسگري هنوز در كاشان از رونق نيفتاده و صداي چكش مسگران، گوش فلك را كر ميكرده است.
اصفهان
روز اول آوريل 1840م/25 صفر 1256، هيأت فرانسوي كاشان را ترك ميگويند و بعد از 25 روز مسافرت در حاشيه كوير، سرانجام وارد شهر افسانهاي اصفهان ميشوند.اما اين شهر كهن و زيبا، كه ديدار آن از ديرباز آرزوي هر جهانگرد صاحبدلي است، چندي است كه دستخوش آشوب شده و سررشته اين فتنه با حوادث هرات پيوند دارد. اما بنا به گفته فلاندن، در ظاهر لوطيان، شهر را به آشوب كشيدهاند.
در اصفهان، اولين وظيفه هيأت، باريابي به حضور شاه است كه ترتيب آن در سومين روز ورود، مطابق برنامهاي كه قبلا تعيين شده است، داده ميشود. بعد از ملاقات با شاه، بايد طي تشريفاتي با حاجي ميرزا آقاسي كه اهميتش از شاه بيشتر است، ديدار كنند؛ اما ملاقات صدراعظم كه و
بعد از انجام دادن ديدارهاي رسمي و مبادله هديهها، شاه از اوژن فلاندن ميخواهد از صورت وليعهد كه بيش از نه سال ندارد، تصويري تهيه كند. اين كار مقدمهاي است براي كشيدن تصويري از صورت خود شاه، فرصتي كه براي فلاندن بسيار خوشحالكننده و مغتنم است.مقارن ورود هيأت به ايران، منوچهرخان معتمدالدوله از سوي شاه به حكومت اصفهان منصوب شده و اين حاكم مقتدر توانسته است شورش شهر را به كلي بخواباند و خيال شاه را از اين بابت آسوده كند.
همدان
در اصفهان، پس از ملاقات كنت دوسرسي با شاه و رجال مهم ايران و مذاكرات لازم، مأموريت رسمي هيأت به پايان ميرسد و روز اول ژوئن از راه كرمانشاه - بغداد، به فرانسه مراجعت ميكنند؛ اما وظايف اصلي و مأموريت فرهنگي فلاندن و كست، تازه آغاز شده و پس از خداحافظي با رئيس هيأت، براي تحقيق و حفاري دوباره عازم همدان ميشوند. از كارهاي ارزنده اين دو هنرمند در آن شهر، سوادبرداري از دو لوحه معروف گنجنامه در دره عباسآباد است كه با خط ميخي و به زبانهاي پارسي باستان و بابلي و ايلامي، يكي به نام خشايارشا و ديگري به نام پدرش داريوش بزرگ، حكاكي شده است. طبق نوشته فلاندن، هنگامي كه آن دو به انجام دادن چنان كار مهم و پرمشقت مشغول بودند، همراهان ايراني آنها در پاي آبشار و بر روي صخرهاي نشسته وقت خود را با خنده و شوخي ميگذرانيدند!
كنگاور
مقصد بعدي بازديد از شهرها و شهركهاي مختلف ايالت كرمانشاه است. ابتدا به جايگاه خرابهاي ميرسند كه نامش كنگاور است و در كنگاور ويرانههاي يكي از آثار مهم باستاني را از نزديك بررسي ميكنند. آنها به استناد نوشته يكي از جغرافيدانان - كه ظاهراً منظورشان ايسيذروس خاراكسي است - چنين حدس ميزنند كه اين ويرانهها بايد مربوط به معبد ديانا يا معبد آناهيد باشد. بعد از اندكي كند و كاو در زمينهاي كنگاور به سوي ميروند و با راهنمايي اهالي دهكده، در كمركش كوهي از غاري بازديد ميكنند. در درون آن غار قبري است و اين قبر شبيه به مقبرههاي شاهاني است كه در اطراف تخت جمشيد احداث شدهاند.
بعد از عبور از روي رودخانه گاماساب، به نقطهاي ميرسند كه كوه بيستون سرفراز و باشكوه در برابر آنان سر برافراشته است. مشاهده نقشهاي برجسته و سنگنبشتههاي اعجابآميز آن هر دو را مسحور ميكند.
كرمانشاه در آن سالها، شهري ويران و كمرونق است. اغلب كاروانهايي كه از اين شهر ميگذرند، بارشان جنازه مردگان است و آنها را براي دفن در كربلا حمل ميكنند. از اين رو مسافران فرانسوي، بيش از يك روز در چنان شهري توقف نميكنند، و به طاق بستان كه براي اهل دل گوشهاي از بهشت است ، ميروند و چندين روز به كاوش و تحقيق مشغول ميشوند.
از ديدگاه فلاندن نقشهاي برجسته طاق بستان، كه ايرانيان گاهي نام آنجا را تخت رستم ميناميدند، بسيار ديدني است. در كنار تصويرهاي حجاري شده بر سنگ،
فلاندن شب و روز در طاق بستان مشغول نسخهبرداري از نقشهاي برجسته آنجاست و در اين فاصله دوستش كست سري به پل ذهاب ميزند و سپس هر دو راهي نهاوند ميشوند و بسيار علاقه دارند كه تا ويرانههاي شهر باستاني شوش پيش روند. چون به گمان آنان تنها اروپايي كه قدم در آن منطقه گذاشته، سرگرد رالينسن بوده است؛4 اما سرتاسر آن نواحي ناامن است و راهها پر از حرامي. از اين رو دوباره به اصفهان مراجعت ميكنند.اما در مورد موسيقي ايراني آن روز، نظر فلاندن شايان توجه و در خور تامل است:
نقش رستم
آن دو بعد از چند هفته استراحت و سير و سياحت در اصفهان، براي بازديد از آثار تاريخي فارس به جانب جنوب حركت ميكنند و روز دهم اكتبر 1840 م/ شعبان 1256 به حوالي ميرسند و تصميم دارند مدتي در آن نواحي به جستجو و كاوش بپردازند. فلاندن ادعا ميكند جهانگرداني كه پيش از وي به آنجا آمدهاند، فقط از شش نقش در نقش رستم آگاهي داشتند؛ اما او و دوست معمارش توفيق آن را يافته اند كه نقش هفتم را هم از دل خاك بيرون بياورند. در نقش رستم پدر حاكم آن منطقه به آنها ميگويد كه چند سال قبل انگليسيها بسياري از سنگهاي تخت جمشيد را ربوده و از ايران خارج كردند!
روز بيست و يكم اكتبر كار آنان در نقش رستم به پايان ميرسد و به سوي تخت جمشيد، كه در ميان ايرانيان گاهي به چهل منار و يا چهل ستون معروف بوده است، رهسپار ميشوند. روي ستونهاي تخت جمشيد از اتباع انگليسي: از سرجان ملكم و جيمز موريه، و از بوفور و دارو از اعضاي هيأت كنت دوسرسي، عباراتي به رسم يادگار نوشته شده است.
تخت جمشيد
فلاندن و كست با شم هنري خاصي كه دارند، بعد از دقت در نقشهاي برجسته تخت جمشيد، نكته ظريفي را بازگو ميكنند:
فلاندن دوست دارد از سر كنجكاوي از رهگذراني كه گهگاه از آن طرفها ميگذرند و با ديدن اين دو خارجي در ميان ويرانهها، براي تماشاي كار آنها، مدتي درنگ ميكنند، درباره اين آثار پرس و جو كند؛ اما هيچ كس از سرگذشت تخت جمشيد آگاهي دقيقي ندارد. فقط تا اين حد ميداند كه اين بناي باشكوه از سوي اسكندر به آتش كشيده شده است.
اقامت اين دو فرانسوي در ايران چندان طولاني شده كه در اين فاصله فرهاد ميرزا به حكومت فارس منصوب شده است و در مقام واليگري ايالت به بازديد خرابههاي تخت جمشيد ميآيد و درباره آثار تاريخي و مسائلي كه در اروپاي آن روز ميگذرد، از اوژن فلاندن سوالاتي ميكند، اما فرهاد ميرزا با آنكه يكي از شاهزادگان فاضل و آگاه خاندان قاجار است، وقتي از زبان اين جهانگرد ميشنود كه حكومت فرانسه مشروطه است و امور كشور از طريق گذرانيدن قوانين لازم از تصويب مجلس اداره ميشود، حاضر نيست چنين واقعيت مسلمي را بپذيرد. چون از نظر وي وظايفي را كه يك تن كه خود را مالكالرقاب و فوق همه ميداند، انجام ميدهد، چگونه ممكن است چند صد نفر، به نمايندگي از طرف مردم و با شور و تبادلنظر و با رعايت قانون بتوانند انجام دهند؟!
فلاندن بعد از بررسي دقيق در آثار باقي مانده از تخت جمشيد، نسبت به نظريات بعضي از جهانگردان، به ويژه كرپورتر،5 نقاش انگليسي، درباره پارهاي از تصويرهاي نقش برجسته تخت جمشيد ايرادهايي دارد. ما بحث در باب اين مسائل را به تاريخدانان و اهل نظر واگذار ميكنيم و از سر اين مطلب ميگذريم؛ اما تكرار جملههايي از زبان اين نقاش باستانشناس براي هر ايراني كه به آثار و ميراثهاي فرهنگي سرزمين خود علاقهاي دارد، بسيار گوشنوازو افتخارانگيز است:
فلاندن به كمك نردبان، نام خود و ياران همراه را در جايي بلند، روي صخرهاي مينگارد تا روزي صاحبدلي به رحمت، از زحمات اين خدمتگزاران راستين تاريخ و فرهنگ، ياد و حقشناسي بكند. سرانجام آن دو بعد از شش هفته اقامت و تلاش و كاوش در تختجمشيد، با مشاهده اولين سپيدي برف بر قله كوههاي دوردست، روز هشتم دسامبر به شيراز نقلمكان ميكنند.
شيراز
فلاندن در شيراز از مزار دو شاعر بلندآوازه ايراني، كه كريمخان زند براي هر دو گنبد و بارگاهي ساخته بود، بازديد ميكند. قبر سعدي برخلاف آنچه جهانگردان پيشين نوشتهاند، عاري از زرق و برق ظاهري است و بسيار ساده و بيصاحب در گوشهاي افتاده؛ اما بارگاه حافظ حال و صفاي خاصي دارد و همان گونه كه خود پيشبيني كرده، در واقع و مجمع و محل توسل اهل دل است.
گفتني است كه در مدت اقامت آنان در شيراز حادثه ناگوار و تاسفانگيزي رخ ميدهد: شبي يكي از مسجدهاي كوچك شهر ناگهان آتش ميگيرد و به دنبال آن در شيراز چنين شايع ميشود كه عاملان اين آتشسوزي افراد فرانسوي بودهاند. مردم به كوچه و بازار ميريزند و به عنوان اعتراض و ابراز احساسات به سينهزني و نوحهسرايي ميپردازند... فلاندن و كست كه پيش از وقوع اين حادثه تصميم به عزيمت گرفته بودند، وقتي ميبينند هوا اين گونه پس است، در رفتن شتاب ميكنند. بعد از گذشت مدتي معلوم ميشود خادم مسجد كه به تدريج چراغها و فرشها و ساير وسائل متعلق به مسجد را فروخته و پولش را به جيب زده ، چاره را در اين ديده كه براي ايز گم كردن، با دست خود مسجد را به آتش بكشد و گناه آن را به گردن فرانسويان از همه جا بيخبر بيندازد!
كازرون
كست و فلاندن پس از ويرانههاي تختجمشيد و حجاريهاي نقش رستم، ارزندهترين آثار باستاني ايران را در خرابههاي شهر قديم شاپور، يا شاپور خره، در اطراف كازرون مييابند. همان گونه كه علاقهمندان به آثار تاريخي ميدانند، پيكره شاپور اول پادشاه ساساني، و ويرانههاي آتشكده جره، از آثار دوران بهرام گور و آثار بسيار قديمي ديگر در آن حول و حوش باقي است و ارزش و اهميت همه آنها در وهله اول از سوي بيگانگان كشف و به جهانيان اعلام شده است.
بوشهر
روز 25 دسامبر 1840 كار كاوش و طرحبرداري در ويرانههاي شاپور به پايان ميرسد و كست و فلاندن آنجا را به مقصد بوشهر ترك ميكنند. در ميان راه از كاروانيان ميشنوند كه در مصر و سوريه حوادثي در جريان است و شگفت آنكه جنگي كه از سوي عثماني، به تحريك حكومت انگلستان عليه محمدعلي پاشا آغاز شده، خبرش از طريق مسافران بغداد و بمبئي در همه جا پيچيده است و خبر اين جنگ موجب شده كه نفرت مردم نسبت به انگليسيها بيش از پيش برانگيخته شود. در دهستان دالكي يك ايراني به گوش اين مسافران فرانسوي پنهاني ميرساند كه پيكي از جانب محمدعلي پاشا --- نايبالسلطنه و نخستين خديو مصر--- كه مدتي با ناپلئون جنگيد و در سال 1833م/ 1249ق نيروي عثماني را از خاك مصر بيرون راند، به دربار محمدشاه آمده و پيشنهادي با خود آورده است كه دو دولت مصر و ايران متحد شده، با همدستي هم عليه عثمانيها وارد جنگ شوند. شيوع اين خبر موجب نشاط و شادي مردم ايران شده است.
در چنان جو بحراني، دروازههاي بوشهر را محكم بستهاند و ورود به شهر به آساني ميسر نيست؛ اما مهمانان فرانسوي به بركت سفارشنامههاي معتبري كه در جيب خود دارند، به داخل شهر راه مييابند. به محض ورود به بوشهر، شخصي كه پدرش ارمني و مادرش فرانسوي و خود از عمال كمپاني هند شرقي است، بر سر راهشان سبز ميشود و اين مسافران خسته و از گرد راه رسيده را با اصرار به منزل خود هدايت ميكند. احتمالا براثر القائات شبههآميز اين ميزبان مرموز است كه اوژن فلاندن ناآگاهانه اظهار ميكند:
شايان توجه است كه خود فلاندن نيز در دنباله مطلب به تأسيس نيروي دريايي از سوي نادرشاه افشار اشارهاي دارد و در جايي مينويسد نادرشاه تصميم گرفت ناوگاني تشكيل دهد و به يكي از مهندسان انگليسي سفارش ساختن كشتي بزرگي داد. در تكميل اين سخن بايد افزود: در آن سالها به فرمان نادر ساختن چندين فروند كشتي آغاز شد و به علت فراهم نبودن چوب در كرانههاي خليج فارس، آن شاه مقتدر، در اوايل پاييز سال 1740/1153 دستور داد براي حمل چوب ارابههايي آماده كنند؛ اما چون ميان مازندران و بوشهر جاده مناسبي براي حركت ارابهها وجود نداشت، الوار چوب مقداري از راه را روي دوش كارگران حمل شد؛ اما با كشته شدن ناگهاني نادر اجراي تمامي اين برنامههاي بلندپروازانه به بوته فراموشي سپرده شد.
فيروزآباد
فلاندن و كست، پيش از آنكه روز دوم ژانويه 1841م/ ذيقعده 1256 بندربوشهر را ترك كنند، به بازديد قلعه كه در واقع بقاياي شهر باستاني ديوار اردشير است ميروند و آنگاه در اجراي مأموريت تحقيقاتي خود به فيروزآباد، فسا، و دارابگرد سفر ميكنند. در فيروزآباد، ويرانههاي آتشكده فيروزآباد و كاخ و نقش برجسته اردشير بابكان مورد بازديد آنان قرار ميگيرد؛ اما اطلاعات و آگاهي آن دو درباره اين آثار از مرز افسانه تجاوز نميكند. در فسا مدتي خاك تل ضحاك را زيرورو مي كنند و در دارابگرد از باغ محمدصادق ميرزا --- يكي از عموهاي محمدشاه --- كه محل اقامت آنان است، به عنوان زيباترين باغي كه در ايران ديدهاند، ياد ميكنند. و پس از بازديد قلعه داراب و ساير نقاط تاريخي، از راه سروستان باز به شيراز مراجعت ميكنند؛ اما اين بار بيش از يازده روز در شيراز نميمانند و يك روز مانده به عيد نوروز سال 1220 هجري خورشيدي، خود را به تهران ميرسانند.
تهران
ژنرال دوهامل --- وزير مختار روس--- آنان را به همراه اعضاي سفارت آن كشور، در مراسم سلام نوروزي كه در كاخ گلستان يا تخت خانه برگزار شده است، شركت ميدهد. چند بار نيز به طور خصوصي به حضور محمدشاه ميرسند و فلاندن گزارشي از سير و سياحت خود، ضمن ارائه طرحهايي كه از بناهاي ديدني ايران تهيه كرده است، به عرض شاه ميرساند و چهار تابلو از مناظر اصفهان را به وي تقديم ميكند.
سلماس
سرانجام روز 24 آوريل /4 ارديبهشت 1220 ش/ اول ربيعالاول 1257ق تهران را ترك گفته، در نهم ماه مه /19 ارديبهشت وارد تبريز ميشوند. پس از يك ماه اقامت در تبريز، از راه تسوج - سلماس به اروميه ميروند.دهستان كلدانينشين و خوش آب و هواي خسروآباد، در مجاورت سلماس، مناسبترين محل براي رفع خستگي و استراحت كوتاهمدت است و بهترين فرصت براي بازديد از نقش برجسته ديدني جنگ شاپور اول با روميان. اين نقش پرابهت، برروي تخته سنگي در كوهي به نام كنده شده است.
بغداد
آخرين روزهاي بهار هنگام عزيمت به سوي بغداد است. آنها از اروميه تا مرز از آباديهايي عبور ميكنند كه عموماً كردنشيناند و شاخصترين آنها مهاباد است. هفتم ژوئيه وارد بغداد ميشوند. سمت راست دجله در بغداد محل سكونت شيعيان و ايرانيان است و آن گونه كه اين دو مسافر تازه از راه رسيده شهادت ميدهند، ساكنان آن محله مورد آزار و اذيت عربها قرار ميگيرند. ظلالسلطان عليشاه، عموي تبعيدي شاه هم كه بعد از درگذشت پدرش فتحعلي شاه با عجله در تهران تاجگذاري كرده بود، در اين محله ساكن است و با حمايت شديد انگليسي ها، براي خود دم و دستگاه و بيا و برويي دارد. دولت انگليس آشكارا، از بيست سال پيش درصدد بسط كامل نفوذ و تسلط خود در اين مناطق بوده و براي اين منظور عدهاي سرباز، از انگليسي ها و هنديها، در اين حوالي مستقر كرده است. طبق پيشبيني فلاندن ديري نخواهد كشيد كه در اين مسابقه توسعهطلبي، سر فرانسويها، به خاطر روش معتدل و احتياطآميزي كه در پيش گرفتهاند، به كلي بيكلاه خواهد ماند و حتي درهاي سفارتشان بسته خواهد شد؛ پيشبيني هوشمندانهاي كه هفت سال بعد به واقعيت ميپيوندد.
تيسفون
اما ناگفته نبايد گذاشت كه نه كست و نه فلاندن، هيچكدام مرد سياست نيستند و غرض از مسافرت آنان به بغداد بررسي اين گونه مسائل نيست، بلكه شوق ديدار تيسفون و سير و سياحتي در خرابههاي بابل، پاي آنان را به اين سرزمين كشانده است. آرزويي كه خيلي زود برآورده ميشود. و چند روز بعد به ديدار ايوان مدائن نائل ميشوند. فلاندن فرصت و بخت آن را دارد كه طرحي از ساختمان نيمه ويران آن تهيه كند و ضمن توصيف سبك معماري اين بناي باشكوه در سفرنامه خود، از اشاره به اين حقيقت تلخ دريغ نميورزد كه منصور، خليفه عباسي ظاهراًبه قصد صرفهجويي دستور داده بود قسمتي از قصر با عظمت كسري را منهدم كرده و از سنگ و مصالح آن در ساختن بغداد، مقر خلافت خود استفاده كنند!
فلاندن و كست بعد از سيري در حله و بازديد از خرابههاي بابل، روز پنجم سپتامبر 1841م/ رجب 1257، همراه با نقشهها و مدارك گرانبهايي كه از آثار تاريخي و ديدني اين منطقه پهناور تهيه كردهاند، بغداد را ترك ميكنند. آنها به خصوص فلاندن، كه با ديده انصاف و خالي از غرض به مردم كشور ما نگريسته و هدف و انگيزهاي جز پژوهش و خدمت به ساخت تاريخ در سر نداشته است، به قول فريدون مشيري از زمره بودند و در سالهايي كه ما سخت در خواب غفلت غرق بوديم، به اين سرزمين آمدند و با كشف و معرفي آثار ارزندهاي از گذشتههاي دور، كه ما هيچ وقت آن طور كه بايد و شايد قدر آنها را ندانستهايم، از تمدن و فرهنگ تابناك ايراني را به روي جهانيان گشودند.
يادنامه دكتر احمد تفضلي (با تلخيص)
پينوشتها:
1. :Mc Neill سرجان مكنيل، از اعضاي هيأت همراه سرجان ملكوم و پزشك هيأت نظامي بريتانيا ايران بود، ولي بعد يكي از مقامات با نفوذ انگليس در اين منطقه گرديد. او يكي از بدخواهان قسم خورده ايران بود و با ايجاد ارتباط با بعضي از مقامات فتنهها برانگيخت.
2:]3081 - 1781[ Colonel Sir Justin Sheil . ابتدا دبير سفارت انگليس در ايران بود و بعد به مقام وزير مختاري ارتقا يافت، و به خاطر خدماتي كه به كشور متبوعش كرده بود لقب گرفت.
3. Silvester de Sacy:بارون سيلوستر دوساسي، مستشرق معروف فرانسوي [1838-1758] كه استادي تدريس زبان فارسي در كلژدو فرانس پاريس را به عهده داشت، در شناساندن تاريخ و فرهنگ ايراني به جهانيان سهم مهمي دارد و چندين اثر ارزنده درباره آثار باستاني و ادبي ايران، از اين دانشمند به يادگار مانده است.
4.Sir Henry Rawlinson:سر هنري رالينسن [1895-1810]، از افسران انگليس و مستشرق دانشمندي بود كه پيش از آمدن به ايران، فارسي را در حد كمال ياد گرفت و وقتي به ايران آمد، با حمايت بهرام ميرزا حاكم كرمانشاهان، از آثار باستاني مناطق جنوب غربي ايران ديدن كرد و توانست به خواندن بعضي از كتيبههاي ميخي نايل آيد.
5 Sir R.Ker Porter.:رابرت كرپورتر، نقاش انگليسي است كه سفرنامه مصوري در دو جلد به نام سفرنامه گرجستان، ايران، ارمنستان، بابل قديم، طي سالهاي 1820 - 1817 نوشته و در سال 1821 در لندن به چاپ رسانده است.
چهارشنبه 22 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 457]
-
گوناگون
پربازدیدترینها