واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
1. علم اخلاق در دنياي اسلام
در دنياي اسلام، علم اخلاق دانشي است كه آثار و كتابهاي بسياري در مورد آن تدوين شده است. اين دانش پيش از اسلام نيز در يونان شناخته شده بود. كتاب اخلاق نيكوماخوس اثر ارسطو، از نخستين كتابهايي است كه به طور مستقل درباره اين علم نوشته شده است. از برجستهترين آثاري كه درباره علم اخلاق در تاريخ فرهنگ اسلامي به نگارش درآمده است، ميتوان به اين موارد اشاره كرد:
تهذيب الاخلاق، تأليف يحيي بن عدي بن حميد بن زكريا (م.364ق)
تهذيب الاخلاق و طهاره الاعراق نوشته ابو علي احمد بن محمد مسكويه (320ـ421هـ.ق)
اخلاق ناصري اثر خواجه نصير الدين طوسي (597 هـ ق)
جامع السعادات نوشته ملا احمد نراقي و معراج السعاده اثر ملا مهدي نراقي
با توجه به آثار ياد شده علم اخلاق دانشي است كه درباره نفس انسان بحث ميكند؛ از آن جهت كه افعال زيبا، زشت، شايسته يا ناشايست با اراده از نفس صادر ميشوند.
2. موضوع علم اخلاق
موضوع علم اخلاق، خُلق انسان است. خُلق در برابر خَلق به كار مي رود. خَلق مربوط به ظاهر و صورت انسان است و خُلق مربوط به باطن و سيرت آدمي. در تعريف خُلق گفته اند: ملكه اي نفساني است كه منشأ ميشود تا افعال از آدمي به سادگي و به سهولت صادر گردد.
ملكه، كيفيتي براي نفس است كه آن كيفيت براي نفس تداوم و استمرار دارد و به سرعت در معرض زوال قرار نگيرد. ملكه در برابر حال به كار مي رود، حال صفت و كيفيتي در نفس است كه ناپايدار ميباشد و به سرعت زائل ميگردد. انساني كه در حالتي خاص، كاري را انجام مي دهد، مثلا دروغ ميگويد و يا مالي را به ديگري ميبخشد، داراي خلق دروغگويي و يا ملكه سخاوت و بخشندگي نيست. خلق و ملكه دروغگويي و يا بخشندگي در كسي است كه نفس او همواره به سادگي به دروغ گفتن يا به بخشش تمايل داشته باشد و آن را انجام دهد.
علم اخلاق درباره ملكات نفساني آدمي بحث ميكند. خُلقهاي پسنديده و ناپسند را شناسايي ميكند و چگونگي پديد آمدن هر يك از آنها و نيز راه هاي از بين بردن خلقهاي ناپسند يا آراسته شدن به خلقهاي پسنديده را بازگو ميكند.
3. مبادي معرفت شناختي
در دنياي اسلام علم اخلاق، از برخي مبادي و اصول موضوعه بهره ميبرد. اين مبادي و اصول موضوعه مربوط به علم اخلاق نيست، بلكه مربوط به علوم ديگري است؛ مثلا برخي از اين مبادي معرفت شناسانه، بعضي فلسفي و بعضي ديگر نيز مبادي انسان شناختي است.
در اسلام، علم اخلاق مبتني بر معرفت حسي، عقلي و وحياني است. حس، در شناخت، امور متغير و رفتار و اعمال روزانه افراد كارآمد است و عقل، احكام و قواعد كلي اخلاقي را ميشناسد. پيش از اسلام، علم اخلاق از دو منبع معرفتي حسي و عقلي بهره ميبرد، لكن حضور وحي و مرجعيت معرفتي كه سبب شد كه مجموعه اي از آيات و روايات كه به آنها «نقل» گفته ميشود، به عنوان منبع معرفتي نوين در اختيار عالمان اخلاق قرار گيرد. حضور زنده و فعال وحي و نقلي كه در حاشيه وحي اعتبار يافته است، در بسياري از آثار و كتب اخلاقي اسلامي، به چشم ميخورد. حذف عقل و مرجعيت معرفتي آن در فلسفه ها و جريانهاي معرفتي مدرن، علم اخلاق را دچار تحولات بنيادين نموده است؛ در صورتي كه عنصر عقل وجوه اشتراك فراواني را ميان علم اخلاق اسلامي و علم اخلاق در يونان پديد آورده است. روشي كه علم اخلاق در دنياي اسلام با توجه به مرجعيت عقل از آن استفاده ميكند، روش برهاني است. در اين روش، از شواهد نقلي نيز استفاده ميشود.
4. مبادي هستي شناسي
علم اخلاق، بر اساس اعتقاد به ساحتها و مراتب متكثر هستي شكل گرفته است. علم اخلاق بر هستيشناسي ماترياليستي و دنيوي مبتني نيست. جهان ماده، بخشي از عالم هستي است. اعتقاد به متافيزيك و علم ماوراء طبيعت، مهمترين بنياد هستي شناختي علم اخلاق اسلامي محسوب ميشود و خير و كمال در اين هستيشناسي به علم طبيعت، مهمترين بنياد هستي شناختي علم اخلاق اسلامي محسوب ميشود و خير و كمال در اين هستيشناسي به عالم طبيعت محدود نميشود، بلكه عالم عقلاني را نيز در بر ميگيرد. اعتقاد به عالم عقلاني و فرشتگان، ركن اساسي علم اخلاق اسلامي است. مباحث وجود شناختي مانند اتحاد عاقل و معقول، تشكيك در هستي، و حركت جوهري از جمله مباحث فلسفي است كه در تاريخ تفكر اسلامي براي تبيين مسائل اخلاقي نقش مهمي داشته است.
علم اخلاق اسلامي از هستيشناسي فلسفي اسلامي بهره ميگيرد. اين هستيشناسي با گرايشهاي سه گانه: مشايي، اشراقي و صدرايي، اصول موضوعه هستي شناختي علم اخلاق را در اسلام تأمين ميكند.
5. مبادي انسان شناختي
مبناي انسان شناختي اخلاق اسلامي ـ كه از دو مبناي هستي شناختي و معرفت شناختي آن متأثر است - اعتقاد به ابعاد دو گانه وجود انسان، يعني نفس و بدن است. بدن، موجود مادي و مربوط به عالم طبيعت است و نفس انساني، موجودي فوق طبيعي و عقلي است. بدن انسان را با حس و نفس او را با عقل ميتوان شناخت. بعد عقلاني وجود انسان با ذات و هويت او در ارتباط است و با وجود ديدگاه هاي مختلفي كه درباره ارتباط نفس و بدن مطرح است، ميتوان گفت: نفس جنبه عاليتر و برتر وجود انسان را تشكيل مي دهد؛ به گونه اي كه لذت، سعادت، كمال و خير حقيقي انسان به اين بعد از وجود او مربوط ميشود. اثبات مراتب سه گانه وجود انسان؛ يعني حس، خيال و عقل، تبيين رابطه ميان اين مراتب بر اساس حركت جوهري و جسمانيه الحدوث و روحانيه البقاء بودن نفس، از مؤثرترين مسائل انسان شناختي در علم اخلاق است.
6. فرا اخلاق
عالمان اخلاق، هر يك از مبادي سه گانه فوق را در بخشي از آثار علمي دنياي اسلام بررسي كرده اند. متافيزيك و فلسفه به معناي خاص، عهده دار اثبات مبادي هستي شناختي علم اخلاق است. منطق، برخي ديگر از مبادي معرفتي آن را مطرح ميكند و علم النفس، مباني انسان شناختي اخلاق را تأمين ميكند. پيش از صدرالمتألهين متفكران مسلمان مباحث نفس را در زمره مسائل طبيعي مي دانستند و در طبيعيات در مورد آن بحث ميكردند، ولي صدر المتألهين اين موضوع را به متافيزيك مربوط مي دانست و آن را از زمره مباحث هستيشناسي به معناي خاص قرار مي داد.
دانشي كه به جستجو در مباني و اصول موضوعه علم اخلاق ميپردازد و درباره آن سخن ميگويد «فرا اخلاق» ناميده ميشود. فرا اخلاق به بيان آثاري كه مباني فلسفي، معرفتي و انسان شناختي بر علم اخلاق دارند و نيز صورتهاي مختلفي كه اين علم در اثر مبادي گوناگون پيدا ميكند، ميپردازد.
بر اساس معناي بالا، فرا اخلاق يك علم درجه دوم است ؛ زيرا علم درجه دوم علمي است كه موضوع آن در علوم ديگر باشد. از آنجا كه فرا اخلاق نيز درباره علم اخلاق و نسبت آن با مبادي و مباني علوم ديگر بحث ميكند، از علوم درجه دوم به شمار مي رود.
7. ارتباط علم اخلاق با ساير علوم
بنابر آنچه گفته شد، علم اخلاق بي ارتباط با ساير علوم نيست. برخي از علوم، مبادي علم اخلاق را تأمين ميكنند كه هر گونه تغيير در آنها به تغيير مباني علم اخلاق و در نتيجه، تغيير در علم اخلاق منجر ميشود. همان گونه كه علم اخلاق مبادي خود را از علوم ديگر ميگيرد، مبادي برخي از علوم مثل علم سياست را تأمين ميكند. پس اين علم هم از علومي كه مبادي آن را تأمين ميكند متأثر است و هم در علومي كه مبادي خود را از آن ميگيرد، اثر ميگذارد. در ابتداي كتب اخلاق اسلامي، بسياري از مبادي علم اخلاق كه به علوم ديگر مثل متافيزيك و طبيعي مربوط است، به طور خلاصه آورده شده است؛ زيرا بسياري از مبادي علوم ديگر مثل سياست و تدبير مُدُن در علم اخلاق شكل ميگيرد؛ مثلا ارسطو كتاب اخلاق نيكوماخوس را به عنوان مقدمه اي بر كتاب سياست خود به نگارش در آورد.
8. علم اخلاق در رده بندي علوم
به دليل ارتباط علم اخلاق با علوم ديگر، اين دانش در رده بندي علوم از جايگاه ويژه اي برخوردار است. خواجه نصير الدين طوسي در آغاز كتاب اخلاق ناصري، جايگاه علم اخلاق را در بين ساير علوم روشن ميكند. او علومي را كه به شناخت موجودات ميپردازند، ابتدا بر حسب آن كه وجود موضوع آنها وابسته به حركت ارادي انسان است يا مستقل از آن باشد. به دو قسم نظري و عملي تقسيم ميكند، سپس علوم نظري را بر اساس اينكه مجرد از ماده هستند يا مقيد به قيد رياضي يا طبيعي ميباشند، به سه دسته ما بعد الطبيعه، رياضي و طبيعي تقسيم ميكند. آنگاه براي علوم رياضي، چهار قسم و براي علوم طبيعي هشت قسم در نظر ميگيرد.
خواجه در تعريف علوم عملي ميگويد: اين علوم دانش به مصالح حركات ارادي و افعال صناعي انسان هستند، به گونه اي كه احوال آنها را سازمان دهند و آنان را به كمال شايسته شان برساند. خواجه علوم عملي را با توجه به اينكه در مورد امور فردي بحث ميكند و يا مربوط به جمعي است كه در شهر، مملكت و مانند آن زندگي ميكنند، به سه قسم تقسيم ميكند. قسم اول را تهذيب اخلاق، قسم دوم را تدبير منزل و قسم سوم را سياست مدن مينامد. بر اساس اين تقسيم بندي، علم اخلاق در زمره علوم عملي است. اين علوم بيشتر مبادي خود را از علم مابعد الطبيعه و برخي از علوم طبيعي مثل علم النفس ميگيرد. علم اخلاق بعضي از مبادي دو علم تدربير منزل و سياست مدن را نيز تأمين ميكند.
9. فلسفه اخلاق
فلسفه به دو معنا كاربرد دارد. در معناي اول، مطلق معرفت و دانش برهاني و علمي است، معناي دوم آن بخش خاصي از معناي نخست فلسفه است كه از آن به عنوان علم متافيزيك و يا مابعد الطبيعه ياد ميشود. گاه فلسفه در معناي دوم را فلسفه به معناي خاص نيز ميگويند.
اگر فلسفه به معناي عام به كار برده شود، از همه دانشهاي شش گانه اي كه در تقسيم بندي علوم ذكر شد، ميتوان با عنوان فلسفه ياد كرد. در اين صورت، وقتي گفته ميشود فلسفه رياضي يا فلسفه طبيعي يا فلسفه اخلاق، مقصود همان علم رياضي، علم طبيعي و يا علم اخلاق است. فلسفه اخلاق نيز در اين معنا همان دانشي است كه به خُلق و ملكات نفساني انسان ميپردازد.
در صورتي كه فلسفه در معناي خاص خود به كار برود، فلسفه اخلاق بخشي از متافيزيك خواهد بود كه مبادي و اصول موضوعه علم اخلاق را تأمين ميكند.
در بيشتر موارد فلسفه اخلاق، به معناي فرا اخلاق نيز به كار مي رود و آن دانشي است كه به بحث درباره مبادي و اصول موضوعه علم اخلاق ميپردازد. حتي اگر آن مبادي از مبادي متافيزيكي و مابعد العطبيعه نباشند و چيزي غير از آن باشند.
بر اساس آنچه گذشت براي فلسفه اخلاق سه معنا در نظر گرفت. اول: علم اخلاق، دوم: بخشي از متافيزيك كه عهده دار تبيين مبادي متافيزيكي علم اخلاق است. سوم: دانشي كه به بحث درباره مبادي متافيزيكي و غير متافيزيكي علم اخلاق ميپردازد. فلسفه اخلاق در معناي سوم، همان گونه كه در تعريف فرا اخلاق گذشت، علم درجه دوم است.
10. هدف علم اخلاق
هر دانشي علاوه بر موضوع و مبادي، هدفي دارد. دانشمندان علم تهذيب اخلاق نيز در تاريخ انديشه اسلامي براي اين علم هدفي را مشخص نموده اند. ملا احمد نراقي در كتاب معراج السعاده هدف علم اخلاق را پاك ساختن نفس از صفات رذيله و آراستن آن به ملكات جميله مي داند و ثمره تهذيب اخلاق را رسيدن به خير و سعادت ابدي معرفي ميكند و در تعريف انسان سعادتمند مينويسد: «كسي كه گوي سعادت در ربود و او را سعادت واقعي نصيب گرديد، چون في الحقيقه داخل خيل مجردات ميشود، از عالم جسمانيات بالاتر ميگردد و دست تصرف افلاك به دامن او نرسد».
در دنياي اسلام هدف و فايده علم اخلاق رسيدن انسان به كمالات عقلي و قرار گرفتن او در رديف فرشتگان است.
11. دانشهاي هم عرض يا بديل علم اخلاق
در جهان اسلام، علاوه بر آثاري كه به طور خاص با عنوان علم اخلاق شكل گرفته اند و از هستيشناسي فلسفي بهرهمند شده و در رده بندي علوم برهاني جزء علوم عملي قرار ميگيرند، آثار ديگري نيز وجود دارند كه هم عرض يا بديل علم اخلاق ميباشند.
دسته اول: آثاري كه به جمع آوري آيات و روايات درباره موضوعات اخلاقي بسنده مينمايند. روش اين آثار نقلي محض، مانند اخلاق محتشمي.
دسته دوم: آثاري كه با رويكردي ترويجي و با روشهاي شعري يا خطابي و مانند آن پديد آمده اند، مانند بوستان گلستان و كليله و دمنه.
دسته سوم: آثاري كه اصول موضوعه و مبادي خود را از هستيشناسي عرفاني تأمين ميكنند. اين آثار با عنوان علم سلوك و يا تصوف عملي مطرح ميشوند، مانند منازل السائرين، اوصاف الاشراف و احياء العلوم.
آثار نوع سوم با مباني عرفاني خود علمي را به وجود آورده اند كه بديل و جايگزين علم اخلاق است، ولي آثار نوع اول و دوم، مجموعه معارفي را پديد آورده اند كه در عرض علم اخلاق و يا علم سلوك و تصوف قرار ميگيرند. آثار نوع اول و دوم گاه با كتب اخلاقي و گاه با كتبي كه از مباني عرفاني بهرهمندند، تلفيق شده اند، مثلا جامع السعادات كتابي اخلاقي است كه در هر يك از مباحث خود از آيات و احاديث مربوط به آن به عنوان شواهد نقلي استفاده ميكند. احياء العلوم و محجه البيضاء نيز كتابهايي هستند كه با حفظ مباني عرفاني خود از آيات و روايات استفاده كرده اند.
كتاب چهل حديث امام خميني نيز كتابي روايي است كه با مباني عرفاني فراتر از يك كتاب نقلي و روايي محض به شرح روايات پرداخته است.
12. بديلهاي مدرن علم اخلاق
در دنياي غرب به موازات شكلگيري فلسفه هاي مدرن، دانشها و علوم نويني پديد آمدند. كه اين علوم رويكردي دنيوي و سكولار دارند و در مبادي و اصول موضوعه خود از روشها و هستيشناسي عرفاني يا فلسفي اسلام بهره نميبرند، بلكه از معرفتشناسي، هستيشناسي، انشانشناسي و رورشهاي علمي ديگري استفاده ميكنند. در علوم مدرن متناسب با موضوعات انساني برخي از دانشها كه بديل علم اخلاق اسلامي هستند نيز شكل گرفته اند: مانند روانشناسي، روان كاوي و علوم تربيتي. اين دسته از علوم، آموزه هاي تربيتي و باليني خود را به منظور شناسايي و سازماندهي رفتار و اعمال انساني ارائه مي دهند كه در بسياري از موارد، بديل و يا رقيب آموزه هاي عرفاني، اخلاقي و يا روايي دنياي اسلام ميباشند. رويكرد تبليغي و ترويجي متناسب با اين علوم نيز در ادبيات و هنر مدرن بروز ميكند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 317]