محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846491376
رابطه اخلاق و عرفان اسلامي
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
پس از تصويب درس عرفان عملي در اسلام به عنوان يكي از چهار درس انتخابي در حوزه اخلاق اسلامي، مباحث مربوط به عرفان اسلامي، تفاوت عرفان عملي و عرفان نظري، تمايز بين اخلاق و عرفان و مباحثي از اين قبيل در حوزه دروس معارف اسلامي به شكل جدي.تري مطرح شده است. نويسنده مقاله حاضر سعي مي.كند به برخي از اين پرسش.ها پاسخ گويد.
عرفان و اخلاق دو مقوله اساسي در علوم اسلامي هستند كه پيشينة هر يك از آنها به تاريخ قبل از اسلام باز مي.گردد.
عرفان در همة اديان و مذاهب و حتي مكاتب فلسفي كم و بيش وجود داشته و دارد و تا كنون كسي نتوانسته است دربارة اينكه منشأ آن كجاست اظهار نظر قطعي و دقيق كند. ترديدي نيست كه در هر يك از مذاهب و اديان، نشانه.هايي از زهد و پرهيزكاري و بي.اعتنايي به امور مادي و انصراف و بي.توجهي به دنيا وجود دارد و شايد بتوان گفت كه يكي از خصوصيات عمومي اديان و مذاهب توجه به امور معنوي و تحقير دنيا و مظاهر مادي است.[1]
عرفان اسلامي از سه منظرِ مكمل يكديگر به حقيقت غايي نگريسته است:
1ـ نحله اصحاب اراده؛ كه از لحاظ تاريخي بر نحله.هاي ديگر مقدم است و بزرگاني چون ابراهيم ادهم و رابعه عدويه را پرورده است. از ديدگاه اينان حقيقت نهايي همانا اراده است و به خدايي بر كنار از هستي معتقدند، آنان با زهد و خداجويي عميقي كه معلول حساسيت.شان نسبت به گناه بود سلوك مي.كردند. به فلسفه.پردازي رغبتي نداشتند و فقط مي.كوشيدند عملاً به آرمان خود واصل شوند.
2ـ نحله اصحاب جمال؛ معروف كرخي در سده دوم، عرفان را دريافت حقايق الهي دانست. به اعتقاد او حقيقت نهايي چيزي جز جمال سرمدي نيست. جمال سرمدي به اقتضاي ذات خود، در پي آن است كه روي خود را در آينه جهان بنگرد. اصحاب جمال معتقدند تجلي زيبايي، علت. خلقت است و عشق، نخستين مخلوق است.
3ـ نحله اصحاب نور؛ اينان معتقدند ذات حقيقت، نور يا فكر است و بايد با اشراق يا تفكر به آن رسيد.[2]
در مورد اخلاق نيز بايد گفت با آنكه در بسياري از مناطق جهان اسلام، شريعت را در سطح قانون به طور كامل اجرا نمي.كنند اما اخلاقيات موجود در تعاليم شرعي همچنان در جامعه اسلامي نافذ است.[3]
دانش اخلاق در ميان مسلمين با رويكردهاي گوناگوني روبرو بوده است و منجر به پيدايش دستگاه.هاي متفاوتي شده است كه به آنها اشاره مي.شود:
1ـ اخلاق فلسفي كه خود شامل اخلاق جالينوسي، افلاطوني، فيثاغورسي ـ هرمسي و ارسطويي مي.باشد. رويكرد ارسطويي كه شاخص اصلي آن قانون اعتدال[4] است به دليل آنكه به طور مكرر مجال بروز يافته مشهورتر مي.باشد.
در اين رويكرد ميان نظرات شرع اسلام و فلاسفه يونان توافق ايجاد شده است.
2ـ اخلاق عرفاني، هدف اين مكتب تربيت انسان كامل يا كون جامع است كه عصاره خلقت و جامع جميع نشات وجود و غايت آفرينش ماسوا است.
3ـ اخلاق نقلي، بر مجموعه.اي از تصنيفات و تأليفات كه عهده.دار جمع.آوري روايات ديني است اطلاق مي.شود. وحي، داير مدار همه اين تأليفات است.
4ـ اخلاق تركيبي كه از ظرفيت.هاي هر سه مكتب فلسفي، عرفاني و نقلي بهره مي.گيرد. البته اگر به مباني معرفت شناختي و انسان.شناختي رويكرد فلسفي و عرفاني توجه شود از چنين تلفيقي بايد صرفنظر كرد، زيرا معرفت شناسي فلسفي، عقل محور است و انسان همه انديشه است؛ اما در اخلاق عرفاني معرفت بايد شهودي و قلبي باشد. به همين ترتيب مباني انسان.شناسي عارف و فيلسوف نيز تفاوت دارد. عارف بخش گوهرين وجود انسان را دل مي.شمارد برخلاف فيلسوف كه گوهر وجود انسان را عقل مي.داند.[5] اما تركيب مورد نظر ما تركيب عامي است كه در پاره.اي موارد آن، عناصر فلسفي بيشتر است و در موارد ديگر عناصر عرفاني غلظت بيشتري دارند.
معناي اخلاق و عرفان
اخلاق جمع خُلق و خُلُق مي.باشد. راغب مي.گويد: خَلق با خُلق در اصل يكي است همچون شَرب و شُرب و صَرم و صُرم. ليكن خَلق به كيفيات و شكل.ها و صورت.هايي كه به واسطة چشم ديده مي شوند و درك مي.گردند اختصاص يافته است و خُلق ويژة نيرو و سرشت.هايي است كه با بصيرت فهميده مي.شوند. خداوند متعال خطاب به پيامبر اكرم(ص) مي.فرمايد: «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ؛[6] تو بر صفات بزرگي هستي.»[7]
ابوعلي مسكويه در كتاب تهذيب.الاخلاق و تطهير.الاعراق مي.نويسد: «خُلق حالي است براي جان انساني كه او را بدون تفكر و تأمل به سوي كارهايي بر مي.انگيزد.»[8] حال به دو نوع تقسيم مي.شود اول حالي كه طبيعي است و از اصل مزاج ناشي شده است مانند انساني كه كوچكترين چيزي او را به طرف غضب تحريك مي.كند و با كمترين سببي به هيجان مي.آيد دوم حالي كه به واسطة عادت و تمرين به دست مي.آيد و چه بسا مبدأ آن فكر باشد، سپس به طور متوالي استمرار مي.يابد تا ملكه و خُلق گردد.[9]
عرفان از ريشة. عَرَفَ به معناي شناختن،. دانستن، اعتراف كردن، مشهور و نيكي است.[10] عرفان روش و طريقه.اي است كه مي.توان آن را شايع.ترين مكتب و مرام ميان اقوام و ملل مختلف دانست، طريقه.اي كه در كشف حقايق جهان و پيوند انسان و حقيقت نه بر عقل و استدلال بلكه بر ذوق و اشراق و وصول و اتحاد با حقيقت تكيه دارد و براي نيل به اين مراحل دستورات و اعمال ويژه.اي را به كار مي.گيرد.[11]
ابوسعيد در تعريف عرفان گويد: «آنچه در سر داري بنهي و آنچه در كف داري بدهي و آنچه بر تو آيد نجهي.» ابن عطا گويد: «ابتدايش معرفت است و انتهايش توحيد». جنيد گويد: «تصوف صافي كردن دل است از مراجعت خلقت و مفارقت از اخلاق طبيعت و فرو ميراندن صفات بشريت و دور بودن از دواعي نفساني و فرو آمدن در صفات روحاني و بلند شدن به علوم حقيقي و به كار داشتن آنچه اولي. است الي.الابد و خيرخواهي به همه امت و وفا به جاي آوردن بر حقيقت و متابعت پيغمبر كردن در شريعت».[12]
موضوع اخلاق و عرفان
يكي از مهم.ترين رئوس ثمانيه[13] بيان موضوع علم است. خواجه نصير، موضوع علم اخلاق را در كتاب اخلاق ناصري چنين بيان مي.كند: «موضوع اين علم، نفس انساني است از آن جهت كه از او افعالي جميل و محمود، يا قبيح و مذموم صادر تواند شد، به حسب ارادت او و چون چنين بود اول بايد معلوم شود كه نفس انساني چيست و غايت و كمال و قوت.هاي او كدام است و چگونه آن را بايد بر وجهي استعمال كنند تا كمال و سعادتي كه مطلوب آن است حاصل آيد.» خواجه در اينجا اخلاق را در دو سطح مطرح كرده است. يكي اخلاق علمي كه به روش حكيمان با استدلال، مباني اخلاق را تبيين مي.كنند و درباره نفس آدمي از آن جهت كه داراي ملكات نفساني است و از او افعال ارادي پسنديده يا ناپسند صادر مي.شود بحث مي.كند؛ شناخت نفس و قواي نفساني و كمال نفس، مبادي علم اخلاق هستند.[14] بخش ديگر،. اخلاق عملي يا همان سير و سلوك عرفاني است كه چگونگي وصول به كمال و عوامل و موانع كمال را مطرح مي.كند.
عرفان به عنوان يك دستگاه علمي و فرهنگي داراي دو بخش است: بخش عملي و بخش نظري.
عرفان عملي عبارت است از آن قسمت كه روابط و وظايف انسان را با خودش و جهان و خدا بيان مي.كند و توضيح مي.دهد. عرفان در اين بخش مانند اخلاق است يعني علم عملي است و سير و سلوك ناميده مي.شود. در اين بخش از عرفان توضيح داده مي.شود كه سالك براي اينكه به قله منيع انسانيت يعني توحيد برسد از كجا بايد آغاز كند و چه منازل و مراحلي را بايد طي كند و در منازل بين راه چه احوالي براي او رخ مي.دهد و چه وارداتي بر او وارد مي.شود البته همه اين منازل و مراحل بايد به مراقبت يك انسان كامل و پخته كه قبلاً اين مراحل را طي كرده و از راه و رسم منزل.ها آگاه است صورت گيرد و اگر همت انسان كاملي بدرقه راه نباشد خطر گمراهي وجود دارد.[15]
اما موضوع عرفان نظري را قيصري در شرح قصيده ابن فارض اينگونه بيان مي.كند: «موضوع هذا العلم هو الذات و نعوتها الازليه و صفاتها السرمديه» در حقيقت از نظر عرفا، وجود حقيقي همان ذات احدي و صفات و نعوت اوست؛ زيرا دار هستي غير از او دياري ندارد. يعني بحث از ذات حضرت حق بحثي از تمام عالم هستي است. پس علم عرفان عالي.ترين علوم است زيرا موضوع آن اعم از موضوعات علوم ديگر است و عموميت آن همانند عموميت برخي از مفاهيم مبهم نيست بلكه چون داراي معناي محصل و روشن مي.باشد عموميت آن با تماميت و شمول و فراگيري همراه مي.باشد. همچنين در موضوع عرفان گفته.اند كه موجودٌ بما انه موجود است يعني وجود، بدون اينكه به هيچ قيدي حتي قيد اطلاق مقيد گردد.[16]
رابطة اخلاق و عرفان
عرفان و اخلاق گاه چنان به يكديگر نزديك و تو در تو مي.شوند كه گمان مي.رود يك عارف، اخلاقي بزرگي است و همين طور يك اخلاقي گمان مي.رود عارفي است كه تمام مراحل سير و سلوك را طي كرده است. اما اخلاق و عرفان به رغم همة قرابت.هايشان گاه چنان دچار افتراق مي.شوند كه به نظر مي.رسد راهشان جداست.
آيت الله جوادي آملي در تمهيد القواعد ابن تركه تفاوت عرفان عملي با اخلاق عملي را در تمايز عرفان نظري از اخلاق نظري ذكر مي.كند. هدف عرفان عملي تحقق ره.آورد عرفان نظري و هدف اخلاق عملي تحقق رهنمودهاي اخلاق نظري است. در اخلاق نظري بحث پيرامون تهذيب روح و تزكيه قواي ادراكي و تحريكي نفس و مانند آن است و عصاره مسائل آن درباره شئون نفس مي.باشد. اثبات اصل نفس و تجرد و قواي آن بر عهده فلسفه است؛ در نتيجه اخلاق عملي نيز كوششي براي پرورش روح مهذب و تربيت نفس زكيه است. همچنين مي.فرمايد: «عرفان نظري فوق فلسفة كلي است زيرا وجود مطلق يعني وجود،. بدون هيچ قيد و شرطي موضوع عرفان است كه فوق وجود به شرط لا است كه موضوع فلسفه است در نتيجه موضوع عرفان فوق فلسفه قرار دارد. عرفان عملي نيز جهاد و اجتهاد براي شهود وحدت شخصي وجود و شهود نمود بودن جهان امكان بدون بهره از بود حقيقي مي.باشد.»[17]
اخلاق عملي و عرفان عملي داراي مبادي مشتركي هستند. براي مثال امام خميني(ره) در كتاب شرح جنود عقل و جهل به مسائلي چون صبر و مراتب آن، تسليم و فوائد آن، فضائل صمت، تواضع، زهد و مراتب آن،. علم، توكل، شكر و مراتب آن و رضا پرداخته است. بررسي اين مباحث در كتب عرفاني يكي از محورهاي اصلي محسوب مي.شود. براي مثال در كتاب شرح منازل.السائرين درباره علم چنين مي.خوانيم: «علم، چيزي است كه به دليل قائم مي.شود و جهل را برطرف مي.سازد و داراي سه درجه است. 1ـ علم روشن و آشكار كه با حس ظاهر يا با حس باطن درك مي.شود. 2ـ علم خفي كه در سرهاي پاك كه از آن صالحان و ابرار است، با آب رياضتي كه خالص و پاك است پرورش مي.يابد. 3ـ علم لدني»[18] امام خميني(ره) در كتاب شرح جنود جهل و عقل درباره علم مي.نويسد: «دار وجود، دار علم است و ذره.اي از موجودات حتي جمادات و نباتات خالي از علم نيستند و به اندازه حظ وجودي خود حظ از علم دارند.»[19] يا درباره تسليم در همين كتاب مي.خوانيم «كسي كه تسليم حق و اولياي خدا شود و در مقابل آنها چون و چرا نكند و با قدم آنها سير ملكوتي كند، زود به مقصد مي.رسد. از اين جهت بعضي از عرفا گويند كه مؤمنين از حكما نزديكتر به مقصد و مقصود هستند، زيرا كه آنها قدم را جاي پاي پيامبران مي.گذارند و حكما مي.خواهند با فكر و عقل خود سير كنند.»[20]
در شرح منارل السائرين براي تسليم سه درجه ذكر مي.شود: «درجه اول، آن است كه سالك در برابر آنچه از غيب مي.رسد و با احكام تزاحم دارد و بر اوهام گران مي.آيد تسليم باشد. درجه دوم آن است كه سالك علم را به حال تسليم كند يعني سالك بايد علم ظاهر را رها كند و علم باطن را اخذ نمايد تا به مقام معرفت و شهود بار يابد. درجه سوم تسليم آن است كه ما سوي الله را به حق تسليم كند به گونه.اي كه از مشاهده اين تسليم سالم باشد يعني وقتي باب فناي في.الله بر وي گشوده شود مشاهده كند كه همه رسوم و خلايق فاني و مضمحل درحقند. چرا كه هر گاه حق.تعالي تجلي كند، نور او چيزي از ظلمت حجاب.ها باقي نمي.گذارد و هيچ نام و نشاني از غير باقي نمي.ماند.»[21]
در بررسي رابطه اخلاق و عرفان در مي.يابيم كه عقل و استدلال روح حاكم و كلي در اخلاق است. انسان اخلاقي همواره از ابزار عقل بهره مي.برد و با كنار هم گذاردن صغرا و كبراها به اين نتيجه مي.رسد كه براي رسيدن به سعادت از چه راه.هايي بايد عبور كرد. براي مثال در كتاب اخلاق ناصري براي علاج جهل مركب آمده است: «نافع.ترين تدبيري كه در اين باب استعمال توان كرد تحريض صاحب اين جهل بود بر يادگيري علوم رياضي، چون هندسه و حساب و ارتياض به براهين آن، كه اگر اين ارشاد قبول كند و در آن انواع خوش نمايد از لذت يقين و كمال حقيقت خبردار شود.»[22]
اما در عرفان روحيه حاكم، عشق و محبت است. عارف از آن جهت عارف شده است كه دل را ابزار كار خود قرار مي.دهد؛ او از منطق و عقل تا مرحله.اي استفاده مي.كند اما عشق هميشه عاشق را به مراحلي كشانده و مجبور به اعمالي كرده است كه نزد عامه به جنون تعبير مي.شود. در احوالات فضيل گفته شده است: «نمونه زهد و رياضت بود، از معاشرت با مردم تنفر داشت و با وجود آنكه ازدواج كرده بود زندگي خانوادگي را بزرگترين مانع رسيدن به خدا مي.دانست. در مدت سي سال تنها يك بار او را خندان يافتند و آن وقتي بود كه پسرش از دنيا رفته بود.» شطحيات عرفا را مي.توان در اين راستا بررسي كرد. شطح، حكم متناقض نمايي است كه ظاهراً غريب و نامأنوس و نامعقول است. چنين سخناني در اوج وجد و مستي بر زبان جاري مي.شود. قصد عرفا از بيان چنين جملاتي قطعاً ظاهر آنها نيست بلكه بايد عمق و باطن آنها را جستجو كرد. براي نمونه جامي در بيان تفاوت «من» فرعون با «من» يك عارف عاشق چون حلاج مي.گويد: «فرعون در خودبيني در افتاد و همه را خود ديد و ما را گم كرد و حسين منصور همه را ما ديد و خود را گم كرد و لذاست كه «منِ» حاكم مصر بيان پيمان شكني و كفر او در مقابل خداوند و «من» گفتن حلاج نشانه.اي از فيض خداوندي است.[23]
از ديگر تفاوت.هاي موجود بين عرفان و اخلاق موضوع اعتدال است. پايه و اساس اخلاق ارسطويي «قانون زرين اعتدال» است. در اين قانون هر فضيلتي دو سو دارد يك جنبه افراط و جنبه ديگر تفريط است كه هر دو رذيله به حساب مي.آيند و آنچه نقطه اعتدال و حد وسط باشد فضيلت مي.باشد. مانند جبن و تهور كه هر دو رذيلت است و شجاعت به عنوان حد وسط فضيلت به حساب مي.آيد.
اما در عرفان عموماً از حد اعتدال خارج مي.شوند. براي نمونه يكي از محورهاي چهارگانه طريقت اكبريه منسوب به شيخ اكبر ابن عربي، جوع است. سالك تا نتواند دل از حوائج مادي برهاند و تا گرسنگي نكشد نخواهد توانست در مسير سير و سلوك به جايي برسد. عطار نيشابوري در كتاب «تذكرةالاولياء» در ذكر شيخ ابوالحسن خرقاني مي.گويد: «شيخ گفت: اگر خواهي كه به كرامت رسي، يك روز بخور و سه روز مخور، سوم روز بخور، پنج روز مخور، پنجم روز بخور، چهارده روز مخور، اول چهارده روزه بخور، ماهي مخور، اول ماهي بخور، چهل روز مخور، اول چهل روز بخور، چهار ماه مخور، اول چهارماه بخور سالي مخور.»[24]
همچنين در اخلاق با مدل انساني روبرو هستيم. مكاتب مختلف اخلاقي از پيروانشان مي.خواهند كه خود را متخلق به اخلاق انساني كنند اما مدلي كه عرفان ارائه مي.دهد خود حضرت حق است و انسان موظف است خليفه بودن خود را به نحو درستي ادا كند. ابن عربي در فصوص الحكم، فص آدمي مي.گويد: «وقتي حق سبحانه و تعالي از حيث اسماء حسناي خود، كه قابل شمارش نيست، خواست اعيان آن اسماء را ببيند، كه در واقع ديدن خودش است،.... موجودي را خلق مي.كند و نام او را انسان و خليفه مي.گذارد.»[25] به همين دليل هدف عرفان فنا در وجود معشوق است. سالك در اثر سير و سلوك خود به مرتبه فنا مي.رسد و ديگر خودي ندارد،. هر چه هست اوست. اما در انتهاي تهذيب اخلاقي باز وجود انسان مطرح است و ما با انساني مواجهيم كه پس از تحمل مشقت.ها خلق و خوي خود را نيكو و پسنديده كرده است.
مراحل روحي در اخلاق، محدود است اما در عرفان اين مراحل بسي گسترده.تر و وسيع.تر مي.باشد، طوري كه خود اخلاق از نظر عرفايي مانند خواجه عبدالله انصاري جزء يكي از ده مقالات و منازل به حساب مي.آيد و خود به ده باب تقسيم مي.شود كه شامل صبر، رضا، شكر، حيا، صدق،. ايثار، خلق، تواضع، فتوت و انبساط مي.باشد و به جز اين منزل خواجه به نه منزل ديگر قائل است كه شامل بدايات، ابواب، معاملات، اصول، وادي.ها، احوال، ولايات، حقايق و نهايات مي.باشد و هر كدام به ده باب تقسيم مي.شوند كه عبور از آنها براي سالك ضروري مي.باشد.
از مسائل مهم در عرفان، وجود مراد يا پير و مرشد مي.باشد كه در اخلاق حداقل به اين شدت وجود ندارد. به دليل آنكه حالات دروني و راه.هاي معنوي انسان.ها با يكديگر متفاوت است و صد در صد حكم كلي ممكن نيست لذا ولايت و اشراف مستقيم مراد نسبت به مريد در سير باطني ضرورت مي.يابد. عرفا تكروي را جايز نمي.دانند چرا كه در اين راه خطرها بي.شمارند و غالباً سالك را از پاي در مي.آورند و اگر هم كسي به ندرت بي.ارتباط با شيخ و استاد به جايي برسد باز هم حتماً در اثر همت و امداد پيري غايب بوده است اما به هر حال بهره حاضران در محضر پير و استاد بيشتر خواهد بود.[26]
پي.نوشت.ها:
[1] ـ شناخت عرفان و عارفان ايراني، دكتر حلبي، انتشارات زوار، ص 20.
[2] ـ تاريخ عرفان و عارفان ايران، عبدالرفيع حقيقت، انتشارات كومش، زمستان 1370، ص 60-61.
[3] ـ قلب اسلام، سيدحسين نصر، انتشارات مركز بين.المللي گفتگوي تمدن.ها و حقيقت، ص 194.
[4] ـ قانون زرين اعتدال چند نكته را شامل مي.شود:
1ـ نفس داراي قوه ناطقه، شهويه، غضبيه است. 2ـ هر يك از اين قوا يا به اندازه كار مي.كنند و يا دچار افراط و تفريط مي.شوند 3ـ حد وسط در قوه ناطقه، حكمت در قوه غضبيه، شجاعت، در قوه شهويه، عفت است. 4ـ هماهنگي بين حكمت و عفت و شجاعت فضيلت ديگري به نام عدالت را در پي دارد.
[5] ـ كتاب شناخت اخلاق اسلامي، جمعي از نويسندگان، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، ص 35.
[6] ـ قلم/ 4.
[7] ـ المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهاني، چاپ استانبول، 1986، ص 225.
[8] ـ تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق،. ابن مسكويه، انتشارات بيدار، رمضان 1410، ص 51.
[9] ـ فلسفه اخلاق، سيدمحمد رضا مدرسي، انتشارات سروش، 1376، ص 9.
[10] ـ منجد الطلاب، انتشارات اسلامي، 1360.
[11] ـ فلسفه عرفان، دكتر يثربي، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، پاييز 74، ص33.
[12] ـ عرفان نظري، دكتر يثربي،. دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، پاييز 74، ص 33.
[13] ـ بعضي مؤلفان پيش از ورود به مباحث براي روشن ساختن مبتدي، مطالبي را در آغاز بيان مي.كنند كه رئوس ثمانيه ناميده مي.شود كه عبارتند از: تعريف علم، موضوع علم، فايده علم، مؤلف علم، ابواب علم، مرتبه علم، غرض از يادگيري علم، انحاي تعاليم (تقسيم و تحليل و تحديد)
[14] ـ آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، جلد 2، انتشارات سمت،. ص 134و 135.
[15] ـ آشنايي با علوم اسلامي، استاد مطهري، عرفان، ص73.
[16] ـ تمهيد القواعد، محمد التركه، آيت الله جوادي آملي، انتشارات الزهرا، ص 110.
[17] ـ همان، ص 13.
[18] ـ شرح منازل السائرين، خواجه عبدالله انصاري، انتشارات الزهرا، 1373، ص 184و185.
[19] ـ شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني(ره)، ستاد بزرگداشت يكصدمين سال تولد امام خميني، 1378، ص 260و261.
[20] ـ همان، ص 402.
[21] ـ شرح منازل السائرين، ص 104 و 105.
[22] ـ اخلاق ناصري، خواجه نصيرالدين طوسي، انتشارات خوارزمي، ص 174.
[23] ـ ابعاد عرفاني اسلامي، آن ماري شيمل، انتشارات دفتر نشر فرهنگ، ص 134.
[24] ـ تذكرة الاولياء، عطار نيشابوري، نسخه نيكلسون، چاپ بهزاد، ص 772.
[25] ـ شرح فصوص الحكم، تاج الدين خوارزمي، انتشارات مولي، فص آدمي.
[26] ـ عرفان نظري، يثربي، تبليغات اسلامي قم، ص 415.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 400]
-
گوناگون
پربازدیدترینها