واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: قرآن كريم، سفره گسترده فيض الهى و كلام نورانى پروردگار انسان و جهان است. اين منشور آسمانى، معيار و محك درستى و نادرستى انديشه ها، احكام و رفتار به شمار مى آيد و هر چه با رهنمودهاى آن ناهماهنگ باشد، فاقد ارزش و اعتبار است.
از آنجا كه براى شناخت درست از نادرست در هر موضوعى به «معيار» و «ميزان» نياز است، رجوع به اين كتاب الهى در هر زمينه، به ويژه اخلاق و خودسازى و هنجارهاى رفتارى يك ضرورت است.
اين سند نبوت و معجزه جاويد حضرت رسول ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ در صورتى مى تواند در زندگى و اخلاق فردى و اجتماعى ما تأثيرگذار باشد كه «امامت قرآن» را بپذيريم؛ به هدايت آن گردن بنهيم و آن را به عنوان «الگو» قبول و خود را به آن عرضه كنيم و ارزيابى اخلاق و عمل خويش را با اين «ميزان» انجام دهيم. آنگاه روشن مى شود كه چه كسى «اخلاق قرآنى» دارد و چه كسى از چنين تربيتى دور شده است.
قرآن كريم، پيامبر عزيز ما را «اسوه حسنه» معرفى مى كندو او را به مدال (انّك لعلى خلق عظيم) مفتخر مى سازد. آن حضرت نيز خود را مؤدب به اخلاق الهى و متخلّق به اخلاق قرآنى ساخته، مى فرمود: «ادَّبنى ربّى فاحسَنَ تأديبى»؛ «پروردگارم مرا تأديب و تربيت كرده و خوب ادبم كرده است.»
از زبان يكى از همسران پيامبر نيز درباره اخلاق آن حضرت نقل شده است كه: «خُلْقُ رسول اللّه القرآنُ»؛ «اخلاق او قرآن بود.» اين نشان مى دهد كه تجسم و تبلورى از قرآن را در رفتار پيامبر خدا مى توان مشاهده كرد. پس در راستاى هدف بعثت نبوى كه فرمود: «بُعِثْتُ لاَِتمم مكارم الأخلاق»؛ بجاست اخلاق قرآنى را هم از كلام وحى و هم از سيره نبوى بياموزيم و خلق و خوى خويش را با اين معيارهاى نورانى آراسته سازيم. به چند نمونه در اين نوشتار، بسنده مى شود:
امير نفس و اسير نفس
از برجسته ترين صفات يك انسان وارسته و اخلاقى، «تسلط بر نفس» در مقابل كشش هاى نفس امّاره و تمايلات و وسوسه هاى شيطانى است. از اين خصيصه مى توان به عنوان «تقوا» و «عفاف» هم نام برد.
قدرت اراده و انتخاب، معجزه مى كند، به شرط آنكه از اين نعمت الهى و وديعه ربانى بهره شايسته ببريم و بذر وجود را به برگ و بار بنشانيم.
كنترل قواى درونى و غرايز از طغيان و عصيان كه در فرهنگ قرآن از آن به «جهاد با نفس» تعبير مى شود، ثمره اين حسن استفاده از آن قدرت است؛ ثمره آن هم رسيدن به بهشت الهى است.
در قرآن كريم مى خوانيم:
(وَ اَمّا مَنْ خافَ مقامَ رَبِّه و نَهيَ النَّفسَ عَنِ الهوى، فإِنَّ الجَنَّه هى المأوى)
«هر كس از جايگاه پروردگارش بيمناك باشد و «نفس» را از هوى و هوس بازدارد، به يقين جايگاهش بهشت برين است.»
بيم از خدا و حاضر و ناظر ديدن او، به انسان نيروى كنترل نفس مى دهد. خشم و غضب قابل كنترل است و جايگزين آن «حلم» است. شهوت و غريزه جنسى را مى توان با تقوا مهار كرد و به «عفاف» رسيد. حرص و طمع را هم مى توان با مناعت طبع به بند كشيد و بر اريكه «قناعت» تكيه زد. بخل و حسد را نيز مى توان درمان كرد و از دام دنيازدگى رست. خمير مايه همه اينها، مهار زدن بر تمنيّات سيرى ناپذير نفس حيوانى است. نفس سركش را مى توان رام ساخت و به جاى «اسير نفس» شدن، «امير نفس» شد.
وادادگى برخى به جايى مى رسد كه نه تنها با تمنيّات و شهوات نفس مجاهده نمى كنند، بلكه به «نفس پرستى» دچار مى شوند و نفس و خواسته هايش براى آنان بتى مى شود كه خود را در آستان آن قربانى مى كنند.
اگر قرآن كريم، ملامت گرانه مى فرمايد:
(اَفرَأيتَ مَنِ اتَّخذَ اِلهَهُ هَواه) «آيا ديدى آن را كه هواى خويش را معبود خود قرار داد»
اشاره به اين گونه اسيران نفس و پرستندگان هوسهايند كه به جاى «امارت بر نفس» دچار «اسارت نفس» شده اند.
خودفراموشى و خدا فراموشى
به جاى آنكه روح، در خدمت جسم باشد (كه اغلب دچار آنند)، اگر جسم و تن مَركب شود و روح و خرد، «سوار»، آنگاه جز در «ساحل بيدارى» و «خانه پاكى» فرود نخواهد آمد.
رجوع به فطرت خدايى و زدودن گرد و غبار غفلت و نسيان از آينه جان، گل وجود را شكوفا مى سازد. ولى به دنبال «خدافراموشى»، «خودفراموشى» است و در پى خودفراموشى هم، باختن زندگى و سوختن جاودانه در دوزخ عقوبت.
اين معادله را قرآن كريم، چنين بيان مى كند:
(نَسُوا اللّه فَاَنساهُمْ اَنْفُسَهم)
«خدا را فراموش كردند، خداوند هم آنان را از خودشان فراموشاند!»
اين كه فرموده اند: عالم محضر خداست و در محضر خدا گناه نكنيد، يك حقيقت قرآنى است و هشدارى است كه آن «فراموشى» پديد نيايد. كدام صحنه و عمل است كه از خدا پوشيده بماند و چه كسى مى تواند كارى كند و حرفى بزند كه از خداى بصير و سميع، مكتوم و مخفى بماند هشدار قرآن كريم چنين است:
(اَلَم يَعلم بِاَنَّ اللّهَ يَرى)
«آيا ندانست كه خدا مى بيند»
چه چيزى جز يك شرم مقدس مى تواند انسان را به اين مرحله از رشد فكرى و شكوفايى معنوى برساند كه از خداى متعال كه همه جا حاضر و ناظر اعمال اوست شرم كند و نافرمانى نكند
كسى كه خود را و فطرت خويش را و هدف خلقت خود را از ياد برد، «بندگى خدا» را هم فراموش مى كند و از چنين كسى انتظار «رشد» و فلاح و رستگارى نيست.
«خودآگاهى»، كيمياى گرانبهايى است كه تضمين كننده رستگارى انسان است. «غفلت» نيز، زيربنا و ريشه عمده تباهى ها و سقوط هاى اخلاقى است.
قرآن كريم، هم خودش «ذكر» است و ياد، هم پيامبران را «مذكِّر» و يادآور مى شمارد؛ هم نماز را «ذكر خدا» معرفى مى كند و هم يادآور حقايقى همچون: ضعف و زبونى انسان، كوتاهى عمر، حسابرسى قيامت، فرجام بهشت يا دوزخ، نعمتهاى الهى و لزوم شكر، دشمنى شيطان با انسان، تباه شدن جوهره انسان در اثر حرص و آز، سرنوشت شوم اقوام لجوج و ناسپاس گذشته و... است.
اين گونه است كه مفتاح ذكر، گشاينده درهاى سعادت به روى انسان مى شود. قرآن كريم توصيه مى كند كه مبادا اموال و اولاد، شما را از «ياد خدا» غافل و سرگرم كند و در نتيجه از خاسران شويد:
(يا ايّها الَّذينَ آمَنوا لا تُلهِكُمْ اَموالُكُمْ وَ لا اَوْلادُكُمْ عَنْ ذكراللّه...)
چرا كه اين گونه فراموشى، به فراموشى انسان از خويش و سعادت و فرجامش منتهى مى شود و همين؛ بزرگ ترين خسارت و باخت براى اوست. قرآن، هم يادآور پيوسته و مكرر «ربوبيت خدا»ست، هم يادآور «عبوديت انسان»، تا از گليم بندگى پاى را فراتر نگذارد و به محدوده طغيان و عصيان وارد نشود.
خداوند، ستارالعيوب است، ولى غافل و جاهل نيست. در خلوت و جلوت و تنهايى و جمع، با ماست و از ضمير و ظاهر ما آگاه است.
(وَ هُوَ مَعَكُمْ اَيْنَما كُنْتُمْ واللّهُ بما تَعْمَلُونَ بصير)
روز قيامت، چه آبروهايى كه بر خاك رسوايى مى ريزد! اين سزاى آنان است كه گوهر «ياد» را گم كرده و گرفتار غفلت از «خدا» و «خود» شده باشند.
شست و شوى روح
گاهى اشتغالات روزمره و گرفتاريهاى زندگى، انسان را از رسيدن به «خود» و رشد دادن به نهال وجود غافل مى سازد و روح، دچار فرسايش مى شود. اگر خستگى جسم با تفريحات سالم و استراحت از بين مى رود، خستگيهاى روحى هم در سايه سار نيايش و دعا به آرامش مى رسد.
«آب»، تشنگى جسم را فرو مى نشاند و «اشك» تشنگى روح و جان را. از اين رو، «نيايش» يكى از ضرورى ترين نيازهاى زندگى است.
قرآن بارها تأكيد كرده، تا انسانها در معبد نيايش، سرِ بندگى و خضوع بسايند و با تهجد و دعا و ذكر و استغفار، بنده بودن خويش را به ياد آورند. فرمانهاى «اعبدوا اللّه» كه در قرآن است، براى بيدار ساختن فطرت خداجويى است.
انسان تا «بنده» نشود، «آزاد» نمى شود. در پيشگاه خداوند، هر كه خاضع تر و بنده تر و خاكى تر باشد، عزيزتر و مقرب تر است.
(اِنَّ الَّذينَ عِنْدَ ربِّك لا يَستكبرونَ عَنْ عبادته...)
«آنان كه نزد پروردگار تو اند، از پرستش او متكبرانه سرباز نمى زنند.»
اگر زبان فطرت ما تجلى و ظهور يابد، همان «عبادت» مى شود. بايد روزى چند بار، روح را در «چشمه بندگى» شستشو داد و نهال فطرت را آبيارى كرد. عبادت هم، اگر عارفانه و آگاهانه و با بصيرت باشد، غبار رذايل را از چهره جان مى زدايد و پرده غفلت را ـ اگر بر سراچه دلها آويخته باشد ـ كنار مى زند. عبادت، نوعى سپاس به درگاه ولى نعمت ماست. در قرآن هم فرمان «عبادت» و «شكر» با هم آمده است: (وَ اعْبُدوهُ وَ اشكروا له...)
اگر دل را از غرور و عجب و خودخواهى و خودبينى پاك كنيم، تبديل به يك «آينه» مى شود و در اين آينه، نور خدا تجلى مى كند. آلودگى درونى، غبار چهره جان است. آينه غبار گرفته، چهره اى تيره و غيرشفاف نشان مى دهد. پس راهى جز زدودن گرد و غبار غفلت از سيماى آينه دل نيست، تا بتواند جلوه گاه نور گردد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 194]