واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: وی در حالی که به کفش.های کهنه و پاره.اش نگاه می.کرد لبخند سردی زد و گفت: مامانم قول داد که امروز پول.هایم را نگیرد و با هم به خرید برویم. من و خواهرم قصد داشتیم برای مامان کفش و لباس بخریم چون خواهرم از روی شناسنامه او فهمید که فردا شب جشن تولدش است او در پاسخ به این سوال که چه آرزویی داری؟ جواب داد: دوست دارم به مدرسه بروم و درس بخوانم و بچه خوبی باشم.
خراسان: من دزد نیستم و می.خواستم کفش و لباس نو بخرم. مادرم قول داده بود که امروز با هم به بازار برویم و خرید کنیم. اما بدشانسی آوردم و دستگیر شدم.
دختر بچه ۹ ساله که هنگام دخل زنی از داخل فروشگاهی بزرگ دستگیر شده پس از انتقال به کلانتری در گوشه.ای نشسته بود و گریه می.کرد. او به سوالات افسر پلیس جوابی نمی.داد و فقط التماس می.کرد که اجازه بدهند به خانه برگردد.
سارا پس از گفت.و.گویی کوتاه با کار.شناس اجتماعی پلیس خراسان رضوی گفت: پدرم فوت کرده است و مادرم به موادمخدر اعتیاد دارد. او گدایی را به من و خواهر ۱۲ ساله.ام یادداده است و ما هر روز ۳ نفری در خیابان.ها کار می.کنیم. مادرم هر شب پول.های من و خواهرم را می.گیرد و کریستال می.خرد.
سارا خودش را روی صندلی جابه جا کرد و در حالی که دست.های کوچکش را زیر چانه.اش گذاشته بود با نگاهی معصومانه افزود: یک برادر کوچولو هم داشتم که ۳ سال قبل گم شد و ما هیچ خبری از او نداریم. خواهرم می.گوید شاید مامان، برادرمان را فروخته باشد و من و تو باید بزرگ که شدیم برادرمان را پیدا کنیم.
سارا ادامه داد: یک روز که برای گدایی به پارک رفته بودیم من هوس کردم کمی تاب بازی کنم ولی مادرم ناراحت شد و به دلیل بازیگوشی کتکم زد و گفت: ما برای کار به اینجا آمده.ایم!
من از این برخورد مادرم خیلی ناراحت شده بودم و می.خواستم فرار کنم اما خواهرم گفت: مامان ما بهترین مامان دنیاست و ما نباید به او بی.احترامی کنیم.
دخترک لاغر اندام آهی کشید و گفت: مدتی است که خرج مادرم زیاد شده است و اگر من و خواهرم یک روز پول کمتری برایش ببریم با عصبانیت کتکمان می.زند. مامانم می.گوید با این مقدار پول، نصف پول خرید کریستال من جور نمی.شود و حتما شما ۲ تا هم می.خواهید باد هوا بخورید. مامان یادمان داد که من و خواهرم چه طوری در بین روز گدایی را چند دقیقه.ای تعطیل کنیم و از دخل مغازه.ها پول برداریم.
وی در حالی که به کفش.های کهنه و پاره.اش نگاه می.کرد لبخند سردی زد و گفت: مامانم قول داد که امروز پول.هایم را نگیرد و با هم به خرید برویم. من و خواهرم قصد داشتیم برای مامان کفش و لباس بخریم چون خواهرم از روی شناسنامه او فهمید که فردا شب جشن تولدش است او در پاسخ به این سوال که چه آرزویی داری؟ جواب داد: دوست دارم به مدرسه بروم و درس بخوانم و بچه خوبی باشم.
با پی گیری.های به عمل آمده از سوی کار.شناس اجتماعی پلیس خراسان رضوی، یکی از نیکوکاران حامی کودکان بدسرپرست برای حمایت قانونی و پشتیبانی از این ۲ خواهر بی.گناه اعلام آمادگی کرد و اقدامات قانونی لازم در این باره به عمل آمده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]