واضح آرشیو وب فارسی:شبکه خبر: ادب ايران - هم كفش و هم كلاه من از فرم خارج است
ادب ايران - هم كفش و هم كلاه من از فرم خارج است
مريم جعفريآذرماني:از آنجا كه «سيامك بهرامپرور» شاعر كتاب «عطر تند نارنج» تا جايي كه من ميدانم مدعي هيچ جرياني نيست بنابراين راحتتر ميتوان درباره شعرهايش به گفتوگو نشست و از اين رو در اين فرصت، قصد دارم بعضي دقتها را كه در غزل سرودن به كار ميآيد روشن كنم و اينكه غزل با معيارها و كلمههاي امروزي چقدر ميتواند همچنان جايگاه خود را حفظ كند و چه بسا كه بتواند به غزل گذشته نيز اضافه كند. فكر ميكنم اگر در اين مجموعه شاعر دقت بيشتري ميكرد با مجموعه بسيار بهتري روبهرو بوديم. مثلا گذاشتن علامت تعجب و علامت سوال در نوشتن شعر تا حد ممكن بايد كم باشد تا مخاطب را در مقابل كار انجام شده كه القاي معناي منظور نظر شاعر است قرار ندهد زيرا با گذاشتن علامتهاي بيش از حد، حتي ممكن است شعر، به اندازه لازم جدي گرفته نشود:
«حال تو و انار چطور است!! باغ سيب!/ انجيرهاي تازه و انگورهاي خام؟!» (ص41)
يكي از كارهاي مهم شاعر پرسيدن است و مهم نيست كه از چه كسي چه چيزي را بپرسد مثلا ميتوان از سقف، حال باغچه را پرسيد اما به شرط آنكه مثلا سقف را مقصر حال بد باغچه بدانيم و شاعرانه توجيه كنيم كه اين سقفي كه بالاي سر انسانهاست و آنها را از گزند حوادث ايمن ميكند ممكن است روي باغچهاي قرار بگيرد و مانع از رسيدن نور خورشيد به گياهان و باعث پلاسيدن باغچه شود. شاعر در بيت بالا از باغ سيب حال انار و انجيرهاي تازه و انگورهاي خام را ميپرسد. البته عجيب نيست اما شاعر در اينجا به انگور و سيب و انار و انجير نه تنها معنايي اضافه نكرده، بلكه معناهاي تاريخي و مصداقي اين كلمهها (ميوهها) را نيز تقريبا از آنها سلب كرده و نكته ديگر اينكه شاعر بدون دلالت به باغ سيب، تو خطاب ميكند و انگور و انجير را جمع ميبندد و البته علامتهاي تعجب و سوال در اين بيت ضربههاي سختي به شعر وارد كرده است. يا:
«درون آينه تصوير وهمانگيز ميرقصد/ و من هم پيشبيني ميكنم، پاييز ميرقصد!/ تبي ميسوزدم... هذيان... نبايد گفتشان اما/ قلم بر كاغذ و كاغذ به روي ميز ميرقصد!» (ص64)
وقتي با رديف «ميرقصد» روبهرو ميشوم، هيچ ايرادي به شاعر وارد نميدانم اما هر چيزي در اين دنيا ميتواند در ذهن شاعر برقصد از روح و خيال و عنصرهاي ذهني گرفته تا جمجمه و صندلي و عنصرهاي عيني. پس اينجا بايد عبارتهايي كه با ميرقصد تمام ميشود معنايي وراي معناي معمول رقصيدن داشته باشند و انجام اين كار با تعبيرهاي بديع امكانپذير است مثلا اينكه تصوير در آيينه ميرقصد آنچنان عجيب نيست اما اگر مثلا گفته شود كه آيينه در آيينه ميرقصد شايد عبارت را كمي از معناي معمول خارج كند يا عشق در كينه ميرقصد يا شنبه از بس كه زود آمد من از ديروز ميديدم كه در آدينه ميرقصد اين رقصيدن دستكم به نازلترين شكل ممكن هم كه شده به شاعرانگي كمك ميكرد. يا مثلا در غزل ص30 تا 32 ميشد با تعداد سطرهاي كمتر به غزل زيباتري رسيد و البته چون تمام شعر مربوط به دريا و قايق و قطره و... است بهتر بود در سطر آخركلمه دريا به جاي دنيا ميآمد يعني دو سطر آخر:
«دو قايق و دو نفر، يك مسير و دو پارو!/ درست شانه به شانه.../... وَ تا ته دنيا...!/ به اين صورت در ميآمد: دو قايق و دو نفر، يك مسير و دو پارو/ درست شانه به شانه وَ تا ته دريا»
«سيامك بهرامپرور» در اين مجموعه سعي در آوردن كلمات جديد در حوزه غزل دارد كه اين خود قابل تحسين و البته قابل بررسي است جرأت آوردن كلماتي مثل گوته، پروست، بالماسكه، تاكتيك و غيره در غزل بسيار قابل تحسين است اما اينكه آيا اين كلمات توانستهاند فضاي جديد و ارتباطهاي معنايي مستحكم ايجاد كنند يا نه، قابل بررسي است:
«...بعدش سكوت و يك نفر و آه و ميكروفن!/ با چشم خيس اشك، حسابي فتوژنيك!» (ص54)
يكي از آسيبهاي غزل، آوردن قافيههاي بسيار و اضافه كردن به سطرهاي غزلي است كه ميتواند با پنج بيت به غزل بهتري تبديل شود يا آوردن بعضي قافيهها كه به ندرت منجر به معناي شاعرانه ميشوند مثلا در غزل ص23 و 24:
خورشيدتان كجاست؟!... نگوييد:«ذره نيست!!...»/ كوهي كه كوه باشد از آغاز دره نيست!!/.../ گيرم دوباره پشت سر هم علم شويد:/ شوري كه توي «شين» شرر هست در «رِ» نيست!!»
لزومي به آوردن اين قافيه نيست از اينكه بگذريم اتفاقا شور در «رِ» بيشتر است زيرا دو بار در كلمه شرر آمده است.
آوردن رديفهايي كه در عبارتهاي معدودي به كار ميروند ضرورتي ندارد مثلا:
«هم كفش و هم كلاه من از فرم خارج است/ شلوار راه راه من از فرم خارج است» (ص74)
در غزلي با رديف «از فرم خارج است» بدون خواندن غزل هم ميتوان حدس زد كه شاعر حتي اگر در سه يا چهار بيت معناي از فرم خارج بودن را اجرا كند كار بزرگي انجام داده است هرچند كه نيازي نيست كه با اين رديف حتما غزل بگوييم مگر آنكه همان سه چهار بيت باشد يا طنز باشد يا مثلا اخوانيه باشد...
«سيامك بهرامپرور» در غزلهايي موفقتر بوده است كه كلمههاي پيشينهدارتر و قافيههاي سادهتري داشتهاند و اين هيچ ايرادي براي شاعر نيست و اتفاقا حسن شاعر است كه بتواند با كلمهها و قافيههاي بسيار استفاده شده شعري بديع بيافريند. مثلا در غزل ص110 تا 112:
«انداخته توي كوچه، شب باز بادي به غبغب
شاعر شبيه خودش نيست، روح است، روحي مغذب!
...
درياي دوري عميق است!... حالا چه يك دم، چه يك عمر
آبي كه از سر گذشته، حالا چه صد شب، چه يك شب!
يا غزل ص 60 و 61:
«براي پنجرههايي كه رو به مهتابند
هزار سنگ پرانديم و باز هم خوابند!
...
كسي به فكر غزل نيست غير از آنهايي
كه پشت پردهاي از اشك، كشك ميسابند!!»
دوشنبه 20 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبکه خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 109]