واضح آرشیو وب فارسی:شبکه خبر: سياست - فدائيان اسلام و مؤتلفه؛ سوءتفاهم تاريخي
سياست - فدائيان اسلام و مؤتلفه؛ سوءتفاهم تاريخي
محمد مهدي اسلامي:يكي از اشتباهات متداول در تاريخنگاري معاصر ايران عليالخصوص در تاريخ شفاهي، يكسانانگاري «جمعيت فدائيان اسلام» با «هياتهاي موتلفه اسلامي» است. اين در حالي است كه اين دو تشكل اگرچه نقاط اشتراك فراواني داشتند و هر دو تشكل را ميتوان در يك جريان كلي كه به دنبال حاكم ساختن حكومت اسلامي بود دانست، اما نقاط افتراقشان نيز كم نبود.
جمعيتها يا هياتهاي موتلفه اسلامي كه متشكل از 3 هيات مذهبي بود، در سال 42 در منزل حضرت امام و به دستور ايشان تاسيس شد و تشكلي مستقل از فدائيان اسلام بود. فعاليت فدائيان اسلام در سال 34 به دنبال شهادت شهيد نواب صفوي و يارانش و برخي اختلافات دروني ميان بخشهايي از آن متوقف شد و عملا در سالهاي بعد از آن حيات سياسي نداشت و موتلفه اسلامي هشت سال پس از آن تاسيس شد. تنها عضو مشترك در موسسين موتلفه با اعضاي شاخص فدائيان اسلام مرحوم شهيد عراقي بود اگرچه برخي از موثرين همچون حاج هاشم اماني نيز داراي سوابق در فدائيان اسلام بودند، اما بخش عمدهاي از اعضاي موتلفه تنها از علاقهمندان فدائيان در سالهاي اوج آن بودند. به عنوان نمونه شهيد صادق اماني به موازات فدائيان اسلام يك گروه ديگر به نام «گروه شيعيان» به راه انداخته بود كه اين گروه به نوعي يكي از اضلاع مثلث تشكيلدهنده موتلفه را تشكيل ميداد؛ جواد مقصودي از تفاوت اين گروه با فدائيان اسلام، اينگونه ياد ميكند: «در آن زماني كه آقاي كاشاني و مصدق بودند به نسبت قدرتي هم كه پيدا كرده بوديم، فشار آورديم كه اينجا كشوري اسلامي است كه مشروبخوري در آن حرام است و جلوي آن بايستي گرفته شود، اين فشارها ادامه داشت تا جايي كه ما توانستيم پيالهفروشي را غيرقانوني كنيم...كارهاي زيادي كرديم. راجع به مشروبفروشي، ريش تراشيدن و بدحجابي. اعلاميه پخش ميكرديم. البته هدف ما هم در گروه شيعيان به دست گرفتن حكومت اسلامي از راه قانوني بود و در اساسنامه هم اين مطلب آورده شده بود. ما كارهاي فرهنگي ميكرديم و فدائيان بيشتر كارهاي عملياتي انجام ميدادند.»(1)
اين سابقه نشانگر تفاوت انديشه صادق اماني در آن دوران با گروه فدائيان اسلام و تمايل او به فرهنگسازي و بيدار نمودن عموم جامعه ميباشد، اگرچه همواره به فدائيان علاقهمند بوده است. اماني كسي است كه حبيب الله عسگراولادي از او به عنوان اولين دبيركل غير رسمي موتلفه ياد كرده است(2) لكن اين تفكر در ديگر موسسين موتلفه اسلامي هم شايع بود اما در موارد ضرورت منافاتي با انجام عمليات نداشت؛ آنچنانكه در جو خفقان پس از تبعيد امام ايجاب نمود و حكم الهي درباره حسنعلي منصور به رهبري همين فرد اجرا گرديد.
عمدهترين دليل اشتباه «يكسانانگاري»، حضور شهيد عراقي است. لكن شهيد عراقي نيز كه سابقه حضور در فدائيان اسلام را داشت، در برههاي از زمان قصد استعفا داشت و به دنبال آن نيز شهيد نواب صفوي در نامهاي اخراج جمعي از جمله شهيد عراقي و مرحوم شهاب را اعلام نموده بود. محمدمهدي عبدخدايي درباره دلايل اين امر ميگويد: «مهدي عراقي و دوستان ديگر معتقد بودند كه فدائيان بايد در اختلاف ميان اين دو رهبر سياسي و مذهبي [مصدق و كاشاني] جهت مرحوم كاشاني را بگيرند.»(3) البته اين خروج كه ناشي از يك اختلاف نگرش بود، همراه با تداوم احترام براي نواب تا آخرين لحظه عمر شهيد عراقي بود؛ به هر حال او در موتلفه نيز با نگرش خاص خود حاضر گشت. اما شهيد عراقي در بازجوييها براي گم كردن رد تهيهكنندگان سلاح، اعلام كرد كه اين اسلحهاي بود كه از مرحوم نواب صفوي نزد من مانده بود، از همين جهت روزنامههاي وقت گمانههايي را درباره احياي فدائيان مطرح نمودند و اين سرآغاز برخي اشتباهات در تاريخ نگاري شد.
نكته ديگر آنكه اعضاي موسس موتلفه اسلامي همگي در تبعيت از زعيم وقت خويش حضرت امام خميني اقدام به تاسيس موتلفه نموده بودند و حتي از ايشان تقاضاي نمايندگاني براي حضور در جريان تصميمات شوراي مركزي موتلفه اسلامي مينمايند كه در همين راستا امام خميني شهيدان آيتالله دكتر بهشتي، استاد آيتالله مطهري و مرحوم مولايي و آيتالله انواري را معرفي مينمايند و در تمام تصميمات مهم خود نظر نمايندگان امام را لحاظ ميكردند.(4) اما از مشهورترين نكات درباره فدائيان اسلام برخوردهاي آنها با آيتاللهالعظمي بروجردي زعيم وقت شيعيان است. در عملكرد موتلفه اين تبعيت از زعيم شيعيان حتي در مواردي كه خلاف نظرشان بود را در بسياري موارد ميتوان ديد. از آنجمله بعد از مخالفت امام با عمليات نظامي در آن مقطع كه فرموده بودند «حالا زود است» (5) تا زماني كه پس از تبعيد ايشان نمايندگان امام اجازه چنين فعاليتي را صادر نكردند، هيچ فعاليت مسلحانهاي در موتلفه شكل نگرفت.
از ديگر نقاط افتراق موتلفه با فدائيان در نحوه دريافت حكم است؛ گويا حداقل بخشي از فدائيان اسلام جمع شروطي همچون اتمام حجت، اقرار، ارتداد و شياع را براي اجراي اعدام انقلابي كافي ميدانستند و نيازي براي كسب فتوا نميديدند، اگرچه برخي ادعا كردهاند در برخي از موارد از آيتاللهالعظمي صدر مجوز داشتهاند اما درباره دكتر فاطمي چنين ادعايي نيز ديده نشده است. اما موتلفه اسلامي هيچگاه به شايع بودن فسق يك فرد و اثبات ارتداد او براي اعضاي خود، براي مهدورالدم بودن آن اكتفا ننمود و براي دريافت حكم در ابتدا به سراغ زعيم شيعيان رفتند، به علت تبعيد امام از نمايندگان ايشان سوال كردند؛ شهيدان مطهري و بهشتي به عنوان نماينده امام حكم را صادر كرده بودند.(6) در سالگرد شهادت شهيد عراقي در سال 1359 شهيد بهشتي نيز در اين باره اينگونه توضيح دادهاند: «مرحوم حاج صادق در اوايل ماه رمضان آنجا آمد و گفت آمدم يك حديث بپرسم.
من ديدم ديروقت و بدون اطلاع آمده... من حس كردم كه او امروز نيامده حديث بپرسد مثل اينكه حديث پرسيدن را پوشش يك سوال انقلابي ديگرش ميخواست قرار بدهد.حاج صادق اماني و حاج مهدي عراقي و آقاي عسگراولادي و چندتن ديگر و اين سه نفر از شوراي مركزي هياتهاي مؤتلفه و ديگران در شاخه نظامي اين تشكيلات بودند و... درست با تمام وجودشان در خط اصيل اسلام و قرآن و فقاهت همان كه امروز به آن ميگوييد در خط امام حركت كردند.» (7) با اين حال اما اعضاي موتلفه به اين حد نيز كفايت نكردند و به دنبال اخذ فتوا از يك مرجع تقليد بودند. مرحوم تقي خاموشي به همراه يكي ديگر از اعضاي موتلفه موفق شد اين فتوا را از آيتالله العظمي ميلاني بگيرد. ايشان فرمودند: «اگر اين كار بشود در مورد شخص منصور خيلي بجا و به مورد است و از نظر شرعي بسيار شايسته است.»(8) اين درحالي است كه شهيد عراقي درباره شهيد اماني ميگويد: «خودش [شهيد صادق اماني] مجتهد بود و قريب به 6 هزار حديث از [حفظ] بود.» و شهيد بهشتي نيز در همان مراسم مذكور از بُعد علمي شهيد اماني به نيكي ياد كرده است(9)، اما او هيچگاه به خود اجازه نداد در جايي كه فسق حسنعلي منصور تا آن حد نيز علني بود، دستور به اعدام انقلابي دهد و تنها منتظر نظر مرجع تقليد مبرزي همچون آيتالله ميلاني ماند.
در مجموع بايد گفت تشكيلات موتلفه اسلامي بيش از هر چيز يك تشكيلات سياسي- فرهنگي بود كه به دنبال برگزاري راهپيماييهايي همچون عاشوراي 1342، توزيع اعلاميه و... و تربيت كادر در كلاسهايي كه افرادي همچون شهيد بهشتي، شهيد باهنر، شهيدمطهري و... برگزار ميكردند، بود. موسسين كه بسياري از آنها شاگرد استادي همچون مرحوم شاهچراغي، شيخ حسين زاهد، مرحوم حقشناس و... بودند، به تشكيل كلاسهاي سازندهاي كه همسو با نهضت امام بود، روي آوردند. محتواي اين كلاسها نيز كاملا بعدي متمايز از فعاليتهاي مسلحانه داشت، همچون كلاس «انسان و سرنوشت» شهيد مطهري كه بعدها به شكل كتاب نيز تدوين شد. اما در هنگام نياز واهمهاي از ورود به عرصه نظامي نيز نداشت. با اين حال به دليل گستردگي موج حاصل از اجراي حكم الهي درباره حسنعلي منصور، طبيعتا ابعاد اصلي موتلفه كه تشكلي مخفي بود، كمتر ديده شد و از همين منظر به تسامح با فدائيان اسلام يكسان انگاشته شد. (جهت اطلاع بيشتر از فعاليتهاي اصلي اين تشكل به كتابهاي هياتهاي موتلفه اسلامي، طلايهداران آفتاب، سرنوشت منصور و... مراجعه فرماييد).
ديگر منابع در دفتر روزنامه موجود است
دوشنبه 20 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبکه خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 86]