محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827836965
گفتگو با خويش پيش از شهادت
واضح آرشیو وب فارسی:حيات: گفتگو با خويش پيش از شهادت
تهران-حيات
آن چه مي خوانيد مصاحبه با معلم شهيد سيدمحمدرضا ناصريان است كه درست يك ماه قبل از شهادت وي انجام شده است. اما نكته جالب در اين مصاحبه آن است كه مصاحبه كننده و مصاحبه شونده يكي است! در حقيقت شهيد خود را مورد سؤال قرار داده است. اين مصاحبه كه تقريباً بدون هيچ تغييري در ذيل آمده، پس از شهادت در دفتر يادداشت شهيد يافت شد.
وي در پايان مصاحبه مي نويسد؛
از ابتدا تا انتهاي اين مصاحبه را در يك روز باراني نوشتم. 24/12/61
چه شد كه به جبهه آمديد؟
تقدير و توفيق الهي. « الحمدلله»
چرا به واحد تخريب رفتيد؟
تقدير و توفيق الهي «الحمدلله» و بعد وقتي روز سوم اعزام، ما را به دلخواه خودمان خواستند كه تقسيم كنند، به دلم آمده بود كه مورد دوم را انتخاب كنم و هماني شد كه مي خواستم «الحمدلله»
با اينكه دوره شما در21/12/61 به پايان رسيد چرا باز هم مانديد؟
اولا تا اين موقع جز آموزش و خوردن و پوشيدن امكانات مردم كاري نكرده بوديم. ثانياً فرماندهمان گفت: "چون فعلا به نيروهاي حاضر نياز داريم، بايد بمانند. اين وظيفه شرعي است."
كي به تهران برمي گرديد؟
به قول بچه ها كه قول خودم هم هست: « يا زيارت يا شهادت ان شاءالله»
از قرآن بگوييد:
در تفسير بايد احتياط كرد و تفسير به رأي نبايد كرد و هركسي حق ندارد تفسير بگويد بلكه بايد عالم باشد و با تقوا. علم به قرآن و تقوا براي اينكه خداوند در دلش معناي ظريفتر و بهتري بياندازد. اما در ترجمه، روخواني با ترجمه در جمع يا به تنهايي خوبست. وقتي قلبتان گرفته است يا احساس دلتنگي مي كنيد، برويد گوشه اي و قرآن بخوانيد تا دلتان به نور بيايد كه قرآن كتاب نوراست. وقتي قرآن مي خواني انگار خدا با تو صحبت مي كند و درهنگام نماز تو با خدا صحبت مي كني. كساني كه با قرآن انس ندارند، دريچه هدايت را به روي خود بسته اند و بشكنند اين حصار را.
از زيارت و روضه خواني و عزاداري بگوييد:
به زيارت برويد حتي به زيارت امامزاده هاي ناشناس. چون اگر حق باشند كه چه بهتر و اگر ناحق باشند شما فيضتان را برده ايد. و فاصله ها برايتان مطرح نباشد. توي آن قبر كه زنداني نيستند، مي چرخند. از تهران مي توانيد زيارت عاشورا يا زيارت وارث را بخوانيد. به گونه اي كه انگار حسين بن علي(ع) در كنار شماست. و «ان شاءالله» به زودي راه كربلا باز مي شود. در روضه خواني ها، به اينكه چه كسي روضه مي خواند، كارنداشته باشيد. مسئله هست اما اصل نيست، مهم حال گرفتن است و حديثي هم با همين مضمون داريم.
به قول امام: "ما هرچه داريم از اين روضه و گريه هاست و ازعاشوراست". گريه، ماتم گرفتن نيست، بلكه زنده شدن دل ها است. دلي كه خالصانه براي امام حسين(ع) اشك مي ريزد از روحانيت حسين(ع) به او هم مي رسد و نزد خدا ارزش دارد و واقعاً نيرو مي گيرد. شفا دهنده و شفاعت كننده است. مبادا كه به مسخره بگيريد يا عادي با مسئله برخورد كنيد كه قساوت قلب پيدا مي كنيد و واي بر كسي كه قساوت قلب پيدا كند كه از فيوضات و بركات محروم مي شود.
ظاهراً به شهداي محراب علاقه خاصي داريد توضيح مي دهيد؟
شهداي محراب از نوادر روزگار و از اعاظم علماء و عرفا بودند. منتهي اين حقير با شهيد دستغيب احساس پيوند نزديكي مي كنم خيلي به ذهن و به دلم مي آيد. «الحمدلله». ان شاءالله كه سرنوشتمان مثل هم باشد «به حق محمد و آلش و به حق فاطمه زهرا سلام الله عليها». اسم گروهان ما هم شهيد دستغيب است «الحمدلله».
لازم به توضيح است كه اگر مي خواهيد اسلام را به زباني ساده و دوست داشتني و صحيح بدانيد، سراغ كتابهاي شهيد دستغيب حتماً برويد اگرچه به دلم آمده كتاب "صلوه الخاشعين" ايشان را بخوانم اما تا حالا فرصت نكرده ام.
ديدگاهتان نسبت به شهادت و لقاءالله چيست؟
شهادت وسيله است، هدف نيست. هدف رضاي خداوند تبارك و تعالي است. هدف خدمت به اسلام است و اطاعت از ولي فقيه، زيرا اطاعت از ولي فقيه، اطاعت از امام زمان(عج) است و اطاعت از امام زمان(عج)، اطاعت از خدا و رسولش مي باشد. شهادت خوبترين نوع مردن است و بهترين انتخاب. شهادت والاترين خير است.
شهادت مردن نيست بلكه تولدي دوباره است.
شهادت توفيقي است كه اگر گنهكاراني مثل ما نصيبشان شود «ان شاءالله» به حق محمد و آلش و به حق فاطمه زهرا سلام الله عليها رسته اند و نجات يافته اند وگرنه عملي و مايه اي و زاد و توشه اي ندارند كه روسفيد باشند. و چه توشه اي براي فرداي خودمان داشته باشيم و چه نداشته باشيم رفتني هستيم... كي مانده است كه ما بمانيم؟... اگر نخواهيم هم، باز ما را مي برند...
پس چه بهتر رفتني باشد مرگي باشد، با پيكري خونين و گلگون در محضر خدا. پس چه بهتر رفتني باشد، با روسفيدي نزد خداي خود «ان شاءالله».
پس چه بهتر رفتني باشد كه در بستر نباشد بلكه مردن در ميدان باشد. مرگ مردانه! مرگ در ميدان.
به قول استاد شهيد مطهري: "شهيد قلب تاريخ است" و به قولي ديگر "شهيد شمع تاريخ است".
خداوند توفيق دهد به همگي آنها مؤمن هستند و دوست دارند اينگونه مردن را و به اين حقير كه «شهادت» و لقاءاللهي كه همراه با رضايت او باشد نصيبمان شود «ان شاءالله» به حق محمد و آلش و به حق فاطمه زهرا سلام الله عليها.
از معنويت جبهه ها بگوييد.
گفتن و نوشتن آن، گفتن و نوشتني است ناقص. خود واحد ما كه يكي از واحدهاي خوب از نظر معنوي مي باشد، الحمدلله» از نظر برنامه هر سه وعده نماز جماعت و ادعيه مختلف مثل دعاي توسل و زيارت عاشورا و دعاي ندبه و دعاي كميل در موقعش داريم و فرصت حضورش هم هست «الحمدلله». ولي در تهران توفيق حضورش را نداشتيم چه برسد به اينكه حال داشتيم يا نه... اينها را زحمت ندانيد، اينها غذاهاي معنوي و باطني ماست، اينها غذاهاي جان و روح ماست، اينها بهترين اطعمه است... تا نباشي نمي فهمي. همچنان كه خودم نمي فهميدم و اگر چند روز موقت براي بازديد بيايي، عمق مسئله را درك نمي كني. از عشق اينجا از ديوانه هاي كربلا و حسين و ايثارگران جان چه بگويم؟!
كدام دعا قبل از آمدن به جبهه آشنايي داشتيد؟
با دعاي توسل اصلا ميانه نداشتم و اگر شركت كرده ام چيزي عايدم نشد. زيارت عاشورا را تقريباً از سه ماه يا چهارماه قبل مي خواندم و دوست داشتم حتي توي نمازخانه يا خانه خودمان يا توي دفتر مدرسه در تنهايي مي خواندم. زيارت جامعه كبيره را هم به ندرت مي خواندم و در دعاي كميل كم شركت مي كردم. دعاي كميل تهران واقعاً ارزش دارد. با زيارت وارث هم آشنا بودم ولي برعكس زيارت امين الله را هيچ نخوانده بودم.
با كداميك از چهارده معصوم(ع) ميانه بيشتري داريد؟
همه شان گل هستند و هر گلي براي خودش رنگ و بوي مربوط به خودش دارد. هيچكدام كم از ديگري نيستند و مثل هم هستند و اگر همگي را با هم بخوانيد بهتر جواب مي دهند... اما طريقه اتصال ما به اين صورت در اينجا اتفاق افتاد كه با توسل به همه ائمه و با اجازه آقا امام زمان(عج) به طور الهامي بيا ولي زياد استغفار كن آمديم و بعد او ما را با زهرا(س) آشنا كرد و زهرا (س) ما را به امام حسين(ع) و او ما را با بقيه «الحمدلله رب العالمين».
خيلي خواسته ام مهدي فاطمه (س) را ببينم اما تا اين لحظه موفق نشده ام. گناهانم حجابي شده اند بين من و دوست. يار در خانه و ما گرد جهان مي گرديم همين جاهاست مي دانم اين طرف ها زياد مي آيد يا اينجا است يا جماران يا مسجد جمكران يا...
مهدي آقا و مولاي ماست، سرور ماست، سيد و آقاي ماست. پدر و مادرم فدايش باد. جان و وجودم فدايش باد. ما خاك كف پاي يارانش هم نيستيم.
گلي گم كرده ام مي جويم او را
به هر گل مي رسم مي بويم او را
دعاي ندبه آشنا كننده دلها با مهدي(ع) است... چه بد كه همه را مي شناسيم و او را نمي شناسيم. همه را مي بينيم و او را نمي بينيم. صداي همه را مي شنويم و صداي او را نمي شنويم...آن طبيب، طبيب ما مريضها، طبيب ما مريض هايي كه قلبمان مريض است، كجاست كه بيايد شفا بدهد. او كجاست كه قلب ما را و جان و دل ما را منور سازد؟
نوميد نيستم و «ان شاءالله» قبل از رفتنم او را مي بينم، به حق محمد و آلش و به حق فاطمه زهرا(س)
از مادرتان حضرت زهرا سلام الله عليها بگوييد؟
از مادرم فاطمه زهرا(س)، از بهترين مادر دنيا صحبت كردن برايم مشكل است. در رابطه با حضرت زهرا(س) هرچه مي توانيد و كشش داريد بگوييد؟
زهرا، زهرا، زهرا، يا زهرا، زهرا مادر پهلو شكسته ماست.
مادري كه محسنش سقط شد. مادري كه دراثر غصه هاي روزگار و عبادت كمرش خميد. مادري كه براي خدا زيست و همه زندگيش جلوه اي خدايي است. مادري كه ازهرچه تجمل و زينت آلات به دور بود. مادري كه عليرغم همه داشتنها، خود را از رفاه مادي محروم مي كرد. مادري كه هرچه داشت ايثار مي كرد. صائم بود و خستگي ناپذير. مادري كه الگو است براي همه مادران و زنان عالم. و تنها زني بود كه هم كفو با امام علي(ع) بود و علي(ع) هم تنها مردي بود كه هم كفو زهرا بود...
قبل از اينكه به اينجا بيايم كم مي شناختمش و با همديگر ميانه اي نداشتيم. در يكي از دعاهاي توسل... در يكي از ده شب اول آمدنم، يكمرتبه حس كردم انگار ميان من و زهرا(س) حجابي نيست.
من او را نمي ديدم اما مثل اينكه حرف هايم را مي شنيد و من هم پشت سرهم با او حرف مي زدم و درد دل مي كردم و اين برنامه ادامه داشت در دعاهاي توسل بعد و در خلوت بيابان ها.
هر موقع مسئله دارم يا مشكلي كه حل نمي شود سراغش مي روم. توسل به حضرت زهرا سلام الله عليها سريع الاجابه است اگر خالص شويم و تزكيه پيدا كنيم «ان شاءالله». البته هر خواسته اي هم كه اشتباه بود يا زود بوده جواب نداده و فهمانده است كه چرا.
دعاهايي كه مي خوانديد معمولا با چي شروع مي كرديد؟
در تنهايي ها، با خواندن قرآن و صلوات و استغفار. بايد تائب باشي و دلشكسته تا بپذيرند. با اشك و شروع تماس با گريه است... قطرات اشك خيلي كارها مي كند.
چرا مي گوييد مادرم زهرا(س)؟
چون سيد هستم و مادرم زهرا سلام الله عليها را مثل مادر مي دانم و انگار با همديگر محرم هستيم و او را مثل مادر واقعي نه فقط از روي احترام محض صدا مي كردم و او اشكالي نمي گرفت و اگر اشكالي بود حتماً توضيح مي داد. زهرا مادرهمه سيدها است. سيدها حواسشان جمع باشد. گناهتان دو برابر و ثوابتان دوبرابر به حساب مي آيد آبروي مادرتان را حفظ كنيد. البته زهراي مرضيه مادر همه است و اختصاصي نيست.
از معلمان و كاركنان مدرسه تان بگوييد؟
اينكه بعد چه طور بشود و به كجا برود، برمي گردد به مسئولان وهمكاران بعدي كه انشاءالله خير باشد ولي تا اينجا جو خوبي بود. اكثرا كارشان را خوب انجام مي دادند. اكثرا حسن نيت داشته و دلسوز و خيرخواه بچه ها هستند. خداوند به همگي آنها توفيق بدهد «انشاء الله» و اگر در جايي اشكالي در كار ما بوده، صادقانه مطرح مي كردند و اگر ايراد بجايي مي گرفتيم توجه مي كردند. در مجموع محيط سالم، دوستانه و محترمانه اي بوده است و انشاءالله خداوند بر تعهدشان بيافزايد.
در مورد امور پرورشي چه نظري داريد؟
امور پرورشي را از امور آموزشي جدا كردن صحيح نيست، بايد با هم باشند و در كنار هم، همه ما نسبت به تربيت بچه هاي مردم مسئول هستيم. خداوند «ان شاءالله» ما را در تربيت و رشد و آگاهي دادن به نونهالان اين امت حزب الله و ايثارگر موفق و موفق تر نمايد «ان شاءالله» و بدانيم كه در خوبي يا بدي فرداي اين بچه ها ما مسئوليم چون مربي آنها بوده ايم.
از جاذبه و دافعه با همكاران بگوييد «روش خودتان»؟
شهيد مظلوم حرف جالبي دارد كه در انجمن اولياء و مربيان هم متذكر شدم: "جاذبه تا بي نهايت و دافعه در حد ضرورت" جاذبه و دافعه علي وار، دوستي به خاطر خدا و دشمني به خاطر خدا، يعني مصلحت هاي شخصي و تمايلات نفساني نبايد مطرح باشد. بايد سعي داشته باشيم كه نيروها را در جهت هماهنگي، خدمت كردن و اعتماد داشتن به همديگر سوق دهيم و در جهت خير «ان شاءالله».
چرا همراه هم رزمتان برادر مرسلي به تهران نيامديد؟
اولا ضرورتي در كار نبود و ما فقط مي آمديم خاطره هاي وابستگي خودمان را زنده مي كرديم و دوباره تلخي جدايي را به اطرافيان مي چشانديم. ثانياً مرخصي كتبي نمي دادند و به طور شفاهي مي دادند- يعني بهتر است نگيريد- و مرخصي شفاهي آمد و نيامد شرعي دارد. ثالثاً همه خداحافظي هايم را كرده ام، از زندگي، مدرسه و همه چيز و نمي خواستم خداحافظي ها را پس بگيرم و «ان شاءالله» نخواهم گرفت- در رابطه با خدا مي گويم وگرنه از آدمها رودربايستي ندارم. رابعاً شهر و ديدنيهاي شهر معنويت به دست آمده را كم مي كرد و شايد جبرانش مشكل بود. چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني. خلاصه كلام اينجا هم كه هستم دلم را از شهر و زندگيهاي دنيايي دور نگهداشته ام و «ان شاءالله» اين فاصله زيادتر شود تا بدون وابستگي و قلبي خالي از محبت دنيا و مملو از عشق خدا و برگزيدگانش به نزد دوست برويم. اگر خدا توفيق دهد «ان شاءالله» به حق محمد و آلش و به حق حضرت فاطمه زهرا سلام الله.
به قول حافظ:
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
منظورم رهبانيت نيست بلكه يك مجاهد در جبهه نبايد فكرش به مرخصي، ديدنها و برخوردهاي خانوادگي و دوستانه مشغول شود تا از خدا باز بماند و بايد تمام توجهش كاملا به خدا باشد. در همين مورد مي توانيد دعاي امام سجاد(ع) در حق مرزداران را بخوانيد.
بين سرنوشت خودتان با برادر ابراهيم مرسلي ارتباطي مي بينيد؟
تا اينجا كه بوده و در آينده هم ظاهراً هست. اما چگونه؟ والله اعلم...و دليلش اينكه روزي كه به تهران مي رفت تا نقطه اي در جاده نگاهم دنبال او بود كه برگشتم و موقع ورودش بعد از بازگشت، از همان نقطه اي كه نگاهم را از او برداشته بودم، از همان نقطه به چشمم آمد. اين بي حكمت نيست. براي خودم معني دارد. اما خودم هم نمي دانم. «ان شاءالله خير باشد.»
آيا در تهران احتمال شهادت خودتان را «ان شاءالله» مي داديد يا مي دانستيد؟
خير- بنده يك آدم معمولي هستم و علم به غيب هم ندارم. فقط حس مي كردم كه جبهه مرا مي طلبد كه در حقيقت امام زمان(عج) بگويم بهتر است. در تهران دلمان خيلي كور و تنگ بود. الان هم همينطور است فقط اينجا امكانات تماس و رابطه و زمينه هاي مساعدي هست «الحمدلله» و چون حس مي كردم طلبيدني در كار هست سعي كردم خداحافظي هايم دائمي تا قيامت، باشد «ان شاءالله» و وسايلم را از مدرسه ببرم گفتم چيزي به من گفته نشده بود فقط روحيه اي پيدا كرده بودم كه چيزي جز شكر خدا نبايد اضافه كنم «الحمدلله».
از تنهايي بگوييد.
شهيد دستغيب (باز شهيد دستغيب!! بنده ارادتي به ايشان دارم شايد خداوند مصلحتش بر اين است كه سرنوشتي مشابه داشته باشيم «ان شاءالله») مي گويد: "مؤمن بايد با مؤمن ديگر باشد. يك مؤمن وقتي تنهاست، شيطان زودتر به سراغش مي رود" و حتماً مي گويد: اخ جون چه لقمه چرب و نرمي. به هر حال مؤمن بايد با مؤمن ديگر باشد و حداقل با يكنفر پيمان برادري ببندد. البته بنده با برادر مرسلي اين پيمان را خواستم ببندم كه جور نشده است كه ما برادر هستيم «ان شاءالله». آن تنهايي مطلوب است كه انسان در جمع باشد اما تنها باشد. دلش پيش خدا باشد و گاهي وقتها كه آدمها فردي را تحويل نمي گيرند يا دوست ندارند، براي مؤمن نعمتي مي شود كه به خداي خود نزديكتر بشود. چه شب نشيني هايي كه بي ثمر است، عده اي دوست و آشنا- كه البته قلب هايشان با يكديگر نيست و هر كدام هوا و هوسي جداگانه دارند مي نشينند و تظاهر به دوستي و فاميل بودن با همديگر مي كنند و به لهو و پوچي و مسخره كردن و غيبت برادر و خواهر مسلمان يا سرگرمي هاي غفلت انگيز و ظاهرفريب، خود را مشغول مي كنند كه نه به درد دنيايشان مي خورد و نه به درد آخرت. آدم تنها باشد بهتر است تا در اين جمع ها باشد كه فرداي قيامت براي اين دوستي ها و فاميلي ها بايد محاكمه و عذاب شود. آيا تنها بود بهتر نبود؟ و خلاصه يك مقدار كه با دوستان دنيايي هستيم، بايد يك مقدار هم به فكر دوست هميشگي و اخروي مان يعني خدا باشيم و با او خلوت كنيم.
بنده مي خواستم به جبهه بيايم كه اكثر دوستان و خانواده مي گفتند كه باش و بمان، اينجا صلاح است. همه چيز جور بود كه بيايم و خدا مي خواست اما بندگان خدا نمي خواستند و اين نعمتي شد كه ما حواسمان و تكيه مان فقط به خدا و ائمه(ع) باشد «الحمدلله». البته اينجا نمي خواهم ارزش كار پشت جبهه را منكر شوم. به قول برادر روحاني ما «حاج آقا مخبر» كه فاضل است: "اگر كسي بنا به دلايل و ضرورت شغلي و مكاني يا زماني نتواند به جبهه بيايد ولي دلش در جبهه باشد، اگر در بستر هم بميرد، شهيد است". منتهي تقدير ما چنين بود كه اينجا بيايم «الحمدلله» و به فيض برسيم «ان شاءالله».
توضيح خاصي هم داريد؟
بله توضيحي است كه عنواني برايش ندارم و آن اينكه بعضي ها الان در ميان ما زندگي مي كنند و فردا و فرداها شهيد مي شوند. سعي دارم اينها را بشناسم ولي موفق نبوده ام. و به راستي خداوند بنابر مصالحي دوستانش را در ميان بندگانش به صورت گمنام قرار داده است. عدم موفقيتم شايد به مصلحت هايي باشد كه نمي دانم. ولي دوست دارم آنها را بشناسم و از آنها تبرك بجويم و از روحشان و دردهايشان باخبر باشم... سخت است در بين شهداي آينده باشي و آنها را نشناسي.
به ظاهر آدمها قضاوت نكنيد و هميشه خودتان را كمتر و پايين تراز ديگران فرض كنيد.
رابطه تان با امام خميني چطور است؟
آه از پير جماران، سجاده نشين عاشق، قلب تپنده امت، اميد مستضعفان عالم، رهبر جهان اسلام چه بگويم؟! از ولي فقيه، از نماينده تام الاختيار آقا امام زمان(عج) چه بگويم؟ از روح خدا، از موساي زمان، از روح الله عصر چه بگويم؟ از فرزند راستين فاطمه زهرا سلام الله، علي زمانه، رهبر نهضت حسيني و كربلاي امروز ايران چه بگويم؟ از آفتاب تابان چه بگويم؟! آنقدر مسئله روشن است كه نياز به توضيح ندارد فقط يك جمله كه دعاي: "خدايا خدايا تا انقلاب مهدي، حتي كنار مهدي خميني را نگهدار" را فراموش نكنيد.
خدايا، خدايا، ستاره ها كه رفتند تو خورشيد را نگهدارو قدرداني اين نعمت، اطاعت از نعمت "اولي الامر زمانه" است. حرف امام برخاسته از كانون وحي يعني آقا امام زمان(عج) است. و بدانيد بي عشق خميني نتوان عاشق مهدي (عج) شد.
از مراحل زندگي خودتان بگوييد؟
چيزي براي گفتن ندارم. كارم بافتن و بافتن و بعد هم بافته ها را باز كردن و از هم گسستن نبوده است. روزهايم مثل هم و روزي كه عيد باشد (بدون گناه باشد) نداشته ام و حرفي به جز استغفار ندارم.
با هم بگوييم: استغفرالله ربي و اتوب اليه و بياييد با هم بخوانيم دعاي: الهي قلبي محجوب و نفسي معيوب و هوايي غالب و عقلي مغلوب و طاعتي قليل و معصيتي كثير و لساني مقر بالذنوب فكيف حيلتي يا ستارالعيوب و يا علام الغيوب اغفر ذنوبي كلها بحرمه محمدا و آل محمد.
از پيغمبر برايمان بگوييد.
در تشهد و سلام آخر نماز "مخصوصا مواقعي كه با خلوص بهتر- ما كه خلوصي نداريم- نماز مي خوانم" رسول الله مرا راهنمايي مي كند كه «ان شاءالله» از اين به بعد، هم ما با خلوص نماز مي خوانيم و هم رسول الله ما را راهنمايي خواهد كرد «ان شاءالله».
از الهام كه در حرفها و نامه هاي آخرتان بود صحبت كنيد؟
الهام از علم به غيب جدا است، اشتباه نشود. الهام بايد از طريق توسل به ائمه با خلوص كامل باشد اگر تقوا نداشته باشيم، الهامات اكثراً كاذب درمي آيد. الهام يعني بدون آنكه كسي را ببيني مسئله اي در دلت مي آيد يا راهي يا نكته اي را برايت مشخص و روشن مي كنند و فقط در محدوده همان مسئله است. از بچگي اين حالت هاي الهام در وجودم و ضميرم بود كه با گناهان و بي تقوايي رويش را مي پوشيدم ولي از وقتي كه در پشتيباني اهواز بودم- اين واقعاً از معنويت جبهه است كه در قسمت پشتيباني هم آدم روحي و حالي پيدا مي كند- حالت هاي زيادي برايم بوده، حتي در كارهاي مدرسه به دلم مي آمد كه اين كار بايد بشود و مي كردم و نتيجه هم مثبت بود كه خودم هم بعضي از مواقع به آن صورت فكر نمي كردم، دربيايد. البته شرط دارد كه الهام كاذب است يا غيركاذب:
1. در حالت با وضو بودن پيش بيايد.
2. حالت اصراري براي انجام آن پيش بيايد.
3. به سوي خير باشد.
در جبهه اين حالت ها را زياد داشتم كه وقت نيست توضيح بدهم وگرنه خيلي از مسائل روشن مي شود. حرف داشتم اما زمان و زمانه اجازه نمي دهد.
الهام هايي در رابطه با شهادت خودتان «ان شاءالله» داشته ايد؟
اولاً همچنان كه گفتم شهادت هدف نيست. هدف خدمت به اسلام، هدف پيروزي نهايي، هدف نجات كربلا و قدس است «ان شاءالله» و اگر در اين مسير به فيض شهادت نائل آييم به حق محمد و آلش و به حق مادرم زهرا سلام الله عليها راضي هستيم به رضاي خدا. ثانياً يكبار در زيارت عاشورا آقا امام حسين(ع) بهم الهام كرد كه «بيا» و يكبار در دعاي توسل الهامي شد و شب جمعه 27/12 در دعاي كميل با شدت بيشتر و در صبح همان روز در دعاي ندبه كه از زهرا(س) خواستم كه مرا به نزدش ببرد و زهرا سلام الله عليها الهام كرد: مي بريمت «ان شاءالله» و همه الهامات اينجوري در دعاهاي جمعي و در نمازخانه بوده است. ثالثاً لياقت و شايستگي در ما نيست، پريشان روزگار و تبهكاريم منتهي خداوند عالم و واسطه هاي خيرش يعني ائمه معصومين عليه السلام نظر لطف و توجه دارند و به قول يكي از برادران: "خداوند به زور مي خواهد يك عده از بسيجي ها را بهشتي كند" «الحمدلله». به اميد توفيقات خدايي «ان شاءالله» و به اميد پيروزي نهايي رزمندگان اسلام «ان شاءالله» و به اميد زيارت كربلا و قدس هرچه زودتر «ان شاءالله» و به اميد شفاي معلولين و مجروحين جنگ و انقلاب «ان شاءالله» و به اميد آزادي اسراي اسلام هرچه سريعتر «ان شاءالله» و به اميد توفيق يا زيارت يا شهادت براي خودم و... «ان شاءالله» و به اميد توفيقات بيشتر خداوند به اين امت حزب الله و ايثارگر و به اميد توجهات بيشتر آقا امام زمان(عج) به اين ملت رزمنده و خستگي ناپذير و مقاوم و به اميد تعجيل در فرج آقا امام زمان(عج) و جزء يارانش بودن «ان شاءالله».
پايان پيام
دوشنبه 20 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[مشاهده در: www.hayat.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 461]
-
گوناگون
پربازدیدترینها