تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 9 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819208240




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رشد ‌شناختي ‌و ‌انسان ‌شناسي ‌پياژه‌


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: بررسي چگونگي تحول شناختي كودكان از ديدگاه ژان پياژه‌ جام جم آنلاين: بدون ترديد ژان پياژه (1982‌- 1896) يكي از برجسته ترين و نامورترين روان‌شناسان قرن بيستم است. او در دوران كودكي علاقه وافري به مطالعات زيست‌شناسي از خود نشان داد و همين امر موجب شد كه به فلسفه علم روي آورد. ابتدا به مطالعه درباره فلسفه ارسطو و برگسون پرداخت و اندكي بعد فلسفه دكارت و كانت توجه او را به خود جلب كرد. پس از اخذ مدرك دكتري در رشته جانورشناسي در مدرسه پاريس به مطالعه درخصوص استاندارد كردن آزموني درباره تفكر منطقي كودكان پرداخت. او در روند اين مطالعات پي برد كه به اقتضاي سن، پاسخ كودكان نسبت به سوالات واحد يكسان نيست و پاسخ دادن آنها نشان مي‌دهد كودك هنگام پاسخ دادن از روش معيني پيروي مي‌كند كه چنين امري ريشه در ساخت فكري كودك دارد. هر چند سوال كليدي پياژه در اين جمله خلاصه مي‌شد كه «انسان چگونه فكر مي‌كند؟» ولي در دوران حيات علمي‌ خويش تنها توانست به بخش اندكي از اين سوال يعني بررسي تحول شناختي كودكان و نوجوانان بپردازد. در اين مقاله روش‌شناسي مطالبات پياژه، انسان‌شناسي او و شناخت و مراحل رشد شناختي انسان از نگاه او بررسي شده است. بررسي چگونگي تحول شناختي كودكان و نوجوانان مقدمات نگارش ده‌ها كتاب و چند صد مقاله را براي او فراهم آورد كه از آن جمله مي‌توان به زبان و تفكر كودك (1924)، داوري و منطق كودك (1925) مفهوم كودك از جهان (1926) و داوري اخلاقي كودك (1932) اشاره كرد. مسلما ژان پياژه يكي از پركارترين انديشمندان قرن بيستم به حساب مي‌آيد كه علاوه بر نگارش آثار عميق و بديع، به لحاظ حجم آثار نيز جايگاه برجسته اي دارد. برخي از كتبي كه پياژه به نگارش در آورده حاصل مطالعات او درباره چگونگي رشد شناختي سه فرزند دخترش است كه مي‌توان كتاب‌هايي همچون اساس هوش كودك (1935) شكل‌گيري واقعيت در ذهن كودك (1937) و بازي و تقليد در كودكي (1940) را نام برد. بسياري از دانشمندان از آثار پياژه تاثير پذيرفته‌اند كه از آن جمله مي‌توان به لارنس كلبرگ كه در نظريه اخلاقي‌اش بدون شك متاثر از نظريه شناختي پياژه بوده است و جروم برونر اشاره كرد. شيوه مطالعه پياژه مساله اصلي براي پياژه بررسي اين سوال بود كه شناخت براي آدمي‌چگونه حاصل مي‌شود. شيوه اتخاذ شده توسط پياژه نشان از نگاه عملگرايانه او دارد. او براي پاسخگويي به اين سوال درصدد برآمد تا تمام مراحل تحولات رشد شناختي كودك را از نخستين حركات انعكاسي نوزاد تا انديشيدن در قالب تفكر منطقي و انتزاعي دوره بزرگسالان را مورد كنكاش و بررسي قرار دهد. او از طريق روش باليني تلاش كرد روش طبيعي كودك براي انديشيدن را بيابد. مسلما نمي‌توان آراي او را صرفا محصور در قلمرو روان‌شناسي دانست. او در نگارش آثارش از شعب مختلف علوم مانند زيست‌شناسي، فلسفه، منطق و رياضي استفاده كرده است. برخي بر اين اعتقادند كه مطالعات عميق و دقيق او معلول بهره‌مندي او از فلسفه و زيست شناسي بوده است. نگاه پياژه به انسان‌ پيش از بررسي آرا و نظرات پياژه درخصوص مساله شناخت، مناسب است كه نگاه او به فاعل‌شناس مورد بررسي قرار گيرد. تشابه بسيار زيادي ميان ديدگاه‌هاي پياژه و فيلسوفان بنامي‌ همچون ارسطو و دكارت در باب انسان وجود دارد. چنانچه مي‌دانيم ارسطو و دكارت هر دو اساس و بنيان اصلي وجود آدمي‌را عقل مي‌دانستند. چنانچه ارسطو انسان را حيوان ناطق تعريف كرده و دكارت نيز از جوهر عقل در آدمي‌سخن به ميان آورده است. پياژه نيز به تبعيت از آنها به جايگاه عقل اشاره و هوش و عملكرد‌هاي آن را اساس هستي آدمي‌در نظر مي‌گيرد. پياژه در بحث رشد آدمي، آن را به عنوان يك كل واحد در نظر مي‌گيرد كه در اين فرآيند رشد،‌شناخت، عواطف، خواسته‌ها و اعمال فرد در ارتباطي متقابل تحول مي‌يابند. به عبارت ديگر او معتقد است كه «محتواي شناخت آدمي‌مجموعه‌اي از دريافت‌هاي فكري، عاطفي، اجتماعي و اخلاقي است». در بسط اين مطلب مي‌توان چنين گفت كه نه تنها نمي‌توان ميان روان كودك و ساختمان وجودي او مرزبندي كرد بلكه حتي نمي‌توان روان كودك را به اجزاي مجزا از هم از قبيل تفكر، احساسات و اعمال تقسيم كرد. اين به علت آن است كه از نگاه پياژه انسان از همان بدو تولد يك موجود واحد است كه در جريان رشد در قالب يك كليت واحد تحول مي‌يابد. در يك كلام روان متحول آدمي‌همچون شبكه در هم تنيده‌اي است كه همواره در حال رشد و پيچيده‌تر شدن است. پياژه در بيان آرا و نظرات خود پيرامون روان كودك، با نگرش جان لاك به اين موضوع مخالف است. چنان‌كه مي‌دانيم جان لاك معتقد بود روان كودك همچون لوح سفيدي (tabula rasa) است كه تنها عوامل خارجي به آن شكل مي‌دهد. پياژه همان‌گونه كه با جان لاك مخالف است با ديدگاه برخي روان‌شناسان كه روان كودك را به يك دستگاه پيچيده و آماده تشبيه كرده اند كه فارغ از جهان خارج و تحولات و تغييرات آن به كار خود مشغول است، مورد نقد قرار مي‌دهد. او روان كودك را به گياهي تشبيه مي‌كند كه از يك سو تحت تاثير محيط خارجي است و از سوي ديگر «از درون و متناسب با نيروهاي داخلي» به رشد خود ادامه مي‌دهد. او با طرح چنين ديدگاهي به فعال بودن روان كودك و تاثيرگذاري بر محيط خارجي تاكيد مي‌كند. به چنين تاثيرگذاريو تاثيرپذيري، الگوي تاثير متقابل زيستي (the biological interplay model) گفته مي‌شود. مساله شناخت‌ چنان كه پيش از اين بيان شد مسأله اصلي پياژه اين بود كه شناخت آدمي‌از جهان خارج چگونه حاصل مي‌شود. هنگامي كه سخن از مفهوم شناخت به ميان مي‌آيد مقصود تمام دانشي است كه آدمي‌به دست مي‌آورد و در مجموع تفكر، حافظه، تشكيل مفهوم و ادراك را در بر مي‌گيرد. در نگاه رايج به مسأله شناخت، شناخت آدمي ‌به منزله رونوشت و عكسي از واقعيت خارجي در نظر گرفته مي‌شود كه از طريق حواس بر ذهن كودك نقش مي‌بندد. بر خلاف چنين ديدگاهي، پياژه معتقد است كه شناخت يك جريان پوياست. او شناخت را معلول رابطه متقابل استعدادهاي ذهني فرد و تاثيرات محيط خارج مي‌داند. او در نقد ديدگاه رايج پيرامون شناخت به ذكر اين دليل اكتفا مي‌كند كه اگر ذهن كودك صرفا بازتاب واقعيت‌هاي خارج باشد، ديگر نبايد ميان كيفيت دريافت‌هاي كودك و دريافت‌هاي بزرگسالان تفاوت‌هايي وجود داشته باشد، در حالي كه حقيقت چيز ديگري است. در نتيجه بايد چنين گفت كه جهان خارج در چارچوب طرح‌هاي ذهني فرد معنا پيدا مي‌كند. يكي از نظرات معروف ژان پياژه كه داراي اهميت بسياري است طرح نظريه رشد شناختي ادراكيcognitive development perceptual است. او در بيان نظريه خويش به تحليل دقيق رشد زبان، استدلال، داوري و سنجش اخلاقي كودك پرداخته و معتقد است كه رشد شناختي ادراكي كودك وابسته به رشد طبيعي اوست و چنين رشدي خود از دوره‌ها و مراحل مختلفي تشكيل شده كه هر مرحله مكمل مرحله پيش از خود در نظر گرفته شده است. از نگاه او كنش مداوم كودك با جهان پيرامون موجب رشد عقل او مي‌شود. كودك در چنين كنشي و براي پي بردن به مفهوم چيزي يا وضعيتي از قالب‌هاي فكري (schemas) بهره مي‌برد. چنين قالب‌هاي فكري و به تعبيري صورت‌هاي ذهني، كودك را در ارتباط با محيط ياري مي‌كنند و در عين حال اين قالب‌ها براي پيشرفت در رشد شناختي ادراكي كودك همواره در جهت تكامل تغيير مي‌يابند و به صورت سازماندهي (organization) و سازگاري (adaptation) نمودار مي‌شوند. منظور از سازماندهي اين است كه «همه جانوران اعم از انسان و حيوان مي‌كوشند رفتار و كردار خود را در شكل و قالب موثري عرضه كنند». مقصود از سازگاري «جنبه پويايي سازماندهي است كه بيانگر استعداد موجود زنده براي رشد به صورت‌هاي مختلف در اوضاع و احوال محيطي است». مسلما روش‌هاي سازش در هر گروه متفاوت است لكن به اعتقاد پياژه سازگاري با واقعيت داراي دو جنبه است : 1- درونسازي(assimilation) 2- برونسازي(accommodation) اين دو وجه در تمام مراحل رشد شناختي وجود دارند و در عين حال كه مكمل يكديگرند به شخص كمك مي‌كنند طرح‌هاي ذهني خود را ايجاد و تغيير دهد و سپس به صورت ساخت‌هاي ذهني خويش در آورد. پياژه در كاربرد اين دو واژه متاثر از مفاهيم زيست‌شناسي بوده است: چنانچه در زيست‌شناسي تاثير متقابل جذب و هضم (درونسازي و برونسازي) موجب رشد گياهان مي‌شود، در فرآيند درونسازي، آگاهي‌هاي دريافتي از محيط به نحوي در ذهن فرد سازماندهي مي‌شوند كه با شناخت‌هاي قبلي او هماهنگ باشند. به عنوان مثال طرح ذهني كودك شيرخواره كه همه چيز را به دهان خود فرو مي‌برد اين است كه همه چيز مكيدني است. در فرآيند برونسازي ساخت شناختي كودك با واقعيت خارجي هماهنگ مي‌شود. به عبارت ديگر در برونسازي آگاهي قبلي كودك با آگاهي‌هاي جديد انطباق پيدا مي‌كند. به عنوان مثال كودك بتدريج درك مي‌كند همه اشيا خوردني نيستند و مراقبت‌هاي والدين موجب مي‌شود كودك بفهمد نبايد هر شيء را در دهان بگذارد. بدون ترديد برونسازي و درونسازي نقش مهمي‌ در ايجاد تعادل‌هاي شناختي در ذهن فرد ايفا مي‌كنند. ضعف در سازگاري موجب غلبه يكي از اين دو جريان [درونسازي و برونسازي] بر ذهن شخص خواهد شد. تسلط جريان درونسازي بر ذهن موجب مي‌شود فرد در به‌كارگيري آگاهي‌هاي به دست آمده از محيط دچار اشتباه شود. مثلا كودكي كه خورشيد و ماه را جاندار مي‌پندارد، اطلاعات كسب شده در مورد كرات آسماني را در طرح ذهني «جاندار پنداري »(animism) خود وارد مي‌كند و تغييري در اين طرح ايجاد نمي‌كند و طبعا دچار اشتباه مي‌شود. از سوي ديگر غلبه برونسازي بر ذهن فرد موجب مي‌شود فرد مقلدانه با محيط خود مواجه شود. به همين دليل عالمان تربيت تاكيد مي‌كنند نبايد در روند آموزش به پاسخ‌هاي حافظه‌اي كودك اميدوار بود، چه بسا او بدون فهم پاسخ، به تكرار طوطي وار مطالب روي آورده است. فرآيند درونسازي و برونسازي موجب رسيدن فرد به تعادل (equilibrium) و تغيير مفاهيم و ساخت‌هاي ذهني در رشد شناختي است. توجه به اين نكته بسيار مهم است كه هر تعادلي مقدمه‌اي براي رسيدن به تعادل بعدي است و اين تعادل جويي همواره ادامه دارد ولي فرد هيچ‌گاه به يك تعادل واقعي و كامل دست نمي‌يابد. علت عدم حصول تعادل واقعي و كامل اين است كه محيط و محرك‌هاي خارجي همواره در حال تغيير و تحول هستند و به تبع آنها نيز تعادل ذهني امري موقتي خواهد بود. مراحل رشد شناختي از نگاه پياژه‌ بدون شك نظريه مراحل رشد شناختي پياژه، يكي از گرانبهاترين دستاوردهاي اين روان‌شناس سوئيسي در قلمرو رشد و تعليم و تربيت محسوب مي‌شود. در ديدگاه پياژه همان‌گونه كه رشد بدني فرد توام با يك سري دگرگوني‌هاي منظم و متوالي است، رشد رواني فرد نيز همان مراحل و دوره‌ها را طي مي‌كند. دوره اول : حسي حركتي (sensorimotor) به لحاظ زماني دو سال اول حيات كودك مربوط به اين دوره است. در اين دوره كودك سرگرم كشف ارتباط ميان اعمال خود و پيامدهاي آن است.براي مثال او كشف مي‌كند براي دست زدن به يك شيء خاص تا چه ميزان بايد دست خود را دراز كند. در اين دوره جهان اطراف براي كودك كاملا نامنظم و آشفته به نظر مي‌آيد. كودك از وجود مستقل خويش غافل است و نمي‌تواند ميان خود و جهان پيرامونش تمايز قائل شود. همه چيز حول محور خود كودك تعريف مي‌شود و به همين دليل پياژه از واژه «خود محوري»‌ (egocentric) براي كودك استفاده مي‌كند. تا پيش از يك سالگي جهان پيرامون كودك حالت ثبات و دائمي ‌ندارد و غياب هر شيئي مساوي با عدم آن خواهد بود. اما پس از مدتي اولين، مهم‌ترين و اساسي‌ترين اكتشاف شناختي كودك يعني پايداري شيء (object permanence) رخ مي‌دهد. كودك به اين نكته پي مي‌برد كه اگر حتي اشياي در معرض حواس او قرار نگيرند باز هم وجود خواهند داشت. به عبارت ديگر كودك در پايان اين دوره به تفاوت ميان احساس يك شيء و خود شيء پي مي‌برد. دوره دوم: پيش عملياتي (preoperational) اين دوره سن دو تا هفت سالگي را شامل مي‌شود. در اين دوره كودك اين توانايي را پيدا مي‌كند كه ميان اشيا و حواس خود تمايز قائل شود. چنين توانايي در جريان كاركردهاي رمزي (semantic functions) براي كودك حاصل مي‌شود. جهان كودك صرفا به زمان حال محدود نمي‌شود بلكه گذشته، حال و آينده را نيز در مي‌يابد. ويژگي اصلي اين دوره رشد كاركرد‌هاي نمادي در قلمرو زبان است. كودك با دروني كردن جهان خارج در ذهن خود، به خيالپردازي پرداخته و از علائم و نشانه‌ها استفاده مي‌كند. مسلما «زبان عالي‌ترين و پيچيده‌ترين روش نمادي است كه كودك در اين دوره فرا مي‌گيرد». با وجود اين، كودك همچنان ناتوان از جداسازي واقعيت‌هاي خارجي از علائمي‌است كه به كمك آنها اين واقعيت‌ها را توصيف مي‌كند: در نتيجه «خود محوري» كودك همچنان پا برجاست. كودك چنين تصور مي‌كند كه نام هر شيئي بخشي از خود آن شيء است و يا اين‌كه رويا‌هاي او اموري واقعي در جهان خارج هستند. مهم‌ترين مشكل كودك در اين مرحله اين است كه هنوز به طور كامل و دقيق شناختي از دنياي درون و بيرون به دست نياورده است. از نكات جالب توجه اين است كه كودك در اين دوره اشيا را صرفا بر حسب يك ويژگي طبقه‌بندي مي‌كند. براي مثال «همه قطعات چوبي قرمز را صرف نظر از شكل آنها، يا تمام قطعات چوبي مربعي شكل را صرف نظر از رنگ آنها در يك گروه قرار مي‌دهد.» دوره سوم: عمليات عيني ‌(concrete operations) در فاصله سني هفت تا يازده سالگي كودك مي‌تواند به مفهومي ‌از زمان، مكان، عدد، انديشه درستي و... برسد. در اين دوره او به دستكاري نشانه‌ها مي‌پردازد و قادر است درباره اشيا و رويدادها به طور منطقي فكر كند. با وجود اين فكر منطقي كودك محدود به مسائل و امور عيني است. از سوي ديگر تفكر با موضوع تفكر همچنان در آميخته است. يكي از يافته‌هاي پياژه دراين دوره مفهوم «چند سو نگري» است. منظور از چند سو نگري اين است كه كودك هر شيء و يا رويدادي را از جنبه‌ها و سطوح مختلف مورد بررسي و طبقه بندي قرار مي‌دهد. در اين دوره كودك كشف مي‌كند ديگران نيز همچون او داراي اعتقادات و علايق مختلف هستند. كودك قادر است كه خود را در موقعيت ديگران قرار دهد و آنها را درك كند. نكته جالب توجه اين است در اين دوره، كودك برخلاف بزرگسالان كه تلاش مي‌كنند واقعيت‌ها را معيار آزمون فرض‌هاي خود قرار دهند، بر اين امر اصرار دارد كه فرض‌هاي او صحيح بوده و تلاش مي‌كند هر جا ميان نظرات او و واقعيت‌ها تفاوت وجود دارد، تعبير مناسب ديگري از آنها ارائه كند. چنين ناتوانايي‌اي در تفكيك فرضيه‌ها و واقعيت‌ها موجب روي آوردن به انواع تفكرات فلسفي اسرار آميز مي‌شود. دوره چهارم : عمليات صوري ‌(formal operations) اين دوره از دوازده سالگي تا سنين بزرگسالي را شامل مي‌شود.در اين دوره تفكر نوجوان از قلمرو واقعيات عيني و محسوس فاصله گرفته و به قلمرو انتزاعيات وارد مي‌شود. فرد در اين مقطع قادر است نظريه‌ها و الگوهاي مختلفي را در مورد جهان خارج و واقعيات مربوط به آن مطرح كند. او به اين نكته پي مي‌برد كه نظريه‌ها و الگوها در باب واقعيت‌هاي جهان خارج در واقع بيانگر وضعيت مفروض است و نه وضعيت خود واقعيت‌ها. نوجوان براي آينده خود آرمان‌ها و هدف‌هايي را ترسيم مي‌كند و در جهت تحقق آنها گام بر مي دارد. در آخرين دوره رشد شناختي هر چند نوجوان قادر به شناخت منطق واقعيت‌ها شده است لكن در اين توانايي، شناختي، عميق و لازم را كسب نكرده است. در نتيجه نوجوان در داشتن اين توانايي، شناختي مبالغه كرده و به حالت جديدي از خود محوري دچار مي‌شود. ظهور اين نوع از خود محوري در قالب «توانايي نامحدود فكر» نشان داده شده است. مهم‌ترين ضعف اين دوره آن است كه فرد نمي‌تواند پي به اين نكته برد كه در تفكر همه چيز امكان تحقق دارد ولي چنين چيزي براي واقعيت صادق نيست. از نگاه پياژه پس از دوره چهارم ديگر شاهد تغيير كيفي در ظرفيت‌هاي شناختي انسان نخواهيم بود و تنها محتواي فكري و نه ساخت‌هاي ذهني فرد عمق و گسترش مي‌يابد. چند نكته درباره مراحل رشد شناختي 1- مراحل مختلف رشد شناختي مطرح شده توسط ژان پياژه به لحاظ كيفي با يكديگر تفاوت دارند. مقصود از تفاوت كيفي اين است كه دريافت كودك از خود و جهان و پيرامونش در مراحل مختلف رشد متفاوت است و مسلما نحوه برخورد با مسائل و تعبير و تفسير آنها نيز به اشكال مختلف صورت مي‌گيرد. 2- هر يك از مراحل مختلف رشد شناختي،ساخت و عملكرد خاص خود را دارد. اين به معني آن است كه تحول فكري همه كودكان با نظم معين و در زمان نسبتاً معين ظاهر مي‌شود و كودك نمي‌تواند بدون طي مرحله پيشين به مرحله بعدي وارد شود. 3- دامنه زماني تحول شناختي از يك مرحله به مرحله ديگر به تناسب وضعيت دروني كودك و شرايط محيط خارج متفاوت است. 4- پياژه مراحل مختلف رشد كودك را با توجه به پژوهش‌هاي گسترده‌اي كه زمينه شكل‌گيري مفاهيم مختلف شناختي مفاهيمي ‌همچون مكان، فضا، زمان، عليت، عدد، قانون و ... انجام داده و همچنين با توجه به نحوه تخيل و زبان آموزي، رفتار و اخلاق كودك بيان كرده است. منابع: 1- پارسا محمد، روان‌شناسي رشد كودك و نوجوان، انتشارات بعثت، چاپ چهارم، 1371 2- جمعي از نويسندگان، زمينه روان‌شناسي هيلگارد، جمعي از مترجمان، انتشارات تهران چاپ ششم، 1386 3- سيف،كديور و.، روان‌شناسي رشد (1)،سمت،1380 4- لطف آبادي، حسين، روان‌شناسي رشد (2) سمت، 1380 محمدمهدي ميرلو نظر خوانندگان:لطفاً نظرات را فارسی وارد کنید




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1634]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن