واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: صفحه آخر - روزگار يا زن پدر
صفحه آخر - روزگار يا زن پدر
بهاره رهنما:به عكس دخترم روي گوشي موبايل نگاه ميكنم و خدا را شكر ميكنم كه او را دارم تا در لحظههايي كه حس ميكنم در دنيا به رويم بسته شده بدانم چيز مهمي در زندگي دارم كه به زنده ماندن اميدوارم ميكند. در دنيا بهخاطر فقدان چيزهاي دنيايي بسته نميشود، در دنيا بهخاطر چيزهاي معنوي و با ارزشي كه گاه از حضورشان محروم ميشويم، به رويمان بسته ميشود. سرصحنه كاري از سامان مقدم هستم، فيلمسازي كه سه فيلم او به مجازات نديده شدن (كه به نظر من تعبير بهتري از لغت توقيف است) گرفتار شده كه خبر توقيف شهروند امروز را ميشنوم. كسي از بچههاي گروه فيلمبرداري خيلي كوتاه و زير لب ميگويد شهروند امروز هم توقيف شد! خدا را شكر كه تا چند پلان بعد كار ندارم، حوصله ندارم كه اين اشكهاي لعنتي را كه 35 سال است از من اعلام استقلال كردهاند و به ميل خودشان سرازير ميشوند براي كسي توضيح دهم. به پستو خانه راهروي منزل مستوفي ميروم و سعي ميكنم خودم را آرام كنم و گريم صورتم را از تخريب اشكها محفوظ نگهدارم تا كسي از من نپرسيد كه چرا شهروند امروز براي من مهم بوده.
لابد اگر مجبور به توضيح شوم و سرخي چشمها و بينيام مرا لو بدهد فقط مجبورم همين بخش از اهميت شهروند امروز را براي او بگويم كه پس از سالها دوري از نوشتن مستمر در مجلات، ميز كوچكي از كافه شهروند مرا به نوشتن و خواندن و ديدن هر هفتگي دعوت كرده بود كه البته اين بخش بسيار كوچكي از دلتنگي من براي نبودن شهروند امروز است. اما شايد بخش بيروني و بيانكردنياش اين باشد. جدا از اين و بسيار مهمتر خود استقلال، شرافت و بدعتهاي درست و به روز اين هفتهنامه بود و احترامي كه براي شعور شهروند ايراني قائل بود و باز مهمتر از اين، توقيف يك هفتهنامه بود. توقيف صدها قلم. حالا كه به خبر نگاه ميكنم ميبينم جمله ايهام عجيبي دارد: «شهروند امروز توقيف شد.» شايد بايد اين روزها شعار سعدي را برعكس عمل كرد و شهروند امروز و فرزند زمان خويش نبود. وقتي مدرسه ميرفتم همكلاسياي داشتم كه زن پدر بدجنسي داشت. او به محض اينكه ميفهميد اين دختر چيزي را دوست دارد به نحوي آن چيز يا آن شيء را از او ميگرفت و نابود ميكرد. دوستم براي حفظ آنچه دوست ميداشت كمكم ياد گرفت تا به نظر زن پدرش همه چيزهاي مربوط به او بيتفاوت بيايد و علاقهاش را پنهان كند تا مجبور به از دست دادن آنها نشود. اين روزها شايد بهتر باشد اگر طرفدار قلم يا مجلهاي هستيم خود را بيتفاوت نشان دهيم مبادا روزگار با ما زن پدري كند! روز پنجشنبه موفق نشدم در نشست دعوت از آقاي خاتمي كه در مسجد اميرالمومنين برگزار شد شركت كنم. آخر اين يادداشت بيربط يا باربط ميخواهم بگويم دعوت از آقاي خاتمي براي آمدن به ميدان انتخابات خودخواهي بزرگي است اگر آرامش او را بهعنوان يك شخصيت فرهنگي درنظر بگيريم، اما آقاي خاتمي من اعتراف ميكنم كه آدم خودخواهي هستم!
دوشنبه 20 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 175]