واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: ؛سمت مشرق هميشه نوراني است
؛آيينه ها
؛محمد نيك
ابر رحمت به خاك مي بارد بزم دلخواه عاشقان برپاست
از كرامت جوانه مي رويد فصل آيينه كاري دل هاست
چشم ها را به اشك شوق بشوي حرف با لهجه سكوت بزن
با ارادت نماز عشق بخوان قبله فرقي نمي كند كه كجاست
گر هواي حرم به سر داري پر و بالي كبوترانه بزن
گر غريبي و گر كه دلتنگي آشناي غريبه ها اينجاست
ارمغان شكسته دل ها چيست چشم هايي كه جزر و مد دارند
هرچه بي سر پناه و سرگردان ديده را دوخته به دست رضاست
چه خبرهاست پشت پنجره اش با خودش هر كه عالمي دارد
رنگ آيينه ها طلا شده است بانگ نقاره خانه ها به هواست
با همه مهربانتر است از مهر كوثر جاري خداوند است
تشنه را با لبان تفتيده چشم او چشمه سار آب بقاست
اي كه سنگ صبور دل هايي بغض هايي شكفتني دارم
تيري انداختم به تاريكي من كه دستم زدامنت كوتاست
مهر مهر تو بر جبين دارم السلام عليك يا خورشيد
سمت مشرق هميشه نوراني است
هر حديدي در اين حدود طلاست
اي كه گلدسته طلا داري كوي تو عطر زعفران دارد
«امن من عذاب» يا مولا سايه سار حريم امن شماست
شرمسارم من اي امام رئوف به اميد قبول آمده ام
من هم آهو، مرا ضمانت كن بر لبم ذكر التماس دعاست
؛نقاره ها...
؛دكتر بهزاد پورحاجيان
نقاره ها قيام عروجند تا اذان
يعني خدا شروع شد از لهجه زمان
بي تو بهشت، شوق بهاري پر از عطش
باران بريز بر سر ارديبهشت مان
يك دست پيش پاي تو لبريز نافله
دستي به گيسوان ضريحت در آسمان
من پيش پاي پنجره ات آب مي شوم
با شعله هاي سركش تا مغز استخوان
در پشت آن مشبك فولاديت شبي
آباد كن تمام مرا، دست مهربان!
انگار مدتي است كه از پا فتاده ام
حالا كه آمدي، نفسي بيشتر بمان
؛يك تكه از بهشت
؛رضا عابدين زاده
هرچند حال و روز زمين و زمان بد است
يك تكه از بهشت در آغوش مشهد است
حتي فرشته اي كه به پابوس آمده
انگار بين رفتن و ماندن مردد است
اين جا مدينه نيست، نه اينجا مدينه نيست
پس عطر و بوي كيست كه مثل محمد است
حتي اگر به آخر خط هم رسيده اي
اين جا براي عشق شروعي مجدد است
جايي كه آسمان به زمين وصل مي شود
جايي كه بين عالم و آدم زبانزد است
هر جا دلي شكست به اينجا بياوريد
اين جا بهشت شهر خدا، شهر مشهد است
؛امتداد روشن آسمان
؛زهرا محدثي
اي گنبدت شبيه بلنداي بيكران
اي امتداد روشن و ديرين آسمان
اي آن كه در غروب غم انگيز و بي فروغ
وقتي هجوم اشك نمي دادمان، امان
تنها بهار ياد تو فرداي عشق را
از دوردست آيينه مي دادمان، نشان
وقتي نسيم آبي دريا نمي شكفت
وقتي بهار آيينه مي شد خزان خزان
با آستان عشق تو مي شد عروج كرد
مي شد به سمت آيينه ها رفت و آسمان
محضر عبور مطلق افسرده حالي ام
محض بهار آبي دل هاي مردمان
از بيكران فرصت شفافت اي زلال
از فصل عشق از گل شب بو كمي بخوان
اي فرصت ظهور نفس هاي پاك عشق
اي امتداد روشن و ديرين آسمان
در غربت وسيع خزان آور غروب
در امتداد سرد نفس هايمان بمان
؛آسمان توسي
؛منيژه درتوميان
گيسو فشانده بر سر و دوشش چو آبشار
رنگين كماني از گل و ابريشم بهار
بركت گرفته خاك خراسان عاشقي
از طلعت حضور امامي بزرگوار
شمس الشموس عالم عشقي و سال هاست
خورشيد از وجود تو مي گيرد اعتبار
گل مي دهد عقيق يماني زصحن نو
تا شمسه هاي مسجد دهلي و قندهار
آهو اگر نگاه تو را منتشر كند
چشمان مست دختركان مي شود خمار
تا سفره هاي كوچك ما بارور شود
اي آسمان توسي من زعفران ببار
حق است اگر تمامي انگورهاي شهر
عمري شراب گريه كنند از فراق يار
آقا گناه ساده صياد را ببخش
وقتي به آهوانه چشمي شده دچار
صياد و صيد هر دو به هم خو گرفته اند
سهل است اگر شكارچي اينجا شود شكار
ساعت به وقت بال كبوتر اذان سرود
دارد بهشت مي چكد از طعم هر انار
اين دفعه هم قبول كن اين شعر خسته را
از شاعري شكسته كه با اسم مستعار
هر شب تو را ميان غزل گريه مي كند
با غربتي به وسعت شب هاي انتظار
اين دلسروده نذر نگاه كبوتران
تقديم زائران غريبت به يادگار
؛حج قبول
؛هاشم رضازاده
دل را رواق چشم تو مخمور مي كند
تشبيه چلچراغ به انگور مي كند
گفتند چاره نيست كه دفع بلا كنيم
چشمت به يك كرشمه بلادور مي كند
وقتي غروب مي شود، انگار خويش را
خورشيد پشت چشم تو مستور مي كند
كاري كه موج زلف تو با شانه كرده است
غير از تو، در بهشت فقط حور مي كند
مشقي كه عشق يك شبه كرده است پيش تو
موسي چهل شب است كه در تور مي كند
حجت قبول زائر برگشته از حرم
سعي تو را خداي تو مشكور مي كند
يکشنبه 19 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 73]