واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: زبان والدين قربانيان زلزله چين جام جم آنلاين: زلزله اخير چين جان دهها هزار نفر را گرفت و دهها ميليارد دلار خسارت بر جاي گذاشت و ساختمانهاي بسياري را ويران كرد. غم و ماتمي را كه اين زلزله وحشتناك به خانوادهها تحميل كرد تا سالهاي سال ميماند. زلزله، بسياري از پدر و مادرها را بيفرزند كرد. خانوادههايي كه براساس قانون تكفرزندي، تمام اميد و روشني زندگيشان، تكفرزند آنها بود، حالا بايد بگريند و با خاطرات فرزند خود روزگار بگذرانند. گذشت زمان، نبود مونس تنهاييشان را بيشتر نشان خواهد داد. در زلزله جنوب غربي چين هزاران دانشآموز جان باختند. شايد اگر ساختمان مدارس كهنه و سست نبود، بسياري از آنها امروز در كنار والدين خود بودند و چشمشان به آيندهاي ميافتاد كه حاصل درس و كوشش و صبر و پايداري پدر و مادرها بود. آمارها ضد و نقيض است. در يك مدرسه بر اثر ويران شدن ساختمان آن، هزار دانشآموز جام باختند. در 2 مدرسه راهنمايي 900نفر مردند و تلفات مدارس ديگر نيز بسيار بود. زلزله درساعت 5/2 بعدازظهر به وقت محلي رخ داد؛ درست در زماني كه دانشآموزان با فراغ بال سر كلاس بودند و تنها به درس و مدرسه فكر ميكردند. در شهر ووفو با تخريب 2 دبستان دستكم 300دانشآموز جان خود را از دست دادند. خانوادههاي منتظر و داغدار با دست، خاك و آجر را كنار ميزدند تا شايد اثري از فرزند خود بيابند و او را نجات دهند. حالا غم آنها به خشمي عليه مقامهاي محلي تبديل شده است. از يك مدرسه 3 طبقه فقط مقداري بتن و سقف فرو ريخته و خاك به چشم ميخورد. چنين صحنهاي را در بسياري از ساختمانهاي استان سيچوان ميتوان ديد. وزارت مسكن چين به مقامهاي محلي دستور تحقيق درباره ساختمانهاي سيچوان را داده است. بي كاي وي، دختر دانشآموز 13 ساله كه در كلاس ششم درس ميخواند، در طبقه دوم مدرسه بود كه سقف در اثر زلزله فرو ريخت و او كشته شد. مادر داغديده اين دختر ميگويد: زلزله فرزند ما را نكشت. ساختمان متروك و سست مدرسه، او و ديگران را كشت. مقامها ميدانستند اين ساختمان ايمن نيست. به آنجا نگاه كنيد؛ آن ساختمان را ميگويم كه محل زندگي ماست. آن را در سال 1982 ساختند و هنوز پابرجاست و هيچ آسيبي نديده است. در شهر روستايي ووفو همه خشمگينند. آنها ميگويند مقامهاي محلي حتي شمار كشتهشدگان در مدارس را اعلام نكردهاند. مرگ شمار زيادي از دانشآموزان در زلزله چين تلخ است؛ زيرا سياستهاي دولت در تنظيم خانواده به اين معني است كه بيشتر والدين نبايد بيش از يك فرزند داشته باشند. وقتي زلزله آمد و ساختمان 2 مدرسه در ووفو فرو ريخت، والدين، اقوام و دوستان دانشآموزان به محل 2مدرسه هجوم بردند. سانگ چون 20 دقيقه پس از زلزله به محل مدرسه پسرش رسيد تا به دنبال او بگردد. او ميگويد: پيش از من 50 نفر به اينجا رسيده بودند و مشغول كندن زمين و كنار زدن خاك و آجر بودند كه من هم به آنها پيوستم. دست و پاي او مانند ديگر والدين فرزند از دست داده، خراش برداشته و كبود شده و جاي ناخنهاي دست آنها زخمي شده است كه علتش كندن زمين با دست و پا بوده است. سانگ چون كه يك شلوار جين آبي خاكي شده و يك پيراهن كار آبي خونين به تن دارد، ميگويد: وقتي به اينجا رسيدم، همينها را به تن داشتم. خودم بهتنهايي 20دانشآموز را از زير آوار بيرون كشيدم؛ فقط 5 نفرشان زنده بودند. ژانگ چائو كه پس از عمل جراحي در بيمارستاني نزديك مدرسه بستري بود، وقتي شنيد زلزله مدرسه را ويران كرده، از تخت بلند شد و از بيمارستان بيرون دويد و خود را به محل حادثه رساند. خود او 20 دانشآموز را از زير آوار بيرون كشيد. افرادي كه در شرايط دشوار براي كمك به دانشآموزان از تمام توان خود استفاده كردهاند، كم نيستند. ژوئو جون كشاورزي است كه كنار يك مزرعه طلايي گندم با چوب زير بغل لنگلنگان پيش ميرود. او ميگويد: وقتي زلزله آمد، تنها به دانشآموزان فكر ميكردم. فورا خودم را به محل مدرسه رساندم و در جستجوي پسرم، پاي چپم مصدوم شد. اين كشاورز هم پسرش را از دست داده. او يك عكس خانوادگي را در دست دارد و آن را نشان ميدهد. در عكس، پسرش با چهرهاي خندان در كنار والدين ايستاده است. او ديگر لبخند فرزند دلبند را نخواهد ديد. حالا در انتهاي يك مسير باريك سربالايي در كنار مزرعه گندم، ژوئو هائوي 11 ساله فرزند ژوئو جون در دل خاك آرميده است. ژوئو جون در حالي كه نگاه دردناكي دارد، ميگويد: اگر معلمها آنجا بودند، پسرم زنده ميماند. در زمان استراحت براي ناهار معلمها، دانشآموزان 2 كلاس را در يك كلاس كردند و آنها درهم فشرده شدند. سپس خودشان بيرون رفتند تا به بازي ماهجونگ (يك بازي سنتي 4 نفره چيني) بپردازند. دانشآموزاني كه زنده ماندند نيز اين موضوع را تاييد كردند. در مزارع نزديك نيز قبرهاي كوچك مشابهي به چشم ميخورد. در يك نقطه، جايي كه 3 دانشآموز دفن شدهاند، بستگان آنها، لباس بچهها را با علف خوشبو آميخته و سوزاندهاند و خود را با آن بخور دادهاند. كمي آن طرفتر در كنار راه يك مزرعه، خانه يان كويييي قرار دارد. او همكلاس و دوست نزديك بييوشينگ بوده كه از زلزله جان سالم به در برد؛ اما بر اثر آوار، شانهاش شكسته و پايش ضرب ديده و با عصا راه ميرود. وقتي اين دختربچه ديد دوستش را بيجان از دل خاك بيرون كشيدهاند، اشك از چشمان سرخ و خستهاش جاري شد و زبانش بند آمد. او عكس دوست خود را به صورتش نزديك كرده و ميگريد. بي، پدر داغديده يكي از بچهها ميگويد: شبها خواب به چشمهاي ما نميآيد و نميتوانيم استراحت كنيم. اين بچههايي كه حالا زير خاك خفتهاند، پاك بودند. در بستر، تصوير آنها در برابر ديدگانم ميآيد. آنها نميدانستند چه سرنوشتي در انتظارشان است. اگر آنجا يك معلم بود كه آنها را به بيرون هدايت كند يا اين كه والدينشان آنجا بودند، آن وقت ميتوانستيم بگوييم مظلومانه كشته نشدند. مترجم: جهانگير چراتي / منبع:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 174]