واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: وبلاگ > پورمحبی، فرزین - رویکرد مردم به این قضیه، ریشه های تاریخی - سیاسی دارد.
(توضیح ضروری: طنز نویسان اگر گوشت یکدیگر را هم بخورند، استخوان هایشان را بر سر همدیگر می زنند!)
مقدمه تاریخی: اگر صفحات ورق نخورده تاریخ پر شکوهمان را ورق بزنیم، متوجه می شویم داستان این کشور به گونه ای بوده که علی رغم تمامی ثروت ها، مردمانش همواره در حداقل امکانات و مزخرف ترین شرائط به سر برده اند. چرا که هر کسی از راه رسیده وعرقش خشک نشده،با شعار خدمت به ملت، یکراست رفته سراغ پدر ملت! بعد هم نوبت رسیده به چمدان هایش! وبعد هم.......... بدین ترتیب این سرزمین، یا در زیر بار استعمار بوده و یا در بغل استبداد! (بعبارتی: یا به سرمان زده اند که کار کنیم و یا به سرمان زده که بالاخره کاری کنیم!) اگر روزگاری هم سر و کله کسانی مثل: «امیرکبیر» و «قائم مقام فراهانی» پیدایشان شده، بی شک وبلادرنگ به جایی ارسال شده اند، که عرب در آنجا نی می نواخت!
از همین رو، ملت ایران طی یک پروسه تاریخی، بتدریج قانع و شاکر به کمترین ها شد. چراکه هر لحظه امکان داشت روزمبادایی از راه برسد و همین کمترین ها را هم نداشته باشد! (شما را ارجاع می دهیم به حکایت معروف کسی که کفش نداشت و بعد فهمید، اگر شاکر و قانع نباشد ممکن است پایش را هم از دست بدهد!) جالب آنکه روزگاراین کشوروملت هم،طبق پیش بینی ها، دقیقاً در روزهای مبادا، سپری گشت!... البته طرز فکر سران کشورمان هم، در این خصوص بی تاثیر نبود، چراکه آنها اعتقاد داشتند: "ایرانی جماعت را می بایست گرسنه نگاه داشت و سایر ملل جهان را سیر و پروار!"
پس با توجه به شرایط ذکر شده، هیچگاه ملت ما، لایق برترین ها،زیبا ترین ها و...ترین ها، نبوده است! چون در آنصورت،ممکن بود خوشیهای فوق،بلا فاصله زیر دلشان می زده و... بدین ترتیب و رویهم نرفته، ما ملتی شدیم ندید بدید و نسبت به هر چیز درست و درمون ،عقده ای!!
اما... اصل حرفمان: درزمینه هنر و بالاخص طنز هم، اوضاع به همین منوال بوده...آنقدر سیاست گزارن، سیاست هایشان را در قالب هنر پوچ، دیکته کردند و ما را لایق دیدن آثار فاخر ندانستند (چون ممکن بود منحرف یا فتنه گر شویم!) که همچون ندید بدید ها، با مشاهده یک اثرهنری ناب و مستقل، سر از پا نشناختیم و سرتا پایش را بی دریغ ستودیم وعواملش را بر سر نهادیم! مسئولین محترم صدا وسیما به عنوان قافله سالار طنزهای نمایشی از این قافله "به مرگ گفتن و به تب راضی کردن" ملت ایران (یعنی دادن حداقل ها و قانع کردن مردم به همانها) عقب نماندند! آنها دریک پروسه زمانی طنزهایی را ساختند و به این ملت همیشه قانع، ارائه نمودند که ناگهان طنزهای برنامه "سیمای اقتصاد" لقب پر بیننده ترین برنامه ها را گرفت!!
این سیاست پایین نگاه داشتن توقع مردم آنهم به جای ارتقاء کیفیت طنزهای ارائه شده، همچنان ادامه یافت تا جائی که بالاخره شخصی به نام «مهران مدیری» در برهوت طنز کشور از سوی این رسانه معرفی شد والحق والانصاف هم، این طنزپرداز از همپالکی های معاصرخود یک سر و گردن بالا تر بود . جماعت ایران هم طبعاً با دیدن کسی که لااقل، به ابتدایی ترین سلائق شان احترام گذاشته و آنها را با اجرای لودگی ها و شکلک های مسخره دست کم نگرفته بود، روی خوش نشان دادند. اما بر اساس همان قانون تاریخی به همین هم اکتفا نکردند واین هنرمند گرامی را در حد یک بت پرستیدند. چراکه مدیری برخلاف دیگران، فقط به فکر بستن چمدانهایش نبود و برای ارضای خواسته های مردمش هم، به هر حال قدمی بر می داشت!...(در سطور فوق گفتیم، تجربه تاریخی قبلاً ثابت کرده بود کمتر کسی بوده که برای این ملت تره ای خرد کند و اگر چنین کسی پیدایش می شد...نمی بایست به همین راحتی از وی گذشت!)
خب ...تا اینجای کار همه چیز به خوبی پیش می رفت که ناگهان موتور رسم دیرینه و سنتی "نخبه کشی"، به کار افتاد و مهران مدیری هم عاقبت همچون سایر موارد مشابه به زباله دانی تاریخ سپرده شد! اما این بار، برخلاف گذشته همه چیز ختم به خیر نشد و صدا و سیما درهمان دامی که تنیده بود، خودش گرفتار شد! (به اصطلاح بدل خورد!)
بله....آنقدر این رسانه ملی برطبق قوانین، من در آوردی خود، محدودیت های مختلفی بر سر راه طنزنویسان قرار داد و آنقدرجلوی رشد و نمو طنزهای فراتر وبرتری را نسبت به طنزهای مهران مدیری گرفت و آنقدر به رشد و تربیت سلایق مردم در زمینه طنز توجهی نکرد که مردم احساس کردند، مدیری و طنزهایش آخرونهایت طنز بوده و هیچ جایگزینی را هم نمی توان بر آن متصور شد!
(البته ضمن احترام و قبول تمامی استعداد های انکار نشدنی در مدیری)...
و اینک، واکنش عجیب و غیر قابل پیش بینی مردم نسبت به «قهوه تلخ» حاصل همان بی درایتی هاست! بله... به عقیده حقیر، صدا و سیما در این مورد که.... طی ده سال گذشته همچنان مردم را در سطحی نگاه داشته که همچنان شیفته حرکات و بازی تکراری سیامک انصاری بوده وهمچنان ترجیح می دهند که رفتار و نگاه های عاقل اندر سفیه او را نسبت به آدمهای احمق پیرامونش در برره و قجر (واحتمالاً در آینده، در دوره ساسانیان و...)مشاهده کنند، مقصر است.
شاید به همین خاطر است که صدا و سیما علی رغم پخش صدها باره طنزهای کلاسیک، هیچگاه در صدد پخش مجدد آثار مدیری بر نیامده است،چراکه هر سری از کارهای مدیری به نوعی تکرار خود است. بعنوان مثال، مهران مدیری به اتفاق بازیگر مقابلش همواره در مظان «اتهام خیانت» توسط همسرانشان قرار می گیرند. که این اتفاق یکبار در لباس های امروزی (در سریال نقطه چین و پاورچین) یکبار در لباس های برره (و احتمالاً بعدها درلباس های قجری) به وقوع می پیوندد!
البته برای آنکه بلافاصله مورد حمله و شماتت طرفداران دو آتشه آقای مدیری قرار نگیرم یکبار دیگر به خط شکنی های ایشان در زمینه طنز، اذعان می نمایم ولی همچنان معتقدم که: یک نفر نمی تواند تمامی بار خواست های رنگارنگ هفتاد میلیون ایرانی را در زمینه طنز یکجا به دوش بکشد.اگر هم بدوش بکشد حاصلش در جا زدن است! توجه داشته باشید که طنز فاخر و اثربخش که با هدف اصلاحات فردی و اجتماعی و فراتر از سرگرمی صرف نگا شته می شود تعاریفی دارد که تا حدودی با آثارکنونی آقای مدیری متفاوت است و شاید هم به همین دلیل بوده که برخی از افراد متعلق به یک طیف خاص، هیچگاه با آثار ایشان ارتباط برقرار نکرده اند!
و باز شاید به همین دلیل هم بوده که علی رغم موفقیت های بی نظیر آثار مدیری در داخل کشور هیچگاه پای این طنز های نمایشی حتی به مرز های افغانستان هم نرسیده! البته این نکته را هم نمی توان نادیده گرفت که دست اندرکاران صدا وسیما، برخلاف شعار هایشان، همواره مشوق ساخت طنز هایی کاملاً خنثی بوده و می باشند و البته طنزپردازان هم، به ناچار و از برای امرار معاش خود، به این قوانین سر تعظیم فرود می آورند! وحاصل همه اینها هم آن بوده که هم اکنون ندیدن تلویزیون و برنامه هایش (خصوصاً طنز هایش)یک افتخار ملی ویک ژست روشنفکری در بین اقشار مردم به حساب می آید!
در پایان ضمن احترام به خواست مردم، از آنها می خواهم به جز آثار آقای مدیری، طنز های دیگری همچون: آثار «وودی آلن» ویا حداقل، سریالهای طنز فارسی 1(البته در خانه های همسایگانشان)وووو...را مشاهده نمایند، تا شاید این« قهوه تلخ» آنچنان هم شیرین به مذاقشان نیاید!! هر چند اگر هم بیاید به قول طرفداران ایشان نوش جونش !انشاء ا...هر چقدر می گیرد گوشت بشه وبه تن مبارکش بچسبد و.......به هر حال ما که بخیل نیستیم!
به امید فرا رسیدن روزی که دیگر قانع و شاکر به کمترین ها نباشیم.وقدر ایرانی بودن خودمان را بیشتر بدانیم! ....البته، ضمن احترام مجدد به کلیه کسانی که در این اوضاع اسف بار، باری به هر جهت در صدد هستند که گل خنده را بر لبان مردم خود نشانده وحتی بعد از آن نیز در این اوضاع بی مسکنی به آنها شش دستگاه آپارتمان بدهند. هر چند آثارشان شاخص وبارز نباشد، که انشاءا... آنهم در آینده ای نزدیک درست خواهد شد!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 233]