واضح آرشیو وب فارسی:قدس: انتظارهايي كه از نخبگان مي رود ؛ «نقد محوري» يا «فهم پروري»؟
شيدا اميني
چه نسبتي ميان ما با بزرگان سنت و فرهنگمان برقرار است؟ اين پرسشي است كه هم اكنون بايد مورد توجه قرار بگيرد. وقتي از
بزرگان سخن مي گوييم، افرادي مدنظرمان هستند كه نماينده سنت يا بخشي از سنت و فرهنگمان به شمار مي روند. به همين جهت، هم افرادي كه با علوم سنتي و حوزوي حشر و نشر داشته اند مورد توجه ما هستند و هم آنها كه هر چند متخصصان علوم جديد هستند، اما سالها و دهه ها كار علمي، پژوهشي، فكري و فرهنگي در ديارمان، آنها را به نماينده يك سنت و مسير فكري تبديل ساخته است. با همين جهت، هم مي توان استاد همايي و علامه طباطبايي را كه هر دو با علوم سنت ما حشر و نشر داشته اند و هم فردي مانند دكتر صديقي را كه با علوم جديد يعني علوم اجتماعي ارتباط داشته و سالها در دانشگاه ها و فرهنگ ما به كار پژوهشي مشغول بوده، جزو نخبگان به شمار آورد.
بنابراين، نوع ارتباطي كه بايد با اين افراد برقرار كرد، موضوع مهم و درخور توجهي است.
البته اين پرسش براي نسل قبل از ما چندان جدي و اصيل به شمار نمي آمد، زيرا آنها مي دانستند چه نوع ارتباطي را بايد با بزرگان و نخبگان فرهنگ خود برقرار كنند. آنها به اين بزرگان به چشم مرادهايي مي نگريستند كه بايد مريدوار در پيش آنها تلمذ كرد. اين رويكرد به هر دليل و از جمله رواج روز افزون مدرنيته، در جامعه و فرهنگ ما كمرنگ شده است. هم اكنون شاهد هستيم كه اين نوع رابطه با ترديدهايي زياد روبرو است و سخن بر سر اين نيست كه رابطه شاگرد و استادي و به تعبير ديگر رابطه مريد و مرادي رابطه اي اشتباه است. البته، اين نوع رابطه در جهان جديد و در ميان نسل جديد، رابطه اي ناقص محسوب مي شود كه بايد با روابط ديگر كامل گردد.
دستاوردهاي ذهني و فكري آنها كار عقلاني و موجهي نيست. اين وضعيت بغرنج همان گونه كه بر نسبت ما با بسياري از مؤلفه هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي تأثير گذار است، اينجا هم تأثيرهاي خود را مي گذارد. ما از يك سو راهي جز اين نداريم كه از دستاوردهاي علمي اين افراد استفاده كنيم. اين شرط عقل است و محروم كردن خود از اين دستاوردها، ما را از يك منظر بسيار وسيع و جامع محروم مي كند. از سوي ديگر، ممكن است بسياري از اين چشم اندازها را نپسنديم. بزرگان و نخبگان ما معمولاً افرادي هستند كه ميزان اطلاعات و جامع بودن آنها بر تخصصي سخن گفتن و ريز سخن گفتن آنها رجحان دارد. آنها يك فضا و بستر را در اختيار ما قرار مي دهند، اما در اين فضا مي توان به كارهاي زياد ديگري مشغول شد. اين بزرگان عموماً از روش شناسي هاي جديد هم فاصله دارند و ما ناگزيريم از منابعي ديگر اين منابع را تأمين كنيم. به همين دليل، در اولين گام بسيار مهم و حياتي است تا دريابيم چه انتظار و توقعي مي توانيم از آنها داشته باشيم. البته از آنها هم مانند هر فرد و گستره اي نمي توان همه انتظارها و توقعات را داشت. اگر اين نكته را بدانيم، درس آموزيهاي وسيع و عميقي از آنها خواهيم داشت و همچنين مي توانيم گفتگو، نقد و تحليل جدي درباره مواضع و انديشه ها و آراي آنها داشته باشيم.
متأسفانه، به جهت نداشتن همين ديد و مشخص نبودن توقع و انتظاري كه از اين بزرگان مي رود، شاهديم كه رويكردهاي افراط و تفريط گونه در جامعه ما درباره اين بزرگان و نخبگانمان رشد كرده اند. از يك سو برخي روش و منش اين بزرگان را حق مجسم مي پندارند و راه را بر هر گونه نوآموزي و شكوفايي مي بندند و از سوي ديگر، عده اي نقد را بر فهم رجحان و برتري داده و راه را بر استفاده از آراي اين بزرگان مي بندند.
دانشجو با استاد به چندين طريق ارتباط برقرار مي كند. نوع خاصي از رابطه دانشجو با استاد، رابطه عاطفي است كه البته هر گونه رابطه اي از آن بهره اي دارد، اما ميان معلم و شاگرد اين رابطه به نوعي خاص تجلي پيدا مي كند. اين رابطه بايد از گونه اي اعتماد و حسن نيت متقابل بهره مند باشد كه بسياري از روابط عادي از آنها تهي هستند.
از سوي ديگر، شاگرد بايد در مقام فهم دستاوردهاي فكري استاد و معلم، كمال پوشش و جد و جهد خود را روا دارد. به همين جهت، «فهم» هم جايگاه بسيار مهمي در اين رابطه خاص دارد. البته در اينجا هنگامي كه از رابطه شاگرد و معلم سخن مي گوييم، معناي بسيار عامتري از كلاس درس و نظام آموزشي را مدنظر داريم. در اينجا، هر گونه آموزش و ياددادني مدنظر است كه ميان دو نفر برقرار مي شود. به همين جهت، فرد مي تواند با كتابهاي استادي كه چند سده پيش از وي زندگي مي كند، نوعي رابطه آموزشي و تعليمي برقرار كند.
اين رابطه با نوع ديگري از ارتباط در جهان ما تكميل شده است و آن رابطه «نقد محورانه» است. در اين نوع ارتباط، شاگرد تمام كوشش و تلاش خود را مصروف نقد انديشه هاي معلم خود هم مي كند. البته، در اين جا هم هدف از نقد آن نيست كه آن را فداي نقد كنيم، بلكه منظورمان اين است كه حتي براي فهم بهتر ناگزيريم به ابزار نقد مجهز گرديم. بي ترديد، اين رابطه در جهان جديد و در جهان قديم تمايزها و تفاوتهاي ماهوي زيادي با هم دارند. در جهان قديم، هر چند نقد هم وجود داشته اما حجم و بار نقد بر فهم رجحان و برتري چشمگيري داشته و هر چند در جهان جديد هم فهم وجود دارد، بار نقد بر فهم مي چربد.
اين وضعيت دوگانه براي ما كه هم به سنت توجه داريم و هم به جهان جديد مي انديشيم، مسائل و پرسشهاي جدي را مطرح مي كند، زيرا بايد از آموزه هاي ژرف بزرگان و نخبگانمان درسهايي گرانبها بياموزيم.
شنبه 18 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]