واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: 1- احتجاج: اميرمؤمنان(ع) به مردی يونانى كه پس از ديدن معجزههاى خيرهكننده بدست آن حضرت مسلمان شد فرمود: من فرمانت دهم كه با برادرانى كه با تو موافقند در تصديق محمد (ص) و تصديق من، و فرمانبرى از او و از من همدردى كنى در بخشش آنچه خدا بتو روزى كرده، و بديگران آنان تو را افزونى داده، رخنه نياز آنان را ببندى و شكستگى امورشان و نيازشان را جبران كنى، هر كدام آنها كه با تو همپايهاند در ايمان ميان خود و آنها برابرى كنى، و هر كدام از آنها از تو ديندارترند او را در آنچه دارى بر خود مقدم شمارى تا خدا بداند كه تو دينت را بر مالت مقدم شمارى و اينكه اولياء او ارجمندترند نزد تو از خاندان و عيالت.
2- اختصاص: امام صادق (ع) فرمود: مسلمان برادر مسلمانست، و حق مسلمان بر برادر مسلمانش اينكه سير نباشد و برادرش گرسنه بماند، و سيراب نگردد و او تشنه بماند، و جامه بر تن نباشد و او برهنه بماند وه چه بزرگ است حق مسلمان بر برادر مسلمانش، فرمود (ع) چون كسى ببرادرش اف گويد پيوند ميان آنها بريده شود و اگر گفت: تو دشمن منى يكى از آن دو كافر باشد، و اگر باو تهمت زد ايمان در دلش آب شود و نابود گردد چنانچه نمك در آب حل شود، و فرمود: خدا عبادتى نشده كه برتر باشد از اداء حق مؤمن و فرمود (ع) حق مؤمن از كعبه بزرگتر است، و فرمود (ع) دعاى مؤمن براى مؤمن دفع بلا كند و روزى او را روان سازد.
3- خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود (ع) مؤمن بر مؤمن از جانب خدا هفت حق دارد او را در چشم خود والا نگرد، و از دل دوست بدارد، و در مالش با او همراهى كند و غيبت و بدگوئى از او را حرام شمارد، و در بيماريش از او عيادت كند، و بدنبال جنازهاشبرود، و پس از مردنش جز خوبى او نگويد.
4- همان: از حميرى مانندش را آورده جز اينكه پس از ذكر: واجب از خدا عز و جل، افزوده: خدا بازپرس او است از آنچه در آنها كرده، و پس از مالش: و دوست دارد برايش آنچه براى خود دوست دارد.
5- امالى صدوق: بسندش تا امام باقر (ع) كه فرمود: برادر مسلمانت را دوست بدار، و برايش دوست دار هر چه براى خود دوست دارى و برايش بد دار هر چه براى خود بد دارى، چون نيازمند شدى از او خواهش كن، و چون او خواست باو بده، و هيچ خيرى را از او پسانداز مكن كه او هم از تو پسانداز نكند، پشتيبان او باش كه او هم پشتيبان تو است، اگر غايب شد در غيبتش او را بپا، و اگر حضور دارد او را ديدار كن، او را والا شمار و گرامى دار كه او از تو است و تو از او، و اگر از تو كار دارد از او جدا مشو تا بددلى او را و هر چه در خاطر دارد شفابخشى و برطرف كنى، و اگرش خيرى رسد خدا را بحساب او سپاس كن، و اگرش بدى كمكش كن و برايش چارهجوئى كن.
6- تفسير قمى: بسند از حماد از امام صادق (ع) فرمود: خدا در قرآن تحمل را واجب كرده گفتم: تحمل چه باشد؟ فرمود: اينست كه تو آبرومندتر باشى از برادرت و از او تحمل كنى، و آن قول خداست (13: آل عمران) خيرى نيست در بسيارى از نجواى شما.
7- همان: بسندش تا امير مؤمنان (ع) فرمود: خدا بر شما واجب كرده زكات جاه و آبروتان را چنانچه زكات مالتان را.
8- همان: امام ششم فرمود: راستى كه مؤمن را بر مؤمن هفت حق واجب است، از همه واجبتر اينكه بايد مؤمن حق را بگويد و گر چه بضرر خودش باشد يا پدر و مادرش، و به خاطر آنها از حق نگذرد.
9- قرب الاسناد: تا از دى كه شنيدم امام صادق (ع) بخيثمه فرمود: سلام ما را به دوستان ما برسان، و آنها را سفارش كن بتقوى از خداى بزرگ، و اينكه توانگرشان به فقيران سركشند و نيرومندشان بناتوانشان، و زندههاشان بر جنازه مردههاشان حضور يابند و اينكه در ميان خانههاشان با هم برخورد كنند، زيرا برخورد آنها زنده شدن امر ماست سپس دست بر داشت و گفت رحمت كند خدا كسى را كه امر ما را زنده كند.
10- امالى طوسى: بسندى مانندش را آورده.
11- خصال: بسندش تا پيغمبر (ص) فرمود: چهار حق بر امتم لازم است: توبه كن رادوست باشند، و ناتوان را رحم كنند، و به نيكوكار كمك دهند، و از گنهكار درگذرند.
12- همان: بسندش تا معلى بن خنيس كه بامام ششم (ع) گفتم: حق مؤمن بر مؤمن چيست؟ فرمود: هفت حق واجب كه هر كدام واجبند كه اگر از آن درگذرد از ولايت خدا در گذشته و فرمانش را فروهشته و خدا عز و جل را در او بهره نباشد گويد: گفتم قربانت بمن بگو كه كدامند؟ فرمود: اى معلى راستش من بر تو نگرانم و ترسم آنها را ضايع كنى و با اينكه ميدانى رعايت نكنى و عمل نكنى گفتم: لا قوه الا بالله.
فرمود: آسانتر همه اينكه بخواهى بر او آنچه براى خود ميخواهى و بد دارى برايش آنچه براى خود بد دارى.
حق دوم اينكه در نياز او دوندگى كنى و رضايش بجوئى و خلافش نكنى در گفته او، حق سوم اينكه با جان و مالت با او صله كنى و با دست و پا و زبانت، حق چهارم اينكه چشم و راهنما و آئينه و پيراهنش باشى.
حق پنجم اينكه: سير نباشى و او گرسنه، و پوشيده نباشى و او برهنه، و سيراب نباشى و او تشنه.
و حق ششم: اينكه اگر همسر و خدمتكارى دارى و برادرت ندارد خدمتكاران را بفرستى تا جامهاش را بشويد و خوراكش را بسازد، و بسترش را بگسترد كه در همه اينها با تو شريك است.
و حق هفتم: اينكه بقسم او وفا كنى، و دعوتش را اجابت كنى و بر جنازه او حاضر شوى، و در بيماريش از او عيادت كنى، و تنت را در نياز او بكار اندازى و از او نخواهى كه از تو خواهش كند بلكه بانجام آن پيشدستى كنى، چون با او چنين كنى دوستى خود را باو وابستى و دوستى او را بخدا عز و جل.
در امالى طوسى و اختصاص هم مانند آن آمده.
13- خصال در اربعماه امير مؤمنان (ع) فرمود: مؤمن برادرش را واندارد از او چيزى بخواهد پس از آنكه نياز او را داند، پشتيبان هم، مهربان هم باشيد، بهم بخشش كنيد و منافق گونه نباشيد كه ميگويد آنچه بدان عمل نمي كند.
14- امالى طوسى: بسندش تا محمد بن مسلم كه مردى از اهل جبل نزد من آمد و به همراه او نزد امام ششم (ع) رفتيم، و هنگام بدرود بآن حضرت گفت: بمن سفارش كن، فرمود تو را سفارش كنم بتقواى از خدا و نيكى كردن به برادر مسلمانت و بخواه برايش آنچه براى خود ميخواهى و بد دار برايش آنچه براى خود بد دارى، اگر از چيزى خواهد باو بده، و اگر خوددارى كرد باو پيشنهاد كن، در هيچ خوبى از او دلتنگ مشو كه او هم از تو دلتنگ شود براى او باز و باش كه او هم بازوى تو باشد، و اگر از تو دلگير شد از او جدا مشو تا خرده خرده كينه او را از دلش برآورى و اگر غائب شود در غيبتش جانب او را نگهدارى، و اگر حاضر باشد در آستانش باش و بازو و پشت او شوى، و با او مهربان باش و او را ارجمند دار زيرا تو از او باشى و او از تو.
15- همان: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: بايد تواناى شما كمك دهد به ناتوان شما، و توانگرتان توجه كند به فقيرتان و هر كس خيرخواه برادرش باشد بمانند خودش، و نهان داريد اسرار ما را، و مردم را بما وانداريد الخ.
16- همان: بسندش تا پيغمبر (ص) كه فرمود: مسلمان بر برادر مسلمانش شش كار خوب را بايست است: سلامش دهد چون باو برخورد، و عيادتش كند چو بيمار شود، و بخيرش گويد چون عطسه زند، و حاضرش شود چون بميرد، و پذيرايش باشد چون دعوتش كند، و بخواهد برايش آنچه براى خود خواهد، و بد دارد برايش آنچه براى خود بد دارد.
17- محاسن: بسندش تا امير مؤمنان (ع) فرمود: شش خصلت باشد كه هر كه دارد در برابر خدا باشد از سمت راست، راستى كه خدا دوست دارد مسلمانى را كه بخواهد براى برادرش آنچه براى خود خواهد، و بد دارد براى او آنچه براى خود بد دارد، و در باره ولايت باو نصيحت كند، و مقام مرا بشناسد، و بدنبال من گام بردارد، و چشم به سرانجام من داشته باشد.
18- همان: بسندش تا مالك بن اعين كه گفت: امام ششم (ع) بمن رو كرد و فرمود: اى مالك شما براستى شيعه مائيد، اى مالك بينمت كه در باره فضيلت ما پر ميگوئى؟ راستى كسى نتواند وصف خدا كند عظمت و قدرتش را بگويد، و چنانچه آن را نتواند و براى خدا برترين نمونه است همچنان كسى نتواند وصف كند رسول خدا (ص) و فضيلت ما را و آنچه را خدا از حقوق ما واجب كرده، و همچنين نتواند وصف كند حق مؤمن را و بجا آورد آن را از آنچه خدا براى مؤمن بر برادرش واجب كرده است بخدا اى مالك چون دو مؤمن بهم برخورند و با هم دست بدهند پيوسته خدا تبارك و تعالى با مهر و آمرزش بآنها نگرانست و گناهانشان از چهره و اندامهاشان فرو ريزد تا از هم جدا شوند، پس چه كسى تواند وصف كند خدا را و وصف كند كسى را كه چنين مقامى نزد خدا دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 200]