واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
«از چشم من اندر درا از دیدمن بنگر مرا زیرا برون از دیده ها منزلگهی بگزیده ام » « مولانا»
هر روزه بر تعداد نوجوانانی که معتقدند پدر، مادر و به طور کلی بزرگسالان، آن ها را درک نمی کنند، افزوده می گردد. آن ها بر این باورند که پدر و مادر دنیایی متفاوت از دنیای آن ها دارند. وقتی از آن ها می پرسیم درک نمی کنند، به چه معنی است؟ یا چه چیزی را درک نمی کنند؟ شاید در پاسخ می گویند در کل ما را درک نمی کنند ولی در واقع منظور آن ها این است که احساساتشان نادیده گرفته می شود و مورد احترام و پذیرش بدون قید و شرط قرار نمی گیرند. به طور کلی با آن ها همدل نیستند.
بارها این شعر را شنیده ایم که « همزبانی ها اگر شیرین تره- همدلی از همزبانی بهتره».
همدلی (Empathy) یعنی این که احساس طرف مقابل را درک کنیم، مسائل را نه از منظر خودمان بلکه از منظر و دنیای فرد دیگری بنگریم. یعنی آنچه خودمان می دانیم کنار گذاشته و از دید دیگران ببینیم. این دیدن از چشم دیگران باید بدون هرگونه ارزشیابی و قضاوت در باره احساسات، افکار، و رفتارهای طرف مقابل صورت گیرد. در همدلی مهم این است که طرف مقابل به این نتیجه برسد که احساسات او درک می شوند.
برای رسیدن به همدلی با نوجوانان باید ابتدا دو گام مهم طی شود، به عبارت دیگر دو شرط مهم و اساسی لازم است. گام اول به نوع رابطه ای که ما با نوجوانان برقرار نموده ایم برمی گردد. چه نوع رابطه ای با فرزندان خود داریم؟ آیا آنان را همانگونه که هستند می پذیریم و یا برای پذیرش آن ها شرط گذاشته ایم (مثلا خوب درس خواندن)؟ آیا آن ها با تمام احساسات و افکارشان مورد احترام ما قرار می گیرند یا برای به دست آوردن توجه مثبت باید ما را راضی کنند( مثلا هر ساعت مطالعه بیشتر برابر با توجه و احترام بیشتر)؟ احترام نشان دهنده آن است که هیچ گونه شرطی برای پذیرش فرد وجود ندارد. به بیان دقیق تر افراد هر جا و هرگونه که در حال حاضر زندگی می کنند (چه درسخوان و چه غیر درسخوان)، نسبت به آن ها احساس گرم، مثبت و غیر نقادانه داشته باشیم و به آن ها اجازه دهیم احساسات خودشان را داشته باشند. خواه این احساسات مثبت باشد، خواه منفی.
کارل راجرز(مبدع روش درمانی مراجع محور)، معتقد است که آسیب شناسی کودکان و نوجوانان از واکنش های آن ها به محبت های مشروط پدید می آید. ناسازگاری، حاصل ناهمخوانی بین خویشتن از یک سو و تجارب از سوی دیگر است، این تجارب زمانی روی می دهند که کودکان و نوجوانان برای کسب حرمت نفس به تلاش بیشتری رو می آورند تا والدین و دیگر افراد عزیز و مهم خود را خرسند کنند. همان گونه که کودکان رشد می کنند، بخشی از قلمرو ادراکی شان به عنوان خویشتن«من»، جدا شده و موجودیت مستقلی پیدا می کند. این احساسات خویشتن به خود پنداره تبدیل می شود. خود پنداره از تجارب درونی و ادراک های محیطی کودکان به ویژه این که دیگران چگونه به آن ها پاسخ می دهند و یا با آن ها تعامل می کنند، تشکیل می شود. نیاز کودکان به توجه مثبت دیگران، ارزشمند بودن، عزیز بودن، مقبول بودن و دوست داشتنی بودن چنان ارزشمند است که از تمام نیازهای دیگر آن ها نیرومندتر است!!!
کودکانی که توجه مثبت را دریافت می کنند، حس ارزشمندی را به دست می آورند. وقتی والدین این تصور را ایجاد می کنند که محبتشان بستگی به این دارد که کودکان آن ها را راضی کنند (مثلا خوب درس بخوانند)، فرزندان در احساسات و افکار درونی خودشان تردید می کنند، و آنگاه به راضی کردن آن بزرگسال روی می آورند.
راجرز حتی فرض را بر این می گذارد که به شرط ایجاد یک جو درمانی خاص (مبتنی بر پذیرش بدون قید و شرط و درک همدلانه)، می توان امیدوار بود که افراد در زندگی مسیری برای خودشان انتخاب کنند که به رشد و تعالی و بهداشت روانی بینجامد. او حتی معتقد است که اگر افراد فقط و فقط توجه مثبت غیر مشروط و مبتنی بر احترام را تجربه کنند، آن وقت هیچ گونه شرطی برای ارزشمند بودن خود قائل نخواهند شد، حرمت نفس غیر مشروط خواهند داشت، نیاز به توجه مثبت و حرمت نفس هرگز با تکامل ارگانیسمی مغایرت نخواهد داشت، و فرد سازگاری روان شناختی خود را تداوم بخشیده و کاملا فعال خواهد بود.
شرط دوم برای ایجاد همدلی با دیگران گوش دادن فعالانه است. منظور از گوش دادن فعالانه گوش دادن به صحبت های طرف مقابل بدون هیچ گونه ارزشیابی و قضاوت است که ضمن این گوش سپاری، احساسات او تشخیص داده شده و منعکس شوند. بنابرین فرایند گوش دادن فعال شامل دو مرحله است. ابتدا گوش دادن به صحبت های طرف مقابل، یا در برخی موارد دیدن احساسات او از طریق نگاه کردن، سپس بیان احساسات طرف او به درستی، به گونه ای که طرف مقابل به این برداشت برسد که احساساتش درک شده و ارزشمند هستند. جالب این که ایجاد رابطه مبتنی بر پذیرش بدون قید و شرط، شرط لازم گوش دادن فعالانه است.
در پایان برای درک بهتر همدلی با فرزندان، نمونه ای از مواردی که درک همدلانه و غیر همدلانه را نشان می دهد، ارائه می شود.
مثال اول:
نوجوان: برای چند اشتباه جزئی نمره ام کم شده است.
عکس العمل احتمالی والدین: مهم نیست دفعه دیگر بهتر خواهد شد.
در این مورد احساس این دانش آموز ناراحتی است. او به شدت ناراحت است که چرا فقط به خاطر چند اشتباه جزیی نمره اش کم شده است. بنابراین احساس دانش آموز نادیده گرفته شده است.
پاسخ همدلانه: «خیلی ناراحت به نظر می رسی، واقعا ناراحت کننده است که جواب سوال را بدانی ولی به خاطر بی توجهی نمره ات کم شود» این همان احساسی است که دانش آموز در آن لحظه دارد.
مثال دوم:
نوجوان: «از معلم ریاضی متنفرم»
عکسل العمل احتمالی والدین: «چرا این گونه فکر می کنی؟» یا «نباید درباره معلمت اینگونه فکر کنی».
باید توجه داشت که نوجوان تان در برابر سؤالاتی که با «چرا» شروع می شود، حالت دفاعی یا خصمانه به خود می گیرند و هنگام ابراز احساساتشان از سرزنش کردن و حتی توصیه و نصیحت متنفرند. این گونه عکس العمل ها نشان دهنده قضاوت و ارزیابی احساسات آن ها است که بزرگترین آفت در روابط همدلانه است.
پاسخ همدلانه: به نظر می رسد از دست معلم ریاضی خیلی عصبانی هستی که درباره او این احساس را داری. باید خیلی ناراحتت کرده باشد که این گونه عصبانی هستی.
لازم است بر این نکته تاکید کنیم که همدلی یک مهارت است و آموختن مهارت نیاز به تمرین بسیار دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 91]