واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
با بيان يک مقدمه کوتاه که از سوره مبارکه ص و صافات گرفته شده به خواست خدا و به توفيق او بحث وارد اصل خطبه مي.شود.
کلام گاهي از استحکام بالاي ادبي برخوردار است اما معنايي که در خودش دارد معناي غلط و اشتباه و غيرمنطقي و غيرمعقول است. مثل اينکه يک دانشمند چيره دست لائيک مقاله اي را بنويسد عليه يک واقعيت چه به زبان عربي يا غيرعربي، از استحکام بالايي برخوردار باشد ولي آن معنايي را که در آن جملات و انشاء قصد کرده، غيرمنطقي و بي ربط باشد.
کلام اميرالمومنين مانند کلام حق و کلام همه انبياء الهي علاوه بر اينکه از استحکام برخوردار است از نظر ترکيب ظاهر، از نظر باطن و معنا هم آن چه را که حضرت قصد کردند صحيح، سالم و حق است. يعني مصداق آن معنا عينيت خارجي دارد و تحقق دارد و قابل رد و قابل ابطال تا ابد نيست. علتش هم اين است که وجود مبارک اميرمومنان براساس آيه تطهير با توجه به روايات فراواني که در ذيل اين آيه از شيعه و سني هست امام(ع) از مصاديق اين آيه هست و آيه ]اطيعوالله و اطيعوا الرسول واولي الامر منکم[ که با واو عاطفه اولي الامر به رسول و الله عطف داده شده و نشان مي.دهد که اولي الامر در طول خدا و پيامبر است در شخصيت و صفات و ويژگي.ها. بنابراين حضرت معصوم است و معصوم هم از عباد مخلص پروردگار است.
چهارويژگي براي عباد مخلص در قرآن مجيد مي.بينيم. يک ويژگي که قابل توجه است اين است که پروردگار مهربان عالم مي.فرمايد: ]فبعزتک لاغوينهم اجمعين * الاعبادک منهم المخلصين[ اجمعين يعني کل بني آدم. مخلصين از دسترس همه شياطين، انسي و جني و از دسترس وسوسه.ها و ترديدها و شک.ها دورند. يعني يک جايگاهي دارند که شياطين به باطن و عقل و فکر و انديشه آنها دسترسي ندارند. به همين خاطر مخلصين بندگاني هستند که در گرفتن حقايق از پروردگار در فهم، در عمل به حقايق و در ابلاغ حقايق هم اشتباه نمي.کنند، بر اين مبنا آنها حجت حق بر همه مردم هستند تا روز قيامت و فوق آنها محال است که تا روز قيامت به وجود بيايد. اگر فوقشان به وجود بيايد و اطاعت از اينها براي آن فوق واجب باشد طبق آيات قرآن مجيد ترجيح بلامرجح پيش مي.آيد. يعني اگر برتر از انبياء و ائمه طاهرين در عقل و در علم و در انديشه پيدا بشود و طبق قرآن اين برتر واجب باشد که ماموم آنها و مطيع آنها باشد اين ترجيح بلامرجح است. به اين خاطر تا قيامت مخصلين حجت کامل بر بندگان حق هستند.
ويژگي دوم مخلصين: در سوره مبارکه صافات، 39 و 40 است. ]وماتجزون الا ماکنتم تعملون[ پاداش و جزا، همان عملي است که عاملين انجام دادند. البته صورت عمل در قيامت يا به صورت بهشت است يا به صورت عذاب است که در حقيقت طبق آيات قرآن بهشت عين عمل است. جزا هم همان اعمال است ]الاعباد الله المخلصين[ که آنها يک جزا و ويژگي ديگري در پاداش پيش پروردگار دارند که در سوره مبارکه ق آيه 35، البته در آيات قبلش يک علائم و نشانه.هايي را بيان مي.کند که مصداق اتم آن علائم مخلصين هستند مي.فرمايد ]لهم مايشاءُون فيها[ آنچه را که در بهشت بخواهند براي آنها فراهم هست منهاي بهشت آنچه که در بهشت مي.خواهند ]ولدينا مزيد[ نه عند الجنه. اين خيلي مسئله است. لدينا، پيش ما. عباد مخلص ما غير از ]مايشاءُون فيها[ اضافه هم دارند، چقدر اضافه دارند کتاب خدا بيان نمي.کند.
سومين ويژگي مخلصين در صافات آيه 127 و 128 مي.فرمايد ]فانهم لمحضرون[ جامعه، ملت، مردم و امت همه در پيشگاه پروردگار براي رفتن به دادگاه و حسابرسي و مسئله حضور پيدا مي.کنند ]الا عبادالله المخلصين[ که آنها يک بندگان ويژه.اي هستند كه عظمت و شخصيت آنها ايجاب نمي.کند که آنها را احضار بکنند.
ويژگي چهارم مخلصين: که بيشتر هدف بحث همين آيه شريفه است پروردگار عالم مي.فرمايد: ]سبحان الله عمايصفون[ خدا پاک و منزه است از تمام انديشه.ها و حرف.ها و نظرها و مطالبي که درباره اش گفته مي.شود و به آن وصفش مي.کنند. اين وصف.ها شأن خدا نيست، ربطي به خدا ندارد هر چه هم که بار علمي و عرفانيش بالا باشد ]الّا عبادالله المخلصين[ مگر آنچه که بندگان مخلص درباره او بگويند.
خطبه اول نهج البلاغه بخش اولش وصف پروردگار است. قرآن مي.گويد اين درست است. اما قرآن مجيد سخن فلاسفه و مکتب.هاي ديگر را در حق پروردگار قبول ندارد چون يا ناقص است يا افراط است يا جامع و مانع نيست ولي عباد مخلص خدا آنچه درباره پروردگار بگويند قبول و صحيح و درست است. وقتي که قرآن مجيد وصف خدا را از عباد مخلص قبول بکند به طريق اولي ما بايد مطالب اين بزرگواران را درباره حقايق مادون خدا قبول بکنيم. يعني آنچه را که اين بزرگواران براي هدايت ما بيان مي.کنند از سلامت و استحکام کامل برخوردارند و حق و درست است.
اما ابتداي خطبه. «عبادالله» اين منادايي است که حرف ندايش محذوف است. منصوب بودنش به خاطر مضاف بودنش است. «ان من احب عبادالله اليه عبدا اعانه الله علي نفسه» آنچه که در اين خطبه قابل توجه است در اين جمله، يکي اين است که در جمله اول سه بار کلمه عباد، که دوبار به اسم ظاهر اضافه شده و يک بار هم به صورت نکره آمده، مورد توجه حضرت قرار گرفته و ابتداي جمله هم با «انّ» شروع کرده که حرف تاکيد است و تمام حروف تاکيديه چه در آيات و چه در روايات از جايگاه مثبتي برخوردارند يعني بايد معناي ادات تاکيد حتما لحاظ بشود. در اينجا اميرالمومنين البته مي.خواهند به ما بگويند براي خودشان که مسائل يقيني بوده و اين ويژگي.ها به عنوان ويژگي.هاي اولياي خدا قطعي بوده اما خطابشان به عبادالله است. «انّ» يعني اين مطالبي که من مي.خواهم بگويم يقيني و حتمي و قطعي است و شک و شبهه اي در آن نيست. اين مربوط به حرف تاکيد.
اما مسئله عبادالله كه ما در قرآن مجيد و روايات، عبادي را هم ملاحظه مي.کنيم که پروردگار عالم و رسول خدا و ائمه طاهرين به غيرخدا اضافه کردند. مثل اين آيه شريفه ]افرايت من اتخذ الهه هواه[ اله يعني معبود. آن «من» عبد است که معبودش هواي نفس است پس عبد هواست. در روايات عبد الشهوه آمده. در فرمايش.هاي حضرت ابي عبدالله الحسين «الناس عبيدالدنيا» آمده و عبد درهم و دينار باز در رواياتمان آمده است. اينجا که اميرالمومنين خطاب به عبادالله مي.کند حتما منظورشان آن انسان.هايي هست که در آخرين آيه سوره مبارکه بقره مطرحند ]وقالوا سمعنا واطعنا[ عبادالله كساني هستند که بنده حقند يعني به خواست.هاي پروردگار عالم عمل کرده است و حالا آمادگي دارد که مطالب اميرالمومنين(ع) را بشنود. خطاب، خطاب به افرادي است که لياقت شنيدن را در خودشان ايجاد کردند. لياقت عمل را در خودشان ايجاد کردند. با عقل دارند زندگي مي.کنند حق را مي.شنوند و باور مي.کنند و قبول مي.کنند و به عمل هم مي.گذارند.
حالا جايگاه عبد و عبوديت را در قرآن مجيد و روايات يک نگاهي مي.کنيم که خيلي فوق العاده هست. در اولين آيه سوره مبارکه اسراء که گاهي به اشتباه سوره اَسراء مي.خوانند. اِسراء درست است. ]سبحان الذي اسري بعبده[ نه برسوله يعني وقتي مي.گويد عبد و اين عبد هم حقيقت دارد در وجود رسول خدا و ايشان مصداق اتم و اکمل عبد هستند چنانچه در فرمايش.هاي اميرمومنان آمده است. وقتي پيامبر را تعريف مي.کنند مي.فرمايد «کان اعبدهم» او از نظر بندگي فوق تمام انسان.هاي تاريخ بوده. وقتي که مي.گوييم عبد و مصداقش هم درست و صحيح است و حقيقت دارد. وقتي مي.گوييم عبد، رسالت هم در او هست، نبوت هم در او هست، اخلاص هم در او هست البته هر کسي به تناسب ظرفيت خودش. اينجا وقتي مي.گوييم به پيامبر «بعبده» تمام مقامات و ارزش.ها در اين عبد بودن موجود است که باعث شده اين عبد بودن با جذب همه آن ارزش.ها که ايشان به مقام باعظمت معراج در بيداري و با بدن مطهرشان برسند. تا قبل از اينکه هيئت بطلميوس در بغداد ترجمه بشود و وارد زندگي مسلمانان بشود درباره معراج هيچ بحثي و رد و ايرادي نبود. مسلمان.ها خيلي راحت از طريق قرآن مجيد معراج را مي.پذيرفتند و مطلبي هم نداشتند. اما بعد از هيئت بطلميوس که مسئله آسمان.ها و خرق و التيام و اين مسائلي که در قبل از قرن 18 همه را خط بطلان رويش کشيدند پيش آمد، بحث و ايراد پيش آمد که حالا اين معراج در خواب بوده يا در بيداري بوده، با روح بوده، حالت مکاشفه بوده که واقعا همه اينها يک سلسل مطالب بيهوده اي است که نشأت گرفته هيئت بطلميوسي است که اصلا جاي حرف و بحث در روزگار ما با اين پيشرفت علمي نيست. صريحا قرآن مجيد مي.گويد عبدش را برد ]لنريه من آياتنا[ تا بخشي از نشانه.هاي خود را، من در اينجا «من» تبعيضيه است. بخشي از نشانه.هاي خودش را ارائه بدهد که پيامبر با چشم ببيند. اين جايگاه عبوديت است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 373]