تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):مؤمن، خاموشى اختيار مى‏كند تا سالم بماند و سخن مى‏گويد تا سودى ببرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805313771




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده:فرهاد زيويار جريان‌شناسي فرهنگي - تاريخي جنگ‌هاي ايران و روس


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده:فرهاد زيويار جريان‌شناسي فرهنگي - تاريخي جنگ‌هاي ايران و روس
خبرگزاري فارس:در اين مقاله كوشش شده است شكلي از جريان شناسي تاريخي - فرهنگي ايران با توجه به پشتوانه‌هاي فكري، و به ويژه نقش سياسي مذهب و حضور علما در روح مليت ايراني مطرح شود.
در اين مقاله كوشش شده است شكلي از جريان شناسي تاريخي - فرهنگي ايران با توجه به پشتوانه‌هاي فكري، و به ويژه نقش سياسي مذهب و حضور علما در روح مليت ايراني مطرح شود. حرف اصلي مقاله اين است كه با وجود وضعيت جامعه‌ي ايران در نيمه‌ي اول قرن 13 كه شايد بتوان گفت از سخت‌ترين شرايط در تاريخ ايران محسوب مي‌شود و شكست ايران در جنگ و عوارض تلخ آن چه در طول جنگ، و چه عواقب پايان جنگ را در خود دارد، اين برهه از تاريخ ايران آغاز دوره‌يي است كه اهميت آن كم‌تر از جنگ نيست. در اين دوره است كه با تكيه بر روح مليت ايراني، مذهب تشيع و اصل اجتهاد، ادبيات نويني به عنوان ادبيات جهاد و مقاومت در ايران مطرح مي‌شود؛ كه براي ما ايرانيان برگ زرين ديگري در ادبيات ضد استعماري تلقي مي‌شود.

مقدمه
بخش عمده‌يي از بار هدايت انسان‌ها در هر عرصه و هر نسل، به دوش تاريخ بوده است. گويي برگ و بار «امروز» ريشه‌هايي عميق در تاريخ «ديروز دارد. از اين رو، تبيين وقايع حال بدون توجه به زبان و ادبيات خاص آن دوره ميسر نخواهد بود؛ گرچه اين بررسي لزوما بايد اقتضاهاي زمان و مكان را ملحوظ دارد.
تاريخ اين مرز و بوم، سند مسجل هويت ما است؛ سندي كه بر ارزش‌هاي ماندگار اين ملت صحه مي‌نهد. از دريچه‌ي حوادث و تحولات تاريخي مي‌توان به تماشاي ملتي نشست كه در متن شكست‌ها و پيروزي‌ها، ستم حكام و تاراج بيگانگان، همچنان ايستادگي مي‌كند و ره‌آورد تلاش خويش را به آيندگان مي‌سپارد.
با اين اعتقاد كه «تاريخ هيچ‌‌گاه دست خالي از گذشته باز نمي‌گردد»، به سراغ گذرگاهي مي‌رويم كه ما را از حاشيه‌ي حوادث و رخدادهاي به متن ارزش‌ها و ايده‌هاي ماند‌گار مي‌برد. فرازي از اين ارزش هاي سرزمين‌‌مان، در بطن و متن فضاي جنگ‌هاي ايران و روس است كه مشحون از جهاد و مقاومت و رشادت دلاور مردان مسلماني است كه گرچه به فرجامي تلخ گره خورده است، درس‌هايي بس آموزنده در لابلاي آن يافت مي‌شود.
مقاله‌ي حاضر، در پي يافتن پاسخ براي اين پرسش است كه اين دوره‌ي تاريخي، در مقطعي حساس از حيات سياسي و اجتماعي ايران، چه اثراتي برجا نهاد است؛ با عطف بدين نكته كه در اين مقاله تاريخ نقلي مد‌نظر ما نبوده است، زيرا معتقديم كه صفت نقالي حوادث هيچ گاه پتانسيل فلسفي و ارزشي لازم را براي تبيين وقايع حال نخواهد داشت و ما را در جهت‌گيري‌هاي امروز ياري نخواهد كرد. از اين رو كوشيده‌ايم تا با گذر از حوادث و رويدادهاي جنگ، طوري به فضاي فرهنگي سياسي - اجتماعي آن دوره دست يابيم كه از اين زاويه به ارزشهابي ملت و توانايي‌ها و اصالت آن بنشينيم، همچنان كه در دوره‌هاي بعد، هميشه همين اصالت يار و ياور كشور اسلاميمان در مقابل تهاجمات ديگر بوده است.
تاريخ‌نگاري جنگ معمولا پاسخ به يك پرسش عمومي است: فتح يا سربلندي، شكست يا سرافكندگي. حال آنكه شكست يا پيروزي هيچ گاه پاسخ نهايي ما نيست. ما نيازمند بازيابي خويش در متن تاريخيم. با چنين دستمايه‌يي، به سراغ تاريخ كشورمان رفته‌ايم تا در صف مقدم جنگ‌هاي ايران و روس به ملاقات ملت خويش و آنچه با پشتوانه دينش از خود بروز داده است، نايل شويم و بار ديگر خود را در آيينه‌ي تاريخ سرزمين خود نظاره كنيم.
با اتكال به لطف حضرت حق، و نظر به اهميت اين مقطع تاريخ، سعي بر آن بوده است كه با گذريي هر چند ناقص، در حد توان و بضاعت خود، نمونه‌هايي از استعدادهاي نهفته‌ي ايراني مسلمان را از بطن دوره‌ي مورد بحث به عينيت بكشانيم؛ كه اگر ذره‌يي هم در اين مسير موفقيت حاصل آيد، شكر‌گزاريم.

توضيحاتي پيرامون چند منبع دست اول
پيش از توضيح تحقيق مورد نظر لازم است اين نكته را ذكر كنيم كه اگر در اين تحقيق از جهت وقايع‌نگاري و نقلي كار آن چنان به انجام نرسيده، به اين دليل بوده كه هدف از اين تحقيق، ارائه‌ي چنين مطالبي نبوده، بلكه توضيح و منعكس كردن حال و هوايي از اين مرز و بوم بوده است، آن چنان كه بيش‌تر بازتابي از شرايط فرهنگي آن زمان باشد نه وقايع حادث شده؛ بنا‌براين، تحقيق را به شكلي شروع كرده‌ايم كه گريزي به ادبيات آن زمان داشته باشيم و هم تا حدودي شرايط فرهنگي خاص آن دوره را مجسم سازيم. و اما قبل از معرفي كتاب‌هايي كه منابع بحث قرار گرفتند، اين نكته را معروض مي‌داريم كه در هر يك از منابع، با ديدگاهي تازه و حتي متفاوت به مسئله پرداخته است و اين تفاوت ديدگاه‌ها گاه حتي به تعارض مي‌انجامد. در بررسي اجمالي حاضر، برآنيم تا از نويسندگاني آغاز كنيم كه شاهدان عيني و يا همزمان با دوره‌ي جنگ بوده‌اند. از اين رو از مورخ دربار فتحعلي‌شاه و منشي ديوان عباس ميرزا - «عبد‌الرزاق مفتون دنبلي» - شروع مي‌كنيم.

ماثر سلطانيه(1)
ارزش ويژه‌ي اين كتاب آن است كه به قلم منشي مخصوص دربار تحرير شده است و بر جزييات تاريخي تسلط كافي دارد. نويسنده، همركاب شاه‌ عباس ميرزا به ثبت وقايع همت گماشته است و گاه آنچه در ديگر كتاب‌هاي تاريخ نمي‌توان يافت، در كتاب وي به تفصيل شرح داده شده است؛ كه چنين دقت و صحتي، در منابع ديگر ديده نمي‌شود.
نويسنده‌ي كتاب بعد از ارائه‌ي تاريخچه‌ي مختصري از منطقه‌ي قفقاز، به سراغ جنگ مي‌رود و حوادث را همراه با آنچه در دربار مي‌گذرد، بيان مي‌دارد و در طول كتاب با اشعاري در واقع نوشته‌هاي خود را مي‌آريد؛ به عنوان نمونه، زماني كه فتحعلي‌شاه همه‌ي رقبيان پادشاهي را كنار مي‌زند، مفتون دنبلي براي او مي‌سرايد:
خوش به جاي خويشتن بود اين نشست خسروي
تا نشيند هر كسي اكنون به جاي خويشتن
(عبدالرزاق مفتون دنبلي 1351: ص 28)
آنچه خواننده از شروع تا پايان كتاب درمي‌يابد، اين نكته است كه بنا به رويه‌ي معمول، ماثر سلطانيه گرچه كتابي تاريخي و در ظاهر رسمي و حكومتي است، با دقت و موشكافي در متن، به نظر مي‌رسد نويسند‌ه‌ي كتاب علي‌رغم حفظ ظواهر حكومت، ديدگاه هاي خاص خود را به طور مشخص در جاهاي مختلف بيان كرده و حتي از خيانت‌ها و سستي‌هاي دربار و اشخاص ضعيف به سادگي نگذشته است؛ و در اين راستا، نيش قلم نويسنده به سان ماري، گزندگي و زهر خود را به موقع به آنان تزريق كرده است. نثر متكلفانه‌ي كتاب همراه با نگارشي به خط ثلث - كه البته خاصل نويسندگان آن دوره است - گاه براي خوانند، ناآشنا و ثقيل مي‌نمايد. اما روي هم رفته، در اين كتاب مي‌توان به نكات مثبتي در آن دوره پي‌برد كه ذكرش حتي به زبان يك منشي دربار، براي حاكم وقت ايده‌آل بوده و در ظاهر لازمه‌ي يك حاكم است.
البته اين اثر فقط تعريف و تمجيد از حاكم وقت نيست؛ بلكه با در نظر گرفتن موقعيت مؤلف در اين اثر، نشانه‌هاي زيادي از وطن دوستي و علاقه به كشور و بيگانه ستيزي نيز از او ديده مي‌شود؛ كه براي نمونه، به چند مورد كوتاه از آن اشاره مي‌كنيم:
زماني كه دولت حرفه‌ آموزاني را براي يادگيري بعضي حرف و رشته‌هاي علوم، از ايران به انگلستان اعزام مي‌كند، در خصوص حس ايراني دوستي و توانايي‌هاي آنان مي‌نويسد:
بعد از آنكه مبالغي هر ساله در وجه مواجب آن جماعت تعيين و بعد از چهارم پنج سال مراجعت كردند، اكنون در ايرن، ابزار و آلات جنگ كه از دستگاه استادان ايراني به عمل مي‌آيد، تكليف و پركاري آنها از كار انگليسي بيش‌تر است. (عبدالرزاق مفتون دنبلي 1351: ص 133)
و يا در رعايت حدود شرع و مسئوليتي كه عباس‌‌ميرزا در آن مورد خود را موظف به آن مي‌دانست، مي‌نويسد:
امناي شرع در هر بلاد تعيين فرمودند كه حافظ حدود شرع باشند و نگذارند كسي پاي از جاده‌ي شرع نبوي بيرون گذارد. (ص 139)
در خصوص بيگانه ستيزي، ساختن، و رشد صنعتي مي‌نويسد:
ايرانيان بايد طوري باشند كه در هيچ كار و هيچ صنعت، اهالي ايران احتياج به اقاليم ديگر نداشته باشند.(ص 139)
در مورد فتاوي جهاد و نقش آن در جنگ‌هاي ايران و روس:
مسائل جاديه كه سال‌ها متروك بود و هيچ يك از فضلا و علما در روزگار‌ها اقبال و التفات به تدريس و مباحثه‌ي آن ننمود آن روي كه سلاطين سابق را محتاج اليه نبود، به جهت نياز قائم مقام مجرد چند روز مطالعه و تتبع از حدث ذهن سليم چنان در آن مهارت يافتند... و يا در مورد اين سال‌ها كه لشكر اسلام را محاربات روسيه واقع بود و دليران اسلام آن فرقه را دافع جنگ و پيكار آن طايفه موقوف به وقتي معين و به زماني بنود، بلكه بر سبيل استمرار صفوف كارزار (عليه روسيه) آراسته بود. (ص 145)
و يا در جايي ديگر (در زمان تصرف ايروان)، در تاثير فتاوي در آنجا مي‌نويسد:
جماعت جهاديه و سرباز و حسين‌ خان سردار، مجرد ملاقات دشمن بي‌آنكه ترتيب نمايند، همگي از سرگذشته، حمله آور و دست به تفنگ و شمشير و خنجر برده، از دو طرف برق بلا باريدن گرفت و ارواح از ابدان روسيه رميدن. بعد از سه چهار ساعت تلاش در ميدان جنگ و پرخاش، شكست به نيارال (فرماندهي روسي) و سالدات روسيه افتاد و فرار برقرار و اختيار (صر 303) و ...

آهنگ سروش (2)
اين كتاب نيز به اين دليل كه نويسنده‌ي آن منشي قائم مقام فراهاني و از نزديكان عباس ميرزا و شاهد وقايع جنگ بوده است، از جمله كتاب‌هاي معتبر و دست اول در تاريخ جنگ‌هاي ايران و روس به شمار مي‌رود. چگونگي نگارش اين كتاب، خود دليلي بر اصالت و اعتبار وقايع اين كتاب است. كتاب در واقع دست نوشته‌هاي پنهان وقايع نگار است كه در شرايط موجود روزگار خويش امكان عرضه‌ي آن را نمي‌يابد.(3)
نويسنده با اينكه در ابتدا منشي ديوان ميرزا ابوالحسن خان شيرازي بوده است، در جاي جاي كتاب او را سياستمداري خائن و عامل بيگانه معرفي مي‌كند و خيانت‌هاي او را پنهان نمي‌دارد.
ميرزا ابوالحسن خان با رفتن به ماموريت در سال 1229 ه. ق جهت باز پس گيري ولايات اشغالي، عازم پترزبورگ شد كه نتيجه و جوابي را كه از جانب دولت روسيه دريافت داشت، به قرار زير بود:
دولت روسيه هيچ يك از ولايت ايران را به زور متصرف نگرديده، بلكه سران محلي (مناطق شمالي ايران) با طيب خاطر به دولت روسيه گرويده و دست به سوي روسيه دراز نموده و درخواست كمك به و مساعت نموده‌اند. [از نظر] دولت ما هم [اين عمل، بنا] به قانوني كه شما مروت مي‌دانيد و ما آن را نظام مي‌خوانيم، از آنجا كه آن جماعت به پاي خود نزد ما پناه آوردند، دست بستن نظام و خلاف مملكت داري و فتوت باشد. (وقايع نگار مروزي 1349: ص 215)
از متن كتاب چنين بر‌مي‌آيد كه نويسنده يك ايراني دردمند و با غيرت است كه از سردرد به ضعف سپاه ايران و سستي و اهمال شاه اشاره مي‌كند؛ خيانت برخي از عوامل بيگانه را بي‌ذره‌يي تامل باز مي‌گويد؛ و به مدد درك عميق خود از آنچه مي‌گذرد، به خوبي به تجزيه و تحليل مي‌پردازد. در آن مقطع زماني، شناخت او از بيگانه - خواه قوم روس كه دشمن تلقي مي‌شوند، خواه انگليس و فرانسه كه در اين ميان واسطه‌اند - شناختي تقريبا دقيق و بر مبناي وطن‌پرستي و حميت نفس است. نويسنده در عمل نيز هيچ گاه مرعوب ظاهر سفراي اروپايي نمي‌شود و مطامع آنان را بي‌پرده افشا مي‌كند:
قول يكي از علماي معروف در خصوص روابط سياسي ايران و ملل همجوار در اين مقطع: ايران را روس‌ها تهديد و تخويف نمودند؛ فرانسوي‌ها ريشخند كردند؛ و انگليسي‌ها هرگز نشد كه در سياست خودشان، ولو يك بار هم كه شده، عادلانه رفتار كنند.(ص31)
در منابع دست اول ديگر و شايد بتوان گفت در بقيه‌ي كتاب‌هايي كه در اين دوره از تاريخ قاجار به نگارش در آمده است، مورخ يا نويسنده‌يي را سراغ نداريم كه زد و بندهاي سياسي دولت‌هاي غربي را چنين آگاهانه بيان كرده، خط استعمار را شناسايي و روحيه‌ي جهاد و مقاومت مردم را اين گونه عيان ساخته باشد. البته اين امر ممكن است به دليل آشنايي نويسنده با سياست روز و دستگاه حكومتي و ارتباطش با مردم ممكن است به دليل آشنايي نويسنده با سياست روز و دستگاه حكومتي و ارتباطش با مردم بوده باشد؛ چرا كه هم قائم مقام و هم عباس ميراز به او اعتماد داشتند و گاه ماموريت‌هاي مهمي به وي محول مي‌كردند. در واقع، او را در صحنه‌ي سياست يك ديپلمات ورزيده و در عرصه‌ي نگارش و كتابت، نويسنده‌يي با ذوق و قريحه‌ي سرشار مي‌بينيم. در اين خصوص، تعريف و تمجيدهاي عباس ميرزا و قائم مقام از بعضي جهات از او به حدي رسيده است كه در مورد او گفت‌اند:
بلي؛ بدايع افكار سركار نيز در يكي به جايي است كه دست هيچ آفريده بدانجا نرسد طور ماوراء اطوار نه نبوت مي‌توانم گفتمش نه ساحري (ابوالقاسم قائم مقام فراهاني 1377: ص 14). البته نثر قائم مقام نيز به ماند او به پيروي از سعدي مسجع است (ص 39).
قول عباس ميرزا بعد از رفت و آمد. ايلچي‌ها و غلامان و ندادن خبر از وقايع‌نگار. ذوالفقار علي در نيام و زبان وقايع نگار در كام نشايد. (حسين آذر 1349: ص 39)
در آهنگ سروش هم نويسنده با ذكر تاريخچه‌ي مختصري از ملت روس و روابط ايران و روسيه، به سراغ چگونگي آغاز جنگ مي‌رود و در سرتاسر كتاب، خواننده را در جريان ما وقع حوادث قرار مي‌دهد.
در اين كتاب نيز همانند ماثر سلطانيه، جزيياتي كه در بقيه‌ي منابع كم‌تر مي‌توان يافت، به تفصيل بيان شده است. در شروع كتاب، ريشه‌هاي جنگ ذكر مي‌شود و نويسنده در طول كتاب ضمن اشاره به جزيياتي از جمله اهمال كاري فرماندهان، كم تجربگي عباس ميرزا و در بعضي جاها هوسراني حكام محلي و ... به طور كلي ريشه‌ها و علل جنگ‌هاي ايران و روس را هم با عوامل زير مرتبط مي‌داند:
موقعيت جغرافيايي، ريشه‌ي تاريخي و نژاد مردم گرجستان و ارتباط اين قوم با ايران تا صفويه (ص 26 و 27).
حوادث بعد از شرح و بسط، تفسير و تحليل مي‌شوند؛ و در واقع تاريخ نقلي و دستمايه‌يي از فلسفه‌ي تاريخ به مدد نويسنده مي‌آيد تا در كتاب خويش روح حاكم بر زمانه‌اش را به خوبي نشان دهد.
اهميت اين كتاب نه تنها در ذكر حوادث و تحليل آنها، بلكه هم از اين جهت است كه شمه‌يي از فضايي فرهنگي حاكم بر جامعه را در اختيار خواننده قرار دهد. مصحح نيز در پايان توضيحاتي را به متن اضافه مي‌كند كه در جاي خود قابل تامل است.

ناسخ التواريخ
كتاب ديگر، ناسخ التواريخ نوشته‌ي ميرزا محمد تقي سپهر است. البته مجموعه‌ي ناسخ التواريخ 23 جلد است كه 9 جلد آن را محمد‌تقي سپهر و 14 جلد ‌آن را پسرش نگاشته است. تا جايي كه اطلاع داريم (محمد‌تقي سپهر 1337: ص 58)، مولف ابتدا سعي داشت كه دوره‌ي قاجاريه را در دو كتاب، مستقل از مجموعه‌ي ناسخ التواريخ، درآورد؛ بدين صورت كه شروع دوره‌ي قارجاريه تا پايان سلطنت فتحعلي شاه در يك جلد و از دوره‌ي فتحعلي شاه تا زمان سلطنت ناصر‌الدين شاه هم در جلد ديگر باشد. موضع بحث اين مقاله، بيش‌تر شروع دوره‌ي قاجاريه و سلطنت فتحعلي‌شاه (خصوصا جنگ‌هاي ايران و روس) است. در اين بخش مي‌توان گفت كه نويسنده وقايع آن را سال به سال و تقريبا مفصل ذكر كرده است به طوري كه از تفويض اختيار ولايت عهدي به عباس ميرزا كه خود به خود حكومت آذربايجان را نيز به همراه داشت (سال 1219) و با توجه به حساسيت آن دوره و منطقه به جهت بيم از تجاوزات روسيه تا قتل گريبايدوف را شامل مي‌شود كه نويسنده اين مطالب را به صورت مفصل در 200 صفحه ذكر كرده است. قلم نگارنده‌ي كتاب در خصوص دروه‌ي مورد بحث (جنگ‌هاي ايران و روس)، تا حدودي متناسب با جايگاه و موقعيتش در دستگاه حكومتي و زمان خودش بوده، كه اين، «به مقتضاي شرايط عمل كردن» نه تنها خصيصه‌ي بيش‌تر اهل قلم در گذشته كه در زمان حال هم است. ولي نكاتي را در خور عبرت در اين كتاب مي‌توان يافت.
ذكر وقايع در اين كتاب، بيش‌تر به صورت تاريخ نقلي بوده كه البته تا حدودي گرايشات سياسي نگارنده‌ي آن از دو منبع قبل كم‌تر است و در واقع حد وسطي ميان ماثر سلطانيه و آهنگ سروش است. در واقع، نويسنده نه كاتب درباري و نه نگارنده‌ي وقايع به طور مخفي بوده؛ بلكه كار، شكل تحقيقي‌تري به خود گرفته و اسناد و مدارك بيش‌تري نيز در اختيار مؤلف قرار گرفته است. به عنوان مثال مي‌توان از نگارش نقادانه و مفصل مكاتبات ناپلئون و فتحلي‌شاه را ياد كرد (محمدتقي سپهر 1337: ص 86)؛ و يا از توضيحاتي تفصيلي درباره‌ي نبرد ايرانيان با روس‌ها، عهدشكني روس‌ها، رشادت و غيرت مسلمانان، و در نهايت قتل گريبايدوف كه نويسنده آن را نتيجه كبر و حركت‌هاي ناشايست او بعد از جنگ مي‌داند:
گريبايدف را تكبر و تنمّري غير معروف بود در تقبيل سده‌ي سلطنت و گفت و شنود در حضرت خلافت خضوعي كه در خور چاكران است مرعي نداشت و قد به جرات و جسارت همي زد و سخن به غلظت و خشونت همي گفت.(ص 250).
همزماني ايام زندگي مؤلف با دوره‌ي بحث و نگارش آن با تامل و در نظر گرفتن جوانب گوناگون، استفاده‌هاي بيش‌تري براي خواننده در پي‌خواهد داشت. به عنوان مثال، در مورد سيسيانف معروف به ايشپخدر - يكي از فرماندهان سپاه روس - نويسنده هم در رزمگاه توضيحات لازم را درباره‌ي چگونگي كشته شدن او مي‌دهد و هم به درخواست درباريان براي كشته شدن ايشپخدر به شكل تسخير ارواح از ميرزا محمد اخباري اشاره مي‌كند‌(4)؛ كه حاوي نكات زيادي است: هم از وقايع گذشته مطلع مي‌شويم و هم فضاي فكري و فرهنگي آن دوره نمودارتر مي‌شويم.

جلوه‌هايي از ادبيات مقاومت و جهاد در جنگ‌هاي ايران و روس
در اين زير بخش، يكي از ويژگي‌هاي دوره‌ي مورد بحث مقاله‌ي حاضر معرفي مي‌شود؛ خصصيه‌يي كه حال و هواي خاص خود را دارد و اگر بخواهيم براي اين حال و هوا عنواني ذكر كنيم، بهترين آن «ابيات جهاد و مقاومت» است. البته اين عنوان شايد با حال و هوي دوره‌ي بعد از شكست ايران در جنگ اول و معاهدات تحميلي - خصوصا «گلستان» - متناسب‌تر باشد؛ زماني كه رسائل جهاديه با شكل‌هاي خاص خود در سراسر كشور انتشار يافتند و فضاي كشور را به شكلي در آوردند كه مردم با پشتوانه‌ي ديني‌شان در مقام حفظ مرزهاي كشور اسلامي شيعه برآمدند. متاسفانه علي‌رغم اينكه مسئوليت‌ اجراي جهاد را اكثر علما و مجتهدين، با ذكر نام، برگردن فتحعلي‌شاه مي‌گذارند، هيچ‌گاه شاه حضور مداوم و منظم فتحعلي‌شاه در جنگ نبوديم. فقس در مقطع كوتاهي از اين دوره، يك هماهنگي كلي بين شاه و سطوح ديگر مملكت را مي‌بينيم كه شايد به دليل وجود دشمن درجه‌ي يك سرزمين اسلامي و شيعه‌ي ايران بوده باشد و اينكه از راس تا ذيل، همه خود را به اجراي اوامر شرع مكلف مي‌دانند به طوري كه در خطر مقدم جبهه مردم به رهبري علما با جهاد في سبيل الله عامل به آن هم هستند و پاداش آن را در دنيا و آخرت بس والا مي‌دانند:
حضرتش را بهشت خوانم ليك
نه بهشتي است كه خواندم از قرآن
كز پي زندگي است جلوه‌ي اين
وز پس مردن است وعده‌ي آن
(ابوالقاسم قائم مقام فراهاني 1337: ص 207)
در نتيجه‌ي اين هماهنگي، پيدايش نوعي ادبيات مقاومت و جهاد را در كشور اسلامي ايران شاه هستيم كه در كليت طول تاريخ ما كم نظير مي‌نمايد و البته اثرات آن در دوره‌هاي بعد بيش‌تر نمايان مي‌شود.
با اعلام احكام جهاد توسط اكثريت علما و مراجع ديني، هم به دليل عربي بودن زبان اين احكام و هم به جهت فني و تخصصي بودن آنها، يك حركت عمومي هم براي هم فهم كردن آنها به عمل آمد.
پارسي گوي را گرچه تازي خوش‌تر است
عشق را خود صد زبان ديگر است
برخي از آيات صريحه و اخبار صحيحه و اسرار حكمت‌آميز و نصايح رغبت‌انگيز كه مايه‌ي غيرت غازيان و عبرت ناظران مي‌شد نيز به مناسبت مقام و ملاميت سبك كلام، ضميمه‌ي افادات فقها و اضافات علما (نشر الله فوائدهم هم يسر عوائدهم) گرديد. (ص216)
در اين دوره است كه نيروهاي نظامي را در آذربايجان سرباز و نيروهاي كمكي آنها را كه از نواحي مركزي و كشور مي‌آمدند، جانباز گذاشتند و اين دو عبارت وارد ادبيات نظامي ما شد. ارتباط معاني و مفهومي اين دو واژه را به راحتي مي‌توان با همان روح فضاي ايجاد شده پيدا كرد. در همين دوره، روحيه ملي - مذهبي مردم و سپاهيان آن چنان تقويت شد كه ديگر از اصطلاحات عسگر، غازي، قواي نظامي، و يا «سالدات» كه اصلاحي روسي بود، استفاده نمي‌شد (محمد‌تقي سپهر 1337: ص 98).
از نمونه‌هاي ديگر اين كارهاي فرهنگي مي‌توان از كار آقا سيدمحمد مجاهد در كتاب مشكوة الجهاد و اسباب الرشاد و يا الذريعه‌ي مولي ابن‌ الحسن ابن‌‌ محمد‌كاظم ياد كرد. اين كارهاي همگاني فرهنگي، چنان تاثيري بر جامعه نهاد كه اگر در اين مورد مسامحه و يا عقب‌نشيني صورت مي‌گرفت، مرتكب به شدت مواخذه و تحقير مي‌شد؛ چنان كه در نكوهش و برخورد با الهيار آصف الدوله، ميرزا ابوالقاسم قائم مقام درباره‌ي كساني كه در مقابل سپاه روس عقب‌نشيني كردند يا از صحنه گريختند، چنين سروده است:
گريز به هنگام كه هنگام گريز است
رو در پي جان باش كه جان سخت عزيز است
(ميرزا ابوالقاسم قائم مقام 1307: ص 90)
در اين مورد همچنين مي‌توان از كار تقليدي اما مثبت شاعر دربار فتحعلي شاه، فتحعلي‌خان كاشاني معروف به صبا، ياد كرد كه به تبعيت از اشعار حماسي شاهنامه‌ي فرودسي، سروده است:
كنون بايد آهنگ آورم
به جنگ آوران كار تنگ آورم
زمين را زگردان پولادپوش
چو دريا زباد اندر آرد به جوش
(فتحلعي خان صبا 1867: ص 21)
يا از شعر معروف ميرزا ابوالقاسم قائم مقام در شرايط سخت و ناكامي‌ها: روزگار است آن كه گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازيگر از اين بازيچه‌ها بسيار دارد
مهر اگر آرد بسي ناساز و بي‌هنگام آرد
قهر اگر دارد بسي ناساز و بي‌هنجار دارد
(يحيي آريانپور 1350: ص 74)
و يا به ميرزا ابوالقاسم اشاره كرده كه درباره ميرزا بزرگ، قبل از مصالحه با روس و جدا شدن ايروان، سروده است:
آه از دم كه رفت لابد ناچار
رو به ره ايروان سواره قاجار
يار من از من جدا شد آن دم و گشتم
يار به اندوه و رنج و غصه و تيمار
(ابوالقاسم قائم مقام فراهاني 1337: ص 22)
پايان دوره‌ي جنگ، آغاز دوره‌يي ديگر است كه اهميت آن كم‌تر از جنگ نيست، و تاثير ژرف اين حادثه را بر روح ملت ايران مي‌توان در دوره‌هاي بعد جستجو كرد. ملت ايران در اولين خاكريز مبارزه، ضعف خويش را به عينه مي‌بيند و شكست خود را تنها ناشي از تسليحات برتر نظامي، ارتش سازماندهي شده و تدابير جنگي روس‌ها نمي‌داند.
ملت ايران كه پس از آن همه فداكاري و جانفشاني، پاسخي در خور نمي‌يابد، ديگر از شاه انتظار ندارد كه با گريز از حضور پيامي در ميدان جنگ و با پشتيباني نكردن‌هاي لازم، در واقع ملت را در اين نبرد تنها و بي‌پشتوانه رها كند. در واقع شايد اين شروع فاصله دربار و مردم است.(5) و شايد بعدها همين مردم اگر حركتي مستقل از حكومت رسمي و به پشتوانه دين و رهبران ديني انجام مي‌دهند (به عنوان مثال، واقعه‌ي رژي، مشروطه و ...)، پاسخي به اين عدم پشتيباني‌ها باشد. در واقع اين دوره آغازي است كه ملت ايران در خارج از مرزهايش، به بي‌اعتنايي قدرت‌هاي برتر اروپايي به ايران و معاهداتي كه با اين كشور بسته‌اند، پي‌مي‌برد و در داخل مرزهايش به ناآگاهي سردمداران ايراني بر توانايي‌هاي داخلي و پروراندن آنها جهت دستيابي ايرانيان به امكانات و ابزاري كه طرف مقابل ايران با اين وقوف به آن رسيده است.
به هر حال، گرچه ايران بخش‌هايي غني و حاصلخيز را از كف داد، قطع پيوندها و اصالت‌هاي مردم اين مناطق به آساني فراچنگ نيامد؛ و تاريخ در ادوار بعدي خويش نشان داد كه در بعد خارجي، حتي هفتاد سال حاكميت الحاد و معنويت زدايي كمونيسم، هم نتوانست خدشه‌يي به ديرينگي و ثبات اين اصالت‌ها وارد كند، همچنين در ابعاد داخلي نشان داد كه سخت‌ترين شرايط هم روحيه‌ي ادب جهادي و مقاومت كه ناشي از توانايي‌هاي دين اسلام است، مي‌تواند كمكي مطمئن در وجود خود مسلمانان و يار و ياور آنها باشد، كما اينكه در دوره‌هاي بعد تاريخ هم شاهد آن بوده‌ايم كه اشكال ديگر آن را در قتل سفير خيانت پيشه و مغرور روس (گريبايدوف)، و يا تبلور‌هاي زيباتر و كامل‌تر ان در فتاوي تحريم، نهضت مشروطه و تا انقلاب اسلامي به منصه‌ي ظهور رسانده است.

قتل گريبايدوف در متون و رسائل پس از جنگ
از تاثيرات ديگري كه ادبيات جهاد و مجاهدت في‌سبيل الله بر مردم اين خطه نهاد، قتل سفير روس گريبايدف است. در كتاب‌هاي تاريخ، نقل‌هاي متفاوتي از اين حادثه هست؛ اما آنچه ما به دنبال آن هستيم، جهتي ديگر از مجاهدت‌هاي ملت ايران است. صروت اين واقعه هر چه هست، در باطن آن، چيزي جز جريت ايرانيان نيست؛ مليت كه اهانت به حريم نواميس خويش را بر نمي‌تابد و از اسائه‌ي ادب به شعاير مذهبي خويش سخت بر مي‌آشوبد و به هيچ وجه آن را تحميل نمي‌كند. به عنوان مثال، زماني كه همين ملت در برابر آن حركت غير ديني گريبايدوف تاب نمي‌آورند و مي‌خواهند خود وارد عمل شوند، شاهزادگان و درباريان فتحعلي‌شاه براي جلوگيري از آنها وارد عمل مي‌شوند و مردم در جواب به آنها مي‌گويند:
آنجا كه پاي دين در ميان باشد، ما از دولت دست بازداريم. اينك اين تيغ‌هاي آخته را از بهر دشنان دين افروخته‌ايم. اگر شما حمايت دشمن كنيد، حشمت شما نگاه نداريم و نخست اين تيغ‌ها بر شما براني. شاهزادگان چون اين ديدند، ناچار مراجعت كردند و غوغا طالبان فرياد كنان طريق خانه ي گريبايدف، پيش گرفتند. (محمد‌تقي سپهر 1337: ص 250)

اينان نمي‌خواهند تاوان شكست تلخ و ناجوانمردانه‌ي خود را به تحمل بيگانه در خاك خويش و پس از آن تجاوز به حريم‌هاي اعتقادي و ديني شان پس بدهند؛ و اينجا فرصتي است كه در عمل، اعتراض خويش را باز گويند. و شايد اين حركت، جرقه‌يي بود كه به هر تقدير زده شد تا توده‌هايي بر سر غيرت بيايند و با قتل سفير روس، پاسخي در خور در تاريخ به چنين شكستي بدهند. حتي اگر درخواست سفير روس با توجه به مفاد عهدنامه‌ي تركمانچاي و حقوق تابعيت، قانوني و طبيعي بوده باشد، ملت تا جايي كه مي‌تواند در مقابل اصالت‌هاي فرهنگي و ارزشي خود، به راحتي زير بار چنين قواعد و معاهدات تحميلي نمي‌رود:
سفير روس آن گريبايدف اسم
بشد مقتول در ري از قضايا
كسي را نيست تقصيري در اين كار
كه خود انداخت زنگ اندر مرايا
از او پر شد به مظلومان تطاول
وزو بس شد به دينداران خطايا
طمع در كارها مي‌كرد بسيار
به هر كاري همي جستي بدايا
نمي‌دادي ثمر در روي عنايات
نمي‌كردي اثر در وي عطايا
شب و روز از جفايش مردمان را
برفتي بر فلك داد خدايا
براي قتل خود بس جرم مستور
برون آورد ناگه از خفايا
پي تاريخ قتلش خاوري گفت
سفير روس مقتول از بلايا
(هدايت الله بهبودي 1371: ص 18؛ به نقل از تاريخ ذالقرنين فضل الله الحسين شيرازي)

نقش علما حوزه‌هاي ديني در جنگ و فرازهايي از چند رساله‌ي جهاديه
در اين زير بخش، از دوره‌يي از تاريخ تشيع ياد مي‌شود كه نقش تعيين كننده و خطيرش بر همه‌ي اهل طريقت روشن است؛ دروه‌يي حساس كه مسئوليت آن بر صاحبان مسئوليت يعني مراجع بزرگ شيعه بسيار سنگين است. همزمان با سقوط حكومت صفوفي و اشغال نظامي ايران از جانب افغان‌ها، عثماني‌ها، و روس‌ها، يكي از نويسندگان معاصر در مورد نقش علما و جريان فكري مقابل تفكر اصولي مي‌نويسد:
متاسفانه در درون كشور نيز دو گونه گرايش در حال احاطه بسط يافتن بوده، بيش‌تر اعراض از دنيا و تقسيم ديانت به ظاهر و باطن و ترويج اطلاعات محض از مرشد غير معصوم و نفي تقليد و تبعيت مشروط از فقيه جامع‌الشرايط را بسط مي‌داد.
جريان دومي هم بود كه زير سؤال بردن حجيت عقل و حرام دانستن تقليد از غير معصوم مطرح مي‌كرد.
خلاصه، در خصوص اين دو جريان فكري كه صحبت تفصيلي در مورد آنها از حوصله‌ي اين مقال خارج است، فقط اين را مي‌توان دانست كه گرچه دو جريان جدا از هم بودند، نظر نوسنده‌ي كتاب جهاد دفاعي و جنگ‌هاي صليبي اين است كه:
بايد اين دو جريان را دو لبه‌ي قيچي عنوان كرد؛ چرا كه در مجموع و در نهايت يك هدف را دنبال مي‌كردند و آن اينكه جدايي دين از سياست و مرجعيت ديني مد نظرشان بود كه اين دو جريان انحرافي با چنين هدفي نمي‌توانست مورد توجه جبهه‌ي كفر آن روزگار كه در راس آن دول استعمارگر انگليس و روس بودند، قرار نگيرد، چرا كه در آن شرايط استعمارگران متوجه نفوذ كلام علماي مذهبي و تبعيت مسلمين از قراين و دستورات ديني از كلام و لسان اينان شده بودند و با كمك خود باختگان داخلي و هر ابزار و وسايلي (خصوصا در بلند مدت با تاسيس لژهاي فراماسونري) تا جايي كه ممكن بود، در جهت تضعيف چنين پايگاهي به هرماهي و كمك اين دو جريان مي‌شتافتند. (علي ابوالحسن 1359: ص 173).
هر چند كه ممكن است با قسمتي از اظهارات ياد شده موافق نباشيم و حتي امكان حركت‌هاي اصوليگري را هم ناشي از فضاي ايجاد شده توسط نباشيم و حتي امكان حركت‌هاي اصوليگري را هم ناشي از فضاي ايجاد شده توسط اهل تصوف بدانيم كه نهايت و نتيجه‌ي كار آن تشكيل يك دولت ملي شيعه بوده و اين چنين شرايطي براي حركت‌هاي اصولي هم فراهم آمده باشد، شايد حركت‌ صوفيگري هم شرايط و حال و هواي اوليه خود را ندارد. اما به هر حال مجال چون و چراي فكري و تاريخي را در اين مختصر نمي‌توان روا داشت؛ بنابراين عجالتا بحث اصوليگري را پيش مي‌كشيم، كه در مقابل اين دو جريان قرار داشت و در واقع علماي مذهبي و بزرگان ديني با اتكا به خط فقاهت و مرجعيت تقليد، در جهت هدايت انسان‌ها با توجه به فطر‌تشان و با استخراج و استنباط فروعات دين يعني اجتهاد، (6) روي آن نظر داشتند.
نهضت اصوليگري در واقع حركتي اصيل است، كه ريشه در سنت‌ها و شعاير ارزشي و مواريث فكري و فرهنگي ما دارد. ريشه‌ي اين حركت به حق در عمق و ژرفاي معارف قرآن و عترت معصومين(ع) و زحمات و تحقيقات علماي شيعه و مجتهدان آن در طول تاريخ بود. پيش از اين دوره، رهبري نهضت در دست مرحوم وحيد بهبهاني بود.(7) كه از نتيجه جويبار حوزه‌ي درس او، مراجع و فقهاي متعددي به بار نشستند كه از آن جمله مي‌توان از بزرگمرداني چون مرحوم شيخ محمد جعفر نجفي معروف به كاشف الغطاء نام برد. اين بزرگان با جريانات منحرف كه در آن موقع عمدترين خطر براي اسلام ناب بود و متاسفانه در آن روزها هم رو به گسترش بود، به مقابله‌ي فكري برخاستند و در اين زمينه سعي فراوان كردند؛ كه ثمره‌ي زحمات آنها در زمان ما به صورت درخت تناور ولايت فقيه - كه ريشه در آن حركت دارد - بيش‌‌تر روشن‌ است.
باري؛ مرحوم كاشف الغطاء در چنين فضايي و در محضر افاضات و افادات چنان بزرگمردي رشد يافته و كتاب كشف الغطااش را نيز كه رنگي از همين مبارزه‌ي پرشكوه با خود دارد، در رابطه به همان مسئوليت عظيم و خطير نوشت كه مرحوم وحيد بهبهاني، عمر پربار خويش را در طريق انجام پيشبرد آن به پاي برده بود. بعدها نيز همين‌ها بودند كه با اصرار، حكم جهاد روسيه‌ي تزاري و حضور خويش در جبهه، حماسه‌ي پرشكوه نهضت مقاومت ملت ايران در برابر تجاوزات ارتش تزاري را ايجاد و رهبري كردند. (علي ابوالحسني 1359: ص 189).
تفحص در حوادث اين دوره از تاريخ، ما را با ارزش‌هايي آشنا مي‌كند كه از اجزاي لاينفك حيات فرهنگي ما به شمار مي‌رود و شمولي به وسعت كليت تاريخ ايران دارد؛ ارزش‌هايي كه در بستر مساعد جهاد جنگ دفاعي، نمود و ظهوري معنادار مي‌يابند.
نقش سياسي مذهب و حضور علما را گرچه در همه‌ي ادوار تاريخي ايران با مراتبي از شدت ضعف و با تفاومت‌هايي در نحوه‌ي عملكرد مي‌توان سراغ گرفت، با اين حال تاثير حضور اين دو در جنگ ايرن و روس، به ويژه در دوره‌ي دوم، مرتبتي والا دارد، چنان كه متاسفانه برخي مورخان حتي شكست و جدايي بخش‌هايي از سرزمين را به آنان نسبت مي‌دهند؛ كه بي‌ترديد اين خود نوعي حق ناشناسي است كه فراموش كنيم حوادث تاريخي و اجتماعي بنا به ماهيت خويش هيچ گاه معلول يك علت نيستند.
گذشته از آن، اين نكته قابل ذكر است كه درخواست اعلام فتواي جهاد از جانب علما، به تقاضاي عباس ميرزا و قائم مقام صورت گرفت.
اين يك علتي نگاه كردن در بعضي جاها حتي تا بدانجا پيش رفت كه براي شخصي مثل ميرزا ابوالقاسم فراهاني امر مشتبه مي‌شود كه لازمه‌ي فعاليت علما را حركت در طول شاهان و حكومت مي‌داند. (8) در صورتي كه پرونده‌ي دويست ساله اين بزرگواران نشان داده كه اكثريت اينان - خصوصا علماي طراز اول - رضايت حق تعالي و خدمت به اين مردم مسلمان و شيعه را هميشه مد نظر‌شان داشته‌اند. حتي به اعتراف عبدالرزاق دنبلي:
مسائل جهاديه كه سال‌ها متروك بود و هيچ يك از فضلا و علما در روزگارها اقبال و التفات به تدريس و مباحثه‌ي آن ننمود، از آن روي كه سلاطين سابق را محتاج اليه نبود. (عبدالرزاق مفتون دنبلي 1351: ص145)
و اينان از آن جهت به دنبال آن رفتند كه ضرورت صدور آن از جانب علما احساس مي‌شد. به هر روي، استقبال مردم از راي علماي صاحب فتوا را مي‌توان در هيجان ايشان در دوره‌ي دوم كه به نحو چشمگير متفاوت از دوره‌ي اول است، به خوبي دريافت. به جرات مي‌توان وجه امتياز اين جنگ را از جنگ‌هاي ديگر تاريخ ايران، از زوايه‌ي حضور آگاهانه و مستقيم علما ارزيابي كرد؛ به ويژه آنكه صدور فتواي جهاد بدين صراحت و اهميت براي اولين بار در تاريخ ايران مشاهده مي‌شود.

حكم جهاد مرحوم آيت الله شيخ اكبر محمد‌جعفر نجفي (كاشف الغطاء)
اي كافه‌ي اهل ايران از عراق فارس و آذربايجان و خراسان آمده شويد به جهاد كفار لئام و برآوريد تيغ‌ها از نيام براي حفظ بيضه‌ي اسلام و درآييد در سلك ياوران ملك علام و جهاد كنيد به دفع كفار از شريعت‌ سيد انام - عليه و آله الصواة و السلام - و طريقه‌ي اميراالمومنين و سيد الوصيين (عليه السلام)! اينك براي شما حوران جنت آراسته و غلمان به خدمت برخاسته. پس بفروشيد جان‌هاي خود را به بهاي گران كه اندوخته شده است براي شما در جنات عاليه «لاتسمع فيها لاغية فيها عين جارية فيها سرر مرفوعة و اكواكب موضوعة و نمارق مصفوفة و زاربي مبثوثة» قيام كنيد به ياري مومنين؛ تا دريابيد بهشت برين! آيا خطاب نمي‌كرد به خدا در دعاي ماه مبارك رمضان كه شهادت، نهايت آرزو و مطلوب ما است در عبادت و «قتلافي سبيلك فوق لنا»؟! آيا مكرر نمي‌گفتند ميان مردم «ليتنا كنا مع الشهداء في كربلا»؟! پس راضي نشويد به كذب گفتار خود و مخالفت گفتار با كردار خود! بدانيد كه مقتول ثغور آذربايجان در دفاع اهل كفر و طغيان براي حفظ بيضه‌ي اسلام و مسليمن، و حراست ناموس مؤمنات و مؤمنين، مانند شهداي كربلا است در طلب رضاي پروردگار ارض و سما؛ و به پا داريد آرزوي خود را در قول «ليتنا كنا حاضرين يوم الطفوف و نفدي نفوسنا الحسين عليه السلام و نجعلنا وقاية دون الرماح و ضرب السيوف»! پس اگر در قول صادقيد و به حق ناطق، پس گيريد پيشه‌ي شهدا را در امتثال امر بضعة بتول زهرا؛ چه، به خدا در اين مقام حاضر است اما حسين - عليه السلام - و گويا در اين كارزار شما را به ياري مي‌خواند و همچنين خاتم انبيا و سيد اوصيا (عليه السلام). و ساير ائمه سيما صاحب اين عصر و امام اين عهد مي‌فرمايد: اي پيروان پاك اعتقاد! به درستي كه سياست جهاد و دفع اهل كفر و عناد و جمع لشكر و سپاه، مخصوص است به بزرگان بندگان از پيغمبران و ائمه‌ي امنا و كي كه قائم مقام ايشان است از علما و پس از حصول موانع ظهور و عدم امكان قيما، ما علما به اين امور اذن داديم، به پادشاه اين زمان و يگانه‌ي دوران كه معترف است به اطاعت ما و سالكت است در دفع دشمنان به طريق شريعت ما فتحعي‌شاه قاجار - حفظه الله مما يخاف و يخشاه - و كسي را كه ولي عهد و قائم مقام خود داشت و ملك آذربايجان را به او وا گذاشته و او است شاهزاده عباس ميرزا - ادخله الله في شفاعتنا و جعله في ادنيا و الاخرة تحت ظلنا و في حمايتنا - در جمع سپاه براي كسر سوكت كفار و اخذ اموال و اسر عيال و اطفال آنها. هر كه در سپاه ايشان قتيل شود، مثل آن است گه در لشكر ما به قتل رسيده و آنكه اطلاعت ايشان كند، چنان است كه اطاعت ما كرده باشد و هر كه ايشان را ياري نكند، نديم ندامت شود و محروم از شفاعت ما در روز قيامت باشد. اي شيعيان و چاكران كه شنوندگانيد گفتار ما را و پيروانيد كردار ما را، چون شما را خوانده شود اين كتاب و مسموع شود اين خطاب، برآوريد تيغ‌ها از نيام و طلب كنيد خون شهدا را! در اين مقام بگوييد به آواز بلند كه دور و نزديك شوند: كجا است غيرت اسلام؟! كجا است حميت شريعت سيد انام؟! كجا است حرمت حرم و نسا كه پرده نشينان عفت و ناموس‌اند و اكنون بعض ايشان محل زنا و فجور روس‌اند؟! كجايند اهل ناموس از امم؟! كجايند آنانكه مي‌گفتند در حق ايشان اكثر شيعتنا العجم؟! اگر نجوشيد با شنيدن اين كلام و نجوييد جهاد دشمان در اين مقام، نمي‌رسيد به شفاعت ما در روز قيام (ميرزا قائم مقام فراهاني 1354: ص 22-18).

حكم جهاد مرحوم آيت الله آقا سيد علي مجاهد
جناب سيد المجتهدين آقا سيد‌علي - طاب ثراه - اجازت نامه‌يي به عربي نوشته؛ آن جناب اجازت نامه‌ي ديگر به فارسي نوشته كه مجملي از مضمون آن اين است: بر جميع مسلمين و عامه‌ي مكلفين واضح و آشكار است كه در اين چند سال كفار روس هجوم بر بلاد مسليمين آورده، در صدد تسخير ممالك اسلام مي‌باشد؛ و اين مطلب بر همگي واضح و لايح است كه عزت و رواج دين، به استقلال دولت اسلام است. هر گاه ضرري از كفار به دولت اسلام رسد، بديهي است كه به دين اسلام رسيده. پس خطاب مي‌شود به عموم مكلفين و مسلمين، خواه دور از ثغور باشند يا اهل ثغور، به كفار نزديك باشند يا دور، كه موافق حكم الهي و شرع حضرت رسالت‌ پناهي به جد و جهد تمام علي قدر الواسع و الطاقة به دفع كفار لئام پردازند و واجبي كه تمام عرض و مال كمر جد و اجتهاد بندند و نوعي مدافعه و مجاهده بعمل آورند كه روز قيامت جواب صاحب دين توانند داد. و چون دفع دشمني چنين، بدون رئيس مطاع و كارگزار با تدبير ممكن نيست، پس در اين اوقات كه دولت و سلطنت اسلام اختصاص به ذات همايون علي حضرت قدر قدرت ظل الله فتحعلي‌شاه - خلد الله ملكه و سلطانه - يافت و آن حضرت نواب نايب السلطنه عباس ميرزا را - طول الله عمره - متصدي ام جهاد اسلام و مطاع كل است و متابعت نايب السلطنه كه متصدي امر جهاد است. اي دينداران و اي مسلمانان و اي شيعيان علي ابن ابي‌طالب! كجا به غيرت شما مي‌گنجد كه به تسلط كفار روس بر عرض‌ و مال و دين و دولت شما رايت كفر افراشته و شادتين از ميان مسليمن برداشته شود؛ زنان مسلمه، فراش كفار باشند و به جاي اعياد محمدي - صلي الله عليه و آله - اعياد مسيحيه متداول گردد؟! (ص 23-23).
اما نكته‌ي مهم‌تري كه بايد از رهگذر طرح اين مباحث بدان اشاره كرد، حق ولايت علما است. علما در مقاطع حساسي از حيات سياسي اين ملت، از حق ولايت خويش بر جامعه استفاده كرده و آن را بي‌آنكه تهديد و اجباري در كار بوده باشد، راه برده و به مقصد رسانده‌اند؛ و اين نكته‌اي است كه در بيش‌تر رسائل جهاديه، آشكارا مي‌توان شاهد بود؛ به عنوان نمونه درباره‌ي تفويض اختيار رياست و فرماندهي جنگ در يكي از فتاوي جهاد در كتب جهاديه قائم مقام چنين نوشته شده است:
جناب شيخ المجتهدين شيخ محمد جعفر - طالب ثراه -تيمنا به نيابت امام عليه‌السلام، آن حضرت را اذن جهاد داده در تفويض امر رياست به جناب همايونيش اجازتي نوشته. (ص 18).
و يا اجازت نامه‌ي جهاد سيد‌المجتهدين آقا سيدعلي كه ابتدائات به عربي و بعد هم ترجمه‌ي آن به فارسي است كه در آن ذكر شده است: اين امر خطير منتظم نمي‌شود مگر با وجود رئيس دبير كل تجهيز عاكي و اشياع و تدبير جنود و اتباع كند.(ص22).
اما راز استمرار حضور اين بزرگواران - كه پيش از اين گفتيم در كليت تاريخ ايران به چشم مي‌خورد - در اين است كه اين رهبران فكري و مذهبي جامعه، نبض خيزش‌ها و به چشم مي‌خورد - در اين است كه اين رهبران فكري و مذهبي جامعه، نبض خيزش‌ها و نهضت‌هاي مردمي را در عمل در دست دارند و اينان با پيوند‌هاي معنوني كه بر جامعه دارند، بر آن اعمال ولايت و رهبري مي‌كنند و اين قدرتي معنوي به آنان مي‌بخشد كه بسي فراتر از دربار پرهيخته‌ي (!) شاهان است. و اينان، به ارتباطي معنوي با مردم نايل آمده‌اند.
در رساله‌ي شيخ جعفر نجفي و آقا سيد علي اكبر - كه در راس و رئيس مجتهدين بودند - صراحة تعيين نيابت امام و وكالت فقهاي ذوي العز و الاحترام در اين مقام نگاشته و به دلايل واضحه و براهين ساطعه تصريح نمود كه «امروز محاربات با جماعت روسيه جهاد است و هر چه به قانون شرع شريف خراج حسابي از رعايا گرفته، صرف اين راه شود، حلال است». (عبدالرزاق مفتون دنبلي 1351: ص 145)
دربار سلاطين (خصوصا در طول 150 سال سلطه‌ي سلاطين قاجار) هيچ گاه حائز چنين مرتبتي از تقرب در نزد ملت نبوده است. گويي در تاريخ ايران همواره دو نظام، يكي در جوف ديگري، بر جامعه‌ي ايران حكم مي‌رانده است و مردم با اختيار و به صورت يك امر تكويني، تبعيت از نظام ولايي علما را آگاهانه بر تبعيت از نظام آميخته به اجبار و تفرعن شاهان ترجيح داده‌اند؛ و در اين راه هيچ گاه از بذل جان و مال هي دريغ ننموده‌اند. در اين دوران نيز اگرچه شاه ظل الله و دربار ايران، درباري شيعي است، توان تجهيز قواي مردمي را براي حضور در عرصه‌‌هاي نبرد در برابر دشمني مسلح ندارد؛ و همچنان‌ كه در متن - طبق اسناد - عنوان شد، نايب السلطنه و قائم مقام با دريافت اين نكته، نياز جامعه را به نزد علما مي‌برند و آنان نيز با صدور فتواي جهاد، روح مجاهدت و انگيزه‌ي شهادت طلبي را به جهت ارتباط تنگاتنگشان با مردم، به جامعه تزريق مي‌كنند.
چنين است كه در پشت سر توده‌هاي بسيج شده، آرمان‌ها و انگيزه‌هاي مذهبي و پيشاپيش آ‌نان حضور آگاهانه علما را مي‌يابيم كه مهم‌تري پيامد حضورشان بار ارزشي حاكم بر جنگ بود؛ چنان كه از جنگ به «جهاد» و «قتال في سبيل الله» و از مرگ در عرصه‌ي نبرد به «شهادت در راه دين و وطن» تعبير مي‌شود و آنجا كه حكم جهاد را در زمان پيامبر اكرم (ص) لازم مي‌دانند، بعضي علما اين حكم را مي‌دهند؛ كه از آن جمله مي‌توان به ملا محمدرضا همداني اشاره كرد كه در رساله‌ي جهاديه‌اش مي‌نويسد:
از پاره‌يي مي‌شنوم كه مي‌گويند كه حال جهاد واجب نيست و موقوف به وجود پيغمبر يا امام يا نائب خاص است اين سخن مبني بر اشتباه و التياس و عدم خبرت و اخباري و فتاوي كبار از فقها و علماي اخيار است. الحال مقاتله با كفار، جهاد است نه دفاع. (هدايت الله بهبودي 1371: ص 51) (9)
وجوب اين جهاد، محل تامل نيست؛ بلكه نزد علماي اعلام ضروري دين است و اين جهاد واجب كفايي است. (ميرزا بزرگ قائم مقام فراهاني 1345: ص 14)
در همين راستا، يك از فرازهاي غرور آفرين اين برهه‌ي تاريخي شكل مي‌گيرد؛ كه همانا كفن پوشيدن علما و همراهي آنها به توده‌اي مردم است. علماي بزرگي چون حاج ملاباقر سلماسي، صدر الدين تبريزي، آقا سيد علي اصفهاني، آقا سيد محمد اصفهاني و ملارضا خويي، از نجف به ايران عزيمت و در تبريز اقامت مي‌كنند. آقا سيد‌محمد اصفهاني در ميان علماي صاحب نام، حضور برجسته‌تر دارد و در تاريخ از او به عنوان سيدمحمد مجاهد ياد مي‌شوند. او مفصل‌ترين رساله‌ي جهاديه‌ي زمان خويش را كه در آداب جهاد و اصول و مباني آن است، به نگارش درآورده كه با عنوان مشكوة الجهاد في ترجمه مصابيح الجهاد به جامعه عرضه شد.

نتيجه‌گيري و خلاصه‌ي بحث
به نظر مي‌رسد با توجه به سه محور فوق - كه در اين مقاله - به اجمال پيرامون آنها بحث شد - مي‌توان چنين قضاوت كرد كه حدود 25 سال يعني از سال 1218 تا 1243 از آغاز جنگ‌هاي ايران و روس تا انعقاد قرار داد تركمن‌چاي، نوعي ادبيات مقاومت، روحيه‌ي سلحشوري و تحرك و تكاپو در كليه‌ي شئون جامعه‌ي شيعه ايراني حاكم باشد و گويي بانگ بيدار باش جهاد، همچون نزولات آسماني، به كام خشك جامعه ي سست شده و خسته‌ي آن دوره (قاجاري) ريخته مي‌شود و اثرات سخت دهشتناك حمله‌ي مخرب افاغنه و سقوط صفويه و هرج و مرج ني قرن پس از آن را به نحوي ترميم و اصلاح مي‌كند.
بحث ادبيات مقاومت در پيش از دو دهه جنگ‌هاي ايران و روس، به نحوي مهم اين اعتقاد را در ما زنده مي‌كند كه در سخت‌ترين شرايط و نابودي قرار گرفت‌اند، يكباره ورق برمي�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 561]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن