محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845237530
جهان گشایی امپریالیستی
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: ● منبع: سایت - باشگاه اندیشه
● مترجم: کامبیز - پارتازیان
بررسی علل لشکرکشی آمریکا به عراق نشان میدهد که دخالت نظامی آمریکا در عراق برایندی بغرنج از مجموعه ی عوامل کوتاه مدت و بلند مدت است.تقلیل علل این جنگ به جهانگشایی امپریالیستی جهت نیل به نفت خاورمیانه به میزان تقلیل آن به ابزاری برای استقرار دموکراسی در عراق نادرست جلوه می کند. بدیهی است که اهمیت استراتژیک نفت را نمیتوان نادیده گرفت اما عواملی نظیر تغییرات ساختاری قدرت سیاسی جهان، تغییرات ساختاری جامعه آمریکا، رشد بنیادگرایی، واقعه 11 سپتامبر، و ضرورت نوسازی ساختار سیاسی کشورهای عرب نیز از اهمیت چشمگیری در این راستا برخوردارند.اکنون با به پایان رسیدن جنگ ، نیروهای سیاسی عراق، در صورت اتخاذ تدابیر درست، می توانند و می بایست از شرایط موجود برای استقرار دموکراسی و نوسازی کشور خود بهره گیرند.
این امر مستلزم پافشاری جامعه جهانی براستقرار دموکراسی وسیاست تشنج زدایی در منطقه است.
لشکرکشی آمریکا به عراق، چنانچه دامنه آن به سایرکشورهای منطقه کشیده نشود، میتواند توازن نیروها در منطقه خاورمیانه را به نفع تحولات دموکراتیک تغییردهد.
علل جنگ
درخصوص علت حمله نظامی ایالات متحده به عراق نظرات گوناگونی وجود دارد که از آنجمله میتوان از موارد ذیل نام برد:
· ریشه کن سازی تروریسم
واقعه 11 سپتامبر اعلان جنگی علیه دولت آمریکا توسط سازمان های تروریستی و حامیان آنان بود.
حمله نظامی ایالات متحده به افغانستان و عراق واکنشی در برابر واقعه 11 سپتامبر است.حمله به عراق مرحله دوم جنگ گسترده آمریکا علیه تروریسم است،که طی آن آمریکا درصدد است تا با انهدام شبکه نظامی،مالی و سازمانی تروریستهاحملات آتی علیه آمریکا راخنثی نموده و از وقوع مجدد آن جلوگیری نماید.جنگ علیه تروریسم محدودیت زمانی و مکانی نمیشناسد،و تا آنجا پیش خواهد رفت که تمام شبکه های تروریستی را در هر جا که هستند توسط نیروی نظامی نابود کند.
اقدامات نظامی از سازمانهای تروریستی فراتر رفته و تمامی کشورها،سازمانها و افراد حامی سازمانهای تروریستی را تحت اشعاع قرار می دهد.طبق این نظریه،جنگ علیه عراق جنگی عادلانه برای دفاع از خود است، که درصورت لزوم میتواند به کشورهای فلیپین،یمن،سودان،لیبی،سور یه، کره شمالی، و ایران نیز تعمیم یابد.
· سلاح های کشتار جمعی
دستیابی رژیم هایی دیکتاتوری نظیر رژیم صدام حسین به سلاحهای کشتارجمعی، بویژه سلاحهای هسته ای، تهدید مستقیمی علیه صلح جهانی است. این رژیم ها نه تنها با استفاده مستقیم از سلاح های کشتار جمعی،بلکه با عرضه آنها به شبکه های تروریستی میتوانند صلح جهانی را به مخاطره بیافکنند.
پیآمدهای این امر برای جامعه بشری تاحدی است که اقدام نظامی برای پیشگیری از آنرا نه تنها توجیه، بلکه ضروری میسازد.
· ابراز قدرت برای پیشگیری از حملات آتی
تصمیم دو کشور برای ورود به جنگ به ارزیابی متقابل آن دو از توانایی های یکدیگر، منافع و هزینه های نهایی جنگ،و ظرفیت دو طرف برای پذیرش و تحمل هزینه های اقتصادی وسیاسی بستگی دارد.
نظامهای دموکراتیک،در مقایسه با رژیم های دیکتاتوری،در مجموع نسبت به هزینه های جنگ حساستر بوده و با احتیاط بیشتری وارد جنگ میشوند. به علاوه، در صورت ورود به جنگ، انگیزه بیشتری برای خاتمه سریع آن دارند. زیرا در نظام های دموکراتیک تصمیم ورود به جنگ مستلزم تائید پارلمان و پشتیبانی بخش قابل ملاحظه ای از جامعه می باشد. همچنین انتخاب مجدد رهبران سیاسی بستگی به احتمال پیروزی و ظرفیت جامعه برای پذیرش هزینه های جنگ دارد.لذا، در جوامع دموکراتیک رهبران سیاسی به دلیل "محدودیت های" ناشی از فشار افکار عمومی با احتیاط بسیار وارد جنگهای پر ریسک و پر هزینه میشوند.از دیگر سو، این امر سبب میگردد تا رژیم های دیکتاتوری، با آگاهی از این ویژگی نظامهای دموکراسی،درکوتاه مدت خواستهای خود را برنظامهای دموکراسی تحمیل کرده و از آنها امتیازهایی بگیرند که منعکس کننده نیروی واقعی آنها نیست.
ایالات متحده به علت ملاحظات داخلی و بین المللی خودنتوانسته هربار پاسخ مناسبی به بنیادگرایان بدهدکه این امرخود باعث تشویق تروریستها شده و به آنها توان و جرات آن را داده است تا حملات بزرگتری علیه آمریکا ترتیب دهند. در این چارچوب، حمله نظامی آمریکا به عراق هشداری به تروریست ها و حامیان آنان مبنی بر این است که آمریکا حمله به منافع خود را تحمل نخواهد کرد.آمریکا امیدوار است با این اقدام درک تروریستها را نسبت به هزینه و منافع حمله به خود تصحیح کرده، و بدین وسیله از اقدام های آتی تروریستی علیه خود جلوگیری کند.
توسعه دمکراسی در کشورهای خلیج فارس
سیاست آمریکا در برابر جهان عرب همواره در جهت حمایت از حاکمان نظامی و پادشاهانی بوده است که از پشتیبانی مردم برخوردار نبوده اند.
این سیاست کمتر توانسته است به طبقه متوسط جوامع عرب اعتماد کرده و از رفرم های سیاسی در آن کشورها پشتیبانی کند. اما تغییر ساختار اجتماعی جوامع عرب، از یک سو، و رشد بنیادگرایی اسلامی، از سوی دیگر، ادامه چنین سیاستی را برای ایالات متحده پر هزینه و پر مخاطره کرده است لذا، آمریکا برای حفظ منافع استراتژیک خود در خاورمیانه ناچار به اتخاذ سیاست جدیدی است که بتواند نوسازی ساختار سیاسی کشورهای عرب را تشویق و میسر سازد. این نظریه، حمله نظامی به عراق را آغاز این سیاست جدید میداند ،که هدف آن آزادی عراق از دیکتاتوری صدام، استقرار دموکراسی و نوسازی ساختار سیاسی آن کشور است.
عراق، به علت بافت اجتماعی- اقتصادی و شرایط سیاسی آن، انتخاب مناسبی برای معرفی و آزمایش این سیاست جدید است. زیرا این کشور، در مقایسه با کشورهایی چون عربستان سعودی و مصر، از استعداد بیشتری برای نوسازی و استقرار دموکراسی برخوردار است.
برای مثال عراق گرفتار محدودیتهای مذهبی عربستان سعودی نیست، همچون مصر از فشار جمعیت و فقر رنج نمی برد، و احساسات ضد آمریکایی در آن نسبتا کمتر است.
بعلاوه، آزاد سازی آن از چنگال دیکتاتوری صدام این فرصت را برای آمریکا به وجود میآورد تا بتواند سیاست جدید خود را در شرایطی کاملا کنترل شده بیازماید. این چنین سیاستی، در صورت موفقیت، می تواند در مراحل بعدی به اشکال مناسب تری به سایر کشورهای منطقه تعمیم داده شود.
اما عده ای از منتقدین بر آنند که اجرای این سیاست از طریق مداخله نظامی میسر نیست زیرا، تهاجم نظامی منجر به رادیکالیزه شدن نیروهای قشری وتقویت احساسات ضدغربی شده، واستراتژی نوسازی جامعه و استقرار دموکراسی برای نیروهای مدرن را دشوار میسازد.
جنگ تمدن ها
این نظریه، که متاثر از تئوری جنگ تمدن های ساموئل هانتینگتون است،جنگ آمریکا علیه تروریسم وعراق را مرحله ای از جنگ تمدنهای غرب و اسلام میداند.جهان اسلام،که به خاطر شکست از غرب و ناتوانی در نوسازی و همگامی با سیر تحولات تاریخ از جهان غرب خشمگین است،یورشی نو را علیه تمدن غرب آغاز کرده است.گسترش بنیادگرایی اسلامی و حملات تروریستی علیه آمریکا نمودهای اصلی این نبرد می باشند.جنگ آمریکا علیه عراق، واحتمالا سایرکشورهای منطقه، اقدامیست برای در هم شکستن این مقاومت. دولتمردان آمریکا،برای آنکه دوستان خود را در منطقه نرنجانند، میکوشندتا از همآوازی آشکار با این نظریه خودداری کنند.اما، تپش نبض این نظریه را میتوان در متن بسیاری از نوشتارها و تحلیل های رسمی و غیر رسمی ایالات متحده حس کرد.
جلوگیری از دستیابی بنیادگرایان اسلامی به منابع استراتژیک
طبق این نظریه، بنیادگرایان اسلامی دولتهای عراق،عربستان سعودی، لیبی،و یمن را هدف قرار داده اند تا با دست یافتن به ثروت نفت آنها بتوانند ایدئولوژی خود را به توان مالی و نظامی مجهز کنند.
در میان این کشورها عراق بدلیل دیکتاتوری صدام،جنگهای متعدد،شرایط نامطلوب اقتصادی، نارضایتی مردم،و ناتوانی اپوزیسیون در ایجاد الترناتیو سکولار،ضعیف ترین حلقه این زنجیره بودکه میتوانست به تصرف بنیادگرایان اسلامی در آید.در صورت پیروزی بنیادگرایان، دامنه این حرکت در مراحل بعد میتوانست به آسانی به عربستان سعودی، لیبی، و غیره کشیده شود.حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق اقدامی در راستای بازداشتن بنیادگرایان اسلامی از دستیابی به منابع استراتژیک نفت بود.
حفظ برتری آمریکا
با تحولات جهان طی دو دهه اخیر، فروپاشی بلوک شرق، قدرت گرفتن بلوک های اقتصادی- سیاسی جدید، رشد بنیادگرایی اسلامی، رشد ناسیونالیسم، و رشد اقتصاد جهانی ،ایالات متحده نگران از دست دادن تدریجی برتری اقتصادی و سیاسی خود است.رکود اقتصادی از یک سو، و تعمیق و تسریع شکل گیری اروپای واحد از سوی دیگر، بر هراس آمریکا افزوده است. هدف اصلی ایالات متحده از حمله نظامی به افغانستان و عراق احیاء و حفظ هژمونی سیاسی و اقتصادی خود در منطقه است.
با استفاده از جنگ عراق آمریکا موفق به ایجاد شکاف میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا شده و توانست پایگاه اقتصادی و نظامی خود در خاورمیانه را استحکام بخشد.
تک قطبی شدن جهان
عملکرد کشورها درعرصه رقابت های بین المللی تابعی از ساختار قدرت جهانی است که بروز هر تغییرعمده در آن به واسطه دگرگونی معادله منافع- هزینه ها، به تغییر عملکردکشورها در سیاست خارجی و رقابت های بین المللی منتهی می گردد.
در جهان دو قطبی، قدرت های بزرگ، به علت واکنش قدرت رقیب(و هزینه های ناشی از آن)تمایل کمتری به تغییر شرایط موجود کشورهای جهان سوم و برهم زدن تقسیم منافع داشته اند و این در حالی است که در جهان تک قطبی پس از جنگ سرد نگرش آمریکا نسبت به منافع استراتژیک تغییر یافته، میل و گرایش آن جهت مداخله در امور سایر کشورها افزوده شده، و دست آن برای پرداختن به درگیری های نظامی بازتر شده است.
نظم نوین جهانی
طبق این نظریه(که تعمیم دو نظریه پیشین است)پس از فروپاشی بلوک شرق،جهان وارد دوران جدیدی شده است که طی آن آینده روابط بین المللی و نظم جهانی از کانال نبرد و رقابت میان دولت های قوی و یا اتحادیه های منطقه ای شکل گرفته و به تقسیم مجدد جهان و تغیر جغرافیای سیاسی آن خواهد انجامید. از این منظر،جنگ اول خلیج فارس،جنگ افغانستان، و جنگ دوم خلیج فارس ابزاری برای بازسازی روابط بین المللی است. هدف آمریکا از جنگ عراق، نه بازسازی عراق، بلکه بازسازی روابط بین المللی است، و اعتراض فرانسه،روسیه، و آلمان به ایالات متحده در حقیقت اعتراض این کشورها به جایگاه آتی آمریکا در این نظم و سهم اندک آنان در این خصوص است. بازسازی روابط بین المللی تنها به معنی تجدید نظر در مرزهای جغرافیایی و ایجاد کشورهای جدید نیست، بلکه درچارچوب مرزهای کنونی نیز باید جایگاه کشورها در روابط بین المللی،از طریق چگونگی رابطه با آمریکا، باز تعریف شود.
انقلاب تکنولوژی نظامی
این نظریه بر این باور است که تحولات عظیم تکنولوژی نظامی سه دهه اخیرخود یکی از علل اصلی وقوع جنگ های اخیر است. بدین معنی که این تحولات با بالا بردن کارآیی و دقت سلاح ها، کاهش تلفات انسانی(به ویژه برای قدرت صاحب تکنولوژی برتر)، بالا بردن سرعت درگیری وکوتاه کردن مدت جنگ، مداخلات نظامی را آسان تر و محتمل تر کرده است.
طبق این نظریه،بدلیل انقلاب تکنولوژی جنگ، از یکسو، و دگرگون شدن ساختار قدرت بین المللی، از سوی دیگر،در آینده شاهد درگیریهای نظامی بیشتری برای تغییرجغرافیای سیاسی و تغییرساختار قدرت خواهیم بود.این نظریه حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق را نمودهای اولیه این پدیده میداند.
جهان گشایی امپریالیستی برای دستیابی به منابع نفتی
بنا بر این نظریه، مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی اسلامی دستاویزی برای توسعه طلبی امپریالیستی ایالات متحده در خاورمیانه برای دستیابی و کنترل منابع نفتی خلیج فارس و دریای خزر است اما منقدین بر این باورند که این موضع گیری، با توجه به هزینه های سرسام آور جنگ، هزینه بازسازی چاه های نفت عراق، دسترسی بازار غرب به نفت منطقه، و این که در نهایت بهای نفت توسط مکانیزم عرضه و تقاضای بازار تعیین میشود، با منطق اقتصادی سازگار نیست.
برای مثال اقتصاد دان برجسته ویلیام نوردهاس، با استفاده از یک مدل اقتصادی و داده های موجود از جنگ های افغانستان، بوسنی و هایتی، هزینه جنگ عراق را، بعد از در نظر گرفتن پیآمدهای مثبت آن بر بازار نفت و اقتصاد آمریکا، برای یک سناریوی جنگ کوتاه متجاوز از99 بلیون دلارتخمین زده است:
50 بیلیون دلار
75 بیلیون دلار
30 بیلیون دلار
1 بیلیون دلار
40 بیلیون دلار
17 بیلیون دلار
99 بلیون دلار
هزینه های مستقیم جنگ
هزینه های حفظ صلح واداره شرایط پس از جنگ
بازسازی عراق
کمک های انسانی
آثار مطلوب بر بازار نفت
پیآمدهای مثبت اقتصادی (برای اقتصاد آمریکا)
هزینه کل
صنعت نفت عراق پس از بیست سال جنگ و محاصره اقتصادی با وضعیتی بسیار بحرانی روبروست.
برای مثال، بر حسب تخمین های پیش از جنگ، بازگرداندن سطح تولید نفت عراق به سال1980، یعنی 3.5 ملیون بشکه در روز، مستلزم 7 تا 8 بیلیون دلارسرمایه گذاری است. با توجه به خسارات ناشی از جنگ اخیر و زیان های منتج از به آتش کشیدن چاه های نفت، سرمایه گذاری لازم احتمالا به 9 تا 10 بلیون دلار بالغ خواهد گردید. افزایش سطح تولید نفت به 6 بیلیون بشکه در روز نیازمند30 تا 40 بیلیون دلار سرمایه گذاری است که از توان اقتصادی دولت عراق خارج است.در آمد نفت عراق پیش از جنگ فعلی بر10 بیلیون دلار در سال بالغ می گردید. طبق این برآوردها، هدف اصلی حمله نظامی آمریکا به عراق،از منظر بازار نفت،حداکثرتامین امنیت و کنترل نفت خاورمیانه و نه دستیابی به نفت ارزان قیمت است.
حمایت از منافع اسراییل
این نظریه،که از طرفداران بسیاری در میان مردم ونیروهای سیاسی خاورمیانه برخوردارست، لشکرکشی آمریکا به عراق را توطئه صهیونیستهای اسراییلی و طرفداران آمریکایی آنان میداند.
این نگرش تا بدان جا پیش میرود که حتی در واقعه 11 سپتامبر به دنبال رد پای سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و اسراییل می گردد. یک نگرش دیگر، لشکر کشی آمریکا به عراق را بخشی از سیاست جدید آمریکا برای برقراری صلح در خاورمیانه می داند. طبق این نظریه، با پایان جنگ سرد، منافع اقتصادی و سیاسی آمریکا در خاورمیانه با ادامه جنگ میان اسراییل و کشورهای عرب سازگار نیست.
از سوی دیگر تجربه دهه های اخیرآمریکا نشان داده است که استقرار صلح میان اسراییل و فلسطین از طریق مذاکرات بین المللی و فشارهای دیپلماتیک میسر نیست. لذا، لشکرکشی اخیر آمریکا علیه عراق مرحله ای از استراتژی جدید آمریکا برای بازسازی ساختار قدرت در خاورمیانه و استقرار صلح در منطقه است.
منافع نظامی آمریکا
چخوف چنین می نگارد که اگر در پرده اول نمایشنامه تفنگی را بر روی دیوار آویزان دیدید برای آنست که در پرده آخر شلیک شود. یک مثال دیگر می گوید،اگر میخواهی علت یک جنگ را بدانی، از خود بپرس چه کسی از آن نفع خواهد برد. بر پایه این دو انگیزه، این نظریه علت اصلی جنگهای اخیر آمریکا را در مازاد تولید صنایع نظامی آمریکا و در منافع اقتصادی صاحبان این صنایع جستجو می کند.
علی رغم پایان جنگ سرد، قریب به یک بلیون دلار در سال صرف تسلیحات نظامی می شود.
صنایع نظامی آمریکا از سهم قابل ملاحظه ای در اقتصاد کشور برخوردار بوده،و صاحبان آن در ساختار قدرت سیاسی دارای نیروی تعین کننده ای می باشند.
جنگ ابزاری برای مدیریت نوسان های اقتصادی
طبق این نظریه، پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده همواره از بودجه نظامی خود به عنوان ابزاری برای تنظیم نوسانات اقتصادی بهره برداری نموده است. بدین معنی که برای برون رفت از رکود اقتصادی، بودجه نظامی را افزایش داده تا بدین وسیله با افزایش فشار تقاضا، اقتصاد کشور را از رکود رهایی بخشد. از اواسط دهه هشتاد تاکنون،ایالات متحده پذیرای دو رکود اقتصادی شدید بوده است که هر دو با افزایش بودجه نظامی کشور و مداخلات نظامی عرصه بین المللی توام بوده اند. این نظریه علت حملات اخیر آمریکا به افغانستان و عراق را در این رابطه توضیح میدهد.
تحولات ساختاری جامعه ی آمریکا
رشد اقتصاد انفورماتیک وگسترش روندهای جهانی اقتصاد و سیاست، ایالات متحده را عمیقا دگرگون کرده است. اما سرعت سریع این تحولات در دو دهه اخیر اقشار سنتی جامعه آمریکا را، که ناتوان از همراهی با این تحولات هستند،رادیکالیزه کرده و موجب پیدایش و رونق ناسیونالیسم افراطی و هژمونی طلب، و قدرت گرفتن نیروهای مذهبی افراطی و نیروهای مخالف حقوق مدنی شده است.
این نیروها، با حمایت مالی مدیران شرکتهای بزرگ"اقتصاد کهنه"که دردهه90 به شدت در معرض تهدید تحولات اقتصادی قرار گرفتند، توانستند حول محور جورج بوش متحد شده و قدرت سیاسی را در اختیار خود گیرند. طبق این نظریه روی آوری دولت آمریکا به اتخاذ سیاستهای اقتصادی حمایتی، خروج از عضویت در پیمان کاهش آلودگی محیط زیست کیوتو،افزایش بودجه نظامی، اتخاذ سیاستهای جنگ طلبانه برای حل بحران های بین المللی، همه و همه بازتاب واکنش سیاسی جامعه آمریکا به تحولات ساختاری اقتصادی- اجتماعی داخلی است.
این نظریه تاکید میکندکه نیروهایی که اکنون قدرت سیاسی در آمریکا را بدست گرفته اند،بنا برخصلت اجتماعی و سیاسی شان،اساسا ناجی استقرار صلح در خاورمیانه نخواهند بود.
نتیجه گیری
بررسی علل لشکرکشی آمریکا به عراق نشان می دهد که دخالت نظامی آمریکا در عراق برآیندی از مجموعه ی عوامل کوتاه مدت و بلند مدت، از جمله منافع استراتژیک آمریکا در منطقه، تغییر ساختار قدرت در عرصه سیاست جهانی،تغییرات اجتماعی و سیاسی جامعه آمریکا،رشد بنیادگرایی اسلامی، حمله تروریستی11سپتامبر،عدم مشروعیت رژیم دیکتاتوری صدام حسین،ناکامی سیاست تحریم اقتصادی و کنترل نظامی عراق،و ناتوانی اپوزیسیون سکولارعراق در ایجاد یک آلترناتیو موثر بوده است.
برداشتهای تک محوری از علل این جنگ، با طرح اشتباه مساله،خود به اتخاذ سیاست های غلط و زیانبار درخاورمیانه خواهد انجامید.
بدیهی است که اهمیت استراتژیک نفت را نیز نمیتوان نادیده گرفت.اما تغییرات بنیادی در ساختارقدرت سیاسی جهان،تغییرات ساختاری جامعه آمریکا،رشد بنیادگرایی، واقعه 11 سپتامبر، و ضرورت نوسازی ساختار سیاسی کشورهای عرب نیز به همان اندازه حایز اهمیت می باشند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 457]
-
گوناگون
پربازدیدترینها