واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: نگاهي ديگر به «مرگ تدريجي يك روِيا» نزديك شدن به فرم روايي تارانتينويي
جام جم آنلاين: نام فريدون جيراني را حالا ديگر نه فقط به عنوان كارشناس سينمايي برنامه دو قدم مانده به صبح كه به عنوان كارگردان سريال «مرگ تدريجي يك روِيا» هم در تلويزيون شاهديم. جيراني كارگرداني است كه نشان داده با اينكه دوستدار نوع فيلمسازي بخصوصي است، علاقه زيادي هم به تجربهآزمايي دارد و قالبهاي مختلف را ميخواهد امتحان كند.
اين تجربهآزمايي در مواردي نتايج خوبي هم به همراه داشته است، مثلاً سه گانه ستاره جيراني را ميتوان از بسياري جهات بهترينهاي كارنامه سينمايياش دانست گرچه براي مثال «قرمز» شهرت اصلي را براي او به ارمغان آورد و با استقبال گستردهتري هم از سوي مخاطبان مواجه شد.
جيراني در تجربه جديدش به سراغ يك فرم فيلمسازي كهنه رفته كه البته در تلويزيون ما دست اول به نظر ميرسد: فرم روايي تارانتينويي. تارانتينو با ساخت فيلم منحصر به فرد «داستان پوشالي» موج گستردهاي را در ميان كارگردانان سينماي جهان به وجود آورد. البته اين فرم سينمايي از دهه 60 در سينماي آمريكا رواج يافته بود كه موجي در عرصه فيلمسازي آن سالها به راه انداخت؛ موجي كه بيش از آن كه از شناخت برآمده باشد ناشي از شيفتگي بود.
همين بيتوجهي به شناخت درست باعث به وجود آمدن جرياني فرماليستي شد كه فقط بازي با زمان، تصوير و روايت معمول داستانگويي را مدنظر قرار داد و بيش از پيش بر ناشناخته ماندن سينماي تارانتينو دامن زد. طوري كه براي نمونه در ايران دنبالهروهاي اين روش، محبوبتر از مبدع اصلي آن شدند.
اقبال گسترده سينمادوستان ايراني به كارگرداناني چون رابرت رودريگز و آلخاندرو گونزالس ايناريتو از اين نمونه است.
سياوش جمادي در كتاب «سينما و زمان» كه با ترجمه فيلمنامه داستان پوشالي بخوبي در جهت اين شناخت نگاشته شده است، مينويسد: «ترجمه اين فيلمنامه بدوا مفتح بابي است براي ورود به تحقيقي گستردهتر كه مقصد آن كشف ماهيت سينما و نسبت آن با زمان است... امروزه هر كس از تاثير سينما و تلويزيون در افكار و اعمال مردم بخصوص نسل جوان آگاه است، اما آگاهي از تاثير امور اگر با درك ماهيات امور همراه نباشد ديري نميگذرد كه ما را بازيچه و گرفتار همان امور ميكند».
اين اشاره جمادي كليتر از بحث مورد نظر ماست، اما اين فرمزدگي را دست كم يكي از مصاديق اين نظريه كلي ميتوان دانست. چرا تارانتينو داستانهايش را اينگونه روايت ميكند؟ آيا دليلي كه فريدون جيراني براي كپي نامناسب فرم آنها براي داستان مرگ تدريجي يك روِياي خود دارد، همان است؟ براي مثال تارانتينو در برخي صحنههاي گفتگوي تلفني، كادر را به دو قسمت تقسيم كرده و فريدون جيراني در اين ساختهاش بارها تقسيم كادرهاي بيدليل دارد آن هم نه به دو قسمت مساوي كه به قسمتهاي متعدد با اندازه و زاويه نماهاي متفاوت بدون هيچ نياز واقعي داستاني.
از اينها گذشته اصولا اين ابداعات تصويري به دليل ناآشنايي با حافظه ديداري مخاطب حالتي طنزگونه دارند و اگر لحن اصلي داستان اينگونه نباشند، بديهي است كه تاثير معكوس خواهند داشت. داستانهاي تارانتينو حتي جديترينشان هم مثل «جكي براون» خالي از طنز و شوخي دست كم در نوع روابط آدمها با هم نيستند.
آيا داستان مرگ تدريجي يك روِيا هم چنين لحني دارد يا نه كاملا برعكس، ميخواهد داستاني رازگونه و بيش از حد جدي روايت كند؟ نوع اداي ديالوگها، موسيقي، زاويه و حركت دوربين، حتي خود فيلمنامه، آشكارا بر اين وجه جدي داستان تاكيد دارند و اين در واقع لحن غالب ساختههاي فريدون جيراني است.
جيراني فيلم طنزي مثل «صورتي» هم ساخته است، اما سابقه اش نشان ميدهد آنجا كه ميخواهد فيلم جدي بسازد علاقه چنداني به دخالت دادن طنز و شوخي ندارد و گويا آن را مخالف اثرگذاري دلهره وار مورد نظرش ميداند.
غافل از اينكه تارانتينو اگر چنين لحن متناقض نمايي را دوست دارد، چه بسا به خاطر نخ نما شدن تكنيكهاي خشك و جدي فيلم نوآر ساختن است و اينكه دوست ندارد به مخاطبش توهين كند. آب و تاب دادن به هر عنصري از عناصر تركيبي يك اثر و به اصطلاح بهره برداري بيش از اندازه از امكانات اثرگذاري آن، بازي با مخاطب است نه درگير كردن او در تجربهاي كه مرز ميان فيلم يا واقعيت بودنش براي وي دشوار باشد.
نكته ديگر اينكه يكي از اقتضائات اين گونه فرمهاي روايي دقيق بودن جزئيات است چراكه شكل داستان گويي كلاسيك، به هم ريخته و كوچكترين اشتباه تصويري ميتواند غلط انداز باشد.
براي مثال در فصل چهارم سريال با نام «تصادف»، راكورد ريش و سبيل دانيال حكيمي در صحنهها چندين بار عوض ميشود و مخاطب در مرحله اول تصور ميكند به سبك پس و پيشهاي زماني اين گونه فيلمها اين تغيير موي صورت، طبيعي است و بايد به دنبال كشف زمان واقعي فيلم باشد، اما با دنبال كردن ماجرا متوجه ميشود فقط سردرگم شده و گويا ايراد از كارگرداني مجموعه است.
با اين همه مرگ تدريجي يك روِيا هنوز تمام نشده و با توجه به فصل فصل بودنش نميتوان تا اينجاي كار قضاوتي كلي و كامل از آن ارائه كرد. از اين گذشته، برنامه ابداعاتي دارد كه حسرت بهتر كار نشدنشان بيش از ديگر نقايص اثر ناراحتكننده است.
عنوانبندي شروع كه نام بازيگران در كنار نام نقش آنها نوشته ميشود، طوري كه گويا ميخواهد بر واقعي بودن نقشها همرديف بازيگرانشان تأكيد كند، يكي از اين موارد است و ديگري شخصيت حامد يزدان پناه كه نمونه اش را در سينما و تلويزيون كمتر شاهد بوده ايم. روشنفكري كه اعتقادات مذهبي دارد و با روشنفكري غير مذهبي ازدواج كرده است.
آزاد جعفري
سه شنبه 14 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 349]