تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815611190




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جبر و تفويض(2)


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:



جان لاك آزادي را همان قدرتي تعريف مي.كرده است كه شخص در اختيار دارد تا مطابق با اراده.اش عمل كند. تجربة حسي انگار روشني از هر گونه قدرت را براي انسان ميسر نمي.سازد. پس تأمل، يا تجربة ذهن از فعاليتهاي خود، منبع شناخت قدرت، و از جمله شناخت آزادي، است. آزادي متضاد ضرورت است، منتها لاك عمل ارادي را عملي تعريف مي.كند كه عامل آن را مرجح مي.داند حتي اگر هم خود عمل آزاد نبوده باشد، يعني حتي اگر هم خود عمل از سر ضرورت صورت گرفته باشد. اراده نيز، نظير آزادي، قدرت شخص تعريف مي.شود، يعني قدرت اراده كردن يا انجام دادن عمل ترجيحي يا انديشه.اي كه گاهي سبب پيدايش عمل مرجح مي.شود. از آنجا كه آزادي و اراده قدرتهاي اشخاص.اند، آزادي را به طرز معني.داري نمي.توانيم محمول اراده قرار دهيم؛ از اين.رو مفهوم راستين ارادة آزاد وجود ندارد.

با اين حال، لاك مجبور مي.شود اين را بپذيرد كه تيمار مربوط به ارادة آزاد راستين است، چه تيماري است دربارة آزادي اراده كردن- به جاي آزادي اراده. لاك در ابتدا منكر اين آزادي مي.شود، آن هم به اين دليل كه انسان در وضع و حال تصميم.گيري لابد از انتخاب علي.البدل است. لاك با تشخيص اينكه سئوال به آزادي براي دست زدن به فلان انتخاب مربوط نمي.شود بلكه راجع مي.شود به آزادي براي دست زدن به انتخاب خاص، مرتبت سؤال را وارسي مي.كند: «آيا او آزاد است كه الف را اراده كند؟» و نتيجه مي.گيرد كه اين سؤال لغو و بي.معني است زيرا جواب آن تكرار معلوم است. آدمي اين را- كه جز اين هم نيست- در قدرت خود دارد كه آنچه در واقع اراده مي.كند، اراده كند. لاك اين را متوجه نمي.شود كه با آنچه در اينجا سروكار داريم اين نيست كه آيا آدمي آنچه در واقع اراده مي.كند مي.تواند اراده كند يا خير، بلكه آيا آنچه اراده نمي.كند مي.تواند اراده كند يا خير. چون اگر اراده كردن الف تنها عمل اراده در يد قدرت او باشد، آن.وقت چنين مي.نمايد كه چنين عملي، در مفهوم مهمي از «آزاد»، آزاد نيست.

لاك بخشي را دربارة تعيين اراده به چاپ دوم جستار دربارة فهم بشر (1694) مي.افزايد. روانشناسي موردنظر لاك لذت.گرايانه است- ارادة انسان را هميشه حالت تشويش معين مي.كند و با فرض اينكه به نظر وي چنين حالتي را مي.توان از ميان برداشت، مطابق با آن عمل مي.كند و اولويت.ها را ضرورتهاي نسبي حالت تشويش تعيين مي.كند. لاك، در قبال اين تصوير مكانيستي، «ارادة آزاد» را پيش مي.كشد- آن هم در قالب قدرتي براي جلوگيري خواهش يا تشويش از مجبور كردن اراده. ولي معلوم مي.شود كه چنين كاري تن دادن به علت ناگرايي نيست بلكه به معناي پذيرفتن نظر كساني است كه آزادي را با عمل عقلاني همتا مي.دانند و لايب.نيتس هم از جملة آنان است. زيرا انقطاع عمل ماشينوار اراده منوط است به قضاوتي كه در نتيجة تعيين و لحاظ كردن سير علي.البدل عمل شكل گرفته است. از همين رو آدمي امكان دارد پيش.بيني كند عملي كه انجام مي.دهد عاقبت دل ناپسندي دارد و اين قضاوت- به جاي تشويشي كه منجر به عمل مي.شود- اراده را مجبور مي.كند از اين عمل حذر كند. در جواب اين اتهام كه «ارادة آزاد» با ارادة متعين ناسازوار است، لاك با هواداران اختيار بي.اعتنايي به معارضه بر مي.خيزد و چنين استدلال مي.كند كه آزادي را نمي.توانيم اينگونه در نظر آوريم كه قضاوت ما با ارادة ما مرتبط نيست. مفهومي از آزادي، مشابه «ارادة آزاد» موردنظر لاك، را نيز رنه دكارت مطرح مي.كرده است.

گواينكه اين نظر كه جبر درست است و با موجوديت ارادة آزاد سازوار است، منظور تني چند از فيلسوفان بوده است، متفكران معاصر نام هيوم را بيش از نام ديگران با اين نظر مرتبط مي.سازند.

اين عقيده كه جملگي رويدادهاي جسماني بي.علت نيست، عقيده.اي است كه در عرصة روانشناسانه نيز اعتبار همساني دارد. اگر دربارة انگيزه و اوضاع و احوال و پيشينه و چه و چه هر بني بشري اطلاع كامل داشته باشيم، مي.توانيم نحوة رفتارش را پيش.بيني كنيم. از آنجا كه جبر در عرصة روانشناسي نيز صدق مي.كند، پس اختيار بي.اعتنايي وجود ندارد. ولي هيوم در اين باره با لاك همراه بوده است كه وجود چنين اختياري ارزش آنچناني ندارد. كسي كه صاحب اين نوع اختيار بوده باشد، عامل مسئول راستيني نمي.باشد. به عنوان مثال، مدح يا ذم چنين آدمي بيهوده است چون، از آنجا كه اعمالش با انگيزه.هايش مرتبط نيست، تقويت يا منع اين يا آن انگيزه اثري نخواهد داشت. وانگهي آدمي، به جاي اعمال علي يا نابسنجيده دربارة شخصيت پايدار و ويژگيهاي خصلت كه مبناي قضاوت نسبت به مسئوليت را مي.سازد، بصيرتي به ما نمي.دهد. از اين.رو لازمة مسئوليت عبارت است از ارتباط معمولي خصلت با عمل، كه جايي براي اختيار اعتنايي نمي.گذارد.

آزاديي كه داريم، بسته به تصميم ما، قدرتي است براي عمل كردن يا عمل نكردن. به قول هابز و اسپينوزا، جملگي آدميان از اين قدرت بهره.مندند و آن وقتي است كه مانع بيروني سرراهشان نباشد يا با نيروي بيروني مجبور به انجام عملي به شيوه.اي خاص نباشند و سازشگران بعدي بعضي موانع دروني از قبيل اجبارهاي رواني را نيز به فهرست موانع آزادي مي.افزايد.

دست آخر هم اينكه آزادي با جبر سازوار است، زيرا عمل آزاد متعين به تصميمي است كه خود نيز متعين به انگيزه.هاي لازم.الاجراست. به عبارت ديگر، عامل آزاد كسي است كه مسبب اعمالش، به جاي منابع بيروني، خواستهاي خود اوست. سازشگري موضوع مباحث داغ فلسفي بوده است و همچنان نيز هست.

راهبرد ايمانوئل كانت به مسئله جبر و تفويض از اين سبب جنبه.هاي سازشگرانه دارد كه نمي.خواهد منكر هيچ.يك بشود. جبر يا اين نظر كه جملگي رويدادها به.وجود مي.آيند در دنياي تجربي و از جمله در عرصة روانشناختي تجربة دروني صدق مي.كند. كانت نظير بسياري از پيشینيانش از اين امر مشوش نمي.شود كه جبر مانع اختيار بي.اعتنايي گردد، زيرا نظر اخير آزادي راستين نيست. آزادي مشتمل است بر غيبت اجبارهاي بيروني. از اين.رو اگر ارادة انسان آزاد باشد علاوه بر اينكه تابع اجبارهاي بيروني نيست، تصميمات آن را نيز بخت تعيين نمي.كند. بنابراين لازم است كه آزادي قائم به تعيين خود باشد، يعني تعيين ارادة به.واسطة قوانين خود آن. اين قوانين قوانين طبيعي، يعني قوانين حاكم بر رويدادهاي تجربه شده، نيست زيرا چنين تعيين بيروني با آزادي ناسازوار است. تصميمات انسان، به حكم تجربه، اغلب اوقات منحصراً زير نگين خواهشها و تمايلات اوست و، در اين سطح، انسان آزاد نيست. بنابراين لازم است كه آزادي نوع خاصي از عليت يا جبر باشد.

بنا به پيشگفته، آدميان- به حكم تجربه- بر اثر قانون طبيعي تابع جبراند. ولي چنين نتيجه.گيري از اين ديدگاه شكل مي.گيرد كه آدميان را در قالب واقعه.هايي تجربي در زمان در نظر بگيريم يا، به زبان كانت، در قالب پديده (فنومن) آدميان در قالب نومن، يعني اشياي في.نفسه (=بود) بيرون از زمان.اند و از اين.رو از جبر معمولي حاصل از رويدادها آزاد (يا فارغ)اند. هرچند كه آدميان را در قالب نومن نمي.شناسيم، لازم است نومن شوند براي اينكه ازاد گردند. انسان در قالب فنومن معروض جبر است؛ انسان در قالب نومن آزاد است.

گواينكه نمي.توانيم به آزادي واقف باشيم، مي.توانيم به قانون اخلاقي واقف باشيم و قانون اخلاقي افادة آزادي مي.كند. از آنجا كه آنچه موردنظر است، و نه آنچه هميشه بايد چنين باشد، پس لازم مي.آيد كه قوانين اخلاقي از «عقل عملي محض» آدمي- يعني عقل فرارونده از تمايلات تجربي- نشئت گيرد. از اين.رو شخص معقولي كه قانون اخلاقي را تصديق مي.كند لازم است اين را هم تصديق كند كه عقل عملي وي اراده.اش را تعيين مي.كند و اين يعني آزادي. بنابراين عامل اخلاقي لازم است خود را آزاد در نظر آورد. با اين حال، انسان هم معقول است و هم طبيعي و، بنابراين از تمايلات طبيعي بهره.مند است و اين تمايلات امكان دارد با املاي عقل در تضاد باشد. بنابراين، تجربة وي از اخلاقيات تجربه.اي است مربوط به مكلّف بودنش نسبت به قانون اخلاقي در چهارچوب نويستن «ذاتي»(13) عميقترش.

در حقيقت، آزادي جوهر اخلاقيات است. چون اگر آزادي عبارت باشد از تعيين اراده به پايمردي قوانين خاص عقل، پس آزادي استقلال(14) است يعني قانونگذاري به.واسطة خويشتن براي خويشتن. و يكي از صورتبندي كانت دربارة قانون اخلاقي عبارت است از عمل كردن بر طبق اين اصل كه موجودات معقول قانونگذار خويشتن.اند، يعني در قالب خود ايستا. اگر آدميان قوانين متبوع خود را ايجاد نكنند، چه بسا فايدتي آنها را پاي.بند قوانين سازد (في.المثل اطاعت از قوانين (=شرايع) خدا به منظور رفتن به بهشت)، و در اين صورت است كه اخلاقيات به راستي غيرمشروط و ضروري نمي.شود.

فيلسوفان متعددي تلاش كانت را براي حفظ جبر و تفويض مردود شمرده و نامفهوم تلقي كرده.اند. از آنجا كه جبر عقلاني ارادة انسان به.واسطة نومن هميشه با اخلاقيات مطابقت دارد، معلوم است كه چرا آدميان ضداخلاقي عمل مي.كنند كه خواهشها و تمنيات به اين كار مجبورشان مي.سازد. اما آن وقت جز عمل اخلاقي آزاد نيست و بنابراين مردم را به خاطر اعمال غيراخلاقي نبايد سرزنش كرد. همچنين، از آنجا كه هر عمل انساني بخشي از دنياي تجربي است، تابع جبر است. از اين.رو جملگي اعمال آزاد جبري است. حالا انسان از طريق نومن چگونه به طرز آزاد معين سازد كه اراده مجري عمل خاصي باشد كه ملتزم به.شرايط متقدم اجرا نگردد؟

ايده.آليستهاي قرن نوزدهم دربارة بحث ارادة آزاد متمايل به اختيارگرايي بوده.اند و اف.اچ.برادلي نمونة خوبي است. (اختيارگرا (libertarian) به كسي مي.گويند كه آزادي انسان را همتا مي.كند با استعداد وي مبني بر قرار دادن خويش در نظم علّي، آن هم به.واسطة ايجاد تصميم يا عمل. تصميم يا عمل معلول حالت يا واقعه.اي در خويشتن- في.المثل خواهش يا اعتقاد- نيست بلكه معلول مستقيم خويشتن است. از اين.رو اينگونه نيست كه جملگي وقايع معلول شرايط و حالات و وقايع پيشين باشد. كانت، به معناي كلمه، اختيارگرا نيست و سبب هم اينكه خود علت.گرايي را با جبر معمولي ناسازوار تلقي نمي.كرده است). بادلي، نظير بسياري ديگر از سازشگران، منكر اختيار بي.اعتنايي بوده است. اگر انتخاب انسان از انگيزه.هايش منبعث نباشد، آن وقت وي- به جاي اينكه عامل مسئولي باشد- ناقص عقل(15) است. از سوي ديگر، اگر لازمة جبر قوانيني باشد كه قدرت پيش.بيني خصلت آدمي را از داده.هاي قابل دسترس زمان ولادت ميسر باشد، آن وقت جبر نيز با مسئوليت ناسازوار است. اين برهان ذوحَدَّين(16) با مفهوم خويشتن حل مي.شود. لازمة مسئول شمردن فرد از براي عمل گذشته عبارت است از خويشتن پاينده، چه كسي كه دست به عمل زده است لازم مي.آيد با آن كسي كه مسئول شمرده شده است همتا باشد. از اين.رو لازمة مسئوليت عبارت از مفهومي از خويشتن است فراتر از جريان حالات و تجارت متغير. شخص جبرگرا، كه در جستجوي قوانيني براي مرتبط ساختن اين حالات تجارب گوناگون است، از خويشتن غافل است. به اين ترتيب، هرچند هم كه اعمال كسي با توجه به شناخت از خصلت شكل گرفتة وي قابل پيش.بيني باشد، شكل گرفتن خصلت از خويشتن به كمال تابع جبر نيست. تازه اگر هم خصلت شكل گرفته باشد، خويشتن هميشه مي.تواند آن را تغيير دهد و بدين.وسيله جبر را ناكار سازد.

در قرن بيستم، موضع تحصل.گرايان منطقي دربارة مسئله ارادة آزاد، يعني سازشگري، چندين وچندسال دچار نوسان بوده است. به عنوان نمونه، مورتيس اسكليك چنين استدلال مي.كرده است كه تيمار مربوط به آزادي و مسئوليت از اين فرض غلط ناشي مي.شود كه قوانين طبيعت آدميان را ناچار مي.كند به فلان شيوه رفتار كنند، منتها واقع اينكه اين قوانين جز از براي توصيف كارهايي كه مردم مي.كنند نيست. وي موضع سخن سازشگران را بر مي.شمارد:.1. آزادي غيبت اجبار است. 2. لازمة آزادي در واقع جبر است- آزادي در قالب اختيار بي.اعتنايي نه واقعي است و نه دلپسند 3. جبر با مسئوليت سازوار است زيرا لازمة انتساب مسئوليت اين است كه انگيزه.هاي آدمي براي انجام عمل، با ورود پاداش و كيفر، تابع تغيير باشد.

در قرن نوزدهم شايد جان استوارت ميل نمايندة برجستة سازشگري باشد. وي و اسكليك بر سر نظرية بنيادي اتفاق كرده.اند. با اين حال، ميل اين حقيقت را مؤكد مي.سازد كه اگر درصدد تعديل خصلت خويش برآييم، اغلب اوقات مي.توانيم آن را تعديل كنيم، و شناخت اين حقيقت است كه احساس آزادي اخلاقي را تشكيل مي.دهد.

سي.ا.كمبل به نفع اختيارگرايي در برابر سازشگري موردنظر اسكليك استدلال كرده است. به نظر وي عليت با اجبار تفاوت واقعي دارد منتها پاي مي.فشرد كه آزادي با عليت ناسازوار است. لازمة آزادي خود- عليتي است و كمبل، مانند كانت، تجربة اخلاقي را منبع ممكن معرفت فعاليت نفس قلمداد مي.كند. در اين باره نيز با كانت همرايي مي.كند كه امكان دارد تجربه وهمي بوده باشد. ولي برخلاف كانت، وي اختيارگراي راستيني است زيرا بر اين است كه فعاليت نفس با جبر ناسازوار است.

تفاوت عمدة كمبل با برادلي به نسبت خويشتن با خصلت مربوط مي.شود. نزد برادلي انسان از اين سبب آزاد است كه به.وجود آمدن خصلت بوسيلة خويشتن را به شيوة جبري نمي.توان دريافت. بنابراين انسان «وي چه بسا به طرز ديگري عمل مي.كرد». سازشگران، نظير پي.اچ.نوول- ساميت، چنين استدلال مي.كنند كه اين گزاره را مي.توان شرطي (= تعليقي)(17) تحليل كرد، في.المثل: «اگر مي.خواست، طرز ديگري عمل مي.كرد». اين گزارة شرطي(18) با جبر سازگاري دارد زيرا مانع اين احتمال نمي.شود كه عمل واقعي.اش تابع جبر خواهشها يا انتخابهاي واقعي بوده است. كمبل و ديگران تحليلهاي شرطي را مردود مي.دانند و از تحليلهايي- (تحليلهاي جازم)(19) - هواداري مي.كنند كه آزادي را با جبر ناهمساز مي.سازد.

بسياري از فيلسوفان معاصر سازشگري و اختيارگرايي را مردود مي.دانند و در عين حال مدعي يافتن جايي براي آزادي.اند. آنان نظر سازشگران را دربارة آزادي و نظر اختيارگرايان را دربارة فعاليت نفس مردود مي.شمارند. به نظر آنان رفتار انسان را مي.توان به دو شيوة اساساً متفاوت تبيين كرد. رفتار انسان، در قالب حركت، تابع جبر معمولي است. ولي رفتاري هست كه مي.توان به صورت عمل، به صورت چيز انجام شده، در نظر آورد. هرچند كه حركت دست انسان را مي.توانيم با توجه به شرايط فيزيولوژيكي جبرگرايانه تبيين كنيم، تبيين اين حقيقت كه وي دستش را باتوجه به تمينات و اعتقادات و اهداف و نيات خود بلند كرده بوده است، تبيين جبرگرايانه نيست. واقع اينكه تقاضاي شرح جبري عمل معنايي ندارد. شخص اختيارگرا اين امكان را از شخص جبرگرا مي.پذيرد كه جملگي اعمال تابع جبر است و آن وقت چنين استدلال مي.كند كه بعضي از اعمال، يعني اعمال معلول خويشتن، تابع جبر نيست. طبق گفتة ا.آي.ملدن، چنين پذيرفتني اشتباه است. جبرگرايي كه نظريه.اش را به عمل انسان اطلاق مي.كند، مرتكب خلط مفهوم مي.شود.

موضع ملدن عجيب شبيه موضع كانت است. به لحاظ كانت، اگر تصميم آدمي را بخشي از دنياي پديداري در نظر بگيريم جبري است، و اگر آن را بخشي از دنياي ذاتي تلقي كنيم آزاد است. نزد ملدن، اگر حركت دست را حركت تلقي كنيم جبري است و اگر آن را عمل در نظر بگيريم آزاد است. هر دو نيز، در برابر نظر سازشگران، با اختيارگرايان اتفاق مي.كنند كه اگر قرار بر آزاد تلقي كردن انسان در ميان باشد، وي را نمي.توانيم فقط معلوم (اُبژه) طبيعي (هرچند هم خيلي خاص).در نظر بگيريم.



پی نوشت:

1. Free Will and Determinism

2. involuntary

3. unwilled

4. Willinly

5. Wickedly

6. Universal determinism

7. acquiece

8. melaphysical System

9. Causal Knowledge

10. indeterminism

11. Self-determinism

12. liberty of indifference

13. nonmenal

14. autonomy

15. idiot

16. dilemma

17. hypothelical

18. hypothetical Statement

19. Categorical











این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 200]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن