محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829500807
ايران، روسيه و چين؛ مقابله با انحصار هژمونيك
واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: ايران، روسيه و چين؛ مقابله با انحصار هژمونيك
ايالات متحده آمريكا در آستانه انتخابات رياست جمهوري در چهارم نوامبر كه برابر است با چهاردهم آبان، رئيس جمهوري آينده خود را خواهد شناخت اين در حالي است كه آمريكا در ابتداي هزاره سوم قدرت هژمونيك خود را در خطر فروپاشي مي بيند،به اين علت انتخابات اين دوره مي تواند بسيار سرنوشت ساز باشد.
رضا شمامي
به اين علت انتخابات اين دوره مي تواند بسيار سرنوشت ساز باشد.
در واقع رئيس جمهور آينده كشور آمريكا در يك امتحان سخت قرار دارد و بايد جلوي افول بيش از اندازه قدرت هژمونيك خود را در فضاي جهاني بگيرد و اين ميراثي است كه دولت بوش طي هشت سال براي اين كشور به يادگار گذاشته است.
گذشته از اين معضلات، مشكلات و بحران هاي اقتصادي و داخلي، آمريكا در نظام بين الملل خود را با سه قدرت ضد هژمون رودرو مي بيند كه از طرفي مشكلات اين كشور را افزون مي كند و از سويي ديگر با افزايش قدرت خود از قدرت يابي دوباره آمريكا جلوگيري مي كند.
ايران، روسيه و چين هر يك به طريقي قدرت هژمونيك آمريكا را به خطر انداخته اند كه اولي با ايدئولوژي و انديشه اي متفاوت كه در حال گسترش در جهان است؛ دومي با قدرت يابي دوباره و بازگشت به رقابت هاي بين المللي و سومي با جهشي تازه و تغيير در ايدئولوژي كمونيستي در پي تبديل شدن به قدرتي كم نظير در ساختار نظام بين الملل هستند.
هژمون و قدرت هژمونيك، برتري، تفوق، استيلا، تسلط، پيشوايي، رهبري و... از جمله معناهايي است كه با جستجو در فرهنگ هاي مختلف از كلمه «هژمون و هژموني» به دست مي آيد.
هژمون در مفهوم به معناي تسلط و رهبري يك كشور بر كشورهاي ديگر است.
مطمئناً چنين معنا و برداشتي از كلمه هژمون ما را با يادآوري امپراطوري هاي عريض و طويل دوره هاي گذشته، تا عمق تاريخ به عقب مي كشاند.
حقيقت هم، چنين است، از آن رو كه در عصر حاضر بخصوص دوره اي كه از آن به عنوان پسا سنت ياد مي شود، نمي توان از تسلط و رهبري يكجانبه كشوري بر تمام دنيا سخن راند.
مي توان گفت نظريه توازن قوا ـ بين دو يا چند كشور قدرتمند و عمدتا اروپايي ـ زيربناي ساختار روابط بين الملل در اين عصر (تا جنگ هاي جهاني) بود، اگر چه جنگ دوم اين توازن را بين آمريكا و شوروي تقسيم و از محوريت اروپا خارج كرد اما فروپاشي شوروي كه بر اساس انديشه و عمل لنين، استالين و... بنيان گذاشته شده بود، پايه هاي اين نظام را متزلزل ساخت.
از سوي ديگر آمريكا نيز با بازخواني قدرت از نگاه نخبگان فكري خود همچون فوكوياما، هانتيگتون و... و همچنين عملكرد جديد نخبگان ابزاري اش در صدد به دست گرفتن انحصار قدرت در نظام بين الملل برآمد و به عنوان هژمون در نظام بين الملل خود را شناساند.
نو محافظه كاران اين پيشوايي و رهبري را به يمن فروپاشي شوروي، خلا قدرت ناشي از آن و ارائه گفتمان نظم نوين جهاني به خود نويد داده اند، اين تحفه شايد خنده را به لبان كاخ سفيد كشاند اما همزمان جام زهري به دستانش سپرد.
بر اين اساس آمريكا در دهه 90 به بازسازي قدرت در بستر جديد نظام بين الملل پرداخت و بر اساس انديشه هاي روشنفكران ارگانيك و سياسيون محافظه كار خود، به سمت «نظم نوين» جهاني پيش رفت.
اما در ديگر سو دشمنان انحصار هژمون ساكت ننشستند بخصوص آنهايي كه در گذشته از قدرتمندان جهان و تصميم گيرندگان آن بودند، اگرچه براي مدتي و به هر دليلي آن قدرت را از دست داده بودند، چنين كشورهايي در اين انديشه بودند كه جلوي پاي قدرت انحصاري آمريكا سنگ بيندازند.
چين كمونيست و روسيه به عنوان بازماندگان دنياي چپ، به همراه كشورهايي نظير ايران از جمله دولت هايي بودند كه كم كم در صدد فرونشاندن قدرت هژمون بر آمدند و به نيروهاي ضد هژمون مبدل شدند.
از اين منظر رخداد 11 سپتامبر مي تواند ما را به سمتي رهنمون كند كه روزي هانتينگتون در يك مقاله به آن اشاره كرده بود، هانتينگتون از اسلام يا حداقل برداشتي از اسلام ايدئولوژيك، چهره اي خشن نشان داد و بر اين طبل كوبيد كه برخي تاب و توان تحمل هژموني كشوري كه تفكر ضد آنها را مي خواهد «جهاني» كند را ندارند.
البته به گمان برخي دوران گفتمان مذهبي گذشته است اما بر خلاف چنين انديشه اي و همچنين بر خلاف اسلام گرايان خشن و متعصب طالباني، انقلاب اسلامي ايران و متعاقب آن جمهوري اسلامي نشان داد كه نمي تواند نظاره گر آن باشد كه ارزش هاي غربي به گونه اي عريان به سراسر جهان و يا حداقل در ايران اشاعه مي يابد.
بنابراين مي توانيم بگوييم اين سومين نمونه ضد هژمون در برابر هژموني آمريكا است كه با گرايش هاي ضد هژمونيك روسيه و چين تفاوت هايي اساسي دارد، اين تفاوت در نگاه ايدئولوزيكي ـ مذهبي پررنگ ايران نهفته است.
جنگ جهاني دوم بسياري از كشورهاي قدرتمند گذشته را از مسائل امنيتي دور ساخت و به سمت اقتصاد كشاند و اين امر توانست هژمون آمريكا را در بخش اقتصادي از سوي كشورهاي اروپايي و ژاپن به چالش بكشاند، با اين حال آمريكا كشوري است كه بعد از جنگ دوم جهاني در تمامي ابعاد، مستعد تبديل شدن به يك قدرت برتر بود.
اگرچه كشوري جوان و به يك معنا تازه به دوران رسيده، اما با برنامه اي دقيق و همچنين شرايط ژئوپوليتيك، ژئواستراتژيك و ژئوفرهنگي برتر به سمت دنياي قدرت در تمامي ابعاد پيش رفت.
اين شرايط باعث شد كه در دهه 90 آمريكا يكه و تنها به عنوان ابرقدرت باقي بماند، دوباره روس ها روسيه امروزي نمي تواند خود را داخل گود بازي نبيند، از آن رو كه شرايط بازيگري را اگرچه نه كامل، اما به طور نسبي دارا است.
ابتدا مي توان از گذشته آن نام برد كه در هويت بخشي و فرهنگ سازي اين ملت بسيار تأثيرگذار است، اگرچه برخوردار بودن از تاريخ و گذشته پرقدرت ـ كه رومانف ها تنها يك نمونه از آن است ـ، مي تواند شمشيري دولبه باشد؛ به اين معنا كه اگر روسيه نتواند هويت و گذشته خود را در اين عصر با مدرنيته پيوند نسبي دهد دچار گسست هويت و پراكندگي انديشه مي شود.
اما به نظر مي آيد كه روسيه از اين شمشير درست استفاده مي كند، در بخش تاريخي، دوران كمونيسم را كه رنگ و لعاب لنيني و بخصوص استاليني داشت نبايد فراموش كرد، اگر چه در اين دوره 70 ساله بسياري از مردم به سختي روزگار گذراندند اما روس هاي امروزي خود را زماني در راس تصميم گيري جهان مي ديدند، بنابراين به راحتي سختي ها را فراموش مي كنند و از دولتمردان خواهان رهبري بخشي از جهان هستند و يا اينكه نمي پسندند كه از بازيگري حداكثري به انفعال كامل بگرايند.
بنابراين بايد «ولاديمير پوتين» و «دميتري مدودفگ» را بسيار خوش شانس دانست كه چنين مشروعيت بي دردسري را پشت سرخود مي بينند و گاهي هم سختي هاي روزمره را براي رسيدن به شكوفايي فردا مي پذيرند، اين حداقل كاري است كه يك ملت به آگاهي رسيده مي تواند انجام دهد تا دوران گذار را سپري كند.
روسيه هم در دوره حاكميت كمونيستي و هم در حال حاضر به عنوان ابرقدرتي نظامي مطرح است و علاوه بر داشتن سلاح هسته اي، از حق وتو در شوراي امنيت سازمان ملل نيز برخوردار است.
عوامل فوق مي توانند ابزارهاي مهم و تاثيرگذاري در عرصه بازي و بازيگري نظام بين الملل به شمار آيند.
پس از فروپاشي شوروي بسياري بر اين اعتقاد بودند كه روسيه در آغوش دشمن قسم خورده ديروز خود خواهد غنود و حاكميتي غرب گرايانه را به نمايش خواهد گذاشت اما «يلتسين» در آخرين ساعات هزاره دوم با انتخاب شايسته پوتين و وارد كردن او در بازي قدرت روسيه و سپردن سال هاي اول هزاره سوم به او، به فوكوياما آموخت كه تا اطلاع ثانوي از ابراز نظريات خود مبني بر «پايان تاريخ» پرهيز كند.
از لحاظ اقتصادي نيز نبايد روس ها را فراموش كرد، از سال 1999 كه ولاديمير پوتين زمامداري روسيه را به عهده گرفت، شاخص هاي اقتصادي اين كشور همچون سرانه ملي و توليد ناخالص ملي رو به بالا بوده است به طوري كه روسيه مدعي است تا 2010 تورم را به زير 6% خواهد رساند، اين مسئله مي تواند پشتيبان روسيه در برنامه هاي سياسي و بين المللي باشد.
در واقع روسيه كه زماني تمامي كشورهاي جنوب و شرق خود را در اختيار تام داشت اكنون نمي خواهد شاهد حضور هژمون كشوري ديگر در اين مناطق باشد اين مسئله را به گونه سلبي مي توان در مخالفت ناتو به شرق، مخالفت با استقرار پايگاه موشكي در شرق اروپا و... و در نگاهي ايجابي در برقراري پيمان شانگ هاي با كشورهاي قزاقستان، قرقيزستان، تاجيكستان، ازبكستان و چين قدرتمند و... مشاهده كرداگر چه همزمان نگران قدرت يابي چين در گوشه كنار مرزهاي خود نيز مي باشد.
چين كمونيست؛ كمونيسم چيني
چين حول و حوش سال 1980 خواست كه براساس واقعيت هاي نظام بين الملل وارد بازي هاي قدرت در سطح جهاني شود بنابراين كم كم از فضاي كاملا بسته كمونيستي – مائويستي فاصله گرفت و با حفظ اقتصاد سوسياليستي به دنياي اقتصاد پا نهاد.
امروز اين كشورعظيم الجثه كه به همراه كشور همسايه اش، هند، حدود يك سوم جمعيت جهان را در اختيار دارد با رشد اقتصادي 13% زلزله اي در اقتصاد جهان ايجاد كرده كه پس لرزه هايش بيشتر گريبان گير آمريكا شده است زيرا آمريكا از اين امر غافل نيست كه جهش اقتصادي چين، اين كشور را مجبور خواهد كرد تا از مرزهاي خانگي خود خارج شود.
از طرفي قدرت نظامي چين به همراه بهره مندي اين كشور از حق وتو، قرار گرفتن در منطقه اي از آسيا كه سير صعودي توسعه را سپري مي كند و...، اين كشور را به غولي بدل كرده است كه به اندازه جمعيت و جثه اش، اقتصاد جهان را بر دوش مي كشد و به همان اندازه نيز بر دوش آمريكا سنگيني مي كند.
امضاي پيمان شانگهاي، ايجاد ميزاني از همگرايي و نزديكي با كشورهاي آ.س.آن كه بيش از 700 ميليارد دلار توليد ناخالص و سالانه بيش از همين اندازه تجارت خارجي دارد و همچنين نزديك شدن به كشورهاي هم پيمان سارك، خليج فارس و… اين كشور را به بازيگري قدرتمند در منطقه و به تبع آن در دنيا تبديل كرده است.
در آخرين گزارش هاي بانك جهاني تصريح شده است كه چين بين سال هاي 2030 و 2040 با پشت سر گذاشتن آمريكا به محور اقتصادي جهان تبديل خواهد شد اين در حالي است كه زمزمه هاي ايجاد پولي واحد در شرق آسيا و هم آغوشي اقتصادي چين ـ هند نيز به گوش مي رسد.
موارد فوق نشانگر تزلزل هژموني آمريكا در اين منطقه و به تبع آن در كل جهان است، بنابراين بي جهت نيست كه مقامات آمريكايي از يك سو به دالايي لاما، رهبر معنوي تبت و مدعي استقلال اين منطقه از چين بزرگ، برترين مدال افتخار ايالات متحده را هديه مي دهند و از سوي ديگر به هر ترفندي به هند نويد هسته اي مي دهند تا مبادا به چين نزديك شود و احتمالا طرحي منطقه ايي در اندازند.
به هر روي شايد اين دو كشور (چين و روسيه) كه هر دو به گونه ايي ميراث دار تربيت پراگماتيستي- ماركسيستي هستند مي خواهند به نظريه پردازي همچون هانتيگتون يادآور شوند كه چپ به آخر خط نرسيده است و آمريكا هنوز مجبور است بخش وسيعي از وقت و سرمايه خود را صرف ميراث داران آن كند.
ايران اسلامي؛ اسلام ايراني
ايراني ها كه همانند روس ها و چيني ها روزگاري رهبر يا به اصطلاح امروزي هژمون دنيا بوده اند از نوعي هويت و فرهنگ سياسي ـ اجتماعي برخوردارند كه نمي توانند به راحتي زير مجموعه هژمون ديگري قرار گيرند اين مسئله را مي توان در گرايش هاي سياسي- اجتماعي تاريخ معاصر ايران مشاهده كرد.
به نحوي كه گرايش هاي زياده از حد محمد رضا شاه به غرب و اعتراض تمامي اقشار ايراني مي تواند به عنوان نمونه اي واضح از تربيت و فرهنگ ايراني در نظر گرفته شود.
در واقع اين امر كه هويت، تربيت و فرهنگ ايراني ها اجازه تحت تسلط قرار گرفتن نمي دهد را مي توان در مقايسه اي ساده ميان وضعيت سلطه ستيز ايران امروز و چالش هايي را كه ايالات متحده آمريكا دارد، ديد.
به هر روي ايران نه توان آن را داشت كه مثل اروپا و ژاپن به سمت دنياي اقتصاد گام بلند بردارد و نه اينكه آنقدر خالي از هويت بود كه مثل چين و روسيه تفكرات كمونيستي را در راس انديشه هاي خود قرار دهد و سكان قدرت را به آن بسپارد.
بنابراين ايران تنها با يك عامل تئوريك مي توانست به قدرتي ضد هژمون دست بيابد و از اين رو در قالب ايدئولوژي اسلام شيعي و در چارچوب جمهوري اسلامي ايران به مثابه يك قدرت نيرومند در برابر هژموني آمريكا صف آرايي كرد.
البته موقعيت ژئواستراتژيك و ژئوپولتيك را نيز بايد به اين موقعيت فرهنگي افزود، در نظام دو ستوني جنگ سرد، قاعده بازي را دو قدرت شرق و غرب تعيين مي كردند، اين قانون نانوشته ي نظام بين الملل است كه معمولاً قدرتمندترين ها قاعده را مشخص مي كنند.
ايران قبل از 57 نيز بر اساس قاعده همان دوران بازي مي كرد و از ميان دو راه رفتن به سمت شرق يا ماندن در گرو غرب، دومي را انتخاب كرد.
ناگفته نماند غيرمتعهد ها نيز در صدد بودند تا اين قاعده را منعطف كنند اما قدرت دو طرف به حدي بود كه اين كار از آنها كمتر برآمد.
سال 57 آخرين سالي بود كه ايران قاعده بازي بين الملل را رعايت مي كرد، پس از آن شيوه اي را برگزيد كه نه با غرب همخواني داشت و نه با شرق از طرفي اين شيوه رنگ و بوي غيرمتعهد ها را نيز نداشت.
تصور كنيد در چنين حالتي چه پيش خواهد آمد! اگر معتقد به نظريه سيستمي باشيم بايد بگوييم كه سيستم موجود، بر اساس قاعده بازي تعيين شده از طرف قوي ترها اين تازه وارد را طرد مي كند.
در واقع با نگاهي اجمالي به سه دهه گذشته شاهد همين مسئله هستيم.
چنانكه دهه اول شاهد جنگ و خشونت، در دهه دوم شاهد تحريم و فشار و در دهه سوم شاهد تحريم و تهديد به نواختن شيپور جنگ هستيم اگر چه لابلاي اين سال ها برخي اوقات ملايمت و ملاطفت به خرج دادند، اما هميشه به طرد انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران مشغول بوده اند.
به هر روي هنگامي كه آمريكا در ابتداي دهه نود هژموني خود را به تمام دنيا گستراند در خاورميانه با نيرويي مواجه شد كه سر نمي سپرد و قاعده بازي را رعايت نمي كرد.
ايران ايدئولوژي اسلام را وارد دنيايي كرده بود كه اگر چه ميشل فوكو آن را روح يك جهان بي روح مي دانست، اما كساني را كه قاعده بازي را تعيين مي كردند ناخرسند مي كرد.
بايد پذيرفت كه در حال حاضر نيز ايران با پرچم قرار دادن ايدئولوژي اسلام، بر خلاف قواعد موجود در نظام بين الملل بازي مي كند و آمريكا هنوز با اين معضل دست به گريبان است و در به در دنبال راه چاره اي براي آن است.
از اين رو رياست جمهور آينده آمريكا مجبور است كه علاوه بر اصلاح ساختار و مشكلات اقتصادي خود را گريزي براي كشورهايي ايران، روسيه و بخصوص جمهوري اسلامي ايران بيابد كه با تصوير موجود در نظام بين الملل و با توجه به افول قدرت آمريكا و از دست رفتن قدرت هژمونيك اين كشور، نمي توان چشم انداز اميدوار كننده اي براي ايالات متحده آمريكا متصور بود./انتهاي پيام/
دوشنبه 13 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[مشاهده در: www.snn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 359]
-
گوناگون
پربازدیدترینها