واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: ثریا قاسمی: ما قطعه--هاي هنرمندان هم مي--خواهيم ولي قبل از آن، خانه--هاي هنرمند مي--خواهيم. مي--خواهيم پيش از آن--كه بميرند، قبل از بردن به قطعه هنرمندان كه بسيار آسان است، كه برويم و آن--ها را آن--جا بگذاريم و خداحافظ... خانه--اي باشد كه بتوانيم از آن--ها نگهداري كنيم. خانه--اي كه اگر دل--شان گرفت، اگر خلق--شان تنگ شد، بتوانيم با وسيله راحت و بزرگ در خور سالمند، آن--ها را به آن خانه ببريم و به جاي اين--كه تنها خانم لرستاني به داد آن--ها برسد، زحمت--شان، يا درواقع رحمت--شان به كساني برسد كه موظف به اين--كار باشند. قانونمند كردن اين كار با اختصاص نمي--دانم نيم--درصد يا يك درصد از دستمزد بازيگران كار ناممكني نيست. مي--توانيم خانه--اي براي آن--ها داشته باشيم به نام «خانه چاي/گفت--وگو/هنرمند». خانه--اي كه اگر در كوتاه--مدت نياز به استراحت و رسيدگي داشته باشند بتوانيم به آن--ها برسيم. خانه--اي كه پله نداشته باشد. صندلي راحتي داشته باشد. شايد بتوانيم فيلمي براي آن--ها نشان دهيم، شعري براي آن--ها بخوانيم، جوكي برايشان تعريف كنيم، يا چندساعت يا حتي يك شب و يك روز آن--ها را از دل--تنگي داخل منزل--شان دربياوريم. شخصا از خانم شهره لرستاني كه در طول اين سال--ها بدون وقفه دست هنرمندان پيشكسوت و پابه--سال گذشته را گرفته--اند و به آن--ها هرچه از دست--شان مي--آمده كمك كرده--اند متشكرم. شهره تنها به فكر آن--هاست. آيا بايد همچنان تنها بماند يا نهادي بنيادي، او را ياري خواهد داد؟ نمي--دانم.
********
ثريا قاسمي بازيگر سينما و تلويزيون ايران و فرزند هنرمند فقيد حميده خيرآبادي با گذشت بيش از يك ماه از درگذشت اين هنرمند و در آستانه--ي چهلمين روز درگذشت،يادداشتي را منتشر كرده است.
اين يادداشت در آخرين شماره ماهنامه «فيلم» با عنوان «پند مي--گيريم...» منتشر شده است.
ثريا قاسمي نوشته--اش را با نقل--قولي از ابوالحسن داودي «براي خاكسپاري مرحومه خيرآبادي تصميم--گيري درستي نشد» آغاز كرده و در ادامه نوشته است:«من مي--خواستم ايشان پس از پنجاو--چندسال تلاش اضطراب--آلود براي رسيدن به مكان فيلمبرداري، با آرامش به مقصد هميشگي خود برسند. مي--خواستم همه لبخند دل--نشين و زيباي ايشان يادشان بماند. مي--خواستم صداي خاص و مادرانه--اي كه مي--گفت: «اسدالله --خان بيا چايي بخور!» در گوش--ها باقي-- بماند. (ديالوگ مشهور نادره خطاب به محمدعلي كشاورز در سريال پدرسالار). مي--خواستم در لحظه--هاي جنگ زندگي با مرگ، در لحظه تلاقي روشنايي با تاريكي، در لحظه پديدارشدن نام حميده خيرآبادي در جعبه بهشت زهرا، در لحظه برخورد خاك با صورت شيرين و چشم--هاي خندان او، در لحظه ريختن گُل بر خاك خيس بانوي توانمند و خندان سينماي ايران، در لحظه گذاردن مقوايي بالاي سر خاك به نام حميده خيرآبادي كه لايق گذاشتن شمش طلاي همه عالم بود... كسي نباشد. كسي نبيند. چراكه كسي باور نمي--كرد اين انسان پر از اشتياق، پر از شور زندگي، پر از نشاط و شادماني و هيجان-- زندگي، رضا داشته باشد با مرگ برود. او اميد را دوست داشت. او زندگي را دوست داشت. كارش را دوست داشت. همكارانش را دوست داشت. مردم را دوست داشت. من چه--طور مي--توانستم بگذارم مردمي كه او را دوست داشتند، مردمي كه او را مادر، خواهر، دوست و كمك--دهنده خود مي--دانستند، ببينند چه--طور خروار خروار خاك بر پيكر عزيزشان ريخته مي--شود. اي-- امان! خاك--ها را برداريد. بگذاريد برخيزد و بگويد كه چه عاشقانه شما را دوست داشت.
ما قطعه--هاي هنرمندان هم مي--خواهيم ولي قبل از آن، خانه--هاي هنرمند مي--خواهيم. مي--خواهيم پيش از آن--كه بميرند، قبل از بردن به قطعه هنرمندان كه بسيار آسان است، كه برويم و آن--ها را آن--جا بگذاريم و خداحافظ... خانه--اي باشد كه بتوانيم از آن--ها نگهداري كنيم. خانه--اي كه اگر دل--شان گرفت، اگر خلق--شان تنگ شد، بتوانيم با وسيله راحت و بزرگ در خور سالمند، آن--ها را به آن خانه ببريم و به جاي اين--كه تنها خانم لرستاني به داد آن--ها برسد، زحمت--شان، يا درواقع رحمت--شان به كساني برسد كه موظف به اين--كار باشند. قانونمند كردن اين كار با اختصاص نمي--دانم نيم--درصد يا يك درصد از دستمزد بازيگران كار ناممكني نيست. مي--توانيم خانه--اي براي آن--ها داشته باشيم به نام «خانه چاي/گفت--وگو/هنرمند». خانه--اي كه اگر در كوتاه--مدت نياز به استراحت و رسيدگي داشته باشند بتوانيم به آن--ها برسيم. خانه--اي كه پله نداشته باشد. صندلي راحتي داشته باشد. شايد بتوانيم فيلمي براي آن--ها نشان دهيم، شعري براي آن--ها بخوانيم، جوكي برايشان تعريف كنيم، يا چندساعت يا حتي يك شب و يك روز آن--ها را از دل--تنگي داخل منزل--شان دربياوريم. شخصا از خانم شهره لرستاني كه در طول اين سال--ها بدون وقفه دست هنرمندان پيشكسوت و پابه--سال گذشته را گرفته--اند و به آن--ها هرچه از دست--شان مي--آمده كمك كرده--اند متشكرم. شهره تنها به فكر آن--هاست. آيا بايد همچنان تنها بماند يا نهادي بنيادي، او را ياري خواهد داد؟ نمي--دانم.»
ثريا قاسمي در ادامه اين يادداشت آورده است:
«چه پندها كه نياموختم...
بازيگر از پاافتاده و ناتوان يعني هيچ.
بيمارستان مي--گويد: «با اين بيمه طرف قرارداد نيستيم» بخت برگشته كتابچه تأمين اجتماعي با اندوه، سر پايين مي--اندازد، چراكه فقط چند عدد قرص و شربت در ميان ورقه--هايش نوشته--اند كه مبلغ آن--ها را به صاحبش مي--پردازند، نه پول سي--سي--يو و جراحي و اتاق و آزمايش--ها و غيره و غيره و غيره... آن هم صاحبش بايد هفت--خوان را بپيمايد و روزي صبح علي--الطلوع كفش آهني و زره--پولادي و كلاه--خود نقاب--دار بپوشد و از ميان ديوهايي به نام اتومبيل--هاي آخرين سيستم و آتش--فشان--هاي سرزمين عجايب يعني گردوغبار و دود شهر تهران به محلي برود كه شايد ده يا بيست درصد مخارج را بدهند كه آيا بدهند يا ندهند.
پند گرفتم كه به اميد بيمه نباش، به اميد جيب--ات باش...
«حميده خيرآبادي ركورددار بازيگري در سينماي ايران تاكنون در بيش از دويست فيلم سينمايي به ايفاي نقش پرداخته و سه بار نيز نامبرده نامزد دريافت سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش مكمل از جشنواره فجر شده است»-جرايد
اما جايزه--اي دريافت نكرده است. پيدا كنيد نقش مكمل بهتر از ايشان را. پند گرفتيم كه مكملي بهتر باشيم تا اعضاي هيأت--هاي داوري از ما بيشتر خوش--اش بيايد.
«تسلطش در بازيگري مثال--زدني است»- جرايد
ولي هيچ كارگرداني جرأت آن را نداشت كه بتواند از توانمندي فوق--العاده ايشان براي نقش اول استفاده كند. فيلمنامه--نويسي حاضر نيست درباره مشكلات سنين بالا داستاني بنويسد كه پنجاه درصد افراد اين مملكت را تشكيل مي--دهند، با مشكلات و مصايب خودشان. پيدا كنيد مشكلات بازيگران نقش دوم را.
«خاكسپاري خانم خيرآبادي در شأن ايشان نبود.»-جرايد
اما كسي هرگز سوال نكرد كه ماهي 120000 تومان حقوق پيشكسوتان چه--قدر در شأن بلند و توانمندي بي--مثال ايشان بود. پيدا كنيد پس از كسر مبلغ آزمايش--هاي متعدد و گهگاه خوابيدن در بيمارستان و خريدن قرص--هاي گران--قيمت تجويزشده از طرف پزشكان، مابقي 120000 تومان، چه مبلغي مي--شود كه بتوان با آن براي بقاي زندگي جنگيد؟
پند مي--گيريم كه متواضعان چگونه با سربلندي زندگي مي--كنند و همچنان لبخند مي--زنند، لبخندي به--يادماندني مانند لبخند خانم حميده خيرآبادي.»
ثریا قاسمی در ادامه-- با اشاره به سال--هاي اخير زندگي حميده خيرآبادي آورده است:«ايشان در طول پنج، شش سالي كه خودشان اعلام كرده بودند ديگر كار نمي--كنند، پيشنهادهاي بسياري داشتند؛ از جمله فيلم آقاي بهمن فرمان--آرا، فيلم آقاي حسن فتحي، سريال آقاي اكبر خواجويي و بسياري پيشنهادهاي ديگر كه ايشان به مناسبت نگراني از ادامه كار، رد كرده بودند. آخرين پيشنهاد براي دو جلسه كار آقاي ابوالحسن داودي را چون حال--شان خوب بود، قبول كرده بودند كه اين باعث سرزبان افتادن سريال آقاي داودي شد.
پند مي--گيريم كه حتي مرگ--مان مي--تواند تبليغي براي كار باشد.
سپاسگزارم و متشكرم از تمامي كساني كه گل فرستادند يا تسليت تلفني گفتند يا تسليت روزنامه--اي نوشتند و از مردم سراسر ايران كه در غم از دست--دادن مادرشان با من شريك بودند. در نهايت براي شايعه--سازان آرزوي آرامش و عاقبت--بخيري مي--كنم. فراموش نكنيم كه خانم خيرآبادي تمايل داشتند در قبر خريده شده توسط خودشان در سال--هاي پيش، به خاك سپرده شوند. در قطعه 66 بهشت--زهرا.»
ثريا قاسمي در بخش پاياني اين يادداشت نوشته است:
««لذت لمس احساس مادرانه از سينماي ايران گرفته شد.» پيام تسليت مكتوب هديه تهراني
«من نمي--توانم به شما تسليت بگويم يا شما را دلداري بدهم، اين شما هستيد كه بايد به ما دلداري بدهيد.»
-پيام تسليت تلفني ميكاييل شهرستاني.
اين دو پيام صميمي و صادقانه و دل--نشين و عاشقانه بارديگر به يادم انداخت كه برادران و خواهران بي--شماري دارم كه در سوگ حميده خيرآبادي هستند. روانش شاد باد...».
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 280]