واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: انديشه - شوپنهاور به مثابه مربي
انديشه - شوپنهاور به مثابه مربي
امين حاميخواه:«من همواره از ژرفناي جانم و سراسر زندگيام نگاشتهام و نميدانم مسئلهاي صرفا عقلاني چه معنايي ميتواند داشته باشد؟»1 مضامين كليدي زايش تراژدي چون نقد فيلولوژي و معناي حقيقي فرهنگ و گذشته با رخداد يكه و شورانگيز مواجهه نيچه با شوپنهاور در هم تنيده است. از نظر نيچه، فيلولوگ راستين به آفرينشگري يگانه خويش عطف توجه بيشتري دارد تا مطالعه ابژكتيو گذشته. «فيلولوگ راستين بايد سه چيز را بهخوبي درك كند؛ عصر باستان، عصر حاضر و البته مهمتر از آن دو با نگرش نقادانه خويشتن را.»2 زندگي حقيقي نيچه نيز در مواجهه با آثار شوپنهاور دستخوش دگرگوني شد، بهگونهاي كه بر مضامين و ژرفانديشيهاي زايش تراژدي تاثير گذاشت. چنين واقعيتي ما را به ياد جمله مشهور او درباره فلسفيدن مياندازد: «فلسفه، اعتراف شخصي آفريننده آن و نوعي خاطرهنويسي ناخواسته و نادانسته است. بهطور كلي شوپنهاور مغاك ژرف فكري نسل آشفته و عاري از هرگونه آرمان انتقادي دهه پنجاه قرن نوزدهم راـ كه در وضعيتي از گيجي و منگي هواي باتلاقي دوران پس از آرمان وينكلماني را تنفس ميكردندـ پر كرد.3 چنين تنفسي آنچنان نيچه را بر سر ذوق آورد كه در نامهاي به گرسدورف در 7 آوريل 1866 مينويسد: «در اين ايام آرامش روحي و فكريام را بهطور ويژه در سه چيز ميجويم: شوپنهاورم، موسيقي شومان و گام سپردنهايم در تنهايي»4 كشف موسيقي شومان نيچه را به واگنر نزديك ميكند. اما شوپنهاور همچنان براي او «رازآموز بزرگ مسئلههاي حقيقي و اساسي زندگي و تفكر»5 است. نيچه در زايش تراژدي از تربيت زيباييشناسانهاي نام ميبرد كه بهگونهاي خاص از شوپنهاور آموخته است. تلقي كه او را از شبهفيلولوژي6 جدا ميكند. «تربيت زيباييشناسانه» عمدتا در ستايش از هنرمندان دوران پرشكوه يوناني به كار ميرود. يونانياني كه «با وجود آگاهي از دهشت و هراس هستي و در غياب هرگونه چيزي همچون تسلي آنجهاني مسيحيت، توانايي يافتند از هستي و زندگي جامهاي سرشار شادي و لذت را برگيرند و به توجيه زيباييشناسانه هستي دست يابند.»7 واژه تربيت در ادامه مباحث نيچه در جستار «شوپنهاور به مثابه مربي» به Erzieher «مربي» مبدل گشت و ابعاد معنايي تازهاي يافت. بهطور كلي جستار «شوپنهاور به مثابه مربي» كه در 1974 نگارش يافت روشنگر برخي از مضامين كليدي زايش تراژدي است. نيچه در جستار خود ميان واژه Erzieher «مربي» و Lehren «آموزگار» كه صرفا معلومات و نظرياتي را منتقل ميكند تمايز قائل ميشود. به اين معنا شوپنهاور يك مربي و يك الگوست كه نيچه او را فيلسوف آلماني «جان بازيافته» ناميد. بعدها با پيدايش نگرش انتقادي به شوپنهاور واژه مربي ابعاد معنايي ديگري نيز مييابد. نيچه در اين جستار در واقع خود مربي است كه فيلولوژي دوران را به كناري مينهد و آفرينشگري تازه را به جهان تفكر معرفي ميكند. بعدها نيچه خطاهاي خود را در مواجهه با شوپنهاور اين گونه تحليل ميكند: «جهانبينيها با منطق بهوجود نيامدهاند كه با منطق از بين بروند». يكي از مهمترين وارياسيونهاي نيچه در آغاز جستار «شوپنهاور به مثابه مربي» اين گونه آغاز ميشود: «خودت باش! تو هيچ يك از آن چيزهايي كه اكنون انجام ميدهي، فكر ميكني و آرزويش را داري، نيستي»8. خود، از منظر نيچه، چيزي غير از هويت زيستي، اجتماعي و بهطور كلي امر نمادين لاكاني است. فردانيت نيچهاي و سعي در تعريف خويشتن حقيقي در حيطه امر زيباييشناسانه تعريف ميشود كه يادآور امر واقعي لاكاني است كه با مقاومت در برابر نظم نمادين موجود نميخواهد به كاركردهاي نظام سرمايه مبدل شود. امر خيالي و حيات برهنه آدمي اموري هستند فاقد معنا و نيازمند «توجيه» و «رستگاري» كه به مثابه جامههايي برهنگي آدمي را ميپوشانند در حاليكه پديداري زيباييشناسانه خود «توجيه» رستگاري اينجهاني است. «هستي و جهان تنها چونان پديداري زيبايي شناسانه جاودانه توجيه خواهد شد.»9 چهره انسان حقيقي از منظر نيچه دغدغهاي است كه او را تا آخرين اثرش رها نميكند. اين چهرهها در اين جستار به يك تريلوژي غريب مبدل گشتهاند. «گوته»، «روسو» و «شوپنهاور» جلوههاي اساسي اين پرتره نيچهوارند. «گوته» چهرهاي آپولوني دارد، انساني خِردورز، متعالي و روشنگر اما فاقد غريزه و شور لازم براي در انداختن شور زيباييشناسانه كه در نهايت در واحههاي شرقي مسكن ميگزيند. انسان روسويي بازگشتي است به گوهر غريزه به دگرساني حقيقي فرهنگ به حقيقت سرمنشا خويش و انسان شوپنهاوري كه ملغمهاي تراژيك است از آپولوني گوتهوار و ديونوسوسي روسووار. شوپنهاور يادآور تصوير كلي يونانيان است. تصوير كلي كه يونانيان را از خائوس «آشفتگي» رهايي بخشيد، آنان تنها از طريق كنش خويشآفريني به يونانيان مبدل شدند و از اين طريق ميتوانند ماهيت فرهنگ را به انسان مدرن بياموزند. نگاهتبارشناسانه براي رسيدن به رخداد زيباييشناسانه يعني آن كه هر لحظه ممكن است ما در وضعيت خائوس قرار گيريم.
«شوپنهاور تصوير كلي اينجهاني را آموخت بدون آنكه چون دانشوران سر از گمراهي در آورد، يا چنانچه تقدير ديالكتيكدانهاي تهي مغز است در تور مدرسيگري انتزاعي در افتد.»10 پرسش شوپنهاور مبني براي اينكه آيا زندگي به خودي خود شايسته زيستن است هرچند كه با «نه اعظم» او همراه بود، (مفهومي كه نيچه با گستاخمشربي خويش و در تحول فكرياش بعدها با «آري گويي اينجهاني» آن را به شدت طرد كرد)، اما نيچه را در زايش تراژدي به پرسشهاي اساسيتر يونانيان پيش از سقراط درباره ارزش زيستن آدمي رساند به پرسش اِمپدُكلس با اين مضمون كه: «بهدنيا نيامدن بهترين اقبال نيست؟»
پينوشتها:
1- silk, stern, Nietzsche on tragedy, cambridgeuniversitypress, 1981 P18
2 – schrift, Alan, Between Perspectivism and Philology: Genealogy as Hermene vtics, in Conwaywith Groff, volume1 P368-9
3 – Cate, Curtis, Friedrich Nietzsche, a Biography, pimlico, 2002 P52
4 – Middeleton, selected Letters of Friedrich Nietzsche, Hackett company 1996 P12
5 ـ نامه به گرسدورف در آوريل 1869: ibid, P14
6 ـ عنوان رساله اروين روره در پاسخ به جدلنامه ويلامويتس (نامه نيچه به روره در 18 ژولاي 1872) ibid, p96:
7 – Nietzsche, The birth of tragedy, trans. W.Kavfman, newyork, 1967/p.3 p5
8 – Nietzsche, Schopenhaver as educator, newyork, 1978, P1i
9 – Nietzsche, thebirth of tragedy, trans. W.kav fman, newyork, 1967: p5
10 – Nietzsche, schopenhaver as edvcator, newyork, 1978: 3,P6
دوشنبه 13 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 143]