تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگاه مؤمن به برادر [دينى] خود تهمت بزند، ايمان در قلب او از ميان مى رود، همچنان كه نم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835978477




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ده روزی که تاریخ شد


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: تاریخ  - خاطرات حجت‏الاسلام والمسلمین امام‏ جمارانى از روزهاى پیروزى انقلاب اسلامى‏ اولین بارى که امام را زیارت کردیم روزى بود که امام بعد از دو روز که وارد تهران شده بودند آقاى حاج احمد آقا به من اشاره کردند که نمى‏خواهى امام را ببینى؟ گفتم چرا. ظهر سوم بود. ظاهراً گفتند که بیا برویم و امام را ببین. به ما محبت و لطف داشتند در مدرسه علوى. من وقتى آمدم دیدم در اتاق، دیدم امام ناهار مى‏خوردند. آقاى حاج احمدآقا گفتند: تأمل کنید که امام غذایشان تمام بشود. من وقتى وارد شدم اما دست مبارکشان را شسته بودند و نشسته بودند. من وارد شدم و سلام کردم و دست امام را بوسیدم و نشستم. به چهره امام که نگاه کردم احساس کردم که امام خیلى‏ خسته‏اند. آن یکى دو روزى که تشریف آورده بودند خیلى خسته شده بودند. ملاقاتها و جمعیت. من عرض کردم: امام شما خیلى خسته هستید. امام فرمودند: بلى من احساس مى‏کنم که تمام وجودم خسته است. ما در سنین بالا هستیم و شما جوان. از این رو احساس خستگى نمى‏کنید. من عرض کردم: انشاءالله با تشکیل حکومت اسلامى رفع خستگى هم از خودتان و هم از امت اسلامى خواهد شد. امام یک تبسم خاصى کردند و خیلى خوششان آمد از این مورد. بعد من نخواستم مزاحمت کنم. بیرون آمدم شب آن روز در سالن بزرگ مدرسه علوى سخنرانى داشتند براى علماى تهران. ورود امام در آن سالن جالب و جاذب بود بطورى که حالت معنوى خاصى از چهره منور امام که براى صحبت با علماى تهران آمده بودند، احساس مى‏شد. مردم به صورت متراکم و فشرده براى ملاقات با امام به طور سیل‏آسا مى‏آمدند. این ملاقاتها بسیار مهم بود. دولت تمام همتش بر این بود که بگوید ارتش با ماست و هیچ ارتباطى با امام ندارد. اما آمدن همافرها و افسران نیروى هوایى براى ملاقات با امام نشان دهنده بطلان همه حرفهاى حکومت زمان بود. لذا این ملاقاتها خیلى حساس بودند: ملاقاتى که سران جمعیتهاى مختلف و مردم با امام داشتند. اصلًا کیفیت و نحوه ملاقات هم خیلى مهم بود. من یک روز در جایگاه امام در خدمت امام بودم که جمعیت وارد محوطه بزرگ مدرسه علوى شدند. وقتى محوطه پر از جمعیت مى‏شد درها را مى‏بستند که دیگر جمعیت از بیرون وارد نشود تا همین جمعیتى که بطور فشرده در محوطه هستند امام را ببینند. اینها که از در دیگر بیرون رفتند بیرون، و جمعیت بعدى بیاید. بعد از پر شدن محوطه و بسته شدن درها امام به جایگاه آمدند. به محض اینکه چشم مردم به امام افتاد سر از پا نشناخته شعار دادند و جمعیت مردها و زنها به طور جداگانه وارد محوطه مى‏شدند مثلًا وقتى که جمعیت مردان وارد محوطه شدند و با امام ملاقات کردند بیرون رفتند و بعد جمعیت زنان وارد شدند. همین طور به تدریج صبح تا غروب جمعیت مى‏آمدند و هنگامى که مردم امام را مى‏دیدند هیجان عجیبى بین آنان پدید آمد. من نگاه مى‏کردم به جمعیت. چون همه رو به امام بودند. ما هم در آن جایگاه بودیم. در آن لحظات احساس مى‏کردم کمتر آدمى هست که اشک از چشمانش سرازیر نشود. همه مردم اشک شوق مى‏ریختند با دیدن امام. بعد همینطور که شعار مى‏دادند شعارشان نیز در آن روزها همانند شعارهایى که بعد به صورت طبیعى‏ پیش آمده بود، نبود. فقط درود بر خمینى مى‏گفتند. درود بر خمینى درود بر خمینى. و امام هم با دست اشاره مى‏کردند و جواب احساسات مردم را مى‏دادند. دستمالهایشان را براى تبرک مى‏انداختند به طرف امام..  همین جور که ما به جمعیت فشرده نگاه مى‏کردیم و مى‏دیدیم که وسط جمعیت مردم مى‏افتند. افرادى در اطراف بودند و شاید پنجاه تا برانکارد داشتند آنها بسرعت مى‏رفتند و آنها را از لاى جمعیت به صورت جنازه‏ء بى‏روحى بیرون مى‏کشیدند. اصلًا غوغایى بود از سیل احساسات مردم با امام. خود اینها به موقعیت حکومت و انقلاب تحکیم مى‏بخشید تا اینکه آن روز موعود امام براى تعیین دولت و نخست وزیر موقت آمدند داخل سالن آن روز روز بسیار باشکوهى بود. در تمام ایام حکومت نظامى شبها جلو رفت و آمدها گرفته مى‏شد. شبها فقط بربامها شعار مى‏دادند به عناوین مختلف دولت مى‏خواست جلو رفت و آمدها و تجمعات را بگیرد. ملت هم اعتنا به این مسائل نداشتند تا روزى که اعلام شد از چهار بعد از ظهر حکومت نظامى است و هیچ کس‏ حق ندارد رفت و آمد کند. اینکه تک تک بروند و هیچ نوع تجمعى نباید باشد. همه مردم در تردید بودند نمى‏دانستند بروند منزل و دیگر بیرون نیایند یا بیرون بیایند. مردم مردد بودند. نمى‏دانستند تکلیفشان چیست. ما خبرى را پیگیرى مى‏کردیم که ظاهراً از ناحیه آقاى طالقانى رسید و محتواى آن این بود که احتمال دارد کشتار عظیمى پیش بیاید. ما منزل بودیم. روزهاى نزدیک 22 بهمن در مدرسه علوی توانسته بودیم یک تلویزیون مدار بسته که شعاع شهر تهران را احاطه مى‏کرد و زیر پوشش مى‏گرفت، نصب کنیم ما منزل بودیم و تلویزیون روشن بود. یک مرتبه دیدیم که تلویزیون با یک وضع فوق‏العاده‏اى خبر داد توجه توجه الان دستور کتبى حضرت امام راجع به دولت بختیار به نظر مردم مى‏رسد. یک مرتبه خط مبارک امام را دیدیم که دستور صادر کردند: همه به خیابانها بریزند و هیج اعتنایى به دولت نظامى نکنند. مردم آمادگى عجیبى داشتند به محض اینکه این خط را دیدیم، احساس کردیم که در خانه نشستن حرام است و باید بریزیم به کوچه و خیابان. من وقتى آمدم دیدم قبل از من مردم به کوچه‏ها و خیابانها ریختند جمعیت دنبال آخوند مى‏گشتند که جلو بیفتد و تظاهرات را راه بیندازد. ما رفتیم و جمعیت را جمع‏آورى کردیم و مردم شروع کردند به شعار دادن در خیابان. دستور امام صد درصد معجزه آسا بود.  آن روز ما خیلى نمى‏فهمیدیم قضیه چیست. بعدها متوجه شدیم که آن روز توطئه‏اى شده بود تا مردم را به خانه‏ها بکشند و بعد همان شب ترتیبى داده بودند که به اقامتگاه امام حمله کنند و آنجا را بمباران کنند. بعد مراکز حساس دیگر را نیز مورد حمله قرار دهند. بنا بود که همان شب حدود ششصد نفر از سران قوم را بگیرند و اعدام کنند و اگر حقاً دستور امام نبود قضیه عوض مى‏شد به نفع خواسته‏هاى حکومت. بعد هم امام خودشان فرمودند: این چیزى بود که خدا به ذهن ما انداخت. هیچ انتظارى قبل از این ماجرا نبود که یک روز مثلًا بدین صورت این انقلاب به پیروزى برسد. چون خفقان به حدى بود و شرایط به قدرى سخت بود که براى ما یک چیز افسانه‏اى بود که بگویند مثلًا یک روزى این انقلاب به پیروزى مى‏رسد. یادم هست درسال 50 یا 51 که آن جشنهاى دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهى را راه انداخته بودند. در نهایت یأس و ناامیدى همه فکر مى‏ کردیم که اوضاع چه خواهد شد. آن شب بسیار عجیب بود. کسى از دوستان به ما گفت: تفألى به قرآن بزنم و تفأل زد به قرآن که سرنوشت امام چه خواهد شد. در آن تفأل که این آیه آمد که «یا بنى اذهبو فتجسسوا من یوسف و اخیه و لاتیاسوا من روح‏الله». دقیقاًاین آیه حکایت دارد از اینکه آینده حکومت ایران دست امام است و امام دقیقاً حاکم ایران خواهد شد. آیه مربوط به یوسف و حکومت یوسف مصر بود که این حکومت را بشارت میداد. ما فکر مى‏کردیم واقعاً شرایط طورى هست که این چنین بشود. من صبح روز 22 بهمن در منزل نشسته بودم فکر مى‏کردم، خدایا با این اوضاع و احوال چه پیش مى‏آید؟ از یک طرف حکومت در شدیدترین وضع دارد مى‏تازد. از طرف دیگر امام دولت موقت را تشکیل داده. چه خواهد شد با این دو تا حکومت این چنینى؟ نگرانى بسیار بود. یک مرتبه من دیدم که پرده پنجره ما کنار رفت و اسلحه است که مى‏ریزند توى منزل ما. من خیلى نگران شدم که قضیه چیست. آمدم بیرون. بعد فهمیدم که بچه‏ها اینها را از دست ارتشیها یا ساواک گرفته‏اند. گفتم این اسلحه را چه می کنید؟ اینها را از کجا مى‏آورید؟ گفتند: کلانترى را گرفتیم. همه کلانتریها یکى پس از دیگرى سقوط مى‏کردند و انقلاب پیروز شد. من یاد آن ایام خفقانى افتادم که ما فکر مى‏کردیم که آیا مى‏شود یک چنین روزى پیش بیاید یا نه. یاد این بشارت قرآن افتادم، که بشارت این حکومت و این پیروزى را به ما داد.  /62




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 509]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن