تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سزاوار است هر يك از شما در دهان و بينى زياد آب بچرخاند، چرا كه اين كار، مايه آمرزش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815398528




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

راه بهشت .........يه نكته مهم داره بيا تو


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: مردي با اسب و سگش در جاده*اي راه مي*رفتند. هنگام عبور ازكنار درخت عظيمي، صاعقه*اي فرود آمد و آنها را كشت. اما مرد نفهميد كه ديگر ايندنيا را ترك كرده است و همچنان با دو جانورش پيش رفت. گاهي مدت*ها طول مي*كشد تامرده*ها به شرايط جديد خودشان پي ببرند.

پياده *روي درازي بود، تپه بلنديبود، آفتاب تندي بود، عرق مي*ريختند و به شدت تشنه بودند. در يك پيچ جاده دروازهتمام مرمري عظيمي ديدند كه به ميداني با سنگفرش طلا باز مي*شد و در وسط آن چشمه*ايبود كه آب زلالي از آن جاري بود. رهگذر رو به مرد دروازه *بان كرد و گفت: "روزبخير، اينجا كجاست كه اينقدر قشنگ است؟" دروازه*بان: "روز به خير، اينجا بهشتاست."

"چه خوب كه به بهشت رسيديم، خيلي تشنه*ايم."

دروازه *بان بهچشمه اشاره كرد و گفت: "مي*توانيد وارد شويد و هر چه قدر دلتان مي*خواهدبوشيد."

- اسب و سگم هم تشنه*اند.

نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورودحيوانات به بهشت ممنوع است."

مرد خيلي نااميد شد، چون خيلي تشنه بود، اماحاضر نبود تنهايي آب بنوشد. از نگهبان تشكر كرد و به راهش ادامه داد. پس از اينكهمدت درازي از تپه بالا رفتند، به مزرعه*اي رسيدند. راه ورود به اين مزرعه،دروازه*اي قديمي بود كه به يك جاده خاكي با درختاني در دو طرفش باز مي*شد. مردي درزير سايه درخت*ها دراز كشيده بود و صورتش را با كلاهي پوشانده بود، احتمالأ خوابيدهبود.

مسافر گفت: " روز بخير!"

مرد با سرش جواب داد.

- ما خيليتشنه*ايم . من، اسبم و سگم.

مرد به جايي اشاره كرد و گفت: ميان آن سنگ*هاچشمه*اي است. هرقدر كه مي*خواهيد بنوشيد.
مرد، اسب و سگ به كنار چشمه رفتند وتشنگي*شان را فرو نشاندند.

مسافر از مرد تشكر كرد. مرد گفت: هر وقت كه دوستداشتيد، مي*توانيد برگرديد.

مسافر پرسيد: فقط مي*خواهم بدانم نام اينجاچيست؟

- بهشت

- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمري هم گفت آنجا بهشتاست!

- آنجا بهشت نيست، دوزخ است.

مسافر حيران ماند:" بايد جلويديگران را بگيريد تا از نام شما استفاده نكنند! اين اطلاعات غلط باعث سردرگمي زياديمي*شود! "

- كاملأ برعكس؛ در حقيقت لطف بزرگي به ما مي*كنند. چون تمامآنهايي كه حاضرند بهترين دوستانشان را ترك كنند، همانجا مي*مانند...






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 166]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن