واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: پرواز در اوج نوجواني
"زنده نگه داشتن ياد حادثه شهادت دانش آموز بسيجي ، شهيد فهميده از اصالت هاي دفاع مقدس مي باشد" اين سخن مقام معظم رهبري در توصيف مقام شهيد محمد حسين فهميده است.
شهيدي كه در عين نوجواني پرواز به عروج را با تمام وجود حس كرد و عزم تاريخي او در نبرد با باطل سرمشق و الگو بسياري ديگر از نوجوان در دفاع از اين مرز و بوم شد.
فهميده دوازده ساله بود كه حوادث كردستان در جريان جنگ ايران و عراق اتفاق افتاد. او كه عشق انقلاب وامام قدس سره را در سر داشت ، خود را به كردستان رساند، ولي به دليل كمي سن، او را باز مي گردانند و درصدد برمي آيند كه در حضور مادرش از او تعهد بگيرند كه ديگراز شهرستان كرج خارج نشود.
ولي او رضايت نمي دهد و خطاب به آنان مي گويد كه خودتان را زحمت ندهيد. اگر امام بگويد، به هر كجا كه باشد، آماده رفتن هستم . من بايد به مملكت خدمت كنم و اضافه مي كند: من نمي نويسم و اگربنويسم حرفي دروغ زده ام. حتي با تهديد به زندان حاضر نمي شود تعهد بدهد و بالاخره تنها از مادرش امضا مي گيرند.
درهمان روزهاي نخست جنگ تحميلي ، محمد حسين تصميم مي گيرد كه به جبهه برود وبا متجاوزان بعثي بجنگد. زمزمه رفتن را در خانواده و بين دوستانش مي افكند. دريكي از بيمارستان هاي كرج خود را به يكي از دوستانش كه بستري بود، مي رساند و با او خداحافظي مي كند و از جبهه و جنگ براي او مي گويد و تكليف الهي خود را گوشزد مي كند.
يك روزكه به بهانه خريد نان از منزل خارج شده بود، 50 تومان را به دوستش مي دهد واز او مي خواهد كه نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصميم خود را براي رفتن به خوزستان به او مي گويد و از وي مي خواهد كه تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند وسپس آن ها را مطلع كند . دوست او يكي ، دو روز بعد خبر را چنين مي دهد كه : من رفتم جبهه نگران من نباشيد.
در تهران يكي از پاسداران كميته متوجه تصميم او مي شده و با وي صحبت و سعي مي كند او را از تصميم خويش منصرف نمايد، اما موفق نمي شود . شهيد فهميده كه درعزم خود راسخ بود، خود را به شهرهاي جنوب كشور مي رساند و هرچه تلاش مي كند كه همراه گروه يا دسته اي كه عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمي شود.
تا با گروهي از دانشجويان انقلابي دانشكده افسري برخورد كرده و به نزد فرمانده آنان مي رود واز او مي خواهد كه وي را با خود ببرند. فرمانده امتناع مي كند، اما شهيد فهميده ، آن قدر اصرار مي كند تا فرمانده را متقاعد مي كند كه براي يك هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد.
دراين مدت كوتاه هر كاري كه پيش مي آيد حسين پيشقدم شده و استعداد و قابليت خود را درهمه كارها نشان مي دهد. درهمين مدت كوتاه حضور درخرمشهر با دوستي كه درآن جا پيدا كرده بود، يعني محمد رضا شمس ، هر دو مجروح مي شوند وآن دو را به بيمارستان منتقل مي كنند و علي رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحيت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر مي گردد.
درحين برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وي از حضور درخط مقدم، چشمان حسين پراز اشك شده و با ناراحتي به فرمانده مي گويد: من به شما ثابت مي كنم كه مي توانم به خط بروم ولياقت آن را دارم.
او براي اثبات لياقت خود يك بار به تنها يي به ميان عراقي ها رفته و لباس و اسلحه اي از عراقي ها به دست مي آورد و در هيئت يك عراقي به نيروهاي خودي نزديك مي شود، به طوري كه رزمندگان مشاهده مي كنند كه يك عراقي كوچك به طرف آنان مي آيد!
مي خواهند به او شليك كنند، كه يكي از آنان مي گويد، صبركنيد با پاي خودش بيايد تا اسيرش كنيم . هنگامي كه نزديك مي شود، مي بينند حسين است كه خواسته ثابت كند كه مي تواند با دست خالي هم با عراقي ها بجنگد و شهامت و لياقت حضور در خط مقدم را دارد.
مسوول گروه كه به توانمندي و توانايي و اراده پولادين حسين براي رزم درجبهه اعتماد و اطمينان پيدا مي كند، به او اجازه ماندن در جبهه را مي دهد.
از آن پس او به اتفاق دوست شهيدش محمد رضا شمس، دريك سنگر قرار داشتند تا درهجوم عراقي ها به خرمشهر محاصره مي شوند. محمد رضا شمس، دوست و هم سنگر حسين زخمي مي شود و حسين با سختي و زحمت زياد او را به پشت خط مي رساند و به سنگر خود بر مي گردد و مي بيند كه تانك ها ي عراقي (ظاهرا 5 دستگاه) به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده ودر صدد محاصره آن ها هستند.
حسين درحالي كه تعدادي نارنجك به كمرش بسته و در دستش گرفته بود به طرف تانك ها حركت مي كند. تيري به پاي او مي خورد واز ناحيه پا مجروح مي شود. اما زخم گلوله نمي تواند از اراده محكم و عزم پولادين او جلوگيري كند.
بدون هيچ دغدغه و ترديدي تصميم خود را عملي مي كند واز لا به لاي امواج تير كه از هر سو به طرف او مي آمد، خود را به تانك پيشرو مي رساند وآن را منفجر مي كند و خود نيز تكه تكه مي شود. افراد دشمن گمان مي كنند كه حمله اي از سوي نيروهاي ايراني صورت گرفته است ، جملگي روحيه خود را مي بازند و با سرعت تانك ها را رها كرده و فرار مي كنند.
در نتيجه، حلقه محاصره شكسته مي شود و نيروهاي كمكي هم مي رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاك سازي مي كنند.
صداي جمهوري اسلامي ايران با قطع برنامه هاي خود اعلام مي كند كه نوجواني 13 ساله با فداكاري زير تانك عراقي رفته آن را منفجر كرده و خود نيز به شهادت رسيده است.
امام قدس سره در پيامي كه به مناسبت دومين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي صادر مي كنند، جملات معروف خود را پيرامون او مي فرمايند: رهبر ما آن طفل سيزده ساله اي است كه با قلب كوچك خود كه ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجك ، خود را زير تانك دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نيز شربت شهادت نوشيد.
به اين ترتيب و با اين كلمات ، حسين و فداكاري و شجاعت او جاودانه شد. بقاياي پيكر شهيد حسين فهميده دربهشت زهرا، قطعه 24، رديف 44، شماره 11، به خاك سپرده مي شود.
پنجشنبه 9 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]