تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز است. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830571190




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يا معنويت يا هيچ


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: 1. امانوئل كانت، فيلسوف شهير آلمانى سده هجدهم، انسان را منقسم از دو بخش «عقل‏» و «خواهشهاى نفسانى‏» مى دانست. به زعم وى، آدمى هميشه و همه جا درگير كشمكش ميان اين دو قسم بوده است و راه گريزى از اين جدال، وجود ندارد.


با ورود هگل به عرصه زور آزمائى فلسفى، راه جديدى فراروى «انسان شناختى فلسفى » بازگشت. او به تبيين انسان شناسانه كانت، مؤلفه اى بس مهم به نام «تاريخ » را اضافه كرد و تعامل و تعارض «عقل‏» و «نفس‏» را در بطن تاريخ به بررسى نشست. در نگاه هگل، در يونان باستان، هماهنگى بيشترى بر سرشت آدمى حكمفرما بوده است و مردم، تعارضى ما بين خواهش‏هاى نفسانى و قوه عقلانى، حس و مشاهده نمى كردند و شكافى كه كانت توضيح داده، حتما به مرور زمان (و به تبع از تعاليم پروتستان) حادث گشته است. بدين گونه، در نظر هگل، ثابت انگاشتن و اجتناب ناپذير ديدن كشمكش دو جزء «عقل » و «نفس »، بدون مسيرى كه انسان در بستر تاريخ طى كرده است، كافى و كامل نمى‏باشد.


بارى حتى اگر براى انسان قائل به سرشت‏ها و نيازهاى مشترك و ثابت باشيم، (كه بسيارى به اين امر قائلند) نمى‏توانيم از اين پرسش فربه و بس مهم گذر كنيم كه اين نيازهاى ثابت و مشترك چه تجليات كمى و كيفى از خود نشان مى‏دهند؟ و به عبارت ديگر: از آن جا كه انسان به نيازها و آرمانهاى خويش به صورت التفاتى نگاه مى‏كند و دست‏به گزينش مى‏زند عرصه‏هاى گوناگون تاريخ، مظهر بروز و نمود كدام يك از نيازهاى آدمى است؟


بدين گونه است كه مى‏توان به تقسيم تاريخ، به دو دوره قديم و جديد دست زد و با توجه به اختلافات ماهوى ما بين انسان قديم و انسان جديد، اين تقسيم بندى را موجه جلوه داد.


انسان جديد به بشر سازنده و ساخته مدرنيسم گفته مى‏شود كه بنظر مى‏رسد تفاوتهاى ماهوى و جوهرى با آدميان قبل از خود (كه آنها هم با يكديگر اختلافات مهم و قابل توجهى داشته‏اند) دارد. از موارد اختلاف بشر جديد در مقابل انسان قديم به اين نكات اشارت رفته است:


الف-جدى گرفتن زندگى اين جهانى و خواهان متمتع شدن از مواهب آن.


ب - نقادى از همه كس و همه چيز و زير سؤال بردن بسيارى از جوابهاى قديم.


ج - نگاه به جهان به قصد تغيير آن و قانع نگشتن به تفسير صرف جهان.


د - بروز و طلوع فرديت و وقوع شخصيت گوناگون.


ه - پرسش محور بودن بشر جديد در مقابل جواب محور بودن بشر قديم.


و - قانع نبودن به اصلاحاتى در عرصه‏هاى مختلف فردى و اجتماعى و خواهان تغييرات اساسى گشتن (انقلاب به جاى اصلاح).


ز - طالب حقوق خود بودن (در برابر تكليف خواهى بشر قديم).





به گمان ما، البته همه موارد فوق در ذيل اين تحليل مى‏گنجد:


«بشر كه همواره خواهان برطرف كردن رنج‏هاى خويش و يا توجيه آنهاست، در جهان جديد، اين امنيت و آرامش را توامان با استقلال و آزادى فردى و بهاء دادن به كيستى و چيستى فرديت‏خويش خواهان گشته است. به معناى ديگر، انسان جديد، دو نياز قوى و اصيل را توامان فراروى خويش يافته است; «نياز به آرامش و اطمينان‏» و«نياز به فرديت و دريافتن كيستى و چيستى آن شخصيت و فرديت‏».


رويكرد انسان زاده و زاينده مدرنيسم به انديشه هم، در قبال اين «حساسيت هويتى و شخصيتى‏» قابل توجيه است. «آن كه نسبت‏به شخصيت و فرديت و هويت‏خويش حساس است چگونه مى‏تواند در قبال انديشه‏ها و ديدگاهها و تفكرات خويش بى توجه و بى اعتناء باشد؟».


از اين روست كه عده زيادى به تبع از كانت،اين جمله را نماد و نمود اساسى مدرنيسم به حساب مى‏آورند كه: «شجاعت انديشيدن داشته باش‏» و اين انديشيدن و شجاعت در راستاى حساسيتى كه انسان جديد پيرامون شخصيت و رديت‏خويش داراست قابل توجيه و تفسير مى‏باشد.


ويژگى‏هاى ديگر بشر جديد چون: طالب حقوق بودن (نه تكليف خواستن)، تغيير نگاه نسبت‏به عالم وآدم، نقادى، جدى گرفتن زندگى اين جهانى نيز همه با اين نياز بشر (دريافتن كيستى و چيستى و حساسيت هويتى) هم آوا و هم نواست.


هر چند بشر زاده مدرنيسم هم مراحل مختلفى را پشت‏سر گذاشته است (كه در اين مقال هم بدان‏ها اشاره‏هائى كوتاه خواهد شد) اما همه اين مراحل را مى‏توان گسستگى معرفتى و هويتى در قبال جهان قديم و انسان آن دنيا به حساب آورد و بشر جديد كه به تبع از «حساسيت هويتى‏» خواهان آن گشته است كه پيرامون همه چيز و همه كس از نو بينديشد، تجربيات منحصر بفرد و بى‏نظيرى را در دوران مدرنيسم (و پسامدرنيسم) از پشت‏سر گذرانده است كه در نظر نگرفتن اين تجربه‏ها و آزمون‏ها، هر تحليل انسان شناختى را نيز دچار كلى بافى و عدم شفافيت و وضوح خواهد نمود.





2. «معنا طلبى‏» و «هويت‏خواهى‏» محورهاى اصلى اين مقال‏اند و در اين رابطه مى‏توان سؤالاتى را مطرح كرد:


«معنا» و «هويت‏» به چه منظورهايى به كار مى‏روند؟ رابطه بين اين دو چگونه مى‏باشد؟ و بشر قديم و انسان جديد به چه طرقى با اين مفاهيم سر و كار داشته و دارند؟





الف - هويت: آدميان همه درباره سؤالاتى چون: «انسان كيست؟ جهان چيست؟ مبدا و مقصد آدم و عالم كدام است؟ خوب و بد چه مصاديقى دارند؟ «مواضعى برگزيده‏اند و به تعبيرى، بدون داشتن موضع در قبال اين پرسش‏ها، آدمى تعريف خويش را از دست مى‏دهد. هر انسانى، جهان را طورى مى‏بيند، از خويش، تصوير و تعبيرى در ذهن دارد و موضعى را نسبت‏به ارزش‏ها و بايدها و نبايدهاى زندگى انتخاب كرده است. به موضع آدمى در قبال اين موضوعات (انسان، جهان، ارزشها) كه اولا از وحدت و انسجام برخوردار باشد، ثانيا در نزد آدمى معتبر و مطابق واقع جلوه كند، ثالثا شفاف و واضح باشد، رابعا اثرات خويش را در همه وجوه و شؤون فردى و اجتماعى آدمى نشان دهد مى‏توان «هويت‏» نام نهاد. «هويت دارى‏» و «هويت‏خواهى‏» با اين تعريف نيازى اصيل و بنيادين در انسان بشمار مى‏رود. (حتى اگر اصالت و اهميت اين نياز را ناشى از مؤلفه‏هاى تاريخى بدانيم.)





ب - معنا: انسان را مجموعه‏اى از اعمال، گفتار، حالات، نيازها و آرمانهاى گوناگون در بر مى‏گيرند و آدميان قادر نيستند به همه اين اعمال، رفتار و نيازها به يك چشم نگاه كنند و ناگزيرند بعضى از اين نيازها را بر بقيه برترى دهند.


به اين جهت مى‏توان گفت: «آدمى در هر صورت، موجودى ارزش گذار است‏» و از اين امر، گريز و گزيرى ندارد. در اين ميان انسان نيازمند مرجع و منبعى انسانى يا فرا انسانى است كه بر ارزش گذارى‏هاى وى مهر تاييد بزند و آنها را به رسميت‏بشناسد كه از آن نياز به عنوان «نياز به معنا» تعبير مى‏كنيم.


«نياز به معنا» ناگزيرى آدمى در يافتن معقوليت و مقبوليت‏براى ارزش گذارى‏ها، اولويت‏ها و ترجيح بندهاى وى معنى ميدهد.





ج - نكته‏اى درباره رابطه معنا و هويت: آنكه صاحب هويت مى‏شود و مواضعى ثابت و مستحكم نسبت‏به پرسشهايى چون: «انسان كيست؟ جهان چيست؟ و ارزشهاى آنها كدام هستند؟» پيدا مى‏كند، خواه ناخواه در زندگى صاحب معنا نيز ميشود و اولويت‏ها و ترجيح‏بندهاى وى معين و مشخص مى‏گردد. اما عكس اين مطلب صادق نيست و از معناى زندگى نمى‏توان «هويت‏دارى‏» را نتيجه گرفت. آدمى مى‏تواند اولويت‏هايى در زندگى خويش تعيين نمايد كه در نزد او معقول و مقبول افتد بدون آنكه مدعى شناخت انسان و جهان و رسيدن به كنه آنها باشد.





3. آنچه كم و بيش در جهان قديم مشاهده مى‏شود آن است كه قدرت، منبع و مرجعى فراتر از انسان به پرسش‏هاى او در قبال منشا عالم و آدم، مقصد آنها و هنجارها و ارزش‏هاى حاكم بر جهان و زندگى آدمى پاسخ مى‏دهد و بدين گونه انسان را صاحب «هويت‏» مى‏نمايد. آنگاه كه بشر صاحب هويت‏شد پر واضح است كه بصورت اجتناب ناپذير، ارزش‏ها و الويت‏هاى وى مشخص مى‏گردد و زندگى او معنادار مى‏شود.


اما در جهان جديد و پيروى آن عمل متهورانه و قهرمانانه كه انسان قصد كرد درباره همه چيز و همه كس از نو بينديشد و بدين گونه، انديشه و تفكر را مبدا و مركز همه چيز قرار داد، اين تفكر بود كه مى‏بايست‏بجاى آن مرجع فرا انسانى، به شناخت جهان و انسان دست‏يابد، ارزش‏ها و هنجارهاى زندگى را مشخص نمايد و عاقبت ابتدا و انتهاى عالم و آدم را دريابد. به عبارت ديگر، آرزوى مدرنيسم در ابتدا آن بود كه با انديشه به هويتى ثابت و پا برجا دست پيدا كند. (آنچه بعدها از آن تحت عنوان «ايدئولوژى مدرنيسم‏» نيز ياد شده است.)


تلاش نخبگان فكرى مدرنيسم چون: دكارت، لايب نيتس، هابز، اسپينوزا، هگل،... از مجراهاى متفاوتى مورد بررسى قرارگرفته است، اما اگر از سطح تحليل «هويت‏خواهى‏» به مقوله نظر بيفكنيم مى‏توان تلاش اين بزرگان انديشه را، در اين راستا خلاصه كرد كه آنها قصد داشته‏اند بر بستر انديشه و تفكر، هويتى منحصر به فرد و يكتا بر پا دارند و كارى كه بشر قديم با منابع فرا انسانى بدان نايل گشت، با عقل و انديشه و اصول آن به انجام برساند.


اما با ظهور انديشمندانى چون: نيچه، ماركس، كى‏يركگور و فرويد خلل هايى جدى بر اين «عقل محورى‏» و «عقل باورى‏» مدرنيسم وارد آمد و انديشه و عقل رقيبان جدى فراروى خود مشاهده كرد. رقيبانى چون: نيازها و خواهش‏هاى آدمى، تاريخ، ايمان و ضمير ناخودآگاه در برابر عقل صف آرائى كردند و او را به مبارزه طلبيدند.


اين تحول از جنبه‏هاى گوناگون و مختلف، قابل بررسى است اما تحويل انديشه به سبب‏هاى ديگر و فدا كردن دليل در پاى علت‏به نوعى جستجوى هويت‏بر مبناى انديشه را نيز مسكوت گذاشت. انديشه‏اى كه معلول خواهشهاى نفسانى و نيازهاى آدمى است چگونه مى‏تواند به كنه جهان و انسان دست‏يابد و عقلى كه تحت فرمان «ضمير ناخواسته و ناخودآگاه انسان‏» است‏به چه طريق قادر است ارزش‏هاى ثابت و مشترك زندگى بشر را تشخيص دهد؟


گاهى «بحران هويت‏» را مادر و ريشه همه بحران‏هاى مغرب زمين و مدرنيسم مى‏دانند. در نگاه ما «بحران هويت‏» نه تنها در بر انداختن هويت تاريخ انسان بوسيله عقل نقاد، كه نا كام ماندن در ساختن هويتى بر مبناى انديشه هم معنى مى‏دهد و عقل انسانى كه براى نقادى مهياتر به نظر مى‏رسد تا بر پا داشتن و ساختن هر تلاشى را براى ساختن هويتى بر مبناى خرد، با شكست مواجه ساخته است.


«پرسش محورى‏» جهان جديد در مقابل «جواب محورى‏» جهان قديم در مهمترين بخش، منوط و مربوط به مقوله «موضوعات هويت‏» و «پرسش‏هاى آن‏» است كه بشر جديد سؤالات اساسى پيرامون جهان و انسان را به اجبار، مسكوت گذاشته است.


از اين روست كه نيچه (آن كه عده‏اى او را فيلسوف ممتاز فرهنگ غرب مى‏دانند) مردن هرگونه خدايى را در جهان جديد اعلام مى‏دارد و پر واضح است آنگاه كه خدا مرده باشد انسان داراى ملاك و ميزانى فرا انسانى نخواهد بود و خود مى‏بايست‏به گزينش و انتخاب دست‏يازد.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 224]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن