محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831025067
تبلور نهيليسم در نگاه نيچه
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: پست مدرن پديده اي است كه شبح آن بر جهان امروز سايه افكنده و از آن به عنوان واژه اي براي توصيف يك دگرگشت گسترده در دهه هاي پاياني سده بيستم ياد مي شود. با آنكه هنوز تعريف معيني از پست مدرنيسم به دست داده نشده، اما اين واقعيت پذيرفته شده است كه شرايطي با نام پست مدرن وجود دارد.(1)
پست مدرن، همانگونه كه از نامش بر مي آيد "پست مدرنيته" است، يعني ادعاي گذشتن از مدرنيته اي را دارد كه خود از سنت فراتر مي رود. بنابراين اصول كلي پست مدرن را مي توان چنين برشمرد :
اصل اول: آنچه در مدرنيته اعتبار داشته در عصر پست مدرن بي اعتبار و منسوخ است؛
اصل دوم: انكار واقعيت؛
اصل سوم: انسان توان باز شناختن و تفاوت قايل شدن ميان ايمان و واقعيت را از دست داده و انسان به جاي واقعيت، با يك وانمودگر روبروست؛
اصل چهارم: استواربري معنايي است (در جهان تهي از خرد و حقيقت، جهاني كه در آن هيچ علم و دانشي معتبر نيست و واقعيتي وجود ندارد و زبان تنها پيوند باريك و لطيف با زندگي و هستي است، بسيار طبيعي خواهد بود كه معنا هم معنايي نداشته باشد)؛
اصل پنجم: شك انديشي است كه در آن هيچ نظريه، مطلق انديشي و تجربه اي ارزش و اعتبار نخواهد داشت.
البته افزون بر اين پنج اصل، اصل ديگري وجود دارد، كه ماهيتي مثبت تر داشته و از آن براي تعريف يكي از ويژگي هاي بارز پست مدرنيسم استفاده مي شود و آن پست مدرنيسم است كه نظر به گوناگوني و كثرت داشته و بر چندگانگي فرهنگ ها، قوميت، نژاد، حقيقت، جنسيت، و حتي خرد تاكيد دارد.(2)
در چنين شرايطي، يعني در وضعيتي آشوب گونه كه ايمان، به هر حقيقتي متزلزل شده، نيهيليسم، بي مبنايي، بي معنايي و مرگ، ارزش هاي جهان در حيات ما را فرا گرفته است. ولي بايد اعتراف كرد كه در هيچ دوره اي از تاريخ حيات بشر همچون چند دهه اخير، نيهيليسم چهره خود را چنين آشكار نكرده بود. اگر در پايان قرن نوزدهم نيچه اعلام داشت كه نيهيليسم در آستانه در ايستاده است، در دوران كنوني ما اين ميهمان ناخوانده، خود صاحب خانه گشته و جهان ما را از آن خود كرده است.
جهان امروز، يعني جهان ما، جهان نيچه اي است. نيهيليسم امروز در درون هر يك از ما خانه كرده و كافي است متفكرانه چشم هاي بصيرت خويش را بر خويشتن و حيات خويش بگشاييم تا آن را نظاره گر باشيم.(3)
زندگي فردريك نيچه
در 15 اكتبر سال 1844م نخستين فرزند خانواده يك پيشواي روحاني لوتري از روكن در كشور ساكسوني پروس پا به عرصه وجود نهاد، كه چون تولدش مصادف با زادروز فردريك ويلهلم چهارم، پادشاه پروس و حامي سلطنتي قسيس نيچه بود، به احترام اين پادشاه او را فردريك ويلهلم نام نهادند. بنابراين، فردريك نيچه كه در آينده مي بايست به عنوان يك دشمن مصمم مسيحيت شناخته شود، سال هاي اوليه عمر خود را در خانواده اي مسيحي روحاني گذرانيد. پدر و پدربزرگ مادرش كشيش بودند و خود او در روزگار جواني اميدوار بود كه روزي در سلك كشيشان درآيد.(4)
در چهارده سالگي (1858) موفق به دريافت بورس مخصوص در شرلپفورتا شد. بيست ساله بود كه در بن به دانشگاه رفت، در آنجا بود كه به انجمن اخوت فرانكونيا پيوست. سپس از آنجا كناره گرفت و از بن به لاييزيك رفت كه بعدها انجمن زبان شناسي تاريخي را تاسيس كرد و قبل از گرفتن درجه دكتري، كرسي استادي در بازل به او پيشنهاد شد.
علاقه نيچه تماماً به وضعيت سلامتي، عظمت و بيماري فرهنگ هاي بشري معطوف بود. او نسبت به يهوديت و مسيحيت، موضعي عميقاً انتقادي داشت؛ زيرا بر اين باور بود كه آنها با نفي غريزه بشري از طريق توسل به اعتقاد برده وار و پوچ گرايانه به غير واقعي بودن اين جهان و وعده سعادت اخروي، سلامت بشريت غربي را نابود مي سازند.
نيچه يكي از نخستين كساني بود كه افول مسيحيت را در اروپايي كه بيش از پيش نسوتي مي شد پيش بيني كرد و جمله مشهور "خدا مرده است" را به زبان راند. او مي پرسيد : كدام ارزش ها به عنوان راهنماي فرهنگ غربي جايگزين ارزش هاي مسيحي خواهد شد. انديشه او درباره "ابرمرد" يعني فرد اصيل دوران مابعد مسيحيت، همانند نقد او از يهوديت و اخلاق، بعدها توسط بعضي از ناسيونال سوسياليست ها در جهت توجيه سياست هايشان به كار گرفته شد. نقد ريشه اي نيچه از مابعدالطبيعه، از وحدت "خود"، حتي از حقيقت و تلقي او از هر واقعيت و هر ارزش به عنوان بيان "اراده معطوف به قدرت" او را به دنياي پست مدرنيست مبدل ساخت.(5)
نيهيليسم
لفظ نيهيل (NIHIL) ريشه لاتيني دارد، كه به معني «هيچ» است. در كتاب هاي لغت فرانسه GRANDE LAROUSSE)) مرادف اين كلمه به زبان فرانسه، كلمه (rien) و مرادف انگليسي آن (nothing) است.
بنابراين، نيهيليسم - كه در اصطلاح فارسي مي توان آن را «نه گرايي»، «نيست گرايي» يا «هيچ گرايي» و «بي گرايشي» نام داد - روشي است كه موضوعات تحميل شده بر انديشه هاي بشري را به نوعي نفي مي كند، اين نفي، هم از جهات فلسفي؛ يعني چرايي ها و چگونگي هاي «معتبر شناخته شده» و هم از جنبه هاي اجتماعي و شامل قراردادهاي تحميلي دست و پا گير است، كه اساساً نيهيليسم آن را مطرود مي شمارد.(6)
در نيهيليسم، نخست سرخوردگي و وازدگي از نظم و نظام موجود به ميان مي آيد و سپس ناتواني از ارزش هاي موجود در ذهن، دامن مي گسترد و سرانجام نسبت به آنچه كه هست كينه و كدورت سر مي گيرد. در نيهيليسم يا هيچ انگاري، فقدان هدف اجتماعي، بي معياري و نداشتن و نپذيرفتن شاخص، ميزاني جهت سنجش امور مطرح است. منشا نيهيليسم را بايد در جوامع اوليه يافت كه نوعي ترك دنيا، خودفراموشي، بي اعتنايي و بي اعتقادي نسبت به هدف دار بودن عالم و اظهار عجز درباره توان ذهني و فكري آدمي را به دنبال دارد. شكاكيت افراطي نسبت به همه چيز و نفرت به حيات اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و تربيتي و بيهودگي آنها از منشاهاي تكويني نيهيليسم و مايه هاي ابتدايي آن است.(7)
درباره تاريخچه استفاده از لغت nihil بايد گفت كه اين كلمه توسط صاحبان كليسا در زمان انتقاد و حمله به شك گرايي كلاسيك و مكتب كلبيون استفاده مي شد، اما براي اولين بار اين كلمه در فلسفه مدرن به عنوان يك لغت فلسفي، در نامه فردريش هرمان ياكوبي (1743-1819) به فيشه (1799) نگاشته و ثبت شد. ياكوبي كه منتقد كانت و يك ايده آليسم پساكانتي است، بيان كرد كه از نيهيليسم نگران و دلسوخته است.
نيهيليسم صور و اقسامي دارد. كه از باب نمونه مي توان به «نيهيليسم معرفت شناختي» كه به معناي انكار و نفي وجود هر نوع معرفت و هيچ يا نيست انگاشتن معرفت است. اشاره كرد. همچنين مي توان از "نيهيليسم مابعدالطبيعي "نام برد، كه به يك اعتبار به معناي نفي، انكار و نيست انگاشتن عالم واقع و جهان بيرون از ذهن است و اين دو صورت نيست انگاري در واقع اقسامي از مراتب خاص از بسط "نيهيليسم تاريخي فرهنگي" است.(8)
در تاريخ تمدن غرب، سه دوره و صورت نيست انگاري را مي توان متمايز از هم مطرح كرد كه عبارتند از :
1. نيست انگاري كاسموسانتريك يوناني رومي؛
2. نيست انگاري مستتر و شبه شريعت مآبانه قرون وسطايي؛
3. نيست انگاري مضاعف و اومانيستي مدرن.(9)
نيهيليسم نيچه اي
ديو رابينسن مي گويد: «نيچه مي دانست كه او خود پيامبري است و عكاساني كه رخساره او را به تصوير مي كشيده اند، معمولاً او را به صورت مردي به ما مي نماياندند، با هيئت و چهره اي تمسخر برانگيز، به هيئت سبيل اسب آبي و چشمان وحشي خيره. نيچه هميشه تصور مي كرد كه براي مخاطبان قدردان تر آينده مي نويسد و خويشتن را فيلسوفي مي دانست كه اهميت او پس از مُردن مي توانست ظاهر شود. پس چه بسا صد سال ديگر ما همان مخاطبان باشيم و او را اولين پست مدرن بزرگ به حساب آوريم».(10)
نيچه، آغاز نيست انگاري را نفي رويكرد شادخوارانه و به تعبير او، زندگي گرايانه "ديونينوسي" توسط رويكرد مبتني بر عقلانيت اخلاقي "آپولوني" در يونان مي داند. به اعتقاد او، با ظهور انديشه سقراطي و سپس مسيحي، "مابعدالطبيعه سقراطي مسيحي"اي پديد آمد كه به عنوان باطن تفكري غرب، ارزش هايي را پديد آورد. به اعتقاد نيچه، ارزش هاي مابعدالطبيعي كه مبناي تمدن سقراطي مسيحي است، اينك و در پايان تمدن مدرن و به اعتباري آغاز پست مدرن، گرفتار بحران گرديده و به انكار خود برخاسته اند. او اين سير انكار ارزش هاي مابعدالطبيعي تمدن سقراطي مسيحي توسط خود آن تمدن را همان نيهيليسم يا نيست انگاري مي نامد.
نيچه مي گويد: چرا در اين هنگام بر آمدن نيست انگاري بايد ضروري باشد؟ زيرا كه ارزش هاي كنوني ما از آن رو به اين نتيجه؛ يعني به نيست انگاري مي رسد كه انگاري حاصل منطقي ارزش هاي بزرگ و آرمان هاي عالي ما است و آن نيز هرگاه درباره آن تا به انجام بينديشيم.(11)
نيچه در "اراده معطوف به قدرت" نيهيليسم را به دو قسم فعال و منفعل تقسيم مي كند. او نيهيليسم فعال را نيست انگاري خويشتن و نيهيليسم منفعل را نوعي ضعف، فرومايگي دنيوي و پوچي دغدغه هاي دنيوي معرفي مي كند.
نيچه موقعيت فرهنگي اروپا در عصر جديد را اين گونه معرفي مي كند: ما اروپاييان در پهنه وسيعي از خرابي ها قرار گرفته ايم كه در آن هنوز چند بناي بلند سر بر افراشته اند، اما بسياري از آنها بر اثر قدرت و گرفتگي ساييده و فرسوده شده اند و تنها به صورت معجزه وار بر پا مانده اند و بسياري ديگر نقش بر زمين شده اند. بنابراين، تابلوي نسبتاً زنده و جذابي است. در كجا چنين خرابه هايي به اين زيبايي وجود داشته است؟ علف هاي هرز و كوتاه و بلندي همه جا را پوشانده است. اين ديار ويران، كليسا است. امروز ما شاهديم كه اركان اصلي و پايه هاي عميق جامعه مسيحيت متزلزل است و ايمان به خدا واژگون شده است. اعتقاد به آرمان مطلوب زهد و رياضت مسيحي آخرين منبرش را به پايان مي برد.(12)
او در مورد ايده آل معتقد است: دروغي به نام ايده ال كه تاكنون مصيبت واقعيت بوده و انسان از طريق آن تا مغز استخوانش دروغگو و ساختگي شده است حد پرستش ارزش هاي متضاد با آنچه به تنهايي مي تواند شكوفايي، آتيه و حق سر فرازانه او را نسبت به آينده تضمين كند.(13)
او در مورد انسان چنين مي گويد: آن زمان فرا مي رسد كه تقاص اينكه دو هزار سال تمام مسيحي بوده ايم را پس دهيم. آن وزنه سنگين را از دست بدهيم كه بدان زنده مي مانديم. زماني است دراز كه نمي دانيم چه كنيم. نه راهي به پس نه راهي به پيش، نه به درون نه به بيرون.(14)
نيچه زندگي را چنين تصوير مي كند: آموختاري پديد آمده و باوري در كنار آن. همه چيز تهي است، همه چيز يكسان است، همه چيز به پايان آمده است. از تمام تپه ها پژواك آمد. همه چيز تهي است و همه چيز يكسان است. همه چيز به پايان آمده است. درست است كه خرمن كرده ايم و اما چرا ميوه هامان همه تباه و سياه شده است. دوش از ماه شرير چه فرو افتاده؟ كارمان همه بيهوده بوده و شرابمان زهر گشته و چشم بد بر كشت ها و دل هامان داغ زودي زده است. ما همه خشكيده ايم و اگر آتش در ما افتد خاكستر خواهيم شد. آري، ما آتش را نيز به تنگ آورده ايم. چشم هامان همه خشكيده است.(15)
نيچه، نيست انگاريِ سازش ناپذير را اعتقادي ميداند كه در آن وجود مطلقاً غيرقابل دفاع است؛ زماني كه آن را با والاترين ارزش هايي كه مي شناسيم، مقايسه مي كنيم. علاوه بر اين، تشخيص اين امر است كه ما، به هيچ روي، حق نداريم براي اشياء يك «ماورا» يا يك «در ذات خويش» قائل گرديم، كه «خدايي» يا اخلاق مجسم باشد.(16)
نيچه، در مورد نيست انگاري خويش چنين مي گويد: زندگي براي چه؟ همه چيز بيهوده است. زندگي خشت بر آب زدن است. زندگي؛ يعني خود را سوزاندن و با اين همه گرم نشدن، كه در آن ياوه رايي هاي باستاني را هنوز حكمت مي نامند.(17)
نيچه خودكشي را چنين توجيه مي كند: زاده شدن هيچ كس دست خود او نيست. اما اين خطا را كه گاهي به راستي خطاست، جبران مي توان كرد. شر خود را كم كردن بهترين كاري است كه مي شود كرد و با اين كار كم و بيش سزاوار زيستن مي توان شد.(18)
شاخصه هاي نظري و متافيزيكي جهاني متاثر از عقائد نيچه عبارتند از :
1. جهان بي متافيزيك؛ 2. فقدان امنيت آونتولوژيك؛ 3. مرگ خدا؛ 4. مرگ حقيقت؛ 5. فهم پراگماتيستي از حقيقت؛ 6. مرگ حقيقت و آزادي؛ 7. انساني شدن حقيقت؛ 8. نفي عالم فرا محسوس، مرگ ابديت؛ 9. جهان به منزله صيرورت؛ 10. انكار مقولات متافيزيكي؛ 11. جهان به منزله تصادف و امكان محض؛ 12. بي بنياد شدن جهان؛ 13.جهان به مقوله افسانه؛ 14. جهان بي تعين؛ 15. منطق ظهور اراده معطوف به قدرت؛ 16. توليد حقيقت (حقيقت حاصل اراده معطوف به قدرت است)؛ 17. بي اعتباري زبان (متافيزيكي)؛ 18. يكساني ادبيات و فلسفه؛ 19. مرگ اخلاق؛ 20. فقدان رابطه ميان حقيقت، فضيلت و سعادت؛ 21. جهان به منزله تصادف و نحوه زيست مبتني بر آن؛ 22. مرگ انسان، كه عبارتند از: الف: تقليل انسان به حيوان؛ ب) مرگ سربژه؛ 23. نيهيليسم؛ 24) وجود آخرين انسان (انساني كه متاثر از موارد فوق است)؛ 25. انديويدوآليسم (بي اعتباري هر آنچه كه در وجود آدمي ارزشمند و متعالي تلقي مي شود).(19)
آيا هايديگر درست مي گفت كه كار نيچه به منزله ختم متافيزيك است؟ در تفكر فلسفه نيچه - به واسطه صورتي كه فلسفه پردازي او پيدا مي كند-يك رشته موضوعات متافيزيكي مورد ترديد قرار مي گيرد و بلاتكليف و مساله ساز مي شود، ولي با وجود صورتي كه اين موضوعات به خود مي گيرد، هرگز كاملا ابطال نمي شود و همچنان به صورت ضمني در لابلاي اصطلاحاتي كه براي ابطالشان به كار مي رود، برجاي مي مانند. مقصود نهايي نيچه، نه نابود كردن متافيزيك، بلكه ايجاد نظامي نوين و سازگار با زمان بود. ولي او در اين مهم نيز مانند همه برنامه هاي گسترده خويش شكست خورد.گرچه انقلابي به نام انقلاب نيچه وجود ندارد ،اما طرز جديدي براي نگريستن به جهان-هم جهان او و هم جهان ما - هست و همچنين شيوه اي نوين براي تشريح و توصيف آن.(20)
سخن آخر
گزاف نيست اگر معتقد باشيم كه نگاه نيچه به تمام مفاهيم و پديده ها، از دريچه نوعي بدبيني فلسفي بنا شده؛ پوچ انگاري و بدبيني، درون مايه بسياري از نظرات فلسفي و نحوه زندگي شخصي اوست. رگه هاي نيهيليسم، در لابه لاي فلسفه نيچه همواره نمايان است. نيچه نه تنها متافيزيك را پوچ مي انگارد، بلكه قوت نيهيليسم در تمام پديده هاي اين جهاني، به نوعي پيش فرض فلسفه او گشته است.
در اين مقاله، هرچند به اختصار، گوشه اي از نگاه نيچه از روي عينك پوچ انگاري به مسائل اساسي فلسفي بيان شد، اما اين مهم به نوعي ديگر اصالت و اعتبار افراطي نيهيليسم در فلسفه اوست.
بيان شاخصه هاي نظري و متافيزيكي جهاني متاثر از عقائد نيچه به معناي نقد يك جانبه نگرانه فلسفه او نيست، بلكه بيان احوال جهاني است كه امروز دنياي ما با آن دست به گريبان است. ماحصل فلسفه نيچه اشاره به پيش درآمد دنيا است كه او به زيركي تمام ان را پيش بيني كرده بود.بدين سان با مرگ معنا،جهان همچنان در دام شك گرائي مجددي فرو مي رود كه تا به حال تاريخ تفكر فلسفي با چنين خصوصيات منحصر به فردي مواجه نشده بود.
پي نوشت ها
1. قره باغي، علي اصغر؛ تبارشناسي پست مدرن، انتشارات پژوهش هاي فرهنگي، چاپ اول 1380، ص15.
2. همان، ص25.
3. عبدالكريمي، بيژن، جهان نيچه اي، انتشارات علم، چاپ اول 1387، ص154.
4. فردريك، كاپلستون، فردريك نيچه فيلسوف فرهنگ، ترجمه عليرضا بهبهاني و علي اصغر حلبي، انتشارات بهبهاني، چاپ اول 1371، ص17.
5. لارنس، كهون، از مدرنيسم تا پست مدرنيسم، ترجمه عبدالكريم رشيديان، انتشارات ني، چاپ دوم 1381، ص103.
6. غفوري، علي، ياداشت هايي درباره نيهيليسم، انتشارات فرهنگ اسلامي، ص37.
7. آراسته، خومحمد، نقد و نگرش بر فرهنگ اصطلاحات علمي و اجتماعي، انتشارات چابخش، چاپ اول 1381، ص103.
8. زرشناس، شهريار، نيهيليسم، انتشارات انديشه جوان، چاپ سوم 1386، ص13.
9. همان، ص17.
10. رابينس، ديو، نيچه و مكتب پست مدرن، ترجمه ابوتراب سهراب و فروزان نيكوكار، انتشارات فروزان، چاپ اول 1380، ص2.
11. نيچه، فردريك، نيست انگاري اروپايي، ترجمه محمدباقر هوشيار، انتشارات پرسش، چاپ 1382، ص 56.
12. نيچه، فردريك، حكمت شادان، ترجمه حامد فولادوند و ديگران، انتشارات جامي، چاپ 1380، ص 344.
13. نيچه، فردريك، آنك انسان، ترجمه رويا منجم، انتشارات فكر روز، چاپ 1374، ص 45.
14. نيچه، فردريك، فردريك، حكمت شادان، ص 73.
15. نيچه چنين گفت زردتشت، ترجمه داريوش آشوري، انتشارات نيلي، چاپ 1352، ص 78.
16. نيچه، فردريك، اراده معطوف به قدرت، ترجمه مجيد شريف، انتشارات جامي، چاپ 1377، ص 26.
17. نيچه، فردريك، چنين گفت زردتشت، ص 279.
18. نيچه، فردريك، غروب بتان، ترجمه داريوش آشوري، انتشارات آگه، چاپ 1381، ص 133.
19. عبدالكريمي، بيژن، ما و جهان نيچه اي، ص 93.
20. ج.پ،استرن، بنيانگذاران فرهنگ امروزي، ترجمه عزت الله فولادوند، انتشارات طرح نو، چاپ 1373، ص 221.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 215]
-
گوناگون
پربازدیدترینها