واضح آرشیو وب فارسی:سياست روز: هويت و بحران فرهنگي
گروه فرهنگي فرناز گنجي - هنگامي كه قصد داريم فرهنگ يك جامعه را بررسي كنيم، ارئه دقيقي واژه فرهنگ ، تاثير مستقيمي در فرايند مطالعه دارد.
از آنجا كه حوزه معنايي اين لغت بسيار گسترده است، رشتههاي مختلف نظري، كه هر يك بر نكتهاي خاص تاكيد دارند، تعاريف متفاوت و متعددي براي آن ارائه دادهاند. حتي انديشمندان شاخههاي مختلف يك رشته نيز در ارائه تعريفي واحد متفقالقول نيستند. مثلا انديشمندان رشته روانشناسي در مورد فرضي و يا نظري بودن فرهنگ اختلاف نظر دارند.
كلمه فرهنگ معمولا به معناي مليت، وراثت، سنتها، نرمها، قوانين و رفتارهاي گروهي از انسانها به كار برده ميشود. ماتسوموتو (1996) تعريفي روانشناسانه از فرهنگ ارائه كرده است. از ديدگاه او فرهنگ عبارت است از اين تعريف به اين نكته اشاره دارد كه فرهنگ، نژاد نيست. فرهنگ لزوما به معناي مليت و يا سكونت در مكاني خاص نيست، اگرچه به طور مستقيم يا غير مستقيم از آنها تاثير ميپذيرد. ممكن است در نقاط مختلف يك كشور فرهنگهاي متعددي وجود داشته باشد. علاوه بر آن، مطالعات ميان فرهنگي بيانگر نكات فرهنگي مشابهي در ميان اقوام و كشورهاي مختلف است.
تعريف ذكر شده بيانگر اين نكته نيز هست كه فرهنگ مفهومي روانشناسانه است. اين حقيقت كه فرهنگ مفهومي انتزاعي و برخاسته ازانديشههاي انسان درگذر زمان است، و اين كه فرهنگ تاثيري مستقيم بر رفتارها و واكنشهاي او دارد، بررسي اين كلمه را به مطالعه انسان، خواستهها، نيازها و انگيزههايي كه او را ناگزير از عملكردي خاص ميكنند مرتبط ميسازد. بنابراين، با مطالعه فرهنگ هر جامعه، شخص در حقيقت ريشههاي رفتارهاي اعضاي آن جامعه را بررسي ميكند.
فرهنگ و نرمهاي حاكم بر هر جامعه پيوندي آنچنان تنگاتنگ با يكديگر دارند كه تشخيص آن كه آيا نرمهاي جامعه فرهنگ آن را ميسازد و يا اين فرهنگ جامعه است كه نرمها و قراردادهاي اجتماعي آن را مشخص ميكند بسيار دشوار يا غير ممكن است. رابطه متقابل بين اين دو مفهوم موجب ميشود كه هر دو نظريه درست به نظر برسد، زيرا هيچ يك از آن دو به طور جداگانه و مستقل از ديگري قابل مطالعه و پيگيري نيست. ارزش نرمها به وسيله فرهنگ يك جامعه مشخص ميشود و نرمها به نوبه خود سنگ محك فرهنگي هستند كه نمايشگر آنند. بنابراين رفتارهاي ضد اجتماعي يا غيرعادي مانند جنايت، خودكشي وغيره رابطهاي مستقيم با فرهنگ و جهانبيني هر جامعه دارند.
يكي از راههاي مواجهه با رفتارهاي نابهنجار و مشكلات روانشناسي هر جامعه، جستجو و كنكاش عواملي است كه تاثيراتي پايهاي بر فرهنگ دارند. اين عوامل باعث ميشوند مردم خود را با فرهنگ حاكم بر جامعه تطابق دهند يا در مقابل آن مقاومت كنند. گاه واكنشهاي نابهنجار مردم در مقابل شرايط، نتيجه عاملي مخرب است كه در يك بازه زماني مشخص توليد شده است. از سوي ديگر گاه تاثير اين عامل مخرب بر نرمها آنچنان گسترده و همهجانبه است كه بيش از يك نسل يا حتي يك ملت از آن آسيب ميبينند. تاثيرات و عواقب چنين تغيير بنيادين، كه بيترديد بر فرهنگ نيز تاثير ميگذارد، معمولا بر مردم آنچنان شديد است كه موجب به وجود آمدن رفتارهاي نابهنجار ميشود، زيرا براي مردم مشكل است كه خود را با شرايط جديد تطبيق دهند و نرمهاي جديد را كه اين تغيير را به همراه دارد بپذيرند.
نرمها و فرهنگ ارتباط نزديكي به سنتهايي كه در حقيقت هويت هر ملت هستند، دارند. هنگامي كه جنبشي جديد يا تغييري در جريان جامعه اتفاق ميافتد، گاه مردم خود را با سنتي كه به ارث بردهاند در تضاد ميبينند. دراين صورت است كه آنان به ناچار خود را در جدالي دروني و تا حدي بيروني با پذيرش يا عدم پذيرش و جايگزيني ارزشهاي جديد با سنتهاي خود ميبينند. به بيان ديگر ارزشهاي جديدي كه جهانبينيها و طرز فكرهاي نو به ارمغان ميآورد، در فرهنگ هر كشور به مبارزه طلبيده ميشود. چنانچه فرد موفق شود فرآيند تغيير و تحول را بپذيرد و يا بر الگوهاي سنتي خويش پا بر جا بماند، فرآيند اجتماعي شدن و تطابق فرهنگي در او به طور كامل انجام ميپذيرد. چنين فردي هم الگوها و دستورالعملهاي فرهنگي جامعه را به طور تمام و كمال به اجرا درميآورد و هم از نظر فكري و احساسي چنين الگوهايي را، باور كرده و در خود نهادينه ميكند و در نهايت صاحب هويت پابرجا و با ثباتي ميشود. از سوي ديگر چنانچه فرد نتواند مسير خود را از بين ارزشهاي نو يا سنتها پيدا كند، قادر به شناخت خود و هويتش نميشود، تا جايي كه ممكن است با مشكلات رواني جدي مانند افسردگي، اضطراب، وسواس و شيزوفرني رو به رو شود و دست به اقداماتي ناشايست همچون رفتارهاي نابهنجار و خودكشي بزند.
امروزه جريانهاي جديد فلسفي، روانشناسي و فكري كه در نتيجه تغييرات بنيادين در خط مشي فكري و اجتماعي جوامع به وجود آمده است، موجب بروز تغييراتي در فرهنگ و نرمهاي موجود در جوامع شده است.
بعضي از مكتبها مانند مدرنيسم و پست مدرنيسم ادعاي رو برگرداندن از همه سنتها و هر آنچه قديمي و منسوخ تلقي ميشود را دارند. اما گذشته از آنكه حتي اين مكتبها نيز نميتوانند به طور كلي سنتها را ناديده بگيرند و همواره نيمنگاهي به گذشته دارند، نرمها و ارزشهاي جديدي كه به همراه آوردهاند در فرهنگها نيز بازتاب داشته است. مسئله بحران هويت در چنين جوامعي كه در آن آمارهاي روزافزون طلاق، جنايت و غيره منعكس شده است، قابل چشم پوشي نيست.
شايان ذ كر است كه نوگرايي، تنوع طلبي و ابداع نه تنها ناپسند و مذموم نيست بلكه ارزشي است كه به پويايي در فرهنگ جامعه كمك ميكند. به ويژه نسل جوان در جامعه كه از طراوت، شادابي و خلاقيت بيشتري برخوردارند بايد پيشگام اين زمينه باشند. اما براي اقدام به تغيير ابتدا بايد موضوع موردنظر به خوبي شناخته شود. تقليد كوركورانه از ظاهر به هيچ روي راهي به پيشرفت و ارتقاء سطح فرهنگي جامعه ندارند.
فردي كه نه فرهنگ و سنتهاي اصيل خود را ميشناسد نه از سابقه فرهنگي خود و ريشههاي به وجود آمدن سنتهايي همچون اعياد ملي، نوع موسيقي و طريقه لباس پوشيدن و حتي دليل انتخاب جنس و رنگ لباس بياطلاع است و بدتر از آن دليل پيدايش تغييرات و مفهوم آنها و بروز ارزشهاي جديد را نميداند، بيشك در معرض بحران هويت قرار دارد.
پس نخستين گام در فرآيند شناخت هويت فردي و ملي، آشنايي همهجانبه و ريشهاي با فرهنگ و نرمهاي جامعه است. سپس فرد خود را هم از نظر عملي و هم از نظر فكري با فرهنگ غالب بر جامعه كه توسط اكثريت مردم پذيرفته شده است، تطابق ميدهد، بدان معنا كه فرد هم مطابق با نرمهاي موجود درجامعه عمل ميكند و هم از نظر فكري آنها را ميپذيرد و قبول ميكند. پذيرش يا رد نرمها، چنانچه بر پايههاي منطقي و مستدل بنيان نهاده شده باشد هم موجب تقويت انديشه و قدرت تفكر ميشود و هم به استحكام پايههاي فرهنگي جامعه كمك ميكند.مسئله بحران هويت، كه به يكي از خطيرترين بحرانهاي جوامع مبدل شده است، در دنياي مدرن قابل چشمپوشي نيست. اينكه آيا هويت انسان برساخته از نژاد، محل سكونت، عادات و يا طرز تفكر و ارزشهاي اوست و اينكه اساسا ارزش به چه معناست و سنگ محك تشخيص ارزش از ضد ارزش چيست، چالش اصلي زندگي انسان مدرن است. در صورتي كه فرهنگ غالب بر جامعه به عنوان معياري براي تشخيص ارزشها در نظرگرفته شود، هويت شخص رابطه مستقيمي با صبغه ملي و فرهنگي او پيدا ميكند. به بيان ديگر، فرهنگ همچون چراغي مسير فرد را در جاده كسب هويت مستقل، مستحكم و استوار روشن ميكند. اما اگر چنين نوري فراسوي فرد نباشد، احتمال لغزيدن او در مسير و سقوط نهايياش به ورطه بحران هويت وجود دارد.
پنجشنبه 9 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سياست روز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 126]